دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

راهیان نور وخطر انجماد وتابو شدن

يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ


                                 راهیان نور و خطر انجماد و تابو شدن


suzzjggcma4skj1yrbys.jpg

 

 بی‌شک یکی از مظاهر اقتدار و عزت میهن شهدا هستند.

 بزرگ مردان سرو قامتی که با ایثار عزیزترین متاع زندگی خویش بنام جان شیرین به آرزوها و آرمانهای شیرین خود دل خوش داشتند. 

یکی از بزرگترین مراحل گذار برای استقلال میهن، مبحث جنگ هشت ساله نظام ما با حزب بعث عراق به سرکردگی صدام بود. که در این مصاف بخشهای وسیعی از خاک شمال غرب تا جنوب غربی کشور به جبهه نبرد مبدل شد.

و همه مردم میهن از همه اقوام و قبایل و ادیان و مذاهب و  جنسیت و طبقه‌ی اجتماعی در دفاع ازکیان میهن سرفرازمان مشارکت داشتند.

گروهی با حضور فیزیکی و گروهی با حمایت مالی و پشتیبانی کاملا استراتژیک در عرصه کار و تلاش در همه‌ی حوزه‌های اقتصادی، علمی، کشاورزی و... موجبات تقویت جبهه نبرد بودند.

نبرد مختص به مجاهدین خط اول جبهه نبوده است.

یکی از موهباتی که جنگ با خود داشت. تقویت روحیه‌ی برادری و برابری در دفاع از میهن بود چه در جبهه و چه در پشت جبهه. مشارکت و اتحاد و همدلی همه مردم باعث ایجاد جبهه مستحکم علیه هرگونه دشمن بود.

قطعا اگر تلاش نیروهای پشت جبهه حتی یکروز دچار تعلل می‌شد. دفاع به نفع دشمن مغلوبه می‌شد. با این رویکرد، اتحاد و همدلی 8 سال جنگ یا دفاع را سرپا نگه داشت. 

در این بین خانواده‌های زیادی بی‌سرپرست شدند. جوانان ویا سرمایه های ارزشمند زیادی به شهادت رسیدند و یا ناقص و معلول شدند. ویرانه های زیادی بر جای ماند و...

لیکن به نظر گروهی، برادری و همدلی و اتحاد فقط در پشت خاکریزهای جنگ جامانده است. و همه‌ی وجود خود را در آن جا می‌یابند. و حتی به دیگران نیزتلقین می‌کنند که برادری مختص آنجاست. عشق و نشاط در آنجا زندانی است و...

اما پس از جنگ، اشتیاق به عزت و رفاه و اتحاد و همدلی می‌بایست بیشتر به قلب نگران و زجر کشیده مردم باز گردد.

 بااین نگاهها آرمانهای شهدا خیلی زود مفقود الاثر شدند. و در ازایش پوتین و چفیه و.. مقدس شدند.

  غبار فراموشی بر رهپویی از آرمانهای شهدا به سرعت همه‌گیر شد و با رفتار افراطی مدعیان همچنان جنگ به دفاع ارجحیت دارد. و گاه روحیات طلبکارانه شان بطور غیر مستقیم و حتی مستقیم بر گرده مردم سنگینی می‌کند.

که البته این طرز فکر دراقلیت محدود است .

و بالاخره بیرق راهیان به اصطلاح نور برافراشته شد...

با کمترین تاثیرگذاری و بیشترین آسیب به حوزه‌ی فرهنگ دفاع و شهادت پرداخته شد که به نگاه منصفانه باید گفت  خلا موجود، راهیان نور نبود بلکه راهیان نور باید همان بازسازی فرهنگی با توجه به سفارشات و آرمانهای شهدا باشد نه قشریگری.

بکارگیری بجا  وصرف هزینه‌های سنگین می‌تواند در جای خود موجبات آثار خیر وبرکات شایسته‌تری باشد.

شهدا اینجایند.

وصییت نامه‌ها و آرمانهایشان اینجاست.

کشور نیاز به اتحاد و همدلی و بازسازی همه جانبه دارد.

لیکن گروهی می‌خواهند در همان خاطرات به خواب بروند.

درست است که مکان رزم می‌تواند یاد آور حماسه‌ها و برادری‌ها باشد. اما درجا زدن و مقدس کردن اماکن رزم در برابر مقدسات اصیل‌تری همچون قرآن و کرامت انسانی وحقوق شهروندی و عزت و رفاه مردم و آرمانهای شهدا جای تامل دارد.

همواره دشمنان ظاهر و باطن از مقابله مقدس در برابر مقدس سود بردند.

در مقابل قرار دادن اسم و شعاربرای شهدا برابرکرامت انسانی وسرفرازی و رفاه و عزت  و آرمان‌های قرآن بزرگترین و جدی‌ترین آسیبی است که بصورت خزنده درحال تخریب مقدسات است.

شعارهای پر طمطراق دادن صوری برای مملکت و شهدا رسیدن به اهداف و آرمانها نیست. بلکه توهین به همه‌ی داشته‌های شهداست.

به نام شهدا برای اقناع و ارضای عقده‌های شخصی  وحزبی ،کاری بسیار مذموم و ناپسند است.

این همه مخارج و صعوبت راه و مکان و حتی تلفات سنگین فقط برای تیز کردن شامه‌ی جنگ دوستی نیست؟

 مردان بی‌ادعا نرفتند تا جای خود مدعیان سفسطه‌گر جایگزین کنند.

شهدا در بین ما هستند. و هنوز منتظرند تا عزت وامنیت ملی ووضعیت رفاه و فرهنگ مردم به تعالی و عزت برسد آنها نرفتند که برای آرمانهایشان چفیه و قمقمه و... و مجسمه جایگزین شود. آنها هستند که با ما باشند.

راهیان نور می تواند فرصتی برای حلول یادمان شهدا وآرمانهایشان باشد

ولی دراین شرائط راهیان نور خطری است برای نماد شدن و تابو شدن که چند سالی بلای جان داشته‌هایمان شده.

مزار شهدا و وصایای ارزشمندشان بسیار غریب مانده اگرچه سنگهای تزئینی و مقبره‌سازیهای تجملاتی هم بر آن بنا شده است. اما روح آرزوهای این بزرگواران همچنان مهجور ودر داخل مقبره ها محبوس است.

  با احتساب آسیب‌ها و کاستی‌هایی که به لحاظ مادی و معنوی در مسئله‌ی راهیان نور وجود دارد. انجماد روحیه همدلی و ایثاربسیار جدی است و اهتمام یاد کرد اندیشه‌های متعالی شهدا فقط در آن مناطق بزودی از معضلات فرهنگی به شمار خواهد رفت که آسیب شناسی این امر در جای خاص خود  قابل رسیدگی است.

مولانا میفرماید:

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید

از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید

یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید.


به هرروی انتظار می‌رود مسئولین حوزه‌ی فرهنگ و شهدا، از راههای بهتری برای به جریان افتادن مسیر حرکت آرمان خواهی شهدا باشند.

و از قشریگری و ترویج ظاهر پرستی احساس خطر کنند.

والامر الیکم



حمیدرضا ابراهیم‌زاده

 هفتم فروردین1392


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

احوال دل من

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۵ ق.ظ

دلم دل دل کنان

دلواپسی دارد

 نمی دانم چرا

اگر دارد پریشانی

هوای بی کسی دارد

نمی دانم چرا

هوای واژه ها مرطوب

هجای قافیه معیوب

دلم شاید چو چنگیزی

دلی از بس قسی دارد

نمی دانم چرا...؟


                  

 

 

                      با این احوال دلم را کجای دلم بگذارم؟

 

                  حمیدرضاابراهیم زاده   29 اردی بهشت1393

 


تمامی حقوق نشر درانحصار مولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

طعم عاشقی

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۰۴ ق.ظ
               

 

طـــعم عــاشــــقی

 

کسی طعم و مزه عشق را می‌شناسد که از جام بلا و هیجان و التهاب عشق جرعه‌ای چشیده باشد و گرفتار جزر و مد دریای متلاطم و اقیانوس مواجش شده باشد. زیرا زلالیت و لطافت و شفافیت عشق امکان هر هجمه‌ای را برایش فراهم می‌آورد.

 نمیتوان برای عشق شرایط قائل شد. شرط گذاشتن برای عشق و در انتظار فرصت گذاشتن عاشق و سیاست ورزی و احتیاط برای امر عشق و درک حقایق آن ظلم و فشار مضاعف به عشق و عاشقی است. هنگامیکه بذر گَل عشق در گِل دل عاشق ریشه میدواند و ساقه‌هایش را در فضای روح و جان خود قطورمی‌کند، افکار و آرای پریشان و ضد و نقیضِ معشوق و دیگران اعم از شایستگی عاشق و معشوق بر هیبت این نهال میتوفد و مهیبانه هستی عشق را به بازی می‌گیرد و هجمه می‌آورد. و گاه در این مجال هیچ از عشق و عاشق و معشوق نمی‌ماند، جز ناله‌های مرطوبی که از پس ابرهای تیره می‌غرد و با باران نیسان همه‌ی کویر و صحرا را با گریه‌هایش آبیاری میکند و شفا می‌دهد. عاشق به زنجیر نهانی عشق بسته و مسجون است. و از غم فراق معشوق دلش خون است. عشق در همه‌ی اجزایش جاریست و او مجنون است. زلفش  بدست باد صبا پریشان و در سکون است....

 نگرانی معشوق از گزش‌های خار راه عشق به یک کنار، دلواپسی‌هایش ازحال معشوق و نقشه‌ها و سیاست گذاری‌هایش گزنده‌ترین حربه‌ایست که ناخودآگاه بر وجود زار و نزار عاشق فائق می‌آید. حتی صدای عندلیبان هزار دست را هم در می‌آورد که:

ای صبا رو سبکبار ازبرم پیش دلدار

                                   گو به آن بی وفا یار حال این عاشق زار

 

 گو به هر کوی و برزن

                           پیش هر مرد و هر زن

 

 بگذرم چون به زاری همچو ابر بهاری

                                      از دوچشم گهر بار در فشانم صدف وار

 

ماه نو چو بر چشم مردم نیاید

                               هر کسش به انگشت خود می نماید

 

در غم تو از بس که زار و نزارم

                                     با هلال و یک مو تفاوت ندارم

 

غم بود کوه دل بود کاه

                          آتش عشق درد جانکاه

 

 بس نهاده عشقت به دوش دلم بار

                                     ترسم از غمت جان سپارم به یکبار

 

ای گل نشستن با خسان پیوسته ات گر خوست

                                     روزی بیاید کز تو نه رنگی به جا نه بوست

 

 با غیر اگر که آشنا از چه به من یار است

                                 سالک به من گر بی وفاست از چه به اغیار است

 

 بس بس حکایت از تو ناگفتن بود بهتر

                                      رو رو شکایت از تو ناکرده همی نیکوست

              «رهی»

 

عاشق هرگز عاقل و فرزانه نیست و عاقل هرگز عاشق میخانه نیست. زیرا عقل عشق را سرکش و ساکن دریای بی‌غش می‌شناسد. و او را از این بی پروایی و شهامت و صافی و صداقت می‌ترساند. و عقل همچنان نگاهبان متصلب و سخت گیری است که هیچ از حال عشق نمی‌فهمد...

 عاشق تنها و غریبه میشود. گاه در حیاط  انزوای حیات کوچک خویش دلش را به دریا می‌اندازد تا طعمه غفلتها شود و گاه خرمن وجودش را به آتش می‌کشاند و عطش عشق او را به خودسوزی وامی‌دارد. حال اگر عاشقی همه‌ی عقل و سیاست و درایت خود را به یکباره در زندان عقل وابگذارد و قفلش کند، تا مفتیان عقل و راویان نقل کوزه‌ی راز عاشقی و زلالیت  عشق راستینش را نشکنند، چقدر مظلوم است.!!!!؟

 شنیدید که پیام آور محبت فرمود هرکس عشقش را کتمان کند و در آن حال بمیرد شهید است؟! «کنزالعمال  جلد3 صفحه 373» به تفسیر و تعبیر عارفانه‌اش که چشم بدوزی حساب بدستتان می آید که عشق معصوم است...

 چقدر تلخ و گزنده است حالِ عاشقی که همه‌ی درونیاتش عقل باشد و ناگزیر به خاموشی گردد. و نخواهد به معشوقش آسیبی برسد و از بازیچه شدن معشوق بین احساس و هوس بیم ورزد. زیرا عاشق پاک باز، معشوق را بازیچه‌ی خویش نمی‌پندارد. بلکه معشوق را علیرغم حضور همه‌ی بدیهیات زشت و زیبای اطراف و کاستی‌ها و دارایی‌های ممتاز، معشوق را یگانه همتا و مکمل خود می‌شمارد. به هیچ چیز جز وصال نمی‌اندیشد و هیچ شرط و شرایطی او را از پای نمی‌اندازد. همچو فرهاد تیشه بدست بیستون می‌شکافد....

 گرمای اشتیاق عاشق ذوب کننده‌ی یخ‌های ضمخت و قطور یاس‌ها و ناگواری‌هاست. خنده‌ها و گریه‌های عاشق اوراد و اذکاری هستند که عاشق را تا مستجاب الدعوه شدن ممتاز میکند. عشق معصوم است و معصومیتش او را مقدس و بی‌پیرایه میکند.

 « دل عاشق مقدس‌ترین محراب عبادت است»

شاید این جمله شفاف ترین و راسخ ترین تعریفی باشد که از عشق کرده‌ام.

 عاشق واقعی هرزه‌جو نیست. هوسباز نیست. بلکه جلوه حقیقی و ابهت یک اقتدار درونی برای تکامل و تحول است. عاشق آیینه‌ی معشوق است و همه ابعاد و زیبایی‌های معشوق را در خود متجلی میکند. عاشق در هر آیینی که باشد نظرش به پروردگار همچون کلید اتصال به وصلت است. او حیله‌گری نمیکند تا مطلوب را به دام بلا گرفتار کند بلکه همواره از نیرنگ دگرباشان خونین و مجنون است...

 وقتی شمس الدین محمد حافظ شیرازی سخن از عشق می‌گوید؛ قلبها و کائنات اطراف ما را به گواه میگیرد که با او همخوان شوند. او پرده از اسراری برداشت که خداوند بعنوان اولین عاشق راستین آدمی در دیوان عاشقانه‌اش همان ارادت را به معشوق ابراز میکند...

 خواجه‌ی شیراز به اندازه‌ای لطیف و صادقانه با مخاطبانش سخن می‌گوید که گویا سرنوشت تک تک ما را از لوح محفوظ روخوانی کرده و اکنون برایمان بازخوانی می‌کند. سخن از قلب و دلی است که همه کائنات را به تسخیرش در آورده است قلب شکسته با شگرد هیچ طبیبی آرام نمی‌گیرد اما دست و پای شکسته‌ها شانسشان اغلب پنهان‌تر و بیشتر است. اما دل شکستگان پی طبیب خاص خود می‌گردند. هر شکسته بندی خود را استاد بند زدن می‌پندارد.... واقعیت اینست دل و دنیای بزرگ درون آن معمار بزرگی چون خدا دارد پروردگاری که پدر مهربان و آفریننده‌ی همه لذت‌ها و عزت‌هاست. او در آغاز دل را آفرید و آنگاه گِل را...

 و عشق راز بزرگیست که خدا را گرفتار ما آدمیان  ساخت و دلیلی برای خلقت ما عاصیان قرار داد... 

 بنظرم بصورت دقیق و جامع عشق را نمی‌توان تعریف کرد. زیرا همه تفسیرها و ترجمه‌ها از عشق  تعاریفی نسبی و دارای قرائات مختلف است.

 هرکس که خویش را فرزانه و دانا میداند نمی‌تواند عاشق باشد. چون همه قوانین عقلی و نقلی برای عشق شرط و شروط می‌گذارند. عاشق رستگاری را وصال می داند ولو با هر هزینه‌ای! 

 اما عاقل به قوانین نقلی و براهین عقلی  دلبسته است. و همه هیمنه و هستی عشق برایش امری مبتذل و سبک است. برای همین عاشقان بهشتیند و عاقلان گرفتار پرسش و پاسخ و درگیری برای اثبات حقانیت خود در برزخ.

 بهشت عاشق وصال با معشوق است و گسست از فراق.

 عاشق برهان و ادله‌ی خاص خود را دارد دلیل شیفتگی‌اش هم بخودش ربط دارد این نهایت بی‌مبالاتی است که از عاشق بپرسیم به چه دلیلی عاشق معشوق شدی. این حقیقت محض  است که:

«علت عاشق زعلتها جداست...»- مولانا

عاشق پی علتی عاقلانه نمی گردد تا معشوق را معلول و رسوا کند..

 عشق باعث وسعت و آزادیست. عاشق تبعیض نمیکند و دست از ذکاوت و احتیاط می‌شوید. نمی‌ترسد و حجابها را میدرد. و عشق را با کنار گذاشتن حجابها و حصارها بدست می‌آورد. هر کس عاشقتر است جام بلایش سرشارتر و…

 گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن       شیخ صنعا خرقه رهن خانه خمار داشت

 

 شاید یکی از این روزها خداوند شاکی شود که چرا واژه عاشق که گل سرسبد نامهای من است رابه آسانی اسراف میکنید.

 پس بشوی اوراق اگر همدرس مائی که علم عشق در دفتر نگنجد.

 

                 

حمیدرضا ابراهیم‌زاده

بازنگری در تبریز 18/4/1391 

 

 

 

کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده