پشت در توفان شد
پشت درتوفان شد
وبه یک موج بلند
بید مجنون لرزید
آسمان تیره شد و باد وزید
برگ های خاطراتم دست باد
دسته ی پرواز را بیچاره چید
بغض آمد بر گلویم باسکوت
من چرارقص کنان بنشینم ؟!!!
وچرابایدازاین خاطره ها بگریزم؟
وچرا آب به هاون ریزم؟
خاطرم هست هوای برفی
عشرت یکسره و پرشعفی
خاطرم هست وصال معشوق
ساتن سرخ وجمالی پرشوق
لیلی ام دربغلم عهدکنان می لغزید
بادی ازکنج قفا سخت حسادت ورزید
من ازاین خاطره تلخ بخود ترسیدم
و از این درد بخود پیچیدم
نکند رز ساده خود رابدهم باد فنا
نکند باد پرپر بکند غنچه ی مرطوب مرا
نکند معشوق مراباد بگیرید به اسیری هرجا ....
*** *** ***
گفت معشوق مرا این فحوا
ندهد بادمرا غفلتی از جور دغا
ندهد هجمه ی توفان تکانم به جفا
من ازاین باد نخواهم ترسید
در ره عشق صواعق باید دید...
ازچه باید بهراسم دریا
بامن است قلب معشوقه ی با رسم وفا...
حمیدرضا ابراهیم زاده
۱۴/۴/۱۳۹۳
- ۰۱/۰۳/۳۰
صید حقیر
دنیا بود و امتحان
خاصیت آدمی اینکه تا آزمایش نده و امتحان ندهد به کمال نمی رسد
در ثانیه ثانیه زندگی ندای ملایم در گوش یکایک ما در کاینات می خواند :" و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه"(انبیاء-21)
اینجوری شد که رنگ ها در هم آمیخته شد و تاریکی و نور دردنیا ما به هم رنگ باخت
خیلی هامون رنگ دنیا پرستی را انتخاب کردیم یا بی اعتنایی به مسیرکمال برنامه ریزی های ریز و درشت در مسیر ثروت اندوزی راهی نا کجا آباد شدیم .
یا طیفی براساس خواسته های پست در مسیرحرص ، بخل ، غرور و حسادت چنان شتابان در مسیر تاریکی می تازند که اگر برادری را هم در چاه انداختند برایشان مهم نیست ولی نمی دانند که چاه انداخته سر از خانه عزیز مصر در می آورد
جمعی در پی هوس،نقشه مکر وحیله ها را کنار هم ساختند و معصومیت بشریت را به زندان برند که نور مخفی بماند ولی در نهایت " یوسف " ها بر تخت ملک می نشینند
و گروه در مرداب نفس نمی فهمند که چطور در طوفان حوادث کودکی که مادرش اورا به دست موج ها نیل داده " موسی" می شود و در قلب دشمن اش محبوب می گردد و ظلم ها را دردریا غرق می کند !!!
معادلات خیلی ها بهم می خورد که " ابراهیم " در آتش نمی سوزد یاگردن "اسماعیل" با تیز ترین چاقو ها نمی برد از این "قصص" قرآنى هنوز برای چشم های مه گرفته خیلی از گمشدگان را محبوب ،دور و بسیار مات و مبهوت کننده است !!!
حقیقت را درک نمی کنند
حصار غیرت تنها محبوب جوریه که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن را داشته باشند
و محبوب نخواهد
نمی توانند او یگانه تکیه گاه است.!
رسم دنیا گاه برای دوندگان مسابقه خوبی ها به رسم عاشق کشی" بلا" می افریندو صف به صف لشگربردباران ، صفا پیشگان رادر الک ناب سازی "سوا "می کند
گروه گله می کنندو درمسیر گناه ذره ذره تاریکی را جای نور برروحشان خانه می کند و "مستی" از گناه چنان مسخشان می کند و از صف محبوبین" فاصله" می گیرند ؛ شیطان در آغوش می کشند و با تک تک شیطنت ها عکس یادگاری می گیرد .
و اندکی شکر میکنند با شور و شعف با خود زمزمه می کنند:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی
و بعضی هم از ابرار با تواضع نه به زبان شکایت بلکه در نهایت رقت در بارگاه محبوب می گویند :
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر ، برازنده ی تو نیست
پس به"تدبیر "خالق اعتماد میکنند
به مهر"حکمت " رحمان دل می سپارند
به ریسمان "توکل" رحیم چنگ میزنند
لشگر خوبان به سمت زنده همیشگی هروله کنان می روند تا شتابان آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینند ... و برای جاده های لغزنده زندگی چون کهکشان نور علامت اند
و یادمان می دهند که انسان پرهیزگار در پرتو نور تقوا بسیاری از خطراتی که ناشی از غفلت و عدم آینده نگری ممکن است به او برسد می تواند دفع کند و تکلیف خویش را در" فتنه" ها بداند و مجهز به سپری محکم و لباسی محفوظ به نام "تقوا" باشد با عمل و کردارشان شمیم دل انگیز "ولباس التقوی ذلک خیر" در روح ما به هدیه می گذارند (اعراف-۲۶)
امام علی علیه السلام فرمودند: اِنّ البلاءَ لِظالم اَدبٌ، و للمؤمن امتحانٌ، و لانبیاء درجةٌ، وَ لاولیاءِ کِرامةٌ. بلا برای ظالم ادب، برای مؤمن آزمایش، برای پیامبران مقام و برای اولیاء کرامت و بزرگواری است.
بحار الانوار، ج 64، ص 235