قضاوت وکنجکاوی بیجا بد است
قضاوت و کنجکاوی ناروا بد است
چرا اینقدر فضولی کردن را دوست داریم؟
ورود به حریم شخصی دیگران را با چیزهای دیگر اشتباه می گیریم.
رمان می خوانیم تا سر از یک زندگی. یک حرکت یک ماجرا در بیاوریم
ما ماجراجویی را دوست داریم
چه بی رحمیم
به بحث و دعوای زن و شوهر زل می زنیم
فوکوس نگاهمان را به سر و تن و لباس و بیماری و زیبایی افراد خیره می کنیم
به صداهای بلندیک خانواده در خانه اش دقت می کنیم
به نجوای دخترکان درحال بازی گوش می کنیم
آتو بگیران خوبی هستیم!
آن زمان که از خود می پرسیم چرا در زندگی دیگران کنجکاویم؟
همان حال با تبصره ی توجیهی زوار در رفته آن کار را سیاست مان می دانیم
درباره همه چیز نظر کارشناسی می دهیم
درباره زندگی و موفقیت و شکست و شکوفایی و رسوایی همه آسیب شناسی می کنیم و راهکار داریم
چه بدبختی هست که گردن ما مدعیان با فرهنگ بودن است؟!
دعوا و ادعای قضاوت مردم را قسی کرده و دلشان پر از بیماری و تردید شده است
حالا همین ها اگر مورد قضاوت. پرسش و بازجویی قرا بگیرند فغانشان بلند است!!!
کافیست کمی به درد دلشان دل دهیم!
زباله دانشان پر است از همین رفتارها که می خواهند بما منتقل کنند تا پسماندشان را ما به انرژی مثبت تبدیل کنیم
همه ی همین آدمهای "متوهم "و مدعی "با فرهنگ بودن" آخرش می گویند" ممنون خیلی سبک شدیم باهات حرف زدیم!!!!
آخیش سبک شدم. خالی شدم"
این جانواران کاملا "انرژی بر" و "بی فرهنگ" تشریف دارند.
وقت وانرژی ما را می گیرند و ما را به زباله دانی انبوهی از منفی بافی ها و انرژی بسیار خطرناک و منفی مبدل می کند!
چرا زنها بیشتراز مردان قضاوت کردن و کنجکاوی را بیشتر دوست دارند.؟
زن ها بخاطر شرایط محیطی و فشارهای جنسیتی بیشتر همدیگر را مورد قضاوت وسعایت و کنجکاوی بی مورد قرار می دهند از این رو بیشتر از همه "مثانه درد" دارند!
"مثانه ذهنیتشان" مملو است از "گزاف گویی "و "گزاف اندیشی" .
چرا زنها بیشتر از مردها مثانه شان عفونی می شود؟
زیرا همیشه مجرایشان باز و کانال های شنیداری وگفتاریشان زیاده از حد گشاد است.
واژه ی " فرج " در عربی به همین معنا آفریده شده است.
"گشاد. باز."
مجاری باز اطلاعاتی برای زنان فراهم تراست.
اطلاعات قدرت زاست.
زن جامعه ی کمتر توسعه یافته وکم برخوردار ما مدعی قدرت است منتهی با استفاده و یا سو استفاده از اطلاعات و" آتوی اطلاعاتی" دیگران!
سو استفاده از جذابیت فیزیکی خود.
سو استفاده از عواطف مذهبی و احساسات دیگران.
سو استفاده از سکوت دیگران...
همه ی موارد فوق پاشنه ی آشیل و ضعف زنان و مردان در همه ی جوامع است و برای زن بیشتر.
باید دانست که گزاف اندیشی زنان از استبداد مردان خطرناک تر است.
مردان بیمار دل اگر با گشاده رویی و سخاوت و لوندی زنان مواجه شوند طمع می کنند که با او رابطه بگیرند و خودشان را از لحاظ جنسی و عاطفی ارضا کنند یا بوسیله ی او به مواهب مالی برسند.
اما همین دسته از زنان به بانوانی که "گشاده رویی" و سخاوت و" لوند ی زنانه" داشته باشند نگاه خوبی ندارند.
پاره ای از زنان به بهتر از خودشان "انگ خراب بودن "می زنند
گروهی از گزاف اندیشان ؛ چه باسواد و چه بی سواد ، چه دارا و چه نا دار ، چه جوان و چه پیر؛
زیباتر از خودشان را "خراب " می دانند.
مودب تر از خودشان را" بادی " می دانند.
