دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

این باکلاسها

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۰۲ ب.ظ

*گفتگو


سوال:به قول مولانا
درآسمان درها نهی ، در آدمی پرهانهی
صد شور در سرها نهی، ای خلق سرگردان تو
مادری و تربیت بارسنگین و مهمی است
استاد ابراهیم زاده مستحضر هستید که
یک مادر کم حوصله و عصبی نمی تواند ظرفیتهای تربیتی جامه عمل بپوشاند
شما راهکاردهید
چرا مادران نسل جدید ما " سوراخ دعا را گم کرده اند "و در شیوه های تربیتی حوصله کافی و وافی را ندارند ؟
متشکرم
جواب
سلام
مادر بودن یک حس وغریزه وهنر است
اگر کسی فطرت مادرانه اش براثر نجاسات روحی ورفتاری مخدوش شود هرگز نمی تواند مادر بماند
مادرشدن موهبتی است که زن را مظهر حیات ونشاط وعشق وباروری ساخته واورا دنیایی از ادب ومتانت وعشق وارادت تجلی داده است
هر زنی باید درخود زیر ساختهای نیک  باورانه  را بارور کند تا بتواند مادر باشد.
وقار و نجابت. ایثار و حیا ومحبت مادر. اورا مادر ساخت. تا بهشت زیر پایش واقع گردد...

س:
استاد
با سلام و ادب
متشکرم
من قانع نشدم
ببینید مادران و پدران جدید جامعه ما ی مشکل اساسی دارند تا وقتی همسر هستند و هنوز والدین نشدن نسبت به همسر خود نقش والد بازی می کنند (یعنی رفیق و همسری ندارند و نظارت شدید روی رفتار هم دارند )
به محض فرزند دار شدن بی حوصله می شوند دیگه همه چیز براشون تکراری می شوند
مرد یا پدر فعلی به نوعی و زن یا مادر فعلی هم به شکلی
تازه یادشون میاد آزادی های زیادی را با داشتن فرزند از دست داده اند
بجای اینکه نقش جدید را در کنار نقش همسری خوب ادا کنند
به بهانه گرفتن از هم و کل افراد دور و بر می افتند
لطفا در صورت صلاحدید راهکاراین مشکل مفصل بفرمایید
ممنون


ج:
سلام
سپاس ازنگاهتان
بلوغ یکی از شروط اصلی ازدواج هست. بلوغ جسمی وجنسی درکنار بلوغ فکری وعاطفی واجتماعی
خیلی ها برادر وخواهر ودوست و فرزند بسیار ایده آلی هستند اما درمقام همسری نمی توانند نمره خوبی از رضایتمندی در همسری بگیرند
خیلی ها اساسا مادر متولد می شوند اما اصلا روحیه ی شوهر داری و یا سایر نقشهای مربوط به یک فرد  اجتماعی را ندارند
انسان بالغ چند وجهی است وعین الماس می درخشد
مدیریت روابطش عالی است. مدیریت خشم وخرسندی ومدیریت نشاط وبحران وجو زدگی .مدیریت عاطفی ومدیریت همه جانبه ای دررفتارهای خود مهندسی ومعماری کرده اند.
این نوع از مدیریت های همه جانبه درحقیقت کلاس آدم هاست.
با کلاس بودن فقط در خوش پوششی وخوش جلوه گری فیزیکی نیست.

باکلاسی درگرانی نوع پارچه ی پوشاک ویا سفرهای اروپایی وسفره های رنگین وخوراک  واتومبیل  و ویلا و باغ مسکونی ویا شغل خاص وپست اجتماعی افراد نیست.

فرد با کلاس مدیریت  رفتارش بی نهایت هدفمند است. منظم است.منصف و مسئولیت پذیر است.

خوش قول  وخوش منش است. باورهایش کاملا ممتاز و رسیده است. بالغ فکری اش کاملا تکامل یافته است. دراوج نداری قانع و خوش مسلک است دراوج دارایی اش کاملا متواضع وبابرکت است. دراوج خشمش می بخشد ودراوج شادی اش  لودگی وجوزدگی ندارد در اوج توانش ستم روا نمی دارد ودراوج ناتوانی اش  بی ظرفیتی و بیتابی نمی کند.

انسان باکلاس درخود دروغ وتهمت و حرص وحسد ندارد.
بنابراین بالغ ترین افراد ، با کلاس ترین وبلکه بهترین  اشخاص هستند. آنها خوشرو و با حیا ونجیب هستند.
در یک کلام با کلاسها  فوق العاده نجیب وموقر هستند.
حیا ومتانت و وقارشان، هیبت وجذابیتشان است.
مادران وپدران نجیب ، نسل نجیب می پرورانند و کسی که بدنبال  نسل نجیب است باید باکلاس ترین گزینه ازدواجش را رقم برند ...

والی الله المصیر


حمیدرضاابراهیم زاده

9فروردین1395

* این گفتگو بصورت نظر در ذیل متن مادرانه دراین دایره ثبت شده است.




تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۹)

  • طاها میرویسی
  • چه قشنگ
    کارگاه استعداد یابی:
    براش وقت نمی گذاری
    رفتارش همش نقد می کنی
    جلو دیگران غرق توهین اش می کنی
    بین فرزندانت فرق می گذاری
    کارهای خوب اش عادی و ساده جلوه می دهی
    به دیگران اجازه می دهی اذیت اش کنند
    بلند و خشن باهاش صحبت می کنی
    بهش نمیگی دوست اش داری
    واقعادر حق فرزندت این همه جفا می کنی؟
    چرا تنگی قلبت را سر این طفل معصوم خالی کردی؟
    با چشم های خیس خیس جواب داد:
    بیرازم
    از هر مسئله ای که تو زندگی ام پیدا شد و هر کی رسید گفت گذر زمان
    اون حل می کنه!
    بیزارم از دروغ هایی که بخاطرش به جگر گوشه ام بی اعتناشدم .
    بعد دست اش مشت کرد
    انگشت های گره خورده اش تا جلو چشم ها چند بار تکان داد
    گفت شنیدم قلب هر آدمی اندازه مشت اشه
    ولی در تعجب ام از این قلب به این نحیفی که که تو آن را سنگدل خطاب کردی!
    آره وقتی که قلبم تنگ میشه زمین رابه زمام می دوزم
    وقتی میشکنه بغض نفس و گلوم فشار می ده
    و بیشتر وقتها که نمی تونه
    موج موج اشک تو چشمام خونه می کنه !
    قرار بود گذر زمان من با باباش نرم کنه
    ولی نشد
    قرار بود وقتی تو این خونه صدای ونگ ونگ بچه بیاد اون درست بشه و از
    توهین
    تحقیر
    و تهدید من دست برداره ولی نشد به خدا من تلاش ام کردم و نشد
    ی لیوان آب خنک دست اش دادم و
    محکم دست اش فشار دادم
    خیلی دستاش یخ کرده بود همین جور که دست اش گرفته بودم
    شنیدم و فهمیدم تو زندگی اونها جای ارزش و ضد ارزش خیلی وقت ها ست که عوض شده ....
    بعد از ازدواج با شوهر اش فهمیده که شوهر اش
    بی حیا، اسراف کار ، ولخرجه و "با کلاسی "در این می دونه که در قید و بند ارزش های دینی نباشه.
    و کمتر از همسر اش در عمل دیده که براش:
     محترمی
    محبوبی
    مطرحی
    مهمی
    مفیدی
    میفهمد  

    بیچاره این نقش زنانه او در فضای رقابتی ناسالم دچار دو آفت " فراموشی " و "تداخل نقش زنانه و مردانه " شده.
    بیچاره مادری و همسری او که در" کارگاه استعداد یابی"باطنی تخریب شده داشت .
    نمی دانستم فرزند او چطور باید حیا ، قناعت و ارزش ها بیاموزد
    و قد و قواره ناچیز فرهنگ را در برابر کوه ضد ارزش چگونه باید برایش باز تعریف کرد؟!
    بعد در دفتر ام نوشتم :
    خانواده بیشتر از آن که به قانون و مقرارت نیاز داشته باشه به محبت نیازمنداست .
    و در ادامه نوشتم : تمام غرور و افتخار یک زن مادرشدن اوست وقتی احساس کند شوهرش به کودکی که او دنیا آورده بی اعتناست (برای پر کردن بیکاری و علافی او باید فرزند دار می شد )حس حقارت و بیهودگی و بیزاری از مادری وجود مادر را می گیرد
    "احسن الناس ایمانا و احسنهم اخلاقا و الطفهم باهله و انا الطفکم باهلی "
    برترین مردم از حیث ایمان ، کسی است که اخلاقش اش با خانواده خود مهربان باشد و من از همه شما با خانواده ام مهربان تر هستم - حضرت محمد صل الله علیه و اله
    خوش حال وخوش وقت شدم از این اشنایی.نفستان گرم.
    پاسخ:
    سلام وسپاس از بذل نگاهتان
    نظام احسن
    به نظرم در پست با کلاسها شما به نظام احسن پرداختید
     و به زیبایی و با تصویر کشیدن صفات  یک فرد در نقش همسر در واقع   اون بخش ازاهداف  نظام احسن رو که با ازدواج حاصل  می شه شرح دادیدو تداعی کردید
    نظام آفرینش یک نظام احسن هستش 7 سجده و 14 مومنون
      وهمه چیز  بر مبنای حق آفریده شده  3 احقاف
     زندگی هدفمند هست و این هدفمندی بخشی از مراحل تکاملی در نظام احسن محسوب می شه
    و خداوند سنتهای الهی خودش رو نظیر تولد، مرگ و ازدواج ، امتحان، پاداش  وعذاب را مقرر کرده و آنها را مجراهایی برای رسیدن به نظام اکمل و احسن و اصلح قرار داده است. زیرا که  
    وهمه ی هستی به سوی غایت کمالی که خدا برایشان معین کرده در حرکت اند 88 نمل
     و خداوند توام با این آفرینش رو به کمال او را هدایت هم می کنه 50 طاها
    و چون حضرت حق مخزن نیکی وخیر و کمال و  رحمت هستش  و موجودات رو برای برخورداری از خیر و رحمت  حداکثری آفرید ه ، مخلوق  هم میل ذاتی به سر منشا این فضایل داره
    پس برای رسیدن به نظام احسن وجود سنتهای الهی ضروری ست وازدواج یکی از این سنتهاست
     همانطور که هر سنتی هدفمند است ازدواج هم هدفمند هست
    ازدواج  در خودش  اثر پذیری  و مشارکت  رو بیشتر از هرسنت دیگه ای برای رسیدن به غایت کمالی که خدا مقدر کرده  به همراه داره
    واز این حیث می شه گفت  در ازدواج حرکت به سوی نظام احسن به شکل اثر پذیری وتعامل حدااکثری نمود پیدا می کنه
    و هدفش
    و از نشانه های قدرت اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی بیافرید
    تا با ایشان آرامش یابید
    ومیان شما دوستی و مهربانی نهاد
     در این عبرتهایی است  برای مردمی که تفکر می کنند 21 روم
     شما به نکته ی قابل توجه  و بسیار اساسی در امر ازدواج  اشاره کردید  که
    بلوغ یکی از شرایط  اصلی ازدواج هست  
     این  بلوغ که خاصه ی ازدواج هست  همواره تعامل خواه و تکامل خواه هست
    اصلا نگاه به ا زدواج باید نگاه به قله و یک نگاه تکاملی  باشه
    ( البته  بماند  که هرکسی برای خودش یه قله تعریف می کنه)
     نگاه تعالی خواهانه باشه
     نه صرف اینکه حالا سن و سال اقتضا می کنه یا حالا قضیه ی عشق و عاشقی  یا برای کسب مقبولیت اجتماعی
    ویا رهایی از تنهایی  یا صرف رفع نیازهای غریزی یا به خاطر علاقمندی به داشتن  فرزند  و ....باشه.  
