توهم رفتاری
توهم رفتاری
یکی از هولناک ترین و خطرناک ترین و بلکه بزرگترین بیماری های فردی و جامعوی توهم دانایی است. توهم یا اشتباه در درک و فهم و رویگردانی از فهمیدن وآموزش است. فرار از اندیشیدن وترساندن دیگران از دانستن بیماری مهلکی است که می تواند بر فرهنگ جامعه و هویت فردی تاثیر بسیار بدی داشته باشد.
کسی که خود را بی نیازاز دانستن بداند و نتواند بگوید نمی دانم و خود را خبره ی همه کارها بپندارد ؛ بی نهایت خطرناک است.
به تعبیرامام پارسایان : «مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِى أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ »
کسى که از گفتنِ " نمىدانم" روى گردان است، به هلاکت و نابودى مىرسد .(حکمت84نهجالبلاغه)
اینگونه از افراد راه را برای پیشرفت جامعه می بندند.
در واقع توهم مذهبی ، دینداری ،دانایی باعث به وجود آمدن انحرافات و اختناق و رکود باورها و تناقض در رفتار ها می گردد. کسی که در توهم دانایی غوطه ور باشد انتقاد ناپذیر و پرخاشگر و مستبد می شود و هرگز پذیرای انتقاد و پیشنهاد و جویای آموزش و پرورش نخواهد بود. پس بهتر است قبل از اینکه این بیماری، هویت جامعه و یا کسی را از پای در آورد باید سطح وکیفیت مطالعه دگرگون کرد و از خود فریبی وغرور سرتافت...
پرسش این است که توهم فرد و جامعه ازکجا سرچشمه می گیرد؟
می توانیم با لوازم دانش رفتارشناسی اجتماعی و رسم و رصد جوامع وافراد مبتلا دریابیم که تقلید و جو گیری و ظاهرگرایی و قشریگری ناشی از حب و بغض و نا آگاهی های درکی ومفهومی ، کهنه پرستی وخرافه گرایی ، حقارت ، کینه توزی ، خود برتربینی ، تحقیر شدن درپیشگاه حق و یا مورد ستم واقع شدن ، تناقض رفتاری از دیگران دیدن ، فرار از واقعیت ، طمع برای ابراز وجود، احترام خواهی مفرط، توقع نامنزه ، ترس از حقارت و تکبر وغرور، بزرگترین عوامل بروز سرطان بسیار مهلک توهم است.
این صفات در هر فرد جامعه ای که باشد، فرد و جامعه متوهم می شود. باد می کند و اغلب حالت تهاجمی و تدافعی می گیرد مانند ماهی بادکنکی ازخودش تفاوت ماهوی نشان می دهد این رفتارها . یعنی اینکه براثرعارضه ی ترس وتردید می خواهد از خودش دفاع کند و یا برعکس حالت تهاجمی بخود می گیرد ، توجیه گر و مستبد می شود و دشمن تراشی می کند و به دنبال فرسایش و تناقض سرانجام به رکود و افول می رسد .
حمیدرضاابراهیم زاده
بابلسر 14 شهریور1398
تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد
- ۰۱/۰۸/۱۵
این دقیقا همان عاملی است که باعث افزایش ناهنجاریها در جامعه ما شده است. ما به ظاهرگرایی، ظاهربینی و محدود شدن به ظواهر اکتفا کرده ایم. به این دلیل که پرداختن به حقیقت دین و آنچه اهل بیت از ما می خواهند برای ما سخت است (نه این که در اصل دشوار باشد) یا بهتر است بگوییم سخت شده و ما خودمان آن را سخت کرده ایم و هر روز هم سخت تر می شود، چون مطابق میل و ذائقه ما نیست. ممکن است این دستورات یک روز مطابق میل و ذائقه ما بوده به عنوان مثال در سال های اول انقلاب یا در دوران دفاع مقدس که با همین طرز فکر آن دوران اداره شد اما امروز این نوع تفکرها، حداقل درمیان مردم کمتر دیده می شود. یعنی ذائقه ما تغییر کرده است. «استحاله ای» که مقام معظم رهبری به آن اشاره می کنند، همین است. یعنی ما از نظر فکری در برخی از تعریف های دینی و برداشت هایمان استحاله شده ایم؛ فکر و برداشت های ما دیگر مطابق با آن فکرو برداشت های ۲۰ سال پیش نیست. البته ممکن است در گفتار این گونه نباشیم یعنی اگر از ما بپرسند که آیا مفهوم دین یا ارزش های دینی تغییر کرده؟ ما همان تعریف ۲۰ سال پیش را ارایه دهیم و درگفتار هیچ تغییری وجود نداشته باشد اما در عمل آنچه که ما از آن به عنوان «التزام عملی به دستورات «دین» یاد می کنیم به شدت کمرنگ شده است. تا وقتی اینگونه باشد و این شیب به سمت سقوط ارزش های دینی آرام آرام در جامعه اثرگذار شود ممکن است روزی به جایی برسیم که همان بلایی که بر سر آندلس (اسپانیای امروز) با ۸۰۰ سال حکومت اسلامی آمد در جامعه ما نیز اتفاق بیفتد. اسپانیایی که ۸۰۰ سال حکومت اسلامی داشت ؛ ۸۰۰ سال حکومت اسلامی قابل مقایسه با ۱۰ سال و ۲۰ سال یا ۴۰ سال نیست که ما دلمان را خوش کنیم و بگوییم ما بعد از۳۷ سال، هنوز انقلاب مان را حفظ کرده ایم. ( بله حفظ کرده ایم و انشاءالله حفظ خواهیم کرد) اما اگر مراقب نباشیم ۴۰ سال که چیزی نیست ۸۰۰ سال حکومت اسلامی نیز با همین استحاله فکری و با همین ابزارها ازبین می رود. اگر مراقب نباشیم جامعه ما روزی با حدی از استحاله مواجه می شود که چیزی از ایران اسلامی سال ۵۷ و ۵۸ باقی نمانده است. تعارف ندارد؛ این سنت الهی است که اگر مردمان توجه نکنند این بلا برای آنها اتفاق می افتد؛ خداوند هیچ قوم و خویشی با کسی ندارد. اینکه تصور کنیم آنها مردم آندلس در آن روزگار بودند و ما امروز دردانه های خدا هستیم، چنین نیست. بلکه اگر چنین طرز تفکری در ما راه یافت بیشتر ما را به سمت سقوط می کشاند چون خود را تافته جدابافته می دانیم. اگر این آفت را جدی نگیریم خواهیم دید که در گفتارو در ظاهر همه چیز خوب است اما در باطن مانند یک میوه کرم زده از درون می پوسد. که البته انشاءالله چنین نخواهد شد