سخنور تر از خودشان را "حراف".
لوند تر از خودشان را "فاحشه "می خوانند.
چون ذهنیت های درون و "مثانه ذهن" و عقده های خفته ی درونی شان بیمار شده است.
"مثانه ی ذهنشان " عفونی است.
اگرچه این بیماری در اثر رابطه های بی خود و با خود با مردان به مردها هم سرایت کرده است.
بعضا دیده می شود پاره ای از مردان در محل کار و رفت و آمدشان به زنهای محکم ، دروغ و افترا و تهمت می بندند که با آنان در ارتباط بوده یا فلان زن زیبا مشکلدار است. یا همسر فلانی" عارضه ی رفتاری" دارد.
فلان پولدار در آمدش فاحشگی و دزدی است و...
فقر فرهنگی و حقارت و حسادت وقتی کنار هم باشند نتیجه اش جامعه ی مریض و قسی القلب و لجن و ریا کار می شود...
"توهم دانایی"
"توهم دینداری"
"توهم توانایی"
"توهم زیرکی و هوشمندی"
"توهم دشمن و توطئه "
"کپسول توهم زا"ی چند کاره را در روز بالا می دهیم به امید آنکه عاقبت بخیر شویم.!
اما سرمان به کار دیگران قفل شده است.
چگونه می توانیم مدعی نجیب زادگی و با فرهنگ بودن باشیم؟!
درحالیکه ریشه ی متانت و وقار و فرهنگ را با داس سبکسری ها کنده ایم!
می خواهیم بلژیکی و هلندی و فنلاندی و سوئدی و... جنتلمن و اروپایی باشیم!
اما همیشه مانند" اعراب بدوی و مغول" متجاوز رفتار می کنیم.
از فتوحات نادر شاه و فلان خان به نیکی یاد می کنیم!
از استعمارگری شیطانی بزرگ می نالیم!
از شجاعت و زکاوت "کریم خان" و "لطفلی خان زند" داستانها می بافیم .
و از حماقت فلان ملا و فلان شاه در از دست دادن خاک وطن می نالیم
آنگاه بوق وکرنای "مرگ بر همه" " بجز خودمان" گوش فلک را کر کرده و داعیه ی صلح خواهی داریم!
ما خودمان و ملتمان را می آزاریم.
و دایه ی مهربان تر از مادر دیگران می شویم!
"دُم ریا کاری " و تجاوز خواهی و استعمارگری ما از هرطرف بیرون زده است.
ولی باز هم "دروغ "می گوییم
"ریا "می کنیم
"زنا " را دوست داریم
"ربا " می خوریم
ربا می دهیم و ربا می گیریم
دو ماه محرم و صفر از " شه تشنه لبان" می گوییم و " سفره های نذری" را با آرمانهایش می بلعیم!
اما رفتار شه تشنه لبان را نمی پسندیم
پرسش این است : سید الشهدا چرا به اینجای کار رسید؟
که باید "شه تشنه لبان" داستان ما شود!
همین توهمات و بی خردی های "مردمان زمانه" بود که کار را به مرگ و حذف " نماد خرد و خردورزی " کشاند
هنوز هم "حسین کشان "مان به راه است!
نه رفتار و آرمانهای "حسین" را دوست داریم و نه از" حق یزید "در سرنگون کردن ارزشها کوتاه می آییم.
هنوزهم "وام دار یزیدیم " که " شام آفرینی" ها کرده است.
هنوز هم خیمه های اهل بیت را به آتش می کشانیم.
هنوز هم از توشه و هدیه ی صداقت و نجابت و متانت و ادب "حسین (ع)" چیزی برنمی داریم.
در "شعار زدگی" و "فرار از باورها "مسابقه گذاشته ایم
از بتهای معنویات پیله های مادیات ساخته ایم که تن به تغییر و پویش ندهیم.
شاید کالبدی تر از آنیم که بخواهیم معنا پسند و بینش گرا شویم
"چلچراغ کربلا " راه را بر ما روشن کرده و باید برای" باروری باورهایمان" از پیله ی توهم و خود فریبی به در آئیم
پس تا "دشت بی فرهنگی" ما "شخم " نخورد .تا "علف هرز توهم" را از وجود خود و جامعه ی خود را پاک نکنیم همان "خار زار "یم که هستیم.
والی الله المصیر
حمیدرضا ابراهیم زاده
اول مهرماه 1398
تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار نویسنده محفوظ است
- ۹۹/۰۷/۲۸