دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

جواد الائمه

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۳۶ ق.ظ


Image result for ‫امام جواد علیه السلام‬‎


 نهمین امام همام  شیعیان حضرت جواد (ع )

در  روز دهم   رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.

 نام مبارکش  محمد معروف به جواد و تقی است .

القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ،

ولی محمد  تقی از همه معروفتر می باشد .

مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

 

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود .

پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد .

 

رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .

 

باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .

 

برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

 

خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار .

 

خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است .

 

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .

  

این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .

  

روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد .

  

نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .

 

اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

  

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

 

شهادت حضرت جواد (ع )


این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .

 

دوران عمر آن امام بزرگوار25 سال  و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

  

علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .

 

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

 

همسران  و فرزندان حضرت جواد (ع )


زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسین 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خدیجه 7 - ام کلثوم 8 - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . 


شهادت


امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت .

قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .


منتخبی از سخنان آن امام بزرگوار



فرمود: معاشرت و هم‌نشینى با بى‌خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق مى‌باشد.

 

 

فرمود: هر که قبر پدرم را در طوس زیارت کند خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را می‌آمرزد.

 

* ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلى قَلْبٍ سَلیمٍ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)

فرمود: سه خصلت جلب محبّت مى‌کند: انصاف در معاشرت با مردم، هم‌دردى در مشکلات آنها، همراه و همدم شدن با معنویات.

 

* التَّوْبَةُ عَلى أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ. (کشف‌الغمه، ج۲، ص۳۴۹)

فرمود: شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانى قلبى، استغفار با زبان، جبران کردن گناه نسبت به همان گناه و تصمیم جدى بر اینکه دیگر مرتکب آن گناه نشود.

 

*    ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْبْرارِ: إقامَةُ الْفَرائِض، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِى الدّین. (بحارالانوار، ج۵، ص۸۱)

فرمود: سه چیز از کارهاى نیکان است: انجام واجبات الهى، ترک و دورى از گناهان، مواظبت و رعایت مسائل و احکام دین.

 

٣۴- قالَ علیه‌السلام: الْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لَا یَنْفَعُ مَسْمُوعٌ إِذَا لَمْ یَکُ مَطْبُوعٌ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۰)

فرمود: علم دوگونه است: علمی که شنیده شود و علمی که [علاوه بر شنیده شدن] تبعیت شود. علم شنیده شده تا زمانی که بدان عمل نشود، فایده‌ای ندارد.

 

٣۵* : إنَّ بَیْنَ جَبَلَىْ طُوسٍ قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها کانَ آمِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ النّار. (وسائل‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۵۶)

فرمود: همانا بین دو سمت شهر طوس قطعه‌اى مى‌باشد که از بهشت گرفته شده است، هر که داخل آن شود و با معرفت زیارت کند، روز قیامت از آتش در امان خواهد بود.

 

*  مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ. (وسائل‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۷۶)

فرمود: هرکس قبر عمّه‌ام ـ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها ـ را [با علاقه و معرفت] در قم زیارت کند، اهل بهشت خواهد بود.

 

* مَنْ زارَ قَبْرَ اخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَ قَرَأَ: «إنّا أنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّاتٍ، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْکْبَرِ. (وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۲۲۷)

فرمود: هرکس بر بالین قبر مؤمنى حضور یابد و رو به قبله بنشیند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه «إنّا أنزلناه» را بخواند از شداید و سختی‌هاى صحراى محشر در امان قرار مى‌گیرد.

 

* ثَلاثٌ یَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: کَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ کَثْرَةِ الصَّدَقَةَ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)

فرمود: سه چیز، سبب رسیدن به رضوان خداى متعال است:

١. نسبت به گناهان و خطاها، زیاد استغفار و اظهار ندامت کردن؛

٢. اهل تواضع کردن و فروتن بودن؛

٣. صدقه و کارهاى خیر بسیار انجام دادن.

 

* الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَکاءٌ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)

فرمود: انجام‌دهنده ظلم، کمک‌دهنده ظلم و کسى که راضى به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.

 

*التَّواضُعُ زینَةُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زینَةُ الْکَلامِ، وَ الْعَدْلُ زینَةُ الاْیمانِ، وَالسَّکینَةُ زینَةُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زینُةُ الرِّوایَةِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۱)

فرمود: تواضع و فروتنى زینت‌بخش حسب و شرف، فصاحت زینت‌بخش کلام، عدالت زینت‌بخش ایمان و اعتقادات، وقار و ادب زینت‌بخش اعمال و عبادات؛ و دقّت در ضبط و حفظ آن، زینت‌بخش نقل روایت و سخن است.



حمیدرضاابراهیم زاده

30مهر1390


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

می نگارد مهتاب

پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۵ ق.ظ

 

واژه در جمله ی خود می بوید

رز سرمازده ی باغ بهشت

درپس آینه ی صاف دلش

می نگارد مهتاب

وبه مژگان ترجادویش

می تراود باران

وبه این دشت درندشت صفا

می نوازد افق باد صبا

درپس واژه ی امید وبهار

راز یک میکده را می پوید

و به روز دهم عقرب ماه

واژه ی عشق به سوگند وفاداری خویش

جمله را با می و خم می شوید...

 

 


حافظا مرحمتی کن مارا

ناله از خم ومی وباده وصوفی هرگز

مکن ازبهر رخ دختر رز

ناله  وسوز وسبابت هرگز

نقش روی من ودلدار

دراین کاسه  ی می خوش افتاد

ازکجا سِرّ غمم در دهنت نوش افتاد

ساقیا چشمک جانانه ی تو ما را بس

"کزفراقت سوختم ای مهربان فریاد رس

من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب

گوشمالی دیدم ازهجران که اینم پند بس"

آفتی بود که درکار افتاد

شکر تدبیر که با یار افتاد

"بس تجربه کردیم دراین دیر مکافات

با درد کشان هرکه درافتاد برافتاد"

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

30دی 1393

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثردر انحصارمولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

پروانه ی قشنگ من

چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۸ ق.ظ

به دیوار چسبیده بود

خط وخال زیبایی داشت

گفتم دوام نمی آورد دربرابر گنجشککان باغ

کرم را داخل قوطی گذاشته بودم

کمتر از ده روز دیدم پیله اش را شکافته است

وخود را از محبس پوسته خشک و وتنگنای کالبد اولیه اش آزاد کرده است

قشنگ شده بود گذاشتمش بربلندای منبر پرچم سبز روی میزم

دریافت که به کدام زندگی برگشته است

هنوز تکاملش به ساعتی زمان نیاز داشت

درب اتاق بازبود با پاهایش ازدر اتاق به سمت بیرون رفت تادرخت تنومند انار را بنگرد.

ترسیدم که گنجشکان منتظر بر درخت انار کارش را بسازند.

کارش نمی شد کرد باید آزادی را تجربه می کرد

اما هنوز بال آزادیش کامل نبود مواظبش بودم تا طعمه ی طمع زود هنگام خود نشود

تا عصر تلاش می کرد پرواز کند اما فرجامی جز سقوط نداشت

بادی به وزیدن گرفت اورا به اتاقم برگرداندم

گفتمش: این تو و این وسعت امن اتاق .

گوشه ی در را برای تامل انتخاب کرد که هم به بیرون نزدیک باشد وهم درون را داشته باشد

طمع یا ترس

هردوعجیب درخیال پروانه می جوشید

نه جبر ونه اختیار هیچکدام براو مستولی نبود مگر بین دو امر که امنیتش را حفظ می کرد...

صبح  با ظهور آفتاب ، روی انگشتم نگهش داشتم که وضعیت پروازش را بیازمایم

سعی می کرد بپرد اما با هرتلاش پروازش به سقوط منجر می شد

به بالهایش دقت کردم ودریافتم اشکال درسیستم شکل پذیری بالهایش بود

پروانه ی قشنگ من سه بال داشت وهمین امر تعادلش را بهم می زد

 


و  همین مناسبت فرجامش را به سقوط می کشاند

باخود اندیشیدم حکمت درچیست؟؛که با پیله ی ظریف وضعیفی روبرو شوم

که طبق معمول  پروانه می بایست با دوبال متعادل جبر واختیار یا محدودیت وآزادی بربدن .

خاک را به مقصد افلاک بفروشد و خود را وا رهد.

اما بال سوم اورا زمین گیرمن و معلق  اتاقم کرده بود !!

ساعتها خیلی دقیق به اعماق حکمت آمیز این ماجرا دقت کردم.

وبه آغازیک نگاه وسیر اراده ای مقتدر پی بردم

که پروانه چیزی جز عشق و روح عاشق  وهستی معشوقه ی من نیست

وچیزی جز پروانه ی قشنگ من نمی توانست دلیل این همه نگاه باشد...

 

 

والی الله المصیر

 

حمید رضا ابراهیم زاده

 

26 سپتامبر 2014  

 

تمامی حقوق این اثر برای مولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

مطبوعات محراب عبادتند

يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۳۰ ب.ظ


  بنام خداوند جان و خرد    کزین برتر اندیشه بر نگذرد
   جان نباشد جز خبر در آزمون        هرکه را افزون خبر جانش فزون  

                                                                     ( حضرت مولانا)




 عرصه مطبوعات و اطلاع رسانی همچون محراب عبادت، مقدس است. با توجه به اهمییت خبر، خداوند یکصد و بیست و چهارهزار پیامبر را به رسالت برگزید و در آغاز جزء سی‌ام میفرماید: عمّ  یتسائَلون عنِ الَّنباء العظیم  حتی  نبی  اکرم (ص) پیام‌رسان خداست.

مطبوعات با جان و مال و روح و زندگی و حیثیت مردم سر و کار دارند. با قلم اهالی مطبوعات اخلاق وعقیده برای مخاطبان ساماندهی میشود.  

 یکی  از اسرار مطبوعات و نشریات این است که برای مردم حجت و برهان به شمار می‌روند.


گویا عرصه خبر و اطلاع رسانی آنقدر با زندگی و ساختار زندگی مردم عجین شده است که باید آن را مربی و مادر فرهنگ جامعه دانست. بی تردید در این گذار امتیاز این قسمت از رسالت اهالی مطبوعات (خبرنگاران- روزنامه نگاران-  عکاسان و خبرپردازان عزیز) بر رسالت سایر اهالی قلم محرز است. زیرا صاحبان خرد و اندیشه تولید علم می‌کنند و مطبوعاتیان علاوه بر تطهیر و تفسیر علوم و اخبار، آنرا توزیع  و ترویج می‌دهند.