    همه ی اینها شایددلیل موجه ای برای ازدواج باشه ولی به تنهایی کافی نیستند باید پشتش یک اهرم قوی باشه  چون هر کدوم از این دلایل ممکنه بعد از مدتی برای آدم عادی بشه .
    حتی عشق .عشق هم به تنهایی کافی نیست باید یک عشق بلوغ یافته باشه یک عشق رشد یافته و تعهد آور  که  آفتهاش یعنی ترس و خودخواهی و  هوا پرستی و سود جویی هاش  هرس شده .نه یک عشق نابالغ   . اون بلوغی که شما ازش گفتید   ودقیقا به زوایا و ابعادش  پرداختید به نظرم همون اهرم قوی هست همون که پشتوانه ی عشق می شه   وبی موجود این بلوغ ،عشق هم بی ریشه رها می شه و در معرض خطر قرار می گیره
      وبلوغی که  باعث  رشدعاطفی  و روحی وفکری می شه.
     همون بلوغی که فقدانش  در بیشتر مواقع  باعث  فرو پاشی بنیان خانواده می شه
     اصلا در سایه  همین بلوغ هست که آرامش  و دوستی و مهری که قرآن ازش یاد می کنه  حاصل می شه
    چون باعث درک و  تفاهم می شه  بعد هم تعامل و توافق  و این  زنجیره خودش  بخش مهمی از یک روند تکاملی   هر ازدواج محسوب می شه  
    اگه این نوع  بلوغ نباشه اون وقت رابطه ای مثل ازدواج  که مبنای  عملکردیش  مشارکتی هست به ناکجا  آبادِ  جدایی ختم می شه
     مخصوصا اگه دو نفر که قصد دارند با هم ازدواج کنند همدیگر را اشتباهی پیداکنند  یعنی هیچ وجه اشتراکی ذاتی با هم نداشته باشند و فقط فکر می کردند شبیه هم اند  اون وقت این تعامل ونتایج  اون مشقت بار خواهد شدو اون آرامش روحی و تامین نیازهای عاطفی که در ازدواج مد نظر است محقق نمی شه.
    همدلی و همفکر ی دو نفر اگه محصول چنن بلوغی باشه پایدار و قابل اعتماد هست  و اونها  می تونند همدم و همراز بشند و همراه و همسفرهم بمونند  
     زوجین با این  نوع بلوغ خودشون می افتند توی جاده ای که نظا م احسن براشون ترسیم کرده
    به نظرم  آدمها  متاسفانه توی رابطه هاشون فرقی نمی کنه بین اعضا خانواده دوست همکار و یا همسر، بیشتر به دنبال تفاوتها هستند  تا نقاط اشتراک. در مورد زندگی مشترک این موضوع بیشتر صدق می کنه چون طرفین  به دنبال  کشف جاذبه های شخصیتی و جنسیتی هم هستند بعضا به تفاوتها می رسند
     تفاوتها معمولا برای زوجین جذابیت دارند اما در بیشتر موارد چون  در این مورد مدیریت رفتار بلد نیستند  و نمی دونند چگونه با این تفاوتها کنار بیان یا حلش کنند  این جستجو و کنکاش بهشون ضربه می زنه و بعد هم می گن ما با هم تفاهم نداریم و عواقب بعدی این نگاه ممکنه به جاهای باریک مثل جدایی کشیده بشه
     و چون نحو ه ی اصولی برخورد با تفاوتهارو بلد نیستند و یاد نگرفتند بیشر از این ناحیه تو رابطه  هاشون ضربه می خورند بدیهی هست که تفاوتها بیشتر تنش زا هستند و رابطه های اصطکاکی رو رقم می زنند و باعث می شن از هم دور بشن  در صورتی که باید به تفاوتها قبل از ازدواج توجه بیشتری کرد و بعد از ازدواج باید حلقه های مشترک این پیوند رو بیشتر شناخت و مستحکم تر کرد
    و از آنجایی که همه ی آدمها  ذاتا با کلاس نیستند و یا یاد نگرفتند مدیریت بحران در رفتار رو، به همین جهت پاشنه ی اشیل رابطه ها شون تفاوتهاست هر چند کوچیک اما باعث اختلافات اساسی می شه   .تفاوتهایی که یا از اساس بودند و دیده نشدند و یا بعدا به دلیل اختلاف نگرشها  تحت شرایطی خاص به وجود میاد  و چالش زا می شند مثلا تولد فرزند و هماهنگ نبودن والدین در تربیت اون
