سودای زندگی
بخشهای مهم زندگی ام در روستا سپری شد.
خوبی تولد و زندگی در روستا این است که درک انسان با درس عبرت ها و تمثیلات دم دستی بالا می رود!
انسانها به آموزش ها و آزمون های مستمر نیازمندند.
مطالعه و دقت در دیدن و شنیدن .
حیواناتی مانند غاز و اردک که با ما زندگی می کنند طول عمری کمتر از دوسال دارند صد نسلشان را ماانسانها دیده ایم. اما خودشان نمی دانند در یک دهه گذشته پدر و پدر بزرگانشان از کجا آمده اند.
وقتی به مسلخ کشانده می شوند، می گویند مارا نکشید ما که شما را نمی کشیم و اذیتی نمی کنیم
اما قاتل به بیگناهیش نمی اندیشد و او را قربانی می کُند و تمام استخوانهایش را نیز می جود...
انسان گمانمی برد کیست؟
کیست که این همه خونها می ریزد؟
خون شتر و گاو و گوسفند و شتر مرغ و بوقلمون و غاز و مرغ و ماهی را می ریزد تا از بافت بدنش تغذیه کند!
خون تمساح و فیل و سگ و گرگ و شیر و پلنگ و... می ریزد تا امنیت پیدا کند!
خون همنوعانش را می ریزد چون او را نمی خواهد!
انسان خونریزی را دوست دارد!
به میمنت و مبارکی و سور و لیمه ی هر چیزی گاوی و گوسفندی سر می بُرد.
به عزا و بلا گردان و فدیه هر کسی گاو وگوسفند سر می برد.
به راستی که انسان با رفتارهایش خونریز ترین موجود دنیا است.
اما امروز به این می اندیشیدم که قاتل ترین و سفاک ترین موجود دنیا انسان نیست.
به باکتری ها و میکروبها و ویروسهایی می اندیشم که جمعیت جهان را بارها مورد دستخوش خود قرار داده اند.
امروز دریافتم که میکروب و ویروسها به انسان یورش می برند تا جانشان را بستانند
مرگ های بزرگ و دسته جمعی براثر طاعون و تیفوس و کرونا رخ داده است
آیا انسان گمانمی برد که می تواند براثر مقاومت ویروسها و میکروبها ایستادگی کند؟
انسانموجودی بسیار ضعیف و بی پناه است!
که سردی و گرمی و تشنگی و خستگی او را می کشد.
انسان موجودی است که از ریز ترین موجوداتی مانند انگل و میکروب و ویروس در امان نیست...
انسان موجودی است که نمی تواند بر ضعف خود غلبه کند
پس ای انسان به چه چیزت می نازی و غره می شوی؟ !
ای انسان برای چه برای ازبین بردن حقوق دیگران با خود بیگانه می شوی؟!
قران در سوره انبیا آیه ۱۸ فرمود؛
بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون.
اگر حق به اندازه کوچکی باشد و باطل به بزرگی بی نهایت، من حق کوچک را به دل باطل شلیک می کنم و آن را نیست و نابود می کنم.
این پیام آفریدگار است به انسان که مراقب مطالبات وآرزوهایش باشد.!
به زندگیم فکر می کردم که کجاهایش مزه داد!؟
فهمیدم زندگی مرگ والدین و اولاد هم دارد.
نارسایی و بیماری دارد.
ناگواری و آسیب هم دارد.
در کنارش همه اینها خوب است.
شما وقتی دارایی، امانتداری
شما وقتی ناداری امانتداری
وقتی والدین داری امانتداری
وقتی اولاد داری امانتداری
وقتی کسی را نداری باز هم امانتداری.
زندگی گذرگاه امانی است خوب و بدش مثل سفر است.
بی زحمت همه جایش خوب است چون دارد می گذرد
خبرهای خوب زود یُبس و تمام می شود و می گذرد
خبرهای بدش هم زود بیات می شود و می رود.
همه چیز محدود است و زود تمام می شود.
حتی داغ هایی که بر دل حک می شود و آدمی را نشان دار می کند.آن هم محو می شود.!
داغ اولاد داغی است که تا پایان عمر برای والدین می ماند. وحتی بر دیگران هم به این واسطه آسیب می زند
داغ والدین و برادر وخواهر و... این چنین نیست.
اگرچه داغ یتیمی بر سرنوشت هر فردی تاثیرات شگرفی می گذارد اما به دردناکی داغ اولاد نمی شود.
همان هم تورا می شکند که هرس شوی.
دنیا جای جاودانگی نیست!
هرس شو و وارد باغ برزخ خود باش تا در آنجا رشد کنی.
دنیا جای رشد وشکوفایی نیست و نبود!
نه زمین های مرغوب و نه خانه های زیبا و امن.
مانند گنج قارون هیچکدام جاودانه مان نمی کنند.
زندگی به ما مصونیت از بیماری و ناگواری نمی دهد.
نا گاه همه چیز تلخ وتمام می شود .
تمام.
تلخ و یا شیرین با شتاب تمام می شود.
چون می گذرد.
خبر بد، خوبیش همین است!.
خبر خوب، بدیش همین است.!
خاصیت خبر همین است که باید بگذرد و می گذرد.
چشم برهم زدنی کودکی ما به پیری می رسد.
هنگامی که دم دروازه میانسالی می ایستیم در می یابیم جنس آرزوهایمان دگرگون می شود.
دیگر آرزوهایمان کمتر درد کشیدن می شود
ترس از دست دادن! ، نیروی آرزوهایمان را به بودجه دفاعی سوق می دهد. همواره تلاش های مان مصروف مراقبت و نگهداری می شود و از زایش و تولید خبری نیست.
دیگر مرگ نزدیکانمان بیشتر لمس می شود.
انگار محدودتر شده ایم و در محاصره مرگ و از دست دادن گرفتار شده ایم.
اگر سبک زندگی مان مرگ اندیشی شود مطالباتمان از دنیا جاودانه و ابدی نخواهد بود.
دردها و نگرانی های مان نیز ابدی و جاودانه نمی ماند.
اگر می رنجیم. اگر شوریده می شویم و غصه می خوریم پس دیگر زندگی نمی کنیم.
و دیگر خدا را توانمند و بینا و شنوا نمی بینیم.
خدارا ندیده گرفتن می شود؛ کافری!
پس نمی خواهیم به خدا تکیه کنیم. و تکیه می کنیم به عقل وتدبیر خودمان.
چون می خواهیم زندگی نکنیم.
چون کنار نمی آییم.
باید باهمه چیزش کنار آمد
ما بااراده ی آفریدگار کنار می آییم .
هنگامی که کنار آمدیم قطره وجودمان به دریای ایجاد خداوندمتصل می شود.
اما وقتی نخواهیم بااراده آفریدگار کنار بیاییم کنار هم بودن ها و خوش بودن در کنار هم ، در جوانی ازما سلب می شود.
وقتی مسن می شویم می فهمیم چرا بیشتر آغوش نگرفتیم و بهتر نبوسیدیم
چرا رنجیده ایم.
چرا رنجانده ایم.
برای آب هایی که ریخت جنگیدیم.
عکس ها و برگه های زندگی، خاطرات ماست.
ما تمام می شویم وخاطره های مان نیز زود تمام و محو می شوند
هر فیگوری که گرفتیم شدند عکس و خاطره ما، هرتلاشی که کردیم هر تاثیری که گذاشتیم می شوند توشه و عکسهای جاودانه ی ما!
چطور افتادیم!
ازتمام رفتارهای ما مستند تهیه می شود...
توهمی که دارد تمام می شود. این همان زندگی ماست.
والی الله المصیر
حمیدرضاابراهیم زاده
اول اسفند۱۴۰۲
تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصارمولف محفوظ می باشد