همه‌ی قوانین بشری، توقعات ملی به وسیله‌ی ابزار قلم در جامعه نمود می‌یابد. به قول مرحوم آقای نقشبندی باید برعتبه و درگاه مطبوعات بوسید هنگامیکه  همه‌ی همت و سعیشان برای روشنایی و هدایت افکار عموم است.


 حرم مطبوعات همان محراب عبادتی است، که امام موسی صدر فرمودند. زیرا باتوجه به وسعت تقدس و وظائف، مطبوعات عرصه و جایگاهی همچون دانشگاه و مسجد و محراب دارد. 


خبرنگاران و نشریه پردازان جدید به عرصه عبادت خوش آمدید.    


 

                                             حمید رضا ابراهیم زاده 1386/5/17 - بابلسر




خبرنگاران واصحاب مطبوعات روزتان مبارک 17 /5/ 1391


                    بنــام خـــداونــد جــــان و خــــرد

جان نباشد  جز خبر در آزمون         هرکه را افزون خبر جانش فزون

خبرنگار افسر و رزمنده و مجاهد در راه دانایی است.

برادران و خواهران بزرگوارم در مطبوعات.

عرصه مطبوعات و اطلاع رسانی همچون محراب عبادت، مقدس است. زیرا  نبی  اکرم (ص) پیام رسان خداست.

مطبوعات با جان و مال و روح و زندگی و حیثیت مردم سر و کار دارد. باقلم اهالی مطبوعات اخلاق  و عقیده برای مخاطبان ساماندهی میشود.

 یکی از اسرار مطبوعات و نشریات این است که برای مردم حجت و برهان به شمار می‌روند.

گویا عرصه خبر و اطلاع رسانی آنقدر با زندگی و ساختار زندگی مردم عجین شده است که باید آن را مربی و مادر فرهنگ  جامعه دانست. بی تردید در این گذار  این رسالت اهالی مطبوعات ( خبرنگاران- روزنامه نگاران-  عکاسان و خبرپردازان عزیز ) بر رسالت سایر اهالی قلم محرز است. زیرا صاحبان خرد  و اندیشه تولید علم می‌کنند و مطبوعاتیان علاوه بر تطهیر و تفسیر علوم و اخبار، آنرا توزیع  و ترویج می‌دهند.

همه‌ی قوانین بشری، توقعات ملی به وسیله ی ابزار قلم در جامعه نمود می‌یابد. به قول استادعزیزم باید بر عتبه و درگاه مطبوعات بوسید و هنگامیکه به همت و سعیشان برای روشنایی و هدایت افکار عموم است.

 حرم مطبوعات همان محراب عبادتی است، که امام موسی  صدر فرمودند، زیرا با توجه به وسعت تقدس  و وظائف، مطبوعات عرصه و جایگاهی همچون دانشگاه و مسجد و محراب دارد.

خبرنگاران و نشریه پردازان جدید به عرصه عبادت خوش آمدید.     




حــمید رضــا ابــراهیــم‌زاده

بـابـلســـر



http://hamidrezaebrahimzadh.blogfa.com/post-224.aspx


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.



  • حمیدرضا ابراهیم زاده

جنود عقل وعشق

يكشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ب.ظ

 



این صفحه اختصاص دارد به پاسخ نسبت به پرسش مخاطبان ارزشمند که اینگونه فرمودند:

 سلام وعرض ادب و ارادت 

بنظرم در مواجهه لشکر(جنود) عقل و عشق با پیروزی قاطع عشق روبرو هستیم.

    آزمــودم عــقل دور انـدیــش را        بعــد ازیـن دیــوانـه ســـازم خــویـش را


   (مولانا)

از شما شنیدم که «عقل به تنهایی نمی تواند راهگشای وصال به عزت و لذت باشد.اما عشق بی‌نیازی از عقل را تنها راه وصال می‌پندارد. همینی که مولانا فرمود: حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو...

اگر عاشق نستوه معشوق را به پرستش میگیرد.جای تعجب نیست. چون همه مراحل شیفتگی را به دقت و حرارت طی کرده است و چیزی را جز معشوق عزت و لذتش نمی‌پندارد. در حالیکه عقل عقلا ارزش و اعتبار معشوق را می‌سنجد و به آن اعتماد میکند. شاید بهترین نوع گزینش معشوق و ماندگاری رابطه عاشقانه. عاشق شدن با دل و عاشقی کردن با عقل مداراگر و منزه باشد.البته تا جائیکه عقل باعث تصلب و تأذی و انسداد اصل عشق نشود. و اینکه معشوق برای زیستن، عزت و لذتش حفظ باشد و عاشق نیز ضمانت بدهد که هر دو را توامان برای معشوق فراهم کند. هزینه عاشق شدن بهای سنگینی است که بهانه و شعار پاسخگوی این ضمانت نیست بلکه تنها ذات اقدس ربوبی است که میتواند هزینه عاشقی خود را فی‌المجلس بدهد و کسی که معشوقش میشود نیز میداند که عاشقِ داراترین و زیباترین و خوش قول‌ترین معشوق دنیا شده است.اما از ازل پروردگار عاشق مخلوق و خلیفه خود بوده و از او بعنوان زیباترین رخسار در دیوان عاشقانه‌اش یاد کرده است...و هر عاشق و معشوق مجازی که به این الگو پایبند باشند قطعاً عشق جاودانه و کاملی را رقم خواهند زد...»

سوال: کدام عشق در اولویت است؟ عشق مجازی یا عشق حقیقی. آیا عشق مجازی شرافت بندگی را خدشه دار میکند؟

عزت و لذت برای عاشق و معشوق یکسان است؟ اگر عاشقی آگاهانه به معشوق خجالتیش عشق و جذبه‌اش را تزریق میکند این عمل مذموم است؟ منظور از حیلت رها کن عاشقا همان ذکاوت و زرنگ‌بازی متصلبانه و عقل مدارانه رفتار کردن با عاشق و معشوق نیست؟

 بااحترامات فائقه ارادتمند د.س. ا

 

 ج: با سلام و آرزوی توفیق روز افزون و باسپاس از اینکه بخشی از یک مقاله یا گفتگو را بعنوان بحث انتخاب و گلچین کردید و پرسش‌تان را ذیل آن مطرح نمودید. چون سوال را بصورت  خصوصی مطرح نفرمودید شایسته است جهت بازدید و اعتلای فضای گفتمانی، همین جا پاسخش منتشر شود.

 1- عرفا تکه کلامی دارند که می‌فرمایند المجاز قنطره الحقیقه. و بنده به استناد این کلام بزرگان. بر همین نهج ایمان دارم. و عشق مجازی می‌تواند مقدماتی را برای درک عشق حقیقی فراهم کند. مانند کسی که بشنود شراب طهور بهشتی مانند عسل شیرین است. اما هرگز نداند شیرینی عسل چیست. پس درکی از اصل موضوع مورد بحث ندارد. و لازم است برای درک شرابا طهورا لااقل از عسل که مراتب بسیار پایین‌تری نسبت به شراب طهور را دارد مطلع باشد. و غالب مثلهایی که خدا در حوزه‌ی تحریک و تشویق و تطمیع برای پاداش به پارسایان عنوان فرموده است همین حالت را دارد. مراجعه به آیات 30-40 سوره نبا و آیات12تا47 سوره‌ی واقعه و بسیاری دیگر از این دست آیات  برای تحقیق و تفکر ضروری است.

 2‌- عشق مجازی قطعا مقدمه و گذاری برای درک عشق حقیقی است. اگر عاشق واصل بصیرت اندکی هم داشته باشد پی به حقیقت عشق بزرگ می‌برد. و هیچ خدشه‌ای وجود ندارد مگر اینکه خلافش ثابت شود.

 3‌- عاشق و معشوق پس از وصال شرایط یکسانی را درک می کنند اما همواره عاشق بیشتر از معشوق حظ می‌برد.

4‌-  تزریق و تبلیغ و ترویج جذبه فی نفسه بد نیست. جلوه آرایی گل برای اینست که پروانه را بخود متمایل کند.اما جنبه‌ی اغفال و فریب نداشته باشد.

5-  عاشق زرنگ بازی و فریب و هوس را دور می‌ریزد. و عقل سلیم نیز چنین بی‌خردی‌هایی را عقل نمی‌داند. البته نفس خود عقل کمی سخت‌گیر و صالب است بجهت اینکه حسابگر است که در این مقطع برای تمییز دادن عاشق از عاشق نما امری لازم است. و چون عقل معمولاً بفکر معاش و صلاح خویش است. چندان التزامی به پذیرش روابط عاشقانه ندارد زیرا همیشه در حال حساب و کتاب است.که منافع زودگذر شخصی‌اش را تأمین کند. بنابراین در مرحله پس از احراز صلاحیت رفتار حسابگرانه با معشوق امری مذموم است. و همینطور بالعکس نباید با عاشق هم اینگونه برخورد کرد. برخورد حسابگرانه  عاشق و معشوق پس از ایجاد رابطه صمیمی باعث سردی کانون گرم عاشقی می‌شود .و نقش  پر رنگ مفاهیم روابط عاشقانه نیز رنگ می‌بازد.  دوام توفیق همه پژوهشگران و عاشقان آرزوی قلبی ماست.

                                       حــمیدرضـا ابراهیـم زاده 1391/5/21 


سوال بعد:


سلام 

3‌- عاشق و معشوق پس از وصال شرایط یکسانی را درک می کنند اما همواره عاشق بیشتر از معشوق حظ می‌برد. خب مگه نمیگین خدا عاشق بنده‌هاست و بنده هم مثلا خودم دارم تلاش میکنم عاشق خدا بشم پس هردو عاشق متقابل میتونیم باشیم اما با این تفاوت که خدا عاشق کهنه کاره و اول اون عاشقم بوده و بعد من عاشق شدم خب پس خدا از وصال و لقا و فنای بنده در وجودش بیشتر از بنده حظ می‌بره؟ بعد اینکه از صحبتهای اینجا و قبلی بر میاد که عشق دودوتا چهارتا نداره چون حس میکنم با جدول ضرب عشق امکانش هست که حاصلضرب 2 در 2 بشه 20000 چون خودتون گفتین بنده یه قدم برداره خدا یک میلیارد قدم طرفش میاد یعنی انگار خدا طرف ادم میدوه این جدول ضرب عاشقی وجود داره؟

در بند 4 فرمودین: 4‌- تزریق و تبلیغ و ترویج جذبه فی نفسه بد نیست. جلوه‌آرایی گل برای اینست که پروانه را بخود متمایل کند.اما جنبه‌ی اغفال و فریب نداشته باشد.

سوال: اگر بخواهیم عینی به این مسئله نگاه کنیم در دنیای کنونی پس یعنی ابراز زیرکانه عشق توسط زن به مرد هم موردی نداره. اما همون لحظه اول که فکر این کار برسه عقل این کار رو مذموم میدونه چون زن دوست داره همیشه معشوق باشه و عاشق اونو طلب کنه. پاشا 

 

ج:

باسلام

همانگونه که فرمودید. حسابگری وسیاست ورزی دشمن عشق است. عاشق در هر جنس و سنی و طبقه‌ای که دچار امرعشقی شود باید همه‌ی حجابها و سدهای مقابل را کنار بگذارد و عشق خود را با ادب عاشقانه‌اش که همان پذیرش همه هزینه‌های عاشق شدن و نگهداری معشوق و جلب خشنودی و خرسندیش را بپذیرد و معشوق را از عشقش آگاه کند. و از همه مهمتر محبتش به معشوق را علناً ابراز کند و سعی در تفهیم علت عاشقی خود بر معشوق کند تا سازمان عاشقانه این رابطه ساماندهی شود. پس با اینکه در اعماق درون زن معشوق بودن نهفته است اما باید در نقش عاشق خود را بروز دهد و در مرحله دوم که متوجه پختگی معشوق شد قطعاً جای این دو قطب برابر و یا  تعویض میشود ولو اینکه زن هم عاشق بودن را ابراز کرده باشد اما جایگاهش معشوق ماندن میشود پس صحیح نیست که گفته میشود  زن معشوق آفریده شد پس نباید عاشق شودهمچنانی که می گوییم خواستگاری زن از مرد قباحت دارد چون .... بلکه این فکر باعث پدید آمدن هنجاری بسیار غلط برای انتخاب شایسته میشود. و بالطبع زنان از امتیاز بسیار پایینی در موفقیت ازدواج برخوردارند. بنابراین بهتر است که بگوییم جایگاه غالب زن منتخب است وجایگاه مرسوم مرد انتخابگر .واگر روزی زنی از مردی خواستگاری کند امر خارق العاده ای نیست بلکه هدف این زن شکستن بت  وتابویی است که بمرور زمان مبدل به هنجاری غالب شده است.در کل هر که زودتر شرایط عاشقی را پذیرفت ممتازتراست. وزن و مرد در پذیرش امر عشق یکسانند.  شاد وسرافراز باشید.

                                      حــمیدرضـا ابراهیـم زاده 1391/5/22 



* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

سرعت وانرژی ذهن

شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۸ ب.ظ

                              ســرعـت و انــرژی ذهـــن 

یکی از عناصر قدرت و احراز نخبگی، سرعت انتقال درک و فهم است گاه به این  پختگی ذکاوت نیز میگویند وسعت اطلاعات و استفاده‌ی همه جانبه از تجربیات و بردباری در کنار قوه تحلیل  و سرعت انتقال فهم و درک و نظم بخشیدن به همه این آیتم‌ها باعث اقتدار و توفیقات میشود، که همگی اکتسابی بوده و محصول تلاش افراد است. اما پس از آن حافظه‌ی قوی و دقت و ظرافت و مناعت طبع و زیبایی چهره و مال و ثروت و ورزیدگی  و سلامتی جسمانی و زیبایی خط و تسلط به چند زبان  و تخلق به سجایای ارزنده‌ی اخلاقی میتواند در مقبولیت کاریزمای فردی تأثیر بسزایی بگذارد و در کنار سایر موهبات اکتسابی باعث ثبات این اقتدار شود. شاهزاده‌های سابق را به کلاسهای  ویژه  ورزیدگی علمی و بدنی می‌فرستادند و قبل از آن نژاد و نسب مادری فرزند را بررسی میکردند تا زیبایی و فرزانگی را از خاندان مادر هم به ارث ببرد. روی این اصل در انتخاب شاه آینده چندان دلهره‌ای نداشتند اگرچه این مجموعه آموزشها مهندسی شده بود اما تأثیر زیادی در رشد اقتدار فکری و جسمی شاهزادگان داشت. البته بسیاری از مردمان عادی خود بخود و ذاتاً  دارای منش و سلوک و خلاقیت برجسته‌تری نسبت به آنها برخوردار بودند و فرزانگی در اعماق وجودشان می‌جوشید. با این حال استبداد بخاطر خود شیفتگی شاهان بر مردم حکمرانی می کرد...


 سرعت انتقال فهم و درک به بهره‌ی هوشی افراد مربوط است که به آن آی کیو میگویند. بعضی از انسانها  از بهره‌ی هوشی بسیار بالایی برخوردارند.که در مقیاس رایج  از ضریب هوشی 135 به بالاتر برخورداربوده و بیش از توان افراد عادی در یادگیری و درک و فهم مطالب و قدرت تمییز و خلاقیت بسیار بالایی در انتخاب و رصد راهکارها و مهندسی اهداف برخوردارند. و به نوعی همیشه طراح و برنامه‌ریزتر از سایرین بوده و احتمال خطا در ثمره طرحهایشان بسیار بسیار ضعیف است افرادی کامل‌تر و کمال‌گراتر هستند و در یک نگاه  چندان قابل درک و تحمل برای افراد عادی نیستند و در مقابل افرادی هستند که از بهره هوشی کمتر از 80 برخوردارند و قدرت تحلیل کمتری نسبت به افراد عادی دارند و سرعت بسیار پائینی را در یادگیری برخوردارند . بدین ترتیب افراد عادی از بهره بین۱۱۰-95 برخوردارند که غالب مردم از این گروه هستند و کمتر تحمل گروههای بالا و پایین را دارند. برای فهمیدن این امر مثلا به سرعت هارد و حجم رم کامپیوترها دقت نمایید در می‌یابید که حجم و سرعت در  رم و سایر قطعات کلیدی باعث بهره‌وری بهتر و بیشتر و تمایز آنها نسبت به هم میشود.  سرعت بالاتر در قطعات خاص  کامپیوتر باعث افزایش اقتدار آن دستگاه میشود. روانشناسان و نظریه پردازان دانش هوش‌شناسی افرادرا به چند سطح مختلف تقسیم کرده اند

گروه پائین بابهره هوشی۶۰- ۸۹ که ۳۰٪جمعیت جهان راتشکیل میدهند

گروه متوسط بابهره هوشی ۹۰-۱۰۹ که۵۰٪ جمعیت جهانند

گروه هوش درخشان ۱۰۹- ۱۱۹  با  ۱۰٪

گروه هوش برتر ۱۲۰-  ۱۲۹ با ۷٪

گروه تیزهوش۱۳۰-۱۳۴با ۱٪

گروه بسیار تیزهوش۱۳۵-۱۴۰با ۱٪

گروه نابغه ۱۴۱- ۱۶۰با نیم درصد

گروه نابغه‌ی برتر ۱۶۰ به بالاتربا نیم درصد از جمعیت آماری جهان

(دکترآلفردومانزرت۲۰۰۰میلادی- راهنمای هوش سنجی - (آزمون بینه - سیمون) به سفارش وزارت فرهنگ کشور فرانسه )

دنیایی که در آن زندگی میکنیم به تعداد بسیار محدودی از فرزانگان و نخبگان برخوردار است که عمدتاً تلاشهایشان نادیده گرفته میشود و چراغ نبوغ بسیاری از این نخبگان از آغاز باقوه‌ی قهریه‌ی دیگران خاموش میشود. اگرچه عرصه‌ی اکتشاف و اختراع و سازندگی و تولید با همت این گروه پررونق میشود. سازمان فکری این گروه بسیار منظم است. البته افرادی هستند که فقط در یک بعد اقتدار و نخبگی  دارند مثلاً در حوزه‌ی پزشکی  یا شیمی و یا الکترونیک و زیر شاخه‌هایش و گروهی در اقتصاد و گروهی در صنایع گروهی در ادبیات و گروهی در تکنولوژی کشاورزی و... تخصص دارند که احراز نخبگی ایشان منوط به ثبت اختراع و تولید علم در همان رابطه است. گروهی از نخبگان همزمان در چند علم یا حوزه خلاقیت دارند و نبوغ و خلاقیت چند جانبه این گروه از افراد نیز از سرعت بسیار بالای فهم و درک و انرژی بسیار زیادشان در فهم تنظیم و تحلیل مسائل و موضوعات خبر میدهد. البته هیچ انسان کاملی در بین افراد انسانی وجود ندارد اما معمولاً سیر تکامل انسانهای جدید میتواند باعث ظهور پدیده‌های نو شود که در روند حلول رفاه و عزت و لذت همه گروههای مردم موثر باشد. دلیل برخورداری و امتیازات این افراد به ژن و تغذیه‌ی صحیح دوران  رحم مادر و تغذیه دوران خردسالی حجم و روشنی ذهن و مغز به علت خوراک مادی و معنوی و آموزه‌های  مستقیم و غیر مستقیم و منحصر بفرد خانوادگی و محیطی و بسیاری از عوامل مهندسی شده یا ناشناخته‌ی دیگر بر فرد است. البته گاه در بین دوقلوها  مشاهده میشود یکی در شکم مادر از لحاظ عقلی و جسمی ناقص  به دنیا می‌آید و قل دیگر سالم و صاحب کمالات علمی و اخلاقی میشود. که از هر دو منظر پزشکی و عوامل ناشناخته دیگر قابل بررسی و تحلیل هستند.


تــفاوت ســرعـت بیـن دنیــای مـا و بـرزخیــان

اگر دقت کرده باشید ما انسانها در خواب یکساعته‌ی خود به اندازه چند ساعت فعالیت رویا میبینیم. قطعاً حجم زمانی وقایعی که در خواب با آن مواجه بودیم بیش از چند ساعت است. اما همه‌ی این اتفاقات فقط در عرض یکساعت خوابیدن در این دنیا واقع میشود. مانند کپی و رایت یک فیلم چندین ساعته در عرض چند ثانیه، که از نظر رایانه  چند ثانیه  میگذرد و در نگاه ما چندین ساعت به طول می‌انجامد. با دقت در این مثال و بنابر این عالم روح و برزخ از سرعت بسیار بالاتری نسبت به این دنیا برخوردار است. حتی در دنیای مردگان و فواصل تعریف شده‌ی شکنجه‌های چند هزار ساله و یا وقوع سقوط در سیاهچاله‌ی دهشتناک عالم برزخ و دوزخ در نگاه آیات و روایات متوجه توضیح در مورد امتداد زمان  عذاب یا لذت میشویم که در ذهن دنیا  گرایان چندان قابل تحلیل و درک نیست. بلکه مخاطب سخن خدا در قرآن بیشتر با اهل خرد و خرد پیشگان است وگلایه‌اش با لایعقلون – لایفقهون – لایشعرون – لایعلمون و لایتفکرون و... است: این بی‌خردان- بی‌بصیرتان – بی‌احساسها – بی‌دانشها و بی‌سوادها وبی... هاهستند که خداوند را وادار به بعثت پیاپی انبیا و نزول آیات و کتب و شریعتها و همچنین مثال زدنهای عامه پسند کردند وگرنه خدا با هیجانات داستانی و اقدام به ارعاب و تهدید و تشویق و تحریک به بهشت و حورالعین با معشوقهایش آسمان ریسمان نمیکرد. و وارد اصل معرفت و عرفان و لذایذ آن میشد. همه این واژه‌های شیطان و می و جنگ و جهنم و خوک و خون و حیض و... با آلودگی های شان  با  اسم و رسم در قرآن مقدسند کسی حق ندارد بی وضو و طهارت به حیض و ابلیس صفحه قرآن دست بزند. چون هنوز سرعت انتقال و قوه‌ی فرقان و درک بسیار پائین است.

بر این اساس قرآن کتاب و کاتالوگ انسان‌سازی و کشف خویشتن و برنامه چگونه زیستن برای همه آدمیان است. همه گروهها با خواندن نشانه‌هایش و فهم معانیش و کاربرد احکامش و امیدواری به وعده‌هایش و ترس از شکنجه‌هایش و تحلیل و عبرت‌آموزی از داستانهایش و اطاعت از دستوراتش و دوری از نهی شده‌هایش به سعادت می‌رسند. همچنین ارادت قرآن به اهل اندیشه و تولید دانش و ارزش بسیار ویژه است. حتی ارزش دانش‌ورزی علما برتر از عباداتشان محسوب میشود و رفاه و عزت و لذت همه‌ی مردمان آرزوی خدا و قرآن است که بدست دانش دانشمندان برآورده میشود.

   انسان دارای جنبه‌ای از خصلت فرشتگی است. و این جنبه‌اش میتواند بر جنبه‌ی خاکی و پستی او توفق یابد. فرشتگان نسبت به انسانها از انرژی بالاتری برخوردارند. و بوسیله این انرژی توانایی‌های زیاد شناخته و ناشناخته دارند. انرژی ذهن انسان مانند نیروی الکتریسیته و انرژیهای ساکن و سیال دیگر  قابل درک و فهم است. انرژی مطلق شدن یعنی غلبه بر جرم و حجم مولکولی یافتن. انسان میتواند به انرژی بسیار بالایی دست یابد و بر سرعت و خلاقیتش بیفزاید همانطوری کهبر حوائج خاکی و حیوانی‌اش غلبه میکند، به همان سرعت بر بعد خلاقش پر پرواز میدهد. به نگاه من انسان میتواند با تکیه برقدرت خدا و اتصال به دانش و صفات خدا  و تمرکز بر انرژی  ذهن و روح خود، به سرعت بسیار بالایی دست یابد و برای خلق و گسترش رفاه برای همه مردم مفید باشد و همینطور به تکامل برسد و اقناع و ارضا شو د...

انسان و حوادثی که برایش بعنوان سرنوشت و فرجام رقم خورده است، با هم قرابت و خویشاوندی ازلی دارند سرعت انتقال فهم و درک بالاو پائین ما باعث میشود که گاه بتوانیم و نتوانیم بر اوضاع خود مدیریت کنیم. اما در بالاترین سرعت گاه به این نتیجه میرسیم که  این  حادثه از میلیاردها سال پیش  حادث شده است و تقدیر این بود که این واقعه رخ دهد. در مدیریت و برنامه‌ریزی انسانهای منظم و با سرعت بالا هم، کارهایی است که از مدیریت و مهندسی او خارج است. مثلاً پیامبر و امامان با داشتن  اطلاعات وسیع و اشراف و تسلط بر امور باز هم نتوانسته‌اند از برخی حوادث و امور مطلع باشند و یا کاری برای جلوگیری از واقعه صورت بدهند و بر آن توفق یابند. چون آن امر حتمی بوده و به هر تقدیر می‌بایست صورت بپذیرد، و در برابر اموری مانند مرگ و بیماری خود نیز اختیاری نداشتند... چون انسان آفریده شده بودند و در میان انسانهای دیگرمی‌زیستند.

در کتاب مرقوم یالوح محفوظ همه‌ی پستی‌ها و بلندی‌های زندگی یک انسان و پیوند سرنوشت او با دیگران نوشته شده و بعنوان یک فیلم و کتاب مستند زندگی فردی ثبت وضبط شده است. گاه می‌اندیشیم که این حادثه را از قبل دیده‌ایم و یا شنیده‌ایم . درست است این امر عجیب نیست چون از رخداد آن مطلعیم اما این همیشگی نیست چون قدرت تحلیل و تنظیم آن را به دلایلی با سرعت پائین از دست داده‌ایم و موقعی این مسئله را درک میکنیم که کار از کار گذشته باشد و یا دیگر هیچ اشراف و تسلطی برآن نداریم. مکرراً برای ما اتفاق می‌افتد که  وقوع امری را تکراری می‌پنداریم و یا می‌توانیم حدس بزنیم دقیقاً تا لحظات بعد چه جملات و وقایعی رخ خواهدداد. بارها و بارها با خود میگوییم این قطعه از ساعات و ایام برای ما تکراری هستند. در حقیقت برای لحظاتی پرده از درون بر افتاده و ما چیزهایی به یاد و خاطره‌مان آمده است که  در این لحظات به آن واقف و مسلطیم و یا در صورت داشتن قوه تمییز و سرعت بالای انتقال  درک و فهم میتوانیم اینگونه تلقی کنیم که این امرقابل پیش بینی است. همه‌ی پیشگویان راستین هم اینگونه‌اند. آنها پرده از رازها و اموری برداشتند که درآینده حتماً رخ خواهد داد زیرا از فرجامها چیزهایی را دیده و یا خوانده‌اند و یا به واسطه اتصال با دنیای خاص ارواح و فرشتگان و اجنه  و اشراف و تسلط برآنها میتوانند تا حدودی حوادثی را بوجود بیاورند که از توان بشر عادی خارج است و یاحوادث و وقایعی کلی و محدود را پیشگویی کنند و همینطور قدرت و انرژی روح و ذهن بشر با تمرکز و انسجام میتواند بر بسیاری از چینشهایی که بمرور زمان با رفتارها و کردارهای ما و دیگران  مهندسی شده‌اند غالب شود و در مقابل نتیجه‌ی   مقارن با امور و عملکردهای گذشته و حال، بر همه‌ی احوال خود غالب شده ونتیجه را تغییر دهد چون انسان در بسیاری از اموراتش مختار و مخیر است.گرچه میلیاردها سال پیش از ازل برای ما چنین سرنوشتی محتوم بود و بقول علمای  فلسفه،روح قدیم است و حال وجود آدمیان حادث.

به اعتقاد من حتی هنگامیکه  ما در حال صحبت با یکدیگر، در یک آن با هم جمله و کلمه‌ای را تلفظ میکنیم و از ذهن میگذرانیم که هیچ زمینه‌ای در آن باب با هم نداریم، دلیلش نمایش آنی تکرار واقعه است که بصورت ناخودآگاه به  جان ما منتقل میشود و از  زبان ما خارج میشود. به یادآوردن همه‌ی حوادثی که در ذهنمان تکراری است و حتی خوابهای تکراری  برای اینست که لحظه‌ای پرده‌ی پندار شفاف میشود  یا می‌افتد . گاه برای اولین بار به مکانی میرویم گویا بارها به آنجا رفته بودیم . اشخاصی را می بینیم گویا قبلاً با او معاشرت داشته‌ایم به تعبیر استادم یا با آنها سرنوشت و آینده‌ی مشترکی داریم و یا در شرف این رابطه‌ایم. در عالم ذر به  مفاد آیه 172 سوره اعراف یکبار به جنسیت و بیماری و زن و فرزندان و والدین و نحوه زیست و سلامتی و مرگمان آری گفته‌ایم و آنگاه روح ما سازماندهی میشود. این گونه است که آدمی  پیچیده‌ترین موجود کائنات است و اگر به قدرت خود اشراف یابد جان و جهان را مسخر خود میکند و اگر خداوند وی را جانشین خود خواند دلیلش اقتدار بالقوه‌ی اوست. حتی بزرگی که فرمود : رسد آدمی بجائی که بجز خدا نبیند. مبحث قدرت را در انسان، اندیشه  او بررسی میکند. اندیشه و قدرت اراده و سرعت  فهم و درک و قوه فرقان و قدرت تنظیم و تحلیل انسان موجبات قدرت اوست که همه از خوی پری وار آدمی سرچشمه می‌گیرد نه از رسوب غرایز و دنائت خاک و سردی نسیان. اگرچه انسان انسی دیرینه با نسیان و نسوان دارد...

انسان فقط به هنگام مرگ پی به زیانکاری‌اش می‌برد در آن لحظات است که متوجه قدرت از دست رفته‌اش میشود و افسوس لحظه ها به سرعت باد میگذرند و ما بسیار کند حرکت میکنیم و فرصتها را از دست میدهیم ... بی تردید برای بشر بیش از این درنگ جایز نیست. 


 

                                                   حـــمیدرضـا ابـراهــیم زاده - بابلسر 1389/7/17 


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.


 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده