دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

عبادت وعبودیت

جمعه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۲:۰۰ ب.ظ

 

روزه وعبادت وعبودیت ازنگاه امام موسی صدر

 

آنکه قرآن را مطالعه می‌کند،
پیوند و هماهنگی و تناسبی میان روزه و قرآن می‌یابد:

«کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ» [۱]؛

«شَهرُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرآنُ.» [۲] چرا قرآن کریم هنگامی که زمان روزه را بیان می‌کند و می‌گوید روزه باید در ماه رمضان باشد، می‌افزاید: «ماهی که قرآن در آن نازل شد»؟ در زبان عربی، این وصف به پیوندی میان روزه و قرآن اشاره دارد؛ قرآن کریم که سرچشمه و مصدر وحی الهی است. پس ما می‌توانیم ماه رمضان را ماهی متفاوت از دیگر ماه‌ها برشماریم. تمایز این ماه به علم و حکمت و مطالعه و تحقیق است. روزه باعث می‌شود آدمی در این ماه، بهتر بحث و مطالعه و تحقیق کند. در حدیث آمده است که بر‌ترین عمل در شب قدر، شبی که مخصوص دعاست، مباحثه علمی است.

سخن من، به مناسبت آغاز ماه روزه که از مهم‌ترین عبادات است، درباره عبادت و عبودیت است. برآنم تا در سخنانم به تمایلاتِ آزادی‌خواهانه انسانِ معاصر پاسخی دهم و پرتوی بر آن‌ها بیفکنم؛ به‌ویژه نسل آینده‌داری که آرزو دارد آزاد و‌‌ رها باشد و از قیودش بکاهد.

آنچه مرا به بحث برمی‌انگیزاند، صورت مخدوشی است که به عبادات در اسلام داده شده است؛ گویی نماز و روزه مالیاتی است که مسلمان باید تقدیم خداوند کند. این صورتِ مخدوش از نماز که بار مسئولیت را سنگین می‌کند، میل و رغبتِ آزادی‌خواهانه انسان را به نماز از میان می‌برد، و نماز را کاری ناخوشایند جلوه می‌دهد. قرآن در این باره چنین می‌گوید: «وَ اِنَّ‌ها لَکَبیرَة اِلّا عَلَی الخاشِعینَ.» [۳] این مسئله یکی از اسباب دوری مردم و جوانان از نماز است. به محض اینکه این فکر به زبان بیاید که ما بندگان خدا هستیم، مخالفت‌ها آشکار می‌شود که ما نمی‌خواهیم بنده باشیم. اگر بگویی که این بندگی استثنایی دارد، ما بنده بشر نیستیم بلکه بنده خدا هستیم، پاسخ این است که این استثناست یا اینکه این‌گونه اندیشیدن اجباری و غیرواقعی است.

من می‌خواهم بگویم که اساساً عبادتِ خداوند به معنای عبودیت و تقید نیست، بلکه عبادت خداوند دقیقاً برابر است با آزادی. عبادت خداوند یعنی آزادی مطلق. و هر اندازه عبادت فزونی یابد و در راه عبادت بیشتر گام نهی، آزاد‌تر خواهی شد.

نمی‌دانم چرا عبادت و عبودیت با هم آمیخته شدند و به یک معنا به کار می‌روند، با اینکه این دو واژه با هم یکی نیستند. بنابر آنچه از زبان‌های دیگر می‌دانم، اساساً واژه عبادت، از نظر ماده و شکل آن، از ریشه‌ای غیر از عبودیت است. از جمله در زبان فارسی عبادت به «پرستش» و عبودیت به «بندگی» ترجمه می‌شود. در زبان فرانسه دو واژه «adoration» و «esclavage» به کار می‌رود و همین‌طور در زبان‌های دیگر. چه اندازه میان این دو واژه تفاوت است! اگر نیک بنگریم، درخواهیم یافت که عبادت چیزی است و عبودیت چیز دیگر. نزدیکی این دو واژه (و هم‌ریشه بودنشان) باعث خَلط آن‌ها و باعث این شکلِ مخدوشِ عبادات شده است. عبادت به معنای عبودیت نیست، بلکه آزادی است. اما چرا و چگونه؟ این مسئله موضوع سخن امروز ماست.

اندکی ژرف و روشن درباره مفهوم عبادت در اسلام می‌اندیشیم. عبادت چیست؟ عبادت در اصطلاح فقهی، یعنی در اصطلاح اسلامی، هر عملی است که به قصد قربت صورت گیرد، یا هر عملی است که برای خداوند به جای آورده شود. این اصطلاح در مقابل اصطلاح «توصلی» است، و آن هر عملی است که نیازی به قصد قربت ندارد. فی‌المثل در واجباتِ نماز، وضو عمل تعبدی است، یعنی اگر کسی بدون قصد قربت وضو بگیرد، وضوی او باطل است. طهارت لباس نیز از شروط نماز است. اما اگر من لباسم را بدون قصد قربت پاک کردم، پذیرفته می‌شود و لباس پاک است، حتی اگر باد لباسم را اتفاقی در آبی بیندازد و لباس، خود به خود، در این آب پاک شود. اگر لباس را با آب غصبی هم بشویم، پاک است. اگر کسی را نیز وادار کنم که لباسم را بشوید، باز هم پاک است. پاکی لباس به هر شکلی ممکن است، اما وضو فقط باید به قصد قربت باشد.

فقه می‌گوید هر عملی که به قصد تقرب به خداوند و اطاعت امر او صورت می‌گیرد، عبادت است، و هر عملی که به غیر از این انگیزه باشد، عبادت نیست. بنابراین، اگر کسی بدون قصد تقرب به خداوند، بلکه برای جلب اعتماد مردم، نماز بگزارد، طبیعتاً نماز او عبادت نیست و اجرش نیز بر عهده خداوند نیست. فقه این نماز را از عبادات نمی‌شمارد. آیا اگر کسی از ترس پدر یا مادر نماز بخواند، خدا را عبادت کرده است؟ هرگز. این عبادت نیست. این رکوع و سجود و حرکتی بیش نیست. کسی که بنا بر عادت نماز بخواند و نداند که چه کاری می‌کند، همچون کسی است که صبح‌ها، از روی عادت، کار‌ها را در خانه انجام می‌دهد. چنین کسی برای نماز نیز حرکت می‌کند، اما عملش عبادت و نماز نیست.

اما عکس این مسئله درست است. یعنی هر عملی که برای تقرب به خداوند باشد، عبادت است، حتی اگر نماز و روزه نباشد. از جمله تجارت و زراعت و ساختن خانه و راه‌سازی و دیدار دوست و سلام و احوالپرسی با دیدارکنندگان، و هر عملی اگر برای خداوند باشد، عبادت است، حتی خواب. آیا عملی آسان‌تر از خواب هست؟ ممکن است خواب هم عبادت باشد. ممکن است خوردن نیز عبادت باشد. ممکن است نشستن نیز عبادت باشد. همچنین، با هم بودن و شب‌نشینی و توجه به فرزندان و بازی با آن‌ها نیز ممکن است عبادت باشد.

پس نخستین نکته این است که عبادت، در اصطلاح اسلامی، هر عملی است که برای امتثال و اطاعت امر الهی و تقرب به خداوند، از انسان صادر می‌شود. بر این اساس، لختی در این مفهوم درنگ می‌کنیم، یعنی در هر عملی که برای تقرب به خداوند است. معنای تقرب به خداوند چیست؟ تقرب یعنی تلاش برای به دست آوردن قرب. من می‌خواهم به شما نزدیک شوم؛ بلند می‌شوم، حرکت می‌کنم و، سرانجام، به شما می‌رسم و به شما نزدیک می‌شوم. آیا منظور از تقرب به خداوند، نزدیکی مکانی است؟ طبعاً پاسخ منفی است، چراکه از نظر اسلام، خداوند مکان ندارد، بلکه خالق مکان است. امام (ع) می‌فرمایند: «لایُحَدُّ بِأینَ» [۴] یعنی خداوند مکان ندارد. پس تقرب به خداوند یعنی چه؟ بیایید اندکی بیندیشیم و مفاهیم کهنه‌ای را که از کودکی با ما بوده‌اند، از ذهن خارج کنیم. نزدیکی به خداوند یعنی چه؟ مکان خداوند کجاست تا بدان سو رویم و به او برسیم؟ نه، چنین چیزی نیست و ما نیز به چنین مفهومی اعتقاد نداریم.

تقرب به خداوند یعنی تقرب معنوی. دریافتن مفهوم تقرب معنوی آسان است. من در اینجا هستم، اما ممکن است کسی در اروپا یا هند نزدیک من باشد. او چگونه به من نزدیک است؟ آیا نزدیکی‌ای غیر از نزدیکی مکانی وجود دارد؟ اسباب نزدیکی غیرمکانی چیست؟ گاهی علتِ قرابتِ معنوی نسبت است، یعنی برادر، یا پسر عمو بودن. این را نمی‌توان به خدا نسبت داد، چراکه خداوند نه‌زاده شده و نه‌زاده است. نمی‌زاید، یعنی فرزندانی ندارد، و‌زاده نشده، یعنی پدر و مادر و عمو و دایی و... ندارد. خویشانی ندارد. به قبیله خاصی تعلق ندارد. پیوند نَسبی برای او وجود ندارد.

قرابت دو نوع است: یکی قرابت عاطفی و دیگری قرابت از جهت هم‌صفت بودن. وقتی می‌گوییم فلانی به کسی نزدیک است، یعنی در صفات آن دو، نزدیکی و هماهنگی وجود دارد. نزدیکی بدین‌معنا مفهومی اسلامی است: «اِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقاکُم.» [۵]

میزان تقرب به خداوند، به اندازه اتصاف به صفات الهی و تخلق به اخلاق خداوندی است، زیرا خداوند مکانی ندارد تا من به او نزدیک شوم. و میان من و او پیوندی نیست تا خویشِ او باشم. نمی‌توان به خداوند نزدیک شد، مگر با اتصاف به اوصاف الهی. در حدیث آمده است: «تَخَلَّقوا بِأخلاقِ اللهِ.» [۶] (به اخلاق الهی متخلق شوید.) اما صفات خداوند کدام‌اند؟ علم؛ پس اتصاف به اوصاف خداوند یعنی کسب علم؛ و رحمت اگر آن را کسب کنیم؛ و قدرت اگر قدرت و عزت به دست آوریم؛ و آفرینندگی اگر بتوانیم چیزی بیافرینیم؛ و همین‌گونه است دیگر صفات الهی.

خدمت به مردم نیز اتصاف به صفتی الهی است، زیرا خداوند رب و راعی و خالق و رازق و رحیم است، و اگر من به مردم خدمت کنم، یعنی به آنان‌ روزی دهم و مهربانی کنم و فرهنگ بیاموزم، متخلق به اخلاق الهی شده‌ام.

می‌ان دو مفهوم تقرب به خداوند و عبادت پیوند برقرار می‌کنیم. تقرب به خداوند یعنی اتصاف به اوصاف الهی. عبادات نیز فعالیت‌ها و ورزش‌ها و کارهایی هستند که ثمرۀ آن‌ها تخلق به اخلاق الهی است. می‌توانیم بگوییم کسی که نماز می‌گزارد، در نمازش خداوند را مخاطب می‌سازد و احساس می‌کند که او را ندا می‌دهد و از او یاری می‌جوید و همراه اوست. پس، از او صفت یا صفاتی کسب می‌کند یا آن صفات در او قوی‌تر می‌شود، و از صفات رذیله که نتیجۀ ضعف است، دور می‌شود. سرچشمۀ بیشتر صفات رذیله، ضعف است. چرا آدمی دروغ می‌گوید؟ یا از روی ترس دروغ می‌گوید یا طمع می‌ورزد. چرا اصرار داریم احساس فقر بکنیم؟

چرا نفاق؟ سبب این‌ها ناتوانی در ابراز حقیقت است. چرا فریب و ریا؟ سبب آن نیاز به کسب اعتماد دیگران است. منشأ بسیاری از رذایل، ضعف و سستی است که با تقرب به خداوند زدوده می‌شود. بر این اساس، صفات نیکو صفات خداوند است، زیرا در اسلام، خداوند جامع همه صفات کمال است. پس هر گامی که در آن کسب صفتی از صفات خداوند باشد، ما را به او نزدیک می‌کند. این اصل کلی است.

دوباره به‌‌ همان مبحث نخست باز می‌گردیم. عبادت چیست؟ هر عملی که برای تقرب به خداوند صورت می‌گیرد، یا هر عملی که مرا به خداوند نزدیک می‌سازد. به دیگر سخن، عبادت یعنی هر عملی که مرا به صفتی از صفات خداوند متصف می‌کند. بنابراین، اگر چنین چیزی روی دهد، عبادت خواهد بود و اگر چنین نشود، عبادت نخواهد بود. پس اساس عبادتِ خداوند، یعنی گام نهادن در مسیر علم و آزادی و عزت؛ گام نهادن در راه کسب دیگر صفات حسنه الهی که ما آن را انسانیت و تعالی و تکامل می‌نامیم.

بر این اساس، می‌توانیم بگوییم عبادات، کار‌ها و فعالیت‌هایی هستند همچون نماز و روزه و حج و زکات و... که خداوند آن‌ها را راه‌ها و اسباب و انگیزه‌هایی برای رساندن انسان به کمال قرار داده است.

پس هر نمازی که به شکل درست به جای آورده شود، رهایی و آزادی از یک قید است، زیرا هر نمازی، آدمی را گامی از جهل دور و به علم نزدیک می‌کند. آیا حرکت از جهل به سوی علم بندگی است؟ فرض بر این است که نماز، انسان را از فحشا و منکر دور می‌کند، پس نمازی که چنین نمی‌کند، عبادت شمرده نمی‌شود. هر عبادتی به تقرب می‌انجامد. تقرب نیز منجر به کمال می‌شود و کمال، آزادی است. نماز چگونه مرا از جهلْ دور و به علم نزدیک می‌کند؟ نماز مرا وامی‌دارد تا متصف به صفات الهی و متخلق به اخلاق الهی شوم.

مفهوم عبادت در اسلام، به‌کلی با مفهوم عبودیت بیگانه است. در اسلام عبودیت نیست. عبودیت خداوند یعنی آزادگی، بندگی خداوند یعنی حرکت به سوی علم و عدل و قدرت و رأفت و صدق و بلندهمتی و همۀ کمالات. این است مفهوم عبادت در اسلام و چقدر این مفهوم با عبودیت فاصله دارد. آنچه بر این اصل تأکید می‌کند، این است که اخلاص شرط بنیادین عبادت است؛ نماز و روزۀ من فقط باید برای خداوند باشد. برای خداوند باشد یعنی چه؟ یعنی انگیزۀ الهی داشتن و جذب خداوند بودن. پس ما باید در بسیاری از کار‌هامان نظری دوباره بیفکنیم. وقتی گفته می‌شود «نیت»، برخی گمان می‌کنند نیت یعنی ایستادن در مقابل قبله و گفتن اینکه چهار رکعت نماز عشا می‌خوانم قربـةً إلی الله. این نیت نیست، بلکه این نیز لهو است. نیت یعنی انگیزه.

آیا امشب هنگامی که تصمیم گرفتید که به مجلس بیایید، در آستانه در ایستادید و گفتید می‌خواهم به مجلس اعلای شیعیان بروم؟ نه، هرگز چنین نمی‌کنید. اما اگر کسی بپرسد: «چه چیزی تو را به حرکت واداشت؟» پاسخ خواهیم داد: «نیت.» یعنی اینکه گام‌های شما به سبب رغبت به شرکت در این جلسه حرکت می‌کرد. عبادت هر عملی است که به انگیزۀ تقرب به خداوند صورت می‌گیرد و تقرب یعنی اتصاف به اوصاف الهی و اوصاف الهی، همگی، کمال‌اند.

پس عبادت یعنی تلاش برای رسیدن به کمال. عبادت آزادی است، زیرا حرکت به سوی کمال، قید و بند نیست، بلکه آزادی از قید و بند است و نزدیکی انسان به انسانیت، آزادی است. اما بندگی درست نقطه مقابل آن است. پس عبودیت و عبادت دو مفهوم کاملاً متمایزند. یکی از ثمراتِ عبادتِ خداوند، آزادی از هر چیزی است که غیر خدایی باشد. ما در طی نماز و روزه و حج و زکات، برای دقایقی حرکت به سوی خدا را تجربه و تمرین می‌کنیم، چراکه اگر برای غیرخدا نماز بگزاریم، نمازمان باطل است. همچنین است روزه و حج و.... پس اگر ما در زمانی اندک ورزش کنیم، تمرین کنیم و حتی دو دقیقه در روز برای خدا فعالیت کنیم و از خوردن و آشامیدن دوری کنیم، به سوی خدا حرکت می‌کنیم و به او نزدیک می‌شویم. پس ما در کارگاه عبادت برای آزادی موقت از غیرخدا می‌کوشیم. این تلاش‌ها ما را برای رهایی مطلق از غیرخدا یاری می‌کند. چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «وَاستَعینوا بِالصَّبرِ وَالصَّلوة.» [۷] ما در نماز امکان آزادی را در عرصه‌های مختلف زندگی به دست می‌آوریم. این مسئله دوم است.

مسئله نخست و اصلی این است که مفهوم عبادت با عبودیت در اسلام متفاوت است. این‌ها اساساً دو مفهوم متفاوت‌اند. نکته دوم این است که عبادت خداوند مرا از غیرخدا آزاد و‌‌ رها می‌کند.

خلاصۀ سخن این است که عبادت با عبودیت متفاوت است. عبادتِ خداوند با عبودیت مردم و حتی با عبودیت خداوند هم فرق می‌کند. برای شما معنای عبادت و عبودیت را در زبان‌های دیگر گفتم. پس امروز می‌توانیم این اصل را مد نظر قرار دهیم. دست‌کم من در برابر شما به آن پایبند می‌شوم تا بر اساس آنچه گفتم، مرا مؤاخذه کنید. من از این اصل کلی دفاع می‌کنم و می‌گویم همه عبادات، انسان را برای رسیدن به آزادی یاری می‌کنند، زیرا به انسان برای متخلق شدن به اخلاق الهی کمک می‌کنند. نیز انسان را به کمال نزدیک می‌سازند و به آزادی فرا می‌خوانند.

پی نوشت ها:

 [۱]. «روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنان که بر کسانی که پیش از شما بوده‌اند مقرر شده بود، تا پرهیزگار شوید.» (بقره، ۱۸۳).

 [۲]. «ماه رمضان که در آن قرآن نازل شده است.» (بقره، ۱۸۵).

 [۳]. «و این دو [شکیبایی و نماز] کاری دشوارند، جز برای اهل خشوع.» (بقره، ۴۵)

 [۴]. شریف رضی، محمدبن حسین، همان، ص۱۹۱.

 [۵]. «هر آینه گرامی‌ترین شما نزد خدا، پرهیزگار‌ترین شماست.» (حجرات، ۱۳)

 [۶]. مجلسی، محمدباقر، ج ۵۸، ص ۱۲۹.

 [۷]. «از شکیبایی و نماز یاری جویید.» (بقره، ۴۵).

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۳)

رمضان ماه نزول قرآن  روزه داری
حکمت این تقارن
رمضان ماه نزول قرآن است کتابی که شفیع ما در قیامت و منجی و هادی  ما در این دنیاست .
  نزول قرآن در شبهای قدر فضیلت این ماه رو هم مضاعف می کنه  چون قرار است مقدرات یکساله ما رقم بخوره.     حالا بنده برای برخورداری از این مواهب به بهترین شکل  دست به دامن قرآن می شه و به اون متوسلی میشه  یعنی  قرائت  آن به همراه با تدبر و تفکر  از روی بصیرت و معرفت  به گونه ای که در خور این کتاب و فرقان بودنش هست پس قرآن ابزار قرب  هست مثل نماز و حج و صدقه و زکات برای  رستگاری 35 مائده
اماهمانطور که خواندن نماز  پیش شرط داره  وضو و طهارت می خواد حضور قلب می خواد اون وقت این  مدل نماز ست که آدم رو به عرش می رسونه و درهای حکمت رو به روی بنده باز می کنه از فحشا و منکر دور می کنه    درک حقیقت قرآن هم پیش شرط می خواد یعنی طهارت باطن و ظاهر رو با هم می خواد
هر آینه این کتابی ست  گرامی قدر 77 واقعه
در کتابی مکنون 78 واقعه
که جز پاکان  دست برآن نزنند 79 واقعه
یقینا مطهرون اشاره به افرادی داره که طهارت باطن هم دارند
رمضان ما آزمون  برای خلوص و ماه پاکی و پاکیزگی ست نامه ی 44 صحیفه سجادیه
حالا با روزه به تقوی می رسیم
یعنی ماحصل روزه تقواست183 بقره
 و در سایه  ی این تقوا به اخلاصی می رسیم که ضامن طهارت باطنی ماست 
و طهارت باطن شرط اول درک آیات قرآن است و اینچنین به فرقان می شه دست پیدا کرد و حقایق و لطایف قرآن بر جان و دل ما می تابه و رسوب می کنه.
چه خدای عاشقی  داریم  وعاشق  همیشه بهترینها رو در همه حالت برای معشوقش می خواد. ما رو به اینجا می رسونه تا باز هم با این تقوی که بدست میاوریم عزیز خودش و باکرامتمون کنه  .
ان اکرمکم عندالله اتقاکم 13 حجرات

از منظر دیگه هم شاید روزه داری در ماه نزول قرآن نوعی شکر نعمت تلقی بشه و بنده به شکرانه این رحمت  عبادت می کنه و عبادتش به شکل روزه یعنی بهترین نوع عبادات  هست در روایات هست روزه خالص ترین عبادت هست و برای خود خداست و خدا خودش پاداشش رو به بنده می ده. و اگه بخو.هیم برای نزول این رحمت از خدا تشکر کنیم شاید روزه بهترین نوع شکر گزاری باشه  روزه ی شکر
--
ن ف ع
عبادت و عبودیت
در بطن سخنان امام موسی صدر توحید عبادی نهفته شده که ایشون با اشاره به قرب الهی  به وجه عملی این توحید هم پرداخته  
در توحد عبادی معبود یکی ست 
این است خدای یگانه که پروردگار شماست  خدایی جز او نیست  آفریننده ی هر چیزی ست  پس او را بپرستید که نگهبان هر چزیست 102 انعام
و او را شریکی نیست  163 انعام
و همه ی امور برای او   ودر اختیار او  و در سایه ی رحمت و حمایت و عنایت و ربوبیت   او و برای قرب به اوست
--
ن ف ع
بگو نماز م قربانی من و زندگی من  و مرگ من  برای خدا ان پروردگار جهانیان اسن 162 انعام
با این تعریف از توحید عبادی عبادت  مختص خداست  و ربوبیت در انحصار اوست  بگو آیا جز الله پروردگاری جویم؟ 164 انعام
و البته  خد ا خودش به همه ی کائنات مهر بندگی زده
هیچ چیز در آسمانها و زمین نیست مگر آنکه به بندگی سوی خدای رحمان بیاید 93مریم
هدف از خلقت آسمان و زمین اینکه در تسخیر انسان باشند هدف از خلقت انسان عبادت است هدف از عبادت انسان تقرب به خداست
این قرب وسیله می خواد نماز و روزه و صدقه و زکات و تفکر و تدبر در آیات الهی و خلقت  و قرآن سیله ی اون انند
 امام صدر بسیار نگاه عمیق و تواما لطیفی به مقوله ی توحید  با همان نگاه عقیدتی در بسترزندگی داشته  
وقتی در دین عمیق  شویم  و مثل امام صدر دین را سبک زندگی بنامیم می بینیم
که خدا همواره ما را در مسیر قرب قرار داده مثلا
زکات را وسیله قرب قرار داده
در روایات هست که  زکات علم ترویج آن، زکات  زیبایی عفت و پاکدامنی  ،زکات تندرستی تشکر و حمد، زکات مال انفاق آن،  زکات قدرت انصاف و زکات عقل تحمل نادان و زکات رفاه نیکی با همسایگان و صله رحم  هست 
پس عفت، شکرگزاری ،صبوری، تعلیم  انفاق، نیکی به دیگران همه به جهت قربت در زمره ی زکات عبادت محسوب می شود
 یا مثلا جهاد وسیله ی قرب هست کمااینکه با توجه به روایت، نیکی به والدین  ،کسب رزق حلال و کمک به مسکین ثواب جهاد رو داره  پس وسیله ی قرب هست
یا اصلاح بین مردم  با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه و زکات هست
یا کمک و گره گشایی برادر مومن  از روزه و اعتکاف یک ماه در مسجدالحرام برتر هست
یا پاداش زن باردار همانند روزه دار و شب زنده دار و مجاهدی ست که با جان و مالش در راه خدا جهاد می کند
اصلا در نظرم فلسفه ی  معادل سازی  این هست که نشان داده بشه دین همان روش زندگیست و مباحث اعتقادی از دل زندگی متولد شده نه صرفا شکل ظاهری دارند و در یک غالب خاص  اجراو پذیرفته  می شه
 
 
خطبه ی 110  نهج البلاغه ترجمه علامه جعفری
 بهترین وسیله‏اى که توسل کنندگان به خداوند سبحانه و تعالى انتخاب نموده‏اند، ایمان به او و به فرستاده او، و جهاد در راه اوست، زیرا جهاد در راه خدا مقام اعلاى ‏اسلام است، و کلمه اخلاص است، که مبناى فطرت اصلى انسان بر آن است، و برپاداشتن نماز است که اصل دین است، و پرداخت زکات است که فریضه واجب است، و روزه ماه رمضان که سپرى از عذاب است، و حج‏ بیت الله و عمره در آن که فقر را منتفى و گناه را می شوید، و صله رحم مال را مى‏افزاید، و اجل را به تاخیر مى‏اندازد، و صدقه پنهانى که کفاره گناهست، و صدقه آشکار که مرگ زشت و سخت را دفع ‏می نماید، و انجام کارهاى نیکو که از سقوط هاى پست جلوگیرى مى‏کند، در ذکر خداوندى حرکت کنید که بهترین ذکر است، و علاقه پیدا کنید به آنچه که خداوند متقیان را وعده فرموده است، زیرا وعده خداوندى راست‏ترین وعده‏ها است.
 
حالا اگر کسی مشرک شد   حاکمیت هوی نفس  28 و 29 یونس   ولایت شیطان  44 ابراهیم   را پذیرفت
ابزار قرب او ریا تزویر حرص حسد  کینه شهوت و مال پرستی جاه طلبی  هست که همه ابزار شیطان اندو در خدمت هوای نفس
و این شرکا باعث زیان مشرکین می شود  و جز خاسرین می شوند 65  زمر
این که انسان بعضا از نماز خواندن زده می شه و عبد بودن رو نوعی اسارت تلقی می کنه چون در حقیقت در بند شرک هست و به وحدانیت خدا اعتقاد راسخ نداره  وضعیت مالیش بد می شه میره سراغ رشوه و ربا   بیمار می شه  کفر می گه به خدا  . در رابطه با دوستیهاش عهد شکن و دروغ گو و  پر از کبر و حسد می شه اینها همه  ابزار شرک اند در مقابل ابزار توحید اما موحد مصداق این بیت هست که
 دل یکی داریم و در یک دل نمی گنجد دو یار
هدف از تقرب   ذوب شدن  در ربوبیت و الهیت خداو یکی شدن   با روح دمیده ی اوست  خدا گونه شدن است مظهر جمال و جلال او و تجلی اسما و صفات او شدن هست
 
 مولانا در فیه مافیه می فرماید:
چنان که منصور را چون دوستی حق به نهایت رسید،دشمن خود شد و خود را نیست گردانید.
گفت ،اناالحق یعنی من فنا گشتم حق ماند و بس و این به غایت تواضع است و نهایت بندگی ست. یعنی اوست و بس. دعوی و تکبر آن باشد که گویی تو خدایی و من بنده.پس هستی خود را نیز اثبات کرده باشی.
پس دویی لازم آید و این نیز که می گویی هوالحق هم دویی ست.زیرا که تا انا نباشد هو ممکن نشود.
پس حق گفت اناالحق.چون غیر او موجودی نبود و منصور فنا شده بود،آن سخن حق بود......پیش تو دو انا نمی گنجد.تو انا می گویی و او انا.یا تو بمیر پیش او،یا او پیش تو بمیرد،تا دویی نماند!
اما آن که او بمیرد امکان ندارد-نه در خارج و نه در ذهن.
او را آن لطف هست که اگر ممکن بودی،برای تو بمردی،تا دویی برخاستی .
اکنون چون مردن او ممکن نیست،تو بمیر تا او برتو تجلی کند و دویی برخیزد!.......
آخر این انالحق گفتن دعوی بزرگی است.اناالعبد گفتن دعوی بزرگ است.اناالحق عظیم تواضع است.
زیرا این که می گوید من عبد خدایم.دوهستی اثبات می کند.یکی خود را و یکی خدا را
.اما آن که اناالحق می گوید خودرا عدم کرد،به باد داد.می گوید
" یعنی من نیستم! همه اوست!جز خدا را هستی نیست!من به کلی عدم محضم و هیچم! "تواضع در این بیشتر است
پاسخ:
باسلام نگاه ارزشمندتان به مبحث پرستش وبندگی  بسیار راهگشا و منظم بود. ازنگاهتان سپاسگزارم
ایستاده بودم... فریب را می نگریستم که بر سر دو راهی انتخاب، موج موج آدمیان را به جاده تباهی ره می برد... آدمیان تشنه... و آب در انتهای هر دو مسیر... یک طرف جویبار، یک طرف دریا... ساحل دریا شلوغ بود... جویبار روان... و من ایستاده بودم... حقیقت را دیدم تنهای تنها... رو به من کرد و گفت... آب می خواهی...؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی