مسافر کوچولو
ساعت سه و بیست دقیقه نیمه شب است
اوایل دهه هشتاد بیداری های طاقت فرسایی را طی کرده بودم.
بسیاری از شعرها و دلنوشته هایم که کشش شدیدی بسمت عواطف اندیشورانه دارد از آن شبهاست.
نگرانی وناگواری.
خواب خوش نعمت بزرگ خداست.
هشت ساعت رویا ببینی. وهمه چیز درست و دست نخورده به میل خودت بچرخد.
نه اینکه همیشه با واقعیت محتوم روبرو باشی. اینگونه آدم ها فرسوده می شوند.
مال و جمال و لذت دنیا. برای همین خوب است که بتوانی آبرویت را جمع کنی. نه این که لنگر بیندازی و میخ طویله ات را چند جا محکم بکاری که بمانی...
این همه آرزوهای طول و داراز دار و این همه ترس برای از دست دادن ، انسان را حقیر و ضعیف می کند.
ما نیامده ایم که دنیا داری کنیم بلکه آمدیم تا دار دنیا را مزرعه تکامل مان قرار بدهیم.
روزی که بر ما نماز میت می خوانند. روزپایانی حضورما در رحم دنیا است و به اجبار ما را در حفره و رحم برزخ می کارند تا در قیامت نهال وجودمان رخ برآورد و گل دهد.
در نماز میت ما می گویند :" ما چیزهایی ازاو دیده ایم اگر خوب بود تو ای خدا قبول کن که بیشتر شود. اگه بد بود خدایا تو بگذر ."
خوش سلیقگی و رحمت و آمرزش خدا بسیار بزرگ تر از اشتباهات و بدسلیقگی های ما نیازمندان است.
" الله اکبر"
"ان کان محسنا فزد فی احسانه. و ان کان مسیئا فتجاوز عنه..."
کل نماز میت همین چند نیایشی است که آخرین توشه وسوغاتی ما در دنیا است و همراه ما وارد قبر می شود.
بعد از آن استخوان بندی جدید و چهار تراش شدنمان کلید می خورد.
پندارها و رفتارها و گفتارها و کارهایی که دنیا کردیم. یا در حال نتیجه دادن است. ذخیره و دوست قبر ما می شود.
که خدا کند افسوس نخوریم؛" یا لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا"
دوستان وتوشه های ما می تواند کارها ورفتارها وگفته های ما باشد. شاگردهای خوب ، نوشتنی های خوب و در کل درختهای مثمری که کاشته ایم تا روزی که مولد و ارزشمند وکاربردی هستند بله چهره ی ما زیبایی وارزش می دهند.
بی تردید همه ی آنچه ازخیر وشر که ازما درحال جوشش است برای قبر و شکل گیری صورت ما موثر است.
خدایا پناه. خدایا پناه. خدایا پناه !!!
اگر اندک آبرویی داشتیم. که مردم رغبت گواهی دادن باآبرویی برای ما داشته باشند فبها المراد .وگرنه هیچ ، هیچ
ترسم این نیست که تهی توشه بروم !
بلکه نگرانی ام این است که در توبره وبقچه و چمدان خود مار وعقرب حمل کرده باشم.
"ربنا فقنا عذاب النار."
خدای من !
خیلی چیزهاگم کرده ام می دانم دست این وآن است.
سالها خالصانه آموزگاری کرده ام و خیلی حرف ها یاد داده ام که می دانم در دل ها محفوظ است.
فرصت ها و حال ها و مالها از دست داده ام ، در انحصارکسانی است که می خواهند بهتر و بیشتر از من بمانند.
موقعیتهایی داشتم که بر ای دیگران آب و نان شد.
قمارهایی باختم که به سود دیگران شد.
هرچه برجای گذاشتم مال خودشان! نوش جانشان!
خدایا همه ی این باختن ها دل کسانی را شاد کرد.
پس فقط تویی نگه دارم وآنچه که برایم باقی می ماند.
تنها از تو کمک و یاری می جویم که تو مرا کفایتی.
"رب لا تذرنی فردا"
"رب انی مغلوب فانتصر.!"
رب اغفرلی ولوالدی ولمن دخل بیتی مومنا وللمومنین والمومنات.
حمید رضا ابراهیم زاده
28 بهمن 1398
تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد.
- ۰۱/۱۰/۲۱