    من فکرمی کنم   زوجین بیشتر باید به دنبال شباهتها و اشتراک نظرهاشون باشند و  روی این موارد بیشتر بزرگنمایی کنند تا روی اختلاف نظرها شون .  چون نقطه ی اتکا زندگی مشترک در واقع همون نقاط مشترک و شباهتهاست . درست مثل وقتی که تازه با هم آشنا می شن و برای نزدیک تر شدن به هم به دنبال نقاط مشترک اند  برای ادامه راه و ثبات رابطه هم باید همین نگرش رو لحاظ کنند
    اما تفاوتها که همیشه هستند کم یا زیاد . یا اعتقادی و فکری اند یا شخصی و سلیقه ای اند  .
     بایدتفاوتها  روپیداکنند اگه خیلی تاثیر گذار و آزار دهنده  نیستند ازشون بگذرند ویا همون جوری بپذیرنشون .در واقع به خواسته ی همدیگه این جوری احترام بگذارند  عشق  که همش قربون صدقه ی هم رفتن نیست  عشق یعنی همین   .
    اگه  تفاوتها عمیق و مهم اند سعی کنند ازشون چالش درست نکنند توی این زمینه هم از هم تاثیر بگیرند  منتها تاثیر مثبت  . این قانون مشارکت پذیری هستش و نظام احسن  از سنت ازدواج چنین توقعی داره.و اون رو به این سمت و سو هدایت می کنه.
    . زوجین بنشینند نگرشها و توقعات  و عقایدشون رو با هم باز نگری کنند حتما یه نکته ی قوی و مشترک پیدا می کنند که  اونها رو  کنار هم نگه داشته . بگذارند همون نقطه ی قوتشون باشه.و.تفاوتهاشون رو پوشش بده و در خودش هضم  و تبدیل به وجه اشتراک کنه.  اینجاست که اون بلوغ که گفتید به کارشون میاد
     و ازدواج راه رسیدن به تکامل رو،در نظام احسن معنی میده  و باید رویکرد تکاملی به ازدواج داشته باشند یعنی تاثیر پذیری از نوع تکامل . دیگه دونفر نیستند و یک روح انددر دو بدن .بد و خوبشون یکی می شه. اصلا رسالتشون نسبت به هم  باید  این باشه که  همدیگر رو تا اوج خیر و کمال و زیبایی و بالندگی هدایت و بدرقه کنند و برسونند .
    در نظرم ازدواج همش مسئولیت هست و این رسالت بزرگترین و مهمترین مسئولیت طرفین به هم هست  حتما ماحصل  چنین رسالتی راستی و درستی و  اعتماد و احترام و عشق ورزی  و صمیمیت و صداقت  هست
    و این عملی نمی شه مگر اینکه آدم با ازدواج کمی از خودخواهی هاش کم کنه انعطاف پذیریش بیشتر بشه به همسرش به شکل یه شریک اون هم شریک  سرمایه ی عاطفی و معنوی نگاه بکنه و همه ی اصولی رو که باید در شراکت لحاظ کنه رعایت کنه یعنی صادق باشه امین باشه در نبود شریکش حافظ مال وحیثیت او باشه  فریب کاری و خیانت در کار  نباشه  در شراکتها سود و زیان دو طرفه هست یادش باشه تا می تونه مواظب باشه ضرر نکنه  و ضرر نزنه چون خودش هم آسیب می بینه مخصوصا ضررهای عاطفی
    اون وقت این اثر پذیری به بهتریت شکل و احسن خودش رو نشان میده و تعاملشون هر لحظه به سوی تکامل  پیش میره
     این تعامل ماحصل   یک مشارکت کارامد  فکری و عاطفی  ناشی از همون بلوغ  که گفتید هست  و در سایه ی چنین تعاملی هست که ازدواج هدفمند می شه و به سوی اهدافش یعنی آرامش روحی و تامین نیازهای عاطفی طرفین و تربیت نسل صالح و سالم و ساختن آینده ای روشن و استحکام بنیان خانواده و در نهایت سلامت روانی و اجتماعی جامعه پیش میره.
     یقینا  به تعبیر  شما چنین زوج به بلوغ رسید ه ای  والدین مناسب و موفقی خواهند شد.و با برنامه و آگاهی کامل  و هدفمند آموزش و تربیت فرزندشون  رو مدیریت می کنند. و به کمال می رسونند.و می شه گفت در نظام احسن این تربیت موفق فرزندان می تونه  نقطه ی عطف یک ازدواج موفق محسوب بشه.
    ای کاش آدمهای با کلاس از نوع نجیب این شانس را داشته باشند که آدمهایی شبیه  به خودشون  در مسیر زندگی شون، قرار بگیرند
    پاسخ:
    سلام وسپاس بی کران از بذل نگاه بسیار ارزشمند ونافذتان
    برایتان آرزوی موفقیت وسلامتی روزافزون دارم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی