باز اجل
مدتی قبل بازی چالاک بر فراز باغ رحل اقامت بگزید . وهمسایه ی بلبل زاری شد که سالها برمنبروعظ یگانه سراینده ی محفل باغ ما بود و در توصیف ودلداگی وسرسپردگی به دختر حضرت رز سخنسرایی هزاردست و استادی حاذق بود .
از قضا نتوان گریخت که باز اجل سخن عندلیب زار را در توسل به صوت ولحن برای کردار عاشقی خوش آمد و تلاش برای اقامت مدامش را درباغ پسندید وغروبگاهی بلبل ،غزل رحیل خواند ودربیان دگر شد مفقود.
مدتی خبری ازبلبل زار نبود. تااینکه چندروز پیش زیردرخت انار باقیمانده ی
کالبدش را یافتم . ومدهوش جمجمه اش را به موزه ذهن هوشیاران سپرده ام تا یادمان باشد که باز اجل
همیشه جمجمه برجای می گذارد.
واین پندی است از آموزه های حضرت حق. دریک کلام بازاجل پیوسته درکمین بلبل وجود وطبع ما ست.
اینما تکونوا یدرک کم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده : (سوره ی نسا آیه78)
مرگ شمارا هرکجا که باشید ، هرچند دردژهای استوار ، در می بابد...
پیام آورمحبت فرمود:
یاد مرگ، ازبین برنده ی شهوت هاست
اکثرواالذکر هادم اللذات مامن قلیل الا وکثره ومامن کثیر الا وقل له
مرگ اندیشی ازبین برنده ی افراط در شهوت گرایی است که کمترین اثرش زائل کردن ریشه ی ستم در پیگیری شهوات است
حمیدرضاابراهیم زاده
22تیر1396
تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد
- ۹۶/۰۴/۲۸
بلبلی خوش سیما و خوش گفتار هر روز پرنده های باغ را به خوبی ، مهربانی وانصاف و هزار صفت نیک دیگه به شکل زیبا فرا می خواند
گنجشک ها می خندید
کلاغ با غار غار های بی جاش وسط صحبت ها می پرید
هد هد با ذوق هر روز منتظر مطلب نو بود
یکروز باز که از باغ می گذشت یک مرتبه کینه بلبل را به دل گرفت
به کمین برای صیدش نشست .
بلبل گفت : قصد من هدایته شما چرا ناراحتی ؟
باز گفت : خوبی و انصاف و مهربانی برایت چه ارزشی داره !که از از سر صدایت و خوش صدا بودت تو را انسان در دام قفس می اندازد .
بلبل گفت : من حرف حق می زنم حتی به قیمت اسیر شدن !