دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

آینه شدن

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ


همگام شدن. همنفس شدن. همراز شدن و محرم اسرار شدن و خود را به شباهت واگذاردن نسبت به طرف مقابل. 

زن خوب  آینه ی تمام نمای قامت شوهرش هست.

 اصولا مرد و زن آینه هم هستند و به هم نگاه می‌دهند و زیبایی های هم را ابراز می‌کنند.

و عیوب هم را بر طرف می‌سازند .

محرم شدن  و حرمت یافتن نسبت به هم آینه شدن برای تجلی زیبایی‌ها و برطرف کردن نواقص است.

هر چه آینه شفاف تر باشد زیبایی ها شفافتر ابراز می‌شود.

زیباییهای درون و بیرونِ همرازها  آنها را تا مرز خدا شدن هم پیش می‌برد.

وقتی جلوی آینه می‌ایستیم صداقتش باعث میشه که ازخود رفع عیب کنیم. هر چه هستیم مقابل آینه فاشیم.

آینه شدن صفا و صداقت و صمیمیت هست.

آینه هر چیزی را که در طرف  مقابل ببینه  بدون غلو وکاستی نشون میده.

خوردش هم بکنید باز کارشو می کنه. و با شکستن اصالت خودشو از دست نمی‌دهد.

مومن هم آینه مومن است. یعنی همین که هست.

آینه‌ها زیباترین صفحات و دوست داشتنی ترین و پرطرفدارترین اجسام تاریخ زندگی بشریتند.

مهمترین توانایی آینه آن است که از هر طرف و از  هر زمان و زاویه که نگاهش کنی واقعیت را به شما ابراز می‌کند.

اسرار آینه ها راهی برای شناخت خود و درک  خالق زیباییهاست.


                      نتیجه تصویری برای آینه من
                      

 

  گفتم اسرار یاد این رباعی آقا خیام افتادم:


اسرار ازل را نه تودانی ونه من

وین حرف معما نه توخوانی و نه من

هست درپس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.


گاهی وقتها اصرار نکنیم  که بعضی از اسرار برامون فاش بشه.

چون آن وقت آیینه اسرار چیزهایی را نشانمان می دهد که طاقتش را نداریم.


                      حمید رضا ابراهیم زاده        12 آبان 1392


تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است.


 
  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۵)

ایینه ها همیشه صادق نیستند
گاهی بزرگنمایی و گاهی تا حد حقیر کردن هم از خصوصیت ایینه هاست
ایینه صاف و بی غل و غش یافتن و در آن خیره شدن دلچسب است
یادمه چند وقت پیش با خانواده رفتیم ی امامزاده قدیمی
هرکدوم مثل جستجوگران گنج دنبال چیزی بودیم
واقعا هم ریز ریز آن امامزاده گنج بود
ناگهان چشم من به چند قاب آیینه خیلی قدیمی افتاد که در دو سکوی طاقچه قدیمی جا خوش کرده بود
تا خودم توش دیدم
عکس من درآن کاریکاتوری شده بود ی کم عقب جلو رفتم
کلی شکلک از خودم در این قاب قدیمی دیدم
هنوز که بقیه به قاب آیینه من نرسیده بودن
بهشون گفتم خودشون تو آیینه ببینند
اونها هم کلی خندیدند و شکلک های بامزه خود دیدن
پس آیینه صاف را یافتن ی چیز بهتره
دانش ، میراثی گرانبهاو آداب ، زیور همیشه تازه و اندیشه ، آیینه شفاف است
نهج البلاغه حکمت 5
العلم وارٍثه کریم ،و الاداب حلل مجدده و الفکر مراه صادقه (امام علی علیه السلام )
سفید بختی : کاش بخت - مثل مو بود! - اولش سیاه و - اخرش سفید! این گفت و اشک در چشمانش حلقه زد و ادامه داد :اصلا به بخت و اقبالم کار ندارم کاش آدم ها از فرداشون خبر داشتند و اینقدر ساده به هم اعتماد نمی کردند بعد یواش کمی روسری را در سرمرتب کرد و آینه داخل کیفش را یواش بیرون آورد و به صورتش نگریست عمیق در آینه فرو رفت و دوباره با غر گفت : خیر سرم می خواستم همدم و همراه هم می شویم مونس هم دیگر باشیم ولی جز آزار و اذیت برای من چی داشت دوباره اشک ریخت نگاهش کردم غربتی و حبسی در نگاهش موج می زد بعد همین طور که نگاهش از من می دزدید آرام گفت : چرا پروانه ها معنای عشقند ؟ چرا ما عاشق باد صبا ییم چرا ما خدا را می پرستیم بعد در گوشی اش محو شد چک کردن فضای مجازی و غرق شدن در فانتزی هایش را مرهم افکار و دلوایسی هایش کرد
از جا بلند شدم سمت کتابخانه رفتم . کتابی برداشتم و انگار که به حرف هایش گوش نمی دهم و رفتارش را نمی بینم از دور یواشکی دوباره نگاهش کردم نگاهم به کتاب بود ولی دلم فریاد می زد که نیش مضحک عشق روزگار او را چنین آشفته کرده داستان داستان شور بختی نیست ! کجا خدا شور بختی یا بدبختی ما را می خواهد توهم آتش گرفتن خرمن آرزو هایش نیست حتم قسمتی از پازل شیدایش نابود شده بهتر بگم فکر کنم قسمتی از آینه بندی قلبش فرو ریخته البته تا سخن شوهرش را نشنوم هم معلوم نیست چی به چیه ؟ آخه هر چی باشه زنها متخصص هوچیگری هستند نه اینکه لطیف تر اند ! مراقبت و توجه بیشترمی خواهند با اینکه اصل مراقبت را خانم ها می کنند ولی اگر دل متشکر نبینند انگار هیچ به هیچ ! دخترش ناگهان دست من گرفت کودک سه یا چهار ساله با اون شیرین زبونی نازش جلو اومد و گفت خاله خاله ... برام کتاب داشتانم می خوانی ؟! من که از فکر و خیال پردازی برای آشتی دادن مادر و پدرش بیرون کشیده بود را سخت غافلگیر کرد این کجا بود !
تو بغل کشیدم بویدمش بوی انسان های بی غل غش مثل بچه ها را دوست دارم همه شان بوی معصومانه دارند نگاهش همه عشق است . با لبخند گفتم آره نازنینم آره عزیز خاله ! دختر کوچولو تو بغلم یواش گفت: خاله کتاب داشتان سفید برفی برام بخوان . شما هم داستانش یادتونه اون آینه سخن گویی که زیباتر بودن دختری با به رخ مادری کشید و مادر به انتقام از دختر کشاند ! خدایش این داستان آدم بزرگ هاست یا بچه ها ! حالا مثلا اگرآینه داستان دروغ مصلحتی می گفت چی می شد ؟ ههههه نه بابا اون داستان هاج زنبور عسل که بچه ای آواره رادنبال مادرش می کشاندخیلی ارزشی یود .اینم از این آخه چرا داستان زندگی مادر و بچه ای که با هم به خوبی و خوشی زندگی می کنند نیست ! بحث در مورد محتوا برای کودکان بماند !ما راهم با این در به دری مادر و بچه ها بزرگ کردند از فضا که نیومدیم منم کتاب داستان گرفنم و شروع به خواندن کردنم و برای هر تصویر کتاب با هیجان ادا و اطوار درمی آوردم تا بچه بخنده اونم محو دلقک بازی من بود و دنبال صفحه بعدی بود تا براش تعریف کنم که تلفن همراه مادرش زنگ خورد دوباره غر زدن ،ریچارد گفتن ، سبک حرف زدن چقدراز این حرکات بدم میاد انگار ی چیزی تو دلم را چنگ می زنند
اصلا نه اینکه خودم دوست ندارم بشنوم دلم برای روح بچه می سوزه می گم خاله پاشیم تو ایون بریم اونجا هوا بهتره بقیه داستان اونجا برات می گم . واقعا چرا اینقدر پدر و مادر ها حالایی خودخواه شدند ! همین طور که دارم بیرون می برمش آینه جیبی مادرش که روی فرش افتاده را بر می دارم و با خودم می برم کتاب داستان که تمام شد نوبت بازییه ،آینه بازی نورخورشید تو آینه میدازم و منتقلش می کنم تا دیوار های تراس بعد به دختر بچه نگاه می کنم میگم بدو نور بگیر ! از این ور به اون ور هی می خنده و با شتاب میدود من دلتنگ تمام کودکیم می کنه منم هنوز تو فکر آینه هستم یاد ی موضوع می افتم چی می شد آینه بود که قلب آدم ها توش پبدا بود و هویدا وجود را نمایش می داد ! بجای لبخند زدن تو آینه سر سفره عقد ،آینه می گفت : که آینده هر آدمی با فرد مقابلش به کجا کشیده می شود باور کن تحمل نداشتیم به جای ادای احترام و تغییر در خودمان تمام وجودمان تردید می شد آینه را می شکستیم تا آینه ای نباشد که سیاهی درونم را نشان بدهد یا چشم حقیقت بین اش در می آوردم و کورش می کردیم تا عشق های آبکی بسازیم ! بیچاره عشق که پای آینه ذره ذره آب می شود بیچاره شیدای انسان چون پروانه ای هرز می رود بیچاره تصویر ما در آینه فردا بیچاره تصویر ها یی که نقاب زده در حبس آینه هااند بیچاره ما که با خود نمایی ها تنها مانده ایم !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی