دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

واژه ها بی تابند

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ
 واژه ها بی تابند

واژه‌ها از پس خواب خوشی بیدارند

واژه‌ها راز رُزی هشیارند

واژه‌ها با دل خورشید و سما همراهند

واژه‌ها با تپش زلف صبا می‌آیند


 واژه‌ها می تابند


واژه‌ای در تپش چشمه‌ی جوشیده نهان می‌خواند

واژه ای تیغ  بدست منتظر جنگ عیان می ماند

واژه‌ای تاخت به تاخت پشت کمان می‌تازد

واژه ای قافیه را رقص کنان می بازد

واژه ای عکس رخش چون ماه است

واژه‌ای در راه است

واژه‌ای در تب و تاب

واژه‌ای پشت نقاب

 در کمند آداب

 از ادب می‌نالد.

واژه‌ها آدابند

واژه‌ها حرف دل مهتابند

واژه‌های ملکی واژه‌های فلکی

واژه‌های هوس و دلتنگی

واژه‌ها احبابند

واژه از بی کسی ما و شما می‌نالد

واژه از بودن نابودی ما می‌نالد

واژه از غربت تن در وطنش می‌بالد

واژه در ذوق وصال و عطشش می‌بالد

واژه از ترس فراق، داغ  بخود می‌مالد

واژه از شوقِ لقا، ماه صفت می‌تابد


واژه‌ ها اربابند

واژه‌ها در قفسی جای نفس می‌مانند

واژه‌ها در طلب جام عبس می‌مانند

واژه‌ گر میل کند پای قفس می‌ماند

واژه‌ات گفت چرا پای هوس می‌ماند؟

واژه‌ات قطاب است

واژه‌ات نایاب است

واژه‌ات عطر گُل مرداب است

واژه‌ات باب دل ارباب است

واژه‌ات در دل شب همدم من می‌ماند...

واژه‌ات پای دل چشمه‌ی تن می‌خواند


واژه‌ ات نالان است


واژه‌ات گریان است

واژه‌ات باز عطش می‌بارد

خبر از ماهرخ غالیه‌ وش می‌آرد

واژه‌ات ساز زنان می نازد

واژه‌ات قافیه را نازکنان می بازد


واژه ات شاداب است

واژه‌ات بی تاب است

واژه‌ات باز سوار تاب است

واژه‌ات پر آب است

مملو از آه دل میراب است

واژه آمیخته با آب دل و دیده و رو

واژه‌ای ساخته  با خُمّ و می و دُرد و سبو

واژه‌های نو و ناب

حرف‌های دل مسکین حباب

واژه‌ات کمیاب است.

نوش داروی دل سهراب است

واژه ات  مشهور است

واژه ای دل شده با عشق ولی مستور است

واژه ات پرنور است.

 واژه ات پر شور است.

 واژه ات پرآتش

 واژه ات چله کمان آرش

واژه ات چون عطشی منتظر سیلاب است.

 واژه ات تنگ دل و بیتاب است

واژه ات آب کنار آب است

واژه ات میراب است

 واژه ات در تپش دشت صدای آب است.

واژه ات عکس رخ ماهرخی درقاب است.

 

 واژه ات رقاص است

واژه‌ات دست فشان می رقصد

پا به پای من و این موج روان می رقصد

واژه‌ات با هوس سایه ی من می رقصد

واژه ات از هوس  واژه ی من می ترسد؟

واژه‌ات رایحه ی احساس است

واژه‌ات شعشعه ی الماس است

کس ندانست که این واژه چرا سیّاس است؟

واژه ات دلبرکی رقاص است

واژه‌ات زیبا بود

پوشش دیبا بود

واژه‌ات مِهری بود

بی‌گمان سِحری بود

 پر از احساس و درود

واژه‌ات عشق سرود...



5  تیر 1392

حمیدرضا ابراهیم زاده



کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.



  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۳)

خیلی عالی بود
دست شما درد نکنه
وبلاگ عالی دارید
اگر ممکن و میسر است مارو با عنوان کنکور لینک کنید.
http://konkuru.ir
بغض واژه ها :
وازه
واژه های رنگ باخته
واژه
واژه های غیر ضروری
در این وسعت تنم
بی واژه مانده ام
واژه ها رامثل نگین در رکاب می کنم
گاهی به دست
گاهی به گوش
گاه به گردن می کنم
آن یکی را قاب می کنم جلو چشم می زنم
اون یکی را طلا کوب می کنم
خوشبحال واژه های ناب
واژه های جاودانه
واژه های من بیاید
ابر واژه ها
من را با خود ببر

نبض واژه ها :
- بابا
- مامان
- مهر
-خدا
- عشق
کدام نبض واژه ها هستند ؟
واژه ای که همه را به هیجان آورد و هم کلمه باشد هم دنیایی داستان در پی داشته باشد
آهان یادم آمد

یکی بود یکی نبود..جمله ی خیلی ساده اییه ولی خیلی عمیقه...یکی بود یکی نبود قصه ی زندگی ما آدمهاست...خیلی از دوستان و هم محلی ها بودن که حالا با ما نیستن...حالا ما هستیم ...تا کی؟..خدا می دونه...یه روز هم ما نیستیم و بعد از ما آدمهای دیگه میان...با چه شکل و شمایلی؟...با چه طرز تفکری؟...چه کارهایی می کنن؟....چه حرفهایی می زنن؟....خدامی دونه.....همیشه اول قصه ها یکی بودیکی نبوده...ولی خود همین یکی بود کی نبود یه قصه ی مفصله....خدا کنه عمر شما هزار ساله باشه....ولی همیشه بازهم یکی هست و یکی نیست............. و همه واژه ها به این یکی هست یکی نیست وصله....حرفهایی که هر جایی و پیش هر کسی نمی شد بزنی...آشنا و غریبه نداشت...بعضی حرفها فقط مال تنهاییه....واسه همین حرفهای ناگفته واژه های نوشته نشده......بغضی توی گلوم بودو یه گره کور که هیچوقت باز نشد.....واسه همین واژه ها بی تابند یا واژ ه ها رقصانن یا واژه ها فرار ان شاعر ها و نویسندگان همه آماده اند تا برای ما همین را در دلنوشته های خود بلند میان همه نفرت ها و شوق هم نوا همین را بگویند بلکه دوایی بشه واسه این زخم کهنه.....ولی باز هم نشد....توی زندگی نمیشه از مسایل فرار کرد.....باید رودر روی اونها وایستاد و حلشون کرد....فرار فایده ای نداره.....یه دل بی زبون دارم و آواره اما بی قرار٫که خیلی دربدر بردمش بلکه آرومش کنم....اما نشد...اون هم از دست من خسته شده.....بیچاره زبون نداره که بگه دردش چیه....یا شاید هم من گوش شنوا ندارم...... به هرسو خواستم او را کشیدم حرفهای ناگفته تموم نشده....هیچوقت تموم نمیشه.....چون زندگی ادامه داره....خسته نشدم.....ولی فکر میکنم باید راه دیگه ای برای تکرار یکی بود یکی نبود پیدا کنم.... همین یکی بود و یکی نبود که فریاد می زنه نبض هستی شما همه در دست منه دلخوشی ها را با نام یکی دلخوش کن و ناخوشی ها را بازهم با نام همان یکی تحمل قصه ما هنوز ادامه داره و واژه ها هم به تاخت صحنه زندگی را با شتاب طی می کنند شاید باز هم خدا مروارید عشق ، در منزل با عطر غذای مادر وبوی نان رنج پدرگل مهر را به دنیایم هدیه داد..... شاید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی