حال و حوصله
حال و حوصله
حوصله ی زندگی کردن چیزی است که هنر می خواهد
" هنر حوصله ورزیدن !!! "
حوصله ؛ گمشده ی بچه های نسل ما و بلکه مردم عصرما ست
بارها گفتید یا شنیده اید:
حوصله رفتن بجایی را ندارم!
حوصله خندیدن ندارم!
حوصله حرف زدن ندارم!
حوصله فلانی را ندارم!
حوصله ورزش کردن ندارم!
حوصله برخواستن از جایم را ندارم!
حوصله ی خواندن و یا نوشتن ندارم.!
حوصله فلان جلسه و فلان مهمانی را ندارم.!
حتی شده که گفته باشید و شنیده باشید حوصله ی خودم و یا نفس کشیدن را ندارم ...!
حوصله ؛ همان حال انجام دادن. انگیزه ی کارکردن. قدرت و دلیل وحتی آستانه ی تحمل کردن است.
حوصله حال است.
بی حوصلگی تنبلی نیست! بلکه بی حالی است.
حال کردن یعنی نو شدن و تغییر یافتن ، پویایی پذیرفتن و پیشرفت کردن و درنهایت به آرامش رسیدن است.
دریک جمله : " انگیزه برای حرکت داشتن می شود حال."
برای رسیدن به حال وتحول باید خواست و درخواست کرد.
"یامقلب القلوب والاحوال
یا مدبراللیل والنهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال"
نویسنده ی مشهوری در مقدمه ی کتابش نوشته بود:
" مطالعه " انسان را کامل می کند،
" سخنرانی " به او حضور ذهن و سرعت انتقال می دهد...
اما " نوشتن " انسان را دقیق می کند.
اما من می گویم: " مطالعه به انسان حال حرکت می دهد و سخنرانی به حال او برکت می دهد و نوشتن به انسان حال وجود و هویت می دهد.
آیا می دانید و به یاد می آورید اولین باری که ما درد را تجربه کردیم کی بود؟
من اولین بار درد را از مادرم تجربه کردم.
صبح آن روزی که می خواست مرا دنیا بیاورد گریه و بی تابی می کرد...
همانجا بود که فهمیدم اینجا جای خوبی برای "انتظار داشتن " نیست.
رنج را برای ما آفریدند.
اما باید با آن حال کنیم!
گذشته نه. آینده نه. حال.
حاااااال کردن.
حتی می شود روی تخت بیماری زندگی کردن را تبدیل به حال کردن ، کرد!!!
انگار خیلی وقت نداریم.
برای از دست دادن خود و یکدیگر نباید غصه بخوریم.
متاثرمی شویم و در فراغ اندوهناکش درمی یابیم که چقدرمحدودیم.!
باید برای باهم بودن و برای هم بودن تلاش کرد و از این لحظه های بودن لذت برد.
باید حال کنید و لذت ببرید.
از راحتی و آسایش هم لذت ببریم.
اینطوری زندگی کردن یعنی درلحظه زیستن.
بنویس. بخوان. بخند.
بر تاریخ شهر و کشور و دنیایت تاثیر بگذار !
امام پارسایان فرمود:
"دنیا قرار می گذارد و زیان می رساند و می گذرد..."
پس کیسه دوختن برای ماندن در همچنین جایی چندان عاقلانه نیست.
می خواهم بگویم ما نمی توانیم بیشتر از حد مجاز نقشه آفریدگار درچرخه ی زندگی بمانیم.
باید در مسیرتکامل ثمره بخش و پویا باشیم.
پس خودتان را اذیت نکنید. از نابودی گذشته و ندیدن آینده رنج نکشید و روحتان را شکنجه نکنید.
به حال بیاندیشید و در لحظه زندگی کنید.
پیمانه درد که پرشد راحتمان می کنند.
فان مع العسر یسرا. (انشراح 6)
اما بالاخره نامه ی پست شده ی فدایت شوم "اجل" بمن می رسد. و من نمی دانم کی .؟!
البته کد رهگیری بیست و چهار رقمی اش هم با حساب سرانگشتی قابل راستی آزمایی است. هیچوقت تاخیر و تقدیم ندارد.
فقط بوقتش:
"فاذا جا اجلهم لایستاخرون ساعه ولا یستقدمون." (اعراف 34)
راحتی ام در این است که خدا اراده می کند من میوه ای رسیده ای می شوم .
و دست اجل مرا می چیند.!
پس چیزی که خداست شما هم بخواهید.
خشنود به خشنودی او بودن برکت آوراست.
تا وقتی که نامه را دریافت کنم خدا نگهدار من است.
شیک می پوشم.
شیک سخن می گویم .
جیبم را پر از آجیل می کنم.
عطر خوب می زنم. و درباغ پی ریشه ی گل می گردم. گلدان ها را وارسی می کنم و گل می کارم.
کتاب می خوانم. و یادداشت می نویسم.
می خندم و تربیت می کنم و زندگی می کنم و به فاصله هر خوابیدنی تسبیح حیات می چرخانم!
روزتان را با اندیشیدن به شادی ها و خواستنیها و شاد کردن دلخوشی هایتان شاد و بابرکت کنید.
حمیدرضا ابراهیم زاده
18 آبان 1398
تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است.
- ۰۱/۰۸/۲۹
حال آمدن در اون مهمانی ندارم حال حرف زدن با اینها ندارم اینها علامت بی توجهی یا تنبلی یا غرور نیست. اینهانماینگر،گیر افتادن در میان باغ بد رنگی و هجوم باد صد رنگی است علامت اینکه از مجالست باافرادی ضربه دیدم و به اهداف ام نرسیدم و حاضر به تکرار آن نیستم، یا اینقدر به خودم و رفتارم مطمین هستم که باورم این است وقت گذاشتن برایشان هدر دادن سکه های پر ارزش عمرم است که مرا از حال خوش در حال و آینده به دره تاسف پرت می کنند و نماد این است که من اهل دیار "لبخند مصنوعی "تحویل دادن نیستم چرا که این دروغی به خودم و همه کاینات است. این افراد با اینکه کم حرف می زنند ولی با کلمه ساده" حالش" ندارم خودشون و بقیه از آمپاس رفتاری در میارند و با وجدانشان ملایم و آرام این دیالوگ می خوانند :هیچکس را در زندگیم ملامت نکنم ادمهای خوب برایم شادی می آورند ادمهای بد…. تجربه. بدترین ها… درس عبرت می شوند. بهترین ها…. خاطره. بدهکار انسان نماها بودن برایم خسارت نیست بلکه تمام توان من برای بهترین بودن است چرا که این آدم های مترسکی " چگونه نبودن " را به من آموختند.