دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی و اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله الذی جعل الحمد مفتاحالذکره و سببا للمزیدمن فضله و دلیلا علی آلائه و عظمته»1

پیرامون توجه به داستان های قرآن ،همه ما کم وبیش با داستانهای قرآن آشنا هستیم .با داستانهای متعدد وگاه مکرردر قرآن مجید ،روبرو می شویم ،نام تعداد قابل تو جهی ازاسامی سوره مبارکه،درواقع نام داستان هاست،

 و طبیعی است که این داستا ن ها، به ویژه قصه های پیامبران سرشار از نکات و ظرافت هایی استکه حتما اینگونه تلقی شده است که برای ماانسانهادریافت حقیقت وشناخت حقیقت،زبان قصه بهترمی تواند درجان و روح ما اثر بگذارد.

کتاب معروفی را«راسل» درمورد«درک حقیقت تاریخ»نوشته بود،که دراین کتاب اشاره به بعضی ازکتب کرده است که در آن کتابها حتی قصه های واقعی وجود ندارند، مثل افسانه ها،ومردم باشوق ومیل بسیاری به این افسانه هاتوجه می کنند.که البته این توجه برای مخاطب نشانه ای است برای گرایش روح وجان به این قصه ها،حتی می داندکه این قصه،قصه راستینی نیست، اما توجه اونشان می دهدکه چنین اشتیاقی وچنین گرایشی درجان انسانها نهفته است.

درموردقصه های قرآن کریم،خداوند تعبیر«حق»رابکار برده است؛

الف) ان هذالهوالقصص الحق ومامن اله الا الله... (آل عمران-62)

ب) وکلانقص علیک من انباالرسل مانثبت به فؤادک وجائک فی هذه الحق وموعظةٌ وذکری للمؤمنین (هود120)

ج) نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحیناالیک هذاالقرءان... (یوسف3)

د) لقدکان فی قصصهم عبره لاؤلی الباب ماکان حدیثا یفتری ولکن تصدیق الذی بین یدیه ... (یوسف111)

درمقدمه «تأویل القرآن: قاسمی»هنگامی که قصه های قرآن رابحث می کند، به این نکته هم اشاره دارد 

که از ابوالعباس احمدبن مرزوق درکتابی بنام «قواعدالتصوف» باا ین تعبیر که : 

 «الحکایات جند من جنودالله یثبت الله بها القلوب ا لعارفین»2

که این داستانهاگویا لشکریان خداوند هستند:درجان انسانها و اهل شناخت اثرمی گذارند.

برای تأئید واستناد هم به آیه120سوره مبارکه هود 3واژه (وذکری للمؤمنین) استناد جست که:

«ما این داستانهای پیامبران را برایت (نبی اکرم)  می گوئیم که قلبت به این قصه ها آرام گیرد...»

آرام گرفتن قلب امتیازبزرگی است.و طبیعی است که وقتی زبان قصه حقیقت داشته باشد،تأثیربیشتری خواهد داشت.

البته این نکته هم شایسته توجه است:

همین واژه کاربردی قصه به مفهوم پی جویی وپیگیری حقیقت است . درسوره قصص؛که داستان تولد پنهانی موسی بن عمران(ع) ، بدلیل استبداد فرعون زمان ایشان «رامسس دوم» باماجراهای حکمت آمیزی واقع شد .

هنگامی که مادر موسی ،او راکه کودکی چند روزه بود درسبد گذاشت و دریکی از شاخه های نیل رها کردمراحل جدیدی اززندگی  موسی آغازشد.

تعبیری که قرآن مجید درهمین سوره ذکرمی کنداین است که:درواقع موسی با خواهرش همراه شد به این معنی که خواهر موسی به دستور مادربه سبدی که حامل موسی بود نگاه می کردکه به کجا می رود به این تعبیر که:

«فقالت لاخته قصیه فبصرت به عن جنب وهم لایشعرون»4.

یعنی خواهرموسی با برنامه ی مادرش، ماجرا راپیگیری می کرد،

همین واژه«قصیه»،قصه است به مفهوم پیگیری.  خود واژه سوره قصص که نام سوره 28 قرآن است  به همین دلیل مطرح شد... در واقع قصه پیجوئی نوعی حقیقت است.

شاید بتوان گفت:یکی ازمجموعه مشخصاتی که انسانها دارند،جسجوی حقیقت است. هیچ انسانی وجود ندارد که به دنبال و جسجوی حقیقت نباشد ،منتها درشناخت حقیقت، درمصادیق حقیقت ممکن است بین انسانها تفاوت باشد. همچنانی که هیچ انسانی نیست که بدنبال معبود وپرستش خداوندمتعال نباشد.ممکن است درمصداق پرستش تفاوتهائی یافت شود کما اینکه درقران مجیدازقول اعراب جاهلی،وقتیکه ازآنان می پرسند چرا بت ها را می پرستید؟

  می گویند:«ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی»5.  

 : به این خاطر بت می پرستیم که وسیله تقریب ونزدیکی ما به خداوند متعال هستند.

این حقیقت جوئی که انسانها پیگیرآن هستند بدیهی است که: هرچه دامنه اوج واطلاق بیشتری داشته باشد، جان تشنه انسان راب یشتر راضی می کند.یکی ازمواردی که درجستجوگری حقیقت است  وچهره ای ازحقیقت رابرای ما  نشان می دهد  و با صورت معمولی و طبیعی وقایع متفاوت است:قصه «موسی وخضر »است، این قصه  ظریف از جهات مختلف شایسته توجه ودقت است

گمان می رود یکی ازکاستی هایی که مامسلمانان داریم، این باشد که کتاب آ سمانی خود را از جهات مختلف مورد دقت و بررسی و پژوهش قرار نداده ایم .یکی ازاین کاستی ها عدم بررسی ودقت از زاویه حقایق وظرایفی که می توان در امر قصه و قصه نویسی درقصه های قران مورد توجه داشت.

البته اخیرا پژوهشگری بنام دکتر بستانی کتابی رابه نام:«دراسة الفنیه فی القرآن المجید» نگاشت که درواقع نوعی زیباشناسی در داستانهای قران رابررسی کرده است،ازجمله همین قصه رانیزمورد توجه قرار داد .

وقصه ای را مورد تحلیل خود  قرار داد ؛ به نام «قصه موسی وعالم».

اما قصه ای که مورد نظرماست:آیات 82-60 از سوره مبارکه کهف است .

نوع ساخت وپرداخت وظرایف  ودقت هایی که دررابطه باموسی وخضراست ازهمین منظربیان یک قصه وساختاریک قصه جزء بی نظیرترین قصه هاست که ا لبته به لحاظ ظرافت هایی که در این قصه  می توان شناخت برای ان هیچ نظیری قابل یافت نیست که به بخشی ازاین داستان اشاره می کنیم.

درابتدای امرلازم است به شخصیت خضرنبی که درایات الهی ودرروایات ومعارف اسلامی مورد توجه قراردارداشاره کنیم نام واقعیش «تالیا بن ملکان بن عامربن ارفخشد بن سام بن نوح نبی»است. دومشخصه ازایشان موجوداست ازجمله «درالمنثور سیوطی » ازپیامبررحمت(ص) نقل  می کند:  

 «خضررا ازآن جهت خضر می گویندکه قدم برهرجایی می گذاشت سبز می شد. اگر چوب خشک به دست می گرفت جوانه می زد،حتی یکباربرای اقامه نماز بر پوستین سفیدی قدم گذاشت آن پوستین سبزشد» شبیه این شخصیت را می توان در اساطیر و افسانه های رومی ویونانی یافت فردی بنام«شاه میداس»که دست به هرچه می زد به طلا تبدیل می شد تاجایی که اگرغذا یی را لمس می کرد مبدل به طلا می شد و سر انجام ازگرسنگی مرد. مفهومش این است که اگرمادیات برای کسی به منتها ی بی نهایت خود فراهم شود هرگز نمی تواند جان تشنه او راسیراب کند شخصی می تواند دست به زمین واشیاءبزند وهمه چیز به طلا مبدل شود اما همان فرد محکوم به مرگ باگرسنگی وتشنگی است.

نقطه ی مقابلش درفرهنگ دینی ما جناب خضرنبی است،هرجاکه پامی گذارد سبزه می روید ، سبزه علامت حیات وزندگیست درمورد اینکه چگونه خضر به آب حیات دست یافت،کلیاتی درداستان« ذوالقرنین»مطرح است که فعلاً موردبحث ما نیست واز آن صرف نظر می کنیم.

 این قصه با شروع حالتی از خودپسندی وعجب درموسی پدید آمد. این مطلب در«درالمنثور»ذکر شده است  هنگامی که  موسی  بامردم سخن می گفت چشمهایشان پر از اشک  شد و دلهایشان حالت رقت یافت.

 «حتی اذا فاضت العیون ورقة القلوب » 6

 به لحاظ اینکه تحت تأثیرسخنان موسی قرار می گرفتند.شخصی ازمیان جمعیت برخاست وگفت: 

 «ای موسی آیا کسی ازتوداناترهم هست؟» موسی بامجموعه مختصاتی که داشت گفت: «نه». بخاطر اینکه پیامبری بزرگ واولوالعزم بود.

بلا فاصله موردعتاب وتوجه خدا قرارگرفت که:   «بله از توداناتر هم هستند» .

پرسید کیست وکجاست؟

به اوگفته شد: درتلاقی دو دریا «مجمع البحرین»،اوفردی است ازبندگان خدا بلافاصله این جستجو درذهن موسی شروع شد.این جستجوازاین نظراهمییت دارد که دانش هم جزء اموریست که انسان نباید گمان کند ،روزی براحتی به عمق دانش رسیده است.شاید به همین تعبیر خداوند درقران می فرماید:        «فوق کل ذی علم علیم»7

انسان نباید در حوزه دانش هم گمان برد به نقطه ای رسیده است که  فردی داناتر از او وجود ندارد. چه رسد به حوزه ی حقیقت جویی،انسان گمان بردکه به غایت حقیقت  دست یافته وحتی در حوزه ی ایمان نیزهمین گونه است انسان نمی تواند مدعی رسیدن به قله ایمان باشد و چیزی جدید درحوزه ایمان برایش نیست .

شروع قصه هنگامی است که موسی به جستجو وتکاپوی ذهنی وارد شد. منتها نکاتی در همین آغاز قصه الزامی بنظر می رسد،  توجهی است که درهمین اشاره نخست درمورد جوان همراه موسی:

«واذقال موسی لفتاه لا ابرح حتی ابلغ المجمع البحرین او امضی حقباً»8 

  این جوان همراه به روایاتی همان یوشع بن نون است درواقع با موسی درسفر همکاری می کند.  موسی به جوان گفت:«من دست از پای بر نمی دارم ،به هیچ عنوان آرام نمی گیرم تا به محل تلاقی دریاها(مجمع البحرین)برسم یااینکه عمری طولانی راصرف این جستجوکنم.».

واژه«امضی حقبا» در برخی ازتفاسیر به مفهوم70سال عمرمفید ذکرشده است،که باجستجوهمراه است از آنجائیکه معمولا عمر متوسط انسان را70سالگی می توان پیشنهاد کرد، ویا درواقع حساب کرد ، این هفتاد سال در جستجوی حقیقت برخواهدآمد. نکاتی که در همین آیه است:آیه با عنصر گفتگو شروع شد.در همان واژگان نخست متوجه گفتگوی موسی با شخصیت دوم می شویم.  «قال لفتاه» اوهمان جوان همراه موسی  وعنصردوم قصه ما ست.

عنصرسوم قصه، عنصر سفر است  که در واقع حقیقت جویی نسبتی هم با سفرپیداکرده است.

عنصرچهارم،مکان است محلی که بایدمسافران درآنجا حاضرشوند،محل تلاقی دو دریا غالب تفاسیر ازمجمع البحرین تلاقی دو دریای روم وفارس یادکردند، البته ابن عربی وبرخی دیگر آن راتلاقی دو دریای موسی وخضرذکر کردند «موسی دریای دانش ظاهر است که به ظاهرپدیده ها  واقف است وخضر دریای دانش باطن است که به باطن پدیده ها عارف است» .موسی که صورت وقایع را می بیند معترض است وخضرکه عمق واقعه رامی بیند آرام و بردبار است.

 شکیبایی خضربه این اعتبارا ست که حقیقت پدیده ها رامی شناسد  و ناشکیبی موسی به این علت است که فقط صورت پدیده ها رامی بیند.

برای شروع این سفرگمان می رود همین نکته ای که در قرآن کریم ذکرشده:  یکی از شگفتی ها این داستان با خضردر نقطه ای روبرو شوند:یکی ماهی نمک سودی(دودی)است که بعنوان غذای سفربه همراه دارند: جایی که این ماهی درکنار ساحل جان می گیرد وبه آب می غلتد همان نقطه اتصال و حضورخضر است بالطبع  وقتی که ماهی بریان شده زنده می شودپیداست که امری غیر عادی و  خارق العاده رخ داده است، و این واقعه ، حقیقت برای  جناب خضرمکشوف است.این حادثه به هنگام استراحت درمسیر راه رخ داد و جوان (یوشع)متوجه این اعجاز شد منتها در رساندن خبر به موسی دچار نسیان و فراموشی شد. 

  مدتی درکرانه ساحل دریا حرکت کردند و موسی از همراه تقاضای غذامی کند و آنگاه جوان آن حادثه را بازگو کرد  .   

موسی می گوید باید به همان گرانیگاه برگردیم زیرا مکان ملاقات با خضر همان جاست و به محل زنده شدن ماهی  برگشتند ودر آنجا فردی را با سه مؤلفه وخصوصیت می بینند؛

 «فوجد عبداً من عبادنا اتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما»9 

1-     ازبندگان خداست.

2-     آثار رحمت خداوند کاملا بر وجودش مستولی است.        

3-       قطره دانش اومتصل ومتکی به اقیانوس دانش الهی است.

 مولانا:

 قطره دانش که بخشیدی زخویش   متصل گردد به دریاهای خویش

  اگرقطره دانش ادمی به اقیانوس علم الهی متصل داشته باشد می تواند دانش جاودانه ای باشد

علامه طباطبایی درذیل همین آیه در تفسیر المیزان 8مشخصه رادرموردچگونگی سخن سرایی موسی باخضرراذکر نموده است.10

  ویژگی هایی برای جستجو گری وجود دارد که اهل طلب وجستجومی تواننداین روش را در قرآن حکیم و در همین آیات بیابند.

جناب  خضرنفرمود بامن همراه نشو !

بلکه به او می گوید که  شکیبایی لازم رابرای همراهی با من نداری . 11

چرا شکیبایی لازم رانداری؟ 

بخاطراینکه اطلاع و خبر نداری . واحاطه وبی خبری توموجب می شود که شکیبایی نداشته باشی .

پیداست که قرآن بما درس می دهد تا بکوشیم  که صاحب خبر شویم .

بقول حافظ :   ای بی خبربکوش که صاحب خبر شوی          تا راهرو نباشی کی راهبرشوی... 

 حتی درابتدای جزء سی ام آمده است که : «عم یتسائلون عن النبأ العظیم»12

از خبری بزرگ می گوید و مشخصاتش درآیات بعد اشاره شده است : که انسان به عنوان خبر باید بداند؛ به کجا خواهد رفت؟

  چه خواهد شد؟

چه خواهد کرد؟

چرا نام پیامبر نبی است ؟

اوخبر می رساند (خبرگذار- پیام رسان). همانگونه که جسم انسان با آب وخوراک زندگی می کند ،روح وجان انسان نیز با خبر واطلاعات زندگی می کند..

  جان نباشد جز خبر درآزمون        هرکه راباشدخبرجانش فزون     :مولانا 

البته این خبر بمعنای واژه خبری مصطلح که از حادثه ای پدید آمده ، نیست.

شناخت شما از پدیده ها بمفهوم خبر داشتن از پدیده هاست . کسی که به مجموعه ای از گلها می نگرد و نام گلها را نمی داند از گلها بی خبر است. واز یک واژه برای همه گلها استفاده می کند.

 اما کسی که باخبراست می داند که هزاران هزار واژه به نام و برای گل وجود دارد و هنوز هم نمی تواند خبرش را نسبت به گلها به تنهایی کمال یافته تلقی کند.  

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان    هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است : اقبال لاهوری

سه حادثه دیگر دراین داستان رخ می دهد    

1- حادثه شکستن کشتی 

 2 - حادثه قتل جوان

 3- حادثه تجدید بنای دیوار  

1-  خضر با تبری کشتی را سوراخ می کند ...            فغان موسی بلند می شود13   

   2- خضر جوانی در حال بازی را بقتل میرساند...        فغان موسی بلند می شود14    

  3- خضر به تعمیر دیواری امر می کند ومشغول می شوند که مردم آن ده آنها رادرنهایت گرسنگی وتشنگی  پناه نداده وطرد کردند...     بازهم فغان واعتراض بلند می شود 15     

   و در پایان خضر علی رغم ناشکیبی موسی پرده از راز و رمزحوادث می گشاید.  

   ما باید کل حادثه را درظرف حقیقت جویی موسی تلقی کنیم ،که درجستجوی حقیقت است وبرای حقیقت پژوهی ناگزیر است که تکیه گاهی بیابد.تکیه گاه او کسی است که نسبتش باخداوند نسبت عبودیت،رحمت ونسبت علم من لدن است ،که همگی در آیه65 سوره کهف به عنوان خصوصیات تکیه گاه (زاهنما ومرشد ومربی )اشاره شده است .کسی که این سه ویژگی دراوست ومیتواندپیشوا وراهنمای موسی باشد،برای حرکتی که خواهدداشت،بعداًهم تک تک ماجرا را برای موسی شرح می دهد وپس ازتوضیحات متوجه می شویم که ماهم قبلا بادیدن صورت پدیده ها با موسی هم نظر بودیم ...

1-     چرا کشتی راسوراخ کرد؟ توضیح می دهد:

اگر این کشتی را سوراخ نمی کرد این کشتی که مال فقرا بودو حکومت به اجبار قصد غصب ومصادره اش راداشت .16  

دراین مقطع سوراخ شدن کشتی امتیاز وراه نجات است زیرا حکومت کشتی سوراخ شده رانمی پسندد...  

2-     چرا جوان را کشت؟  توضیح میدهد:

آن جوان می خواست به زودی بنیاد خانواده ای مؤمن وصالح رابرباد دهد.17..                                                                                                               3- تجدید بنای دیواری که اهل آن قریه آنها راپناه نداده بودند، چه علتی داشت؟ توضیح میدهد؛

 زیر این دیوارگنجی ازاموال یتیمان قراردارد  و درآستانه کشف بودکه پدری صالح داشتند18..

هنگامیکه موسی پاسخ حوادث را می پذیرد و متوجه علم ظاهری و اندک خویش می شود،از ناشکیبائی اش نگران و ناراحت می شود...  

  و خضر این مرحله را فراق اعلام می کند و به موسی می گوید :«تونمی توانی صبورباشی».

 وآنگاه از موسی جدا می شود19.

 این یک  قطعه کوتاه از درسهای قصص قرآن است و بایدهمه ما بویژه جوانان آموزه های  آن راجدی بگیریم عبارات ولطایف وظرائف واحکام واندرزها ودقت هایی که در قصه هاست،بی تردیددقیق ترین راهنمای زندگی ما انسانها است ..

طبیعت انسان نیز این گونه است که نصیحت مستقیم رانمی پذیرد ویاعمق وتًاثیرکمی داردتا اینکه زبان قصه و واقعه مخاطب را مسحور خویش می کند   واین روایت معصوم است که می فرماید: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»20

یعنی نوع رفتار و نوع سلوک ومشی باید بگونه ای جاذب در اختیار مخاطب قرارگیرد.از این جهت گمان می رودکه یکی از نقصهای ما مسلمانان ، ،عدم توجه وعدم شناخت کافی به قصه های قران بوده است .

البته سعی بسیار مشکوری را هم عده ای انجام دادند ، بعضی از قصه ها رانیز شرح دادند و در کل کارهایی هم صورت پذیرفت.    

 من جمله همین داستان کوتاه 22 آیه ای که می توان ان را بصورت یک کتاب مجزا با مجموعه ظرایف ودقایق لازم نوشت و درمورد موسی و عالم این توجه رابه ما می دهد که :

   1- اگرانسان موسی هم باشد،که عصا دردستش اژدها شود وپنجه اش یدبیضاشود و بدرخشد؛نمی تواند مدعی تمام دانش باشد.یعنی اگر با این احساس بگوید که دانش او دانش تمام ومحض است،درست درنقطه ای است که نقطه شیب حرکت در روحش خواهدبود.

2-     انسان راهرو بایستی رهبر پیشوا ومرشد ومربی  ومرادی داشته باشد که این مربی بتواند حقایق و ظرافت های راه را به او نشان بدهد.بی دلیل وتنها نمی توان ره پیمود وحرکت کرد. .

  مولانا:  قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن       ظلمات است بترس از خطر گمراهی.

 دریکی از سفارشات پیامبر به امام متقین که مورد توجه همه حکما وعرفا ی ماست ،دراین روایت می فرماید:

«تو تقرب بجوی به خداوندبا تعقل ورازدانی وشناخت رازها»  21       

 مولانا این سفارش راباداستان موسی وخضر توأمان بیان کرده است:

گفت پیغمبرعلی را کی علی                        شیرحقی پهلوانی پردلی  

   لیک برشیری نکن هم اعتمید                      اندرا درسایه نخل امید  

  هرکسی گرطاعتی پیش آورند                      بهرقرب حضرت بی چون وچند   

 توتقرب جوی به عقل وسر خویش                نی چو ایشان برکمال وبر خویش    

  چون گرفتی پیر،هان تسلیم شو                    همچوموسی زیرحکم خضررو 

 صبرکن برکارخضرای بی نفاق                  تانگویدخضر:رو هذاالفراق   

یارباید راه را،تنهامرو                             ازسرخودتنها درین صحرا مرو22

انسان نمی تواندازسر خود وباتدبیرخود به قله حقیقت برسد.مانمی توانیم سر خود امام خویش باشیم...ونمی توانیم با تکیه برخود به حقیقت برسیم .

هیچ کس از پیش خود چیزی نشد    هیچ آهن خنجر تیزی نشد

هیچ قنادی نشد استاد کار  تا که شاگرد شکر ریزی نشد...

والبته توکل و حمایت وپناه بردن به خداوند شرط نخست نیک فرجامی در حرکت است. تکیه به داشته های اندک نمی تواند همه ی جوانب  ره توشه راه را فراهم نماید. که فرمود:

 تکیه برتقوا ودانش درطریقت کافریست        راهروگرصدهنردارد توکل بایدش   : حافظ

  اما کسانی می توانند راهنمایانمان باشند که ما بتوانیم نسبت عبودیت باخداوند،نسبت رحمت الهی و نسبت دانش خداوندی رادر سلوک ورفتار و زندگی شان ببینیم .

نکته مهم دیگری که این داستان بما می گوید؛نباید در داوری براساس صورت واقعیتها و قضایا پیش داوری کنیم.و با دیدن صورت هرپدیده ای گمان بریم که می توان به یک داوری قطعی رسید،در حالیکه صورت یک پدیده ناهموار و بد نما باشد، اماحقیقت پدیده نیک باشد.  

گرخضردر بحرکشتی راشکست                      صد درستی در شکست خضر هست    : مولانا  

  صورت قصه وقضایا می تواندشکستگی باشد،اماحقیقتش پیوندواصلاح وسالم سازی باشد.

 برای حقیقت طلبی وحقیقت جویی به صبوری وشکیبایی نیاز است وبدون هزینه امکان پذیر نیست.حتی اگر این شکیبایی هفتاد سال هزینه بطلبد .

ونکته مهم اینجاست وقتیکه انسان درجستجوی حقیقت است،همین جستجوگری،درحقیقت بارقه هایی ازحقیقت و امیددرزندگی انسان است.حقیقتی که درپیش و روی ماست وبرسرراه ماست،عقل قدسی ونورالانواری ا ست که برسرماازقرآن مجیداست ،با زبان شفاف پیامبراسلام وائمه هدی برایمان روشن شده است ومامسلمانان این چنین تکیه گاه وکشتی مطمئنی رابرای رسیدن به ساحل نجات داریم

ای پیرطریق پیری فرما                            طفلیم درین طریق یاری فرما                                                      فرسوده شدیم وره بجایی نرسید                    یارا تودرین راه امیری فرما   23   

  پروردگارا توفیق بندگی ات و قدردانی از نعمت قرآن ومعصومین راروزیمان بفرما...ِ/.

  بابلسر- حمیدرضا ابراهیم زاده 

26 آبان1377  تهران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع وماخذ:

1-         نهج البلاغه خطبه 157 ترجمه دشتی

2-         قواعدا لتصوف   ابن مرزوق  ص332   

3-            سوره هود   آیه  120 

4-         سوره قصص آیه    9  

5-         سوره زمر    آیه    3

6-           در المنثور سیوطی 

7-           سوره یوسف آیه  76    

8-         سوره کهف ایه    60      

9-           سوره کهف  آیه   65   

10-       تفسیر المیزان ج 13 ص 573-607   

11-       - سوره کهف آیه   68     

12-       - سوره نبا    آیه     1        

13-       سوره کهف آیه  71 

14-       سوره کهف       74 

15-       سوره کهف       77   

16-       سوره کهف       79 

17-       سوره کهف      80      

18-       سوره کهف        82

19-       سوره کهف       87 

20-       وسایل الشیعه    ج1 ص56

21-       1صول کافی     ج   ص

22-       مثنوی معنوی         مولانا دفتر اول 

23-       دیوان امام خمینی –  موسسه نشر آثارامام

 

 

  علاوه بر قرآن کریم  دعوت به مطالعه این آثار راهگشاست :     

 1- ناسخ التواریخ  : جلد اول وقایع پس از هبوط    

2- قصص الانبیا   :  عمادالدین حسین اصفهانی  

3- نای نی     :             امام موسی صدر

4- ادیان در خدمت انسان  : امام موسی صدر

5- تفسیرالقرآن الکریم  :    محی الدین عربی  

6- دراسة الفنیه   :           دکتر بستانی    

7- سیمای هنری قرآن:      شهیدسیدقطب  

8- کندوکاوی دراحوال مسلمانان یوسف قرضاوی

9- ویژگی های کلی اسلام :  دکتر یوسف قرضاوی .

10- مثنوی معنوی  :  مولانا جلال الدین رومی

11- حرکت  : عین صاد

12- بوستان وگلستان : سعدی  

13- کیمیای سعادت : امام محمد غزالی

14- فرهنگ قصه های پیامبران تجلی شاعرانه اشارات داستانی درمثنوی : مه دخت پورخالقی




                                                    حمیدرضا ابراهیم زاده -  26 آبان1377 

 

      تقدیـم به آفتـاب سـرای سبـزم او که قلبـش مملو از مهـربانیست و زلالیتش چون رایـحه سحـریست

  خدایـا به سـلامت دارش




 تمامی حقوق مربوط به این اثردر انحصار مولف محفوظ است


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

چشم انتظاری ام

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۵۰ ب.ظ

چشم انتظاری ام

برمن ببار برمن وشب زند داری ام

 برمن ببار برمن و دل بیقراری ام

این صد هزار مرتبه درخود شکستن است

این را که عشق سر به جنون می سپاری ام

"دست خودم نیست من اینگونه زنده ام"

گاهی خزان گرفته گاهی بهاری ام

چشمم به راه ماند ونیامد کسی ز راه

بی فایده است حاصل چشم انتظاریم!

تا کی دروغ؟ چشم تو حرف دل من است

دست خودت نیست بگو"دوست داری ام"



حمیدرضاابراهیم زاده .مشهد


20/9/1382


تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

خطبه ی بی نقطه

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۴۲ ق.ظ

خطبه ی بی نقطه ی منسوب به  امام علی (ع)


الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

 الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

 سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

 الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

 عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

 وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

 أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

 صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

 أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

 اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

 هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

 اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

 عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

 وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.


********

ستایش مخصوص خدایی است که  سزاوار ستایش است.

از آنِ اوست رساترین  و شیرین ترین  و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

 

یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.

 

شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت.

و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند.

و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را برافراشت و بلند گردانید.

بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت.

آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود.

آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت.

تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود.

آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت.

تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

 

معبود نخستین که نه او را هم ترازی است و نه حکمش را مانعی.

خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.

 

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

 

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

 

خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره ی خوش اقبال وبا سعادت است.

او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و

درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

 

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای ایشان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

 

اورا فرستاد تا برایتان رحمت  باشد

و مایه ی پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان.

تا باعث صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید.

خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید.

رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.


*******

 

منابع:

 

1- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی

 

کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:

 

1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)

 

2- الصراط المستقیم

 

3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)

 

4- بحار الانوار

 

5- منهاج البراعة

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

ازرنجی که می بریم

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ق.ظ

از رنـجـــــــــی کــه زنـــان مــی بــرنــد:

 

 

 

زن در توسعه وتمدن نقش موثری دارد وبااینکه  نیمی ازجمعیت دنیا متعلق به جنس بانوان است.

اما متاسفانه باید گفت در هر جامعه و تمدنی همواره جنسیت زن در تبعیض و ناامنی به سر می‌برد.

زن برای داشتن فعالیتهای اجتماعی منحصر به خودش، برای اشتغال و امرار معاش و برای بودنش.

و حتی برای اثبات وجود خود نیاز به امنیت اخلاقی و روحی و روانی دارد.

 

  باوجوددغدغه ها و نگرانی زاید الوصفی که امروزه علیرغم ادعاهای کاذب مبارزه با تبعیض و ستم علیه بانوان در همه ی جوامع با آن کم و بیش روبرو هستیم .اما آتش ستم وتبعیض علیه بانوان همچنان درحال شعله‌ کشیدن  است و ناامنی های اخلاقی و روحی و روانی و جسمی برای حریم بانوان پیچیده‌تر می‌شود.

بانوان چه در فضای مجازی و اجتماعی و چه در فضای عادی ومحل زندگی وپناهگاه های خود دچار آسیبها و مخاطراتی هستند که مستقیم و یا غیرمستقیم قاصرا و یا تعمد جسم و روح ظریفشان را می‌آشوبد.

تصویر و هویتی که از بانوان در دنیا نشان داده می‌شود متاسفانه زخمی عمیق بر پیکره‌ی کرامت انسانی است.

این تصاویر چیزی نیست جزواقعیت ملموس ابزارشدن زن ودر محاق انداختن حقوق  زن در دنیا.

امنیت برای زنان از ساده‌ترین چیز در نگاه تا پیچیده‌ترین امر اجتماعی، از ضریب بسیار پائینی برخوردار است.

گاه خودشان بخاطر سوء مدیریت در معاشرت مقصرند. و راه را برای ستم بخود باز می‌گذارند.

و گاه در دام برنامه‌های ددمنشانه افراد خبیث قرار می‌گیرند...

آنچه که مسلم است فضای نگرانی به وسعت فضای مجازی و فضای عمومی  و محل کار و تحصیل ... آنهاست.

و این نگرانیها می‌تواند معاشرت و سبک زندگی ما را بهم بریزد و میزان رضایتمندیمان را از زندگی بطرز نگران کننده‌ای بکاهد.

و به مرور زمان  بیماریهایی که از احساس عدم امنیت بر روح فرهنگ و زندگی و اقتصاد افراد و جامعه بروز می‌کند می‌تواند باعث انفجار بزرگی در حیات اجتماعی و زیستی انسانها و یا جامعه و خانواده‌ها باشد.

التزام و اصرار اهرم‌های زر و زور و تزویر بر ای سوء انتفاع از جنسیت زن باعث شده است تا  آنها برای نیل به تمنیات نامنزه و چپاول غنای درونی زن علاوه بر خشونت از ابزار نرم و مخربتری تحت عناوین خوشایند زنانه علیه او استفاده کنند.

و چنان این جنس فرشته خو را در تلاطم و التهاب و فشار قرار دهد که از هویت و فخر جنسی خود مشمئز شود.

امروزه فرهنگ معاشرت عمومی مدعی است که در جامعه‌ی باز زنها هم حق راحتی و آرامش در محل کار و زندگی و تحصیل و تفریح خود دارند و حتی حق دارند معاشرتشان باز تر باشد. اما در عمل با پدیده‌ای بنام تعرض به حریم او در همه‌ی این فضاها مواجه می‌شویم. و حلقه‌ی محاصره‌ی خفقان و تعرض روز به روز بر زنها تنگ‌تر می‌شود.

 هجوم به درون و احساس چه از راه اغوا و چه از راه فشار و تهدید بمنزله‌ی تجاوز و تعرض تلقی می‌شود.

و متاسفانه آنچه که به عنوان ستم بر جنس زن می‌گذرد اغلب سوءاستفاده از عواطف و احساسات او برای دستیابی به همه ثروت و داشته‌هایش(عفت و عزت و وقار) و حریم خصوصی اوست.

حاکمیت و دولت باید با استمداد از مهندسان فرهنگی(فرهیختگان، هنرمندان، علما و فرهنگیان) آموزه‌های فرهنگی متناسب با نیاز جامعه را رصد نموده و با لحاظ کردن آموزش حقوق شهروندی و معاشرت اجتماعی از مسیر مجاری آموزشی و تربیتی(رسانه‌ها و آموزش عالی و مدارس و تریبونهای اجتماعی) هنجارها را اصلاح  و آموزه‌ها را به اذهان و خانواده‌ها و در نهایت به جامعه منتقل کنند.

و از آرامش و امنیت جامعه و بویژه حریم بانوان نیز  به دقت صیانت کنند.

در تمام فضاهای کار و تحصیل و تفریح و محیط زندگی جنس مخالف حضور دارند و نمی‌شود و نباید بصورت کامل فضاها را تفکیک کرد و شاید هم از نظر اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی؛ تفکیک شایسته نباشد.

بلکه باید فرهنگ رفتار و معاشرت صحیح  در محل کار و تحصیل و بازار به مردم و خانواده‌ها آموزش داده شود.

صحت و اصلاح رفتارها به باورهای مذهبی و فرهنگی افراد و خانواده و جامعه مرتبط است. و سلوک معاشرت متمدن به فرهنگ ارتباط  و مدیریت معاشرت هر دو طرف بستگی دارد.

و اگرچه باورهای مذهبی و فرهنگی افراد و فرهنگ خانواده در برقراری روش درست معاشرت و ارتباط سالم بسیار موثر است. اما کیفیت اجرای صحیح همین امر نیز نیاز به همت جهادی همه‌ی مهندسان فکری و فرهنگی دارد که با بکارگیری المانها و ابزارهای اخلاق مدار در انتقال و تربیت از راه آموزه‌های فرهنگی به مردم تاثیرات لازم را بگذارند.

و همچنین شایسته است قوانین بازدارنده و محکمتری در برخورد با ناهنجاریها و بخصوص ناقضین حقوق شهروندی و متعرضین به کرامت انسانی تصویب و اجرا شود. که همراه با آموزش فرهنگ معاشرت عمومی امنیت پایداری در حوزه‌ی التزامات اخلاقی بوجود بیاید.

 

و الی الله المصیر

حمیدرضاابراهیم زاده 

23/1/1393    تهران

 تمامی حقوق نشر درانحصار مولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

حزب حق طلبان

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۱ ق.ظ

 الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْتَرِینَ  ﴿آل‌عمران: ٦٠﴾


همواره حق با خداست.از تردید کنندگان نباشید.


از ازل دو عنصر حق و باطل در تقابل و نزاع بودند. خداوند مدافع حق بود و شیطان مدافع باطل. حزب خدا طرفداری حق را روا می دانستند و حزب شیطان جانبداری از باطل.


منشور حقانیت در پیام پیام آوران شایسته خدا تبیین شده است. که در آن کرامت انسانی و حقوق شهروندی محترم شمرده شده است. آنچه  که فطرت انسان را محترم می داند و اعتلای عزت او را مشروع می داند حق است. و آنچه که به تحقیر و کفران و ناسپاسی و عصیان و تجاوز و تعدی و قتل و خشونت و ارهاب و ارعاب پیوند می خورد باطل است.


هرگاه حق مظلومی ضایع می شود. و ظالمی بر آن قد علم میکند بدانیم که خدا و یاد او و فرامین اوفراموش شده است و نیازمند دفاع از ناحیه حزب خداست.


اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولَٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿المجادلة: ١٩﴾


شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است، آنان حزب شیطانند، آگاه باش که حزب شیطان یقیناً همان زیان کارانند!


حق جویان در برابر حزب خدا در هر شرائطی پیروز و مقبول هستند.


وَمَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿المائدة: ٥٦﴾


و کسانی که خدا و رسولش و مؤمنانی  را به سرپرستی و دوستی بپذیرند [حزب خدایند،] و یقیناً حزب خدا [در هر زمان و همه جا] پیروزند.


می دانیم که پیروی از حق هزینه سنگینی دارد.


همه احکام الهی حق هستند. نماز و روزه و خمس و جهاد و حج و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری  از سربازان و عناصر حق هستند و نیاز به عمل و پیروی دارند


بی گمان عمل کردن به شریعت و احکام طرفداری از حق است. و پایداری برای آن به مثابه دفاع از خداست.


بدیهی است که عمل به بسیاری از احکام و شرایع هزینه بردار است. عافیت طلبی وترس از هزینه معنوی(آبرو) و جانی و مالی مهمترین دلیل تمرداز احقاق حق است. باید به حق حق داد وهرگزنباید به جولباس حق پوشانید.ونهایتا هتک آبرو واز دست دادن مال وجان وتاذی  ناشی از حق طلبی هزینه جاریه امر دفاع از حق خواهد بود. و کسانیکه عافیت طلبی  و مصلحت‌طلبی‌های بیجا داشته باشند ناسپاس ومتزلزل  محسوب می شوند.


پایداری و مقاومت برای دفاع از حقوق انسانی و کرامت آن دفاع از کیان خداست.



از معصوم روایتست که: هر کس با آبروی مومن بازی کند با خدا اعلان جنگ کرده است.


در حدیث قدسی آمده است:

هرکس به یکی از اولیا من اهانت کند علنا به من اعلان جنگ کرده است.(کلیات  حدیث قدسی ص 675)

روایاتی نظیر: قلب مومن حرم خدا و عرش الهی است. آبروی مومن از کعبه هم مقدس تر است. 

بنابراین به تبع این روایات غیرت‌ورزی به اهالی ایمان و دفاع از حق مردم بسیار ارزشمند است. و بها و هزینه‌ی آن گاه به قیمت آبرو و جان و مال  مدافعین منجر خواهد شد. و قطعا هیچ بهانه‌ای توجیه پذیر نیست.


مطابق با وعده‌ی خدا:


إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿الحج: ٣٨﴾


مسلماً خدا از مؤمنان دفاع می کند، قطعاً خدا هیچ خیانت کار ناسپاسی را دوست ندارد.



حـق طلبـی تـاج پـرابهتـی اسـت کـه بـرسـرخــردمنــدان شــجاع نهــاده مـی‌شــود.




                                                                حمیدرضا ابراهیم زاده

23/5/1392


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.



  • حمیدرضا ابراهیم زاده

این اسرا

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۱۲ ب.ظ

گاهی وقت ها  ندونسته

با لبخندت

یکیو اسیر خودت می کنی  خودت  هم نمی دونی

گاهی وقت ها با نگاه ساده ات

 یا خیره ات 

یکیو مریض  وبد حال می کنی  خودت هم  نمی دونی

باید مواظب لبخند ونگاهات هم باشی

تاکه یه عمر خودت و  بقیه  رو ناخواسته  اسیر و بدحال نکنی

یااینکه نگاهتو برداری و کسی رو مریض وبی حال نکنی...

گاهی وقت ها یه نگاه میشه گناه  که باهاش یه عمر باید توبه کنی!

میگن که مواظب چشاتون باشید:

نه خودت اسیر بشی نه دیگرون

نه خودت مریض بشی نه دیگرون.

ازما گفتن بود

هرکی میخواد عجائب وخیر ببینه چشماشو درویش بکنه

لبهاشو بی موقع وا  پیش نکنه

دل آدم طویله نیست هرکی بیاد هرکی بره...

دل ما حرم امن خداست.

وقتی که وا بمونه چشم و دهان و سر و گوش ،  بی جهت و بی فهم و هوش.

دل ما آدما بر باد فناست...

العاقل یکفی به الاشاره

 

*

اشاره به آیات 30 و31 سوره نور وآیه ی32 سوره احزاب

 حدیث نبوی:غضوا ابصارکم ان ترون العجائب  (بحارالانوار، ج 101، ص 41)

چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید.

 

حمیدرضاابراهیم زاده

8/10/1394




*تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

موذنا ! مژده بده

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ب.ظ

موذن!

خبرم کن که سپیده از ره رسید و تاریکی گریخت

موذن ناقوس صدایت خبر از امید می دهد

موذنا ! تو واسطه و منشی طبیب قلبهای شکسته ای

اگر سر و دستم بشکند وگوش وچشم وزبان و دست و پایم   افلیج شوند؛ هرکسی را یارای طبابت است.

اما دل شکسته را فقط یکیست که درمان می کند.

آورده ام پیوندش زنم.

آورده ام مرحم نوازش برمعالجتش روا شود

گفت: به بسم الله رحمن رحیم ا ست  دلی بادل رحیم است وصمیم است

یا خیر حبیب ومحبوب یامقلب القلوب یا مکشف الکروب ویا غافرالذنوب و یا ستارالعیوب

کنون قلبم نگر بازار شام است.

هزاران شام را ناگفته خام است

گفتی با سلسله ی زلف پریشان بیا

آمده ام

آمده ام آرامم کنی

آمده ام ، دم آخرم را درحرمت دم بگیرم

آمده ام که رخصتی از نون والقلم بگیرم

آمده ام که ره طلب از آدم  و خاتم گیرم

آمده ام که سر دهم و صنم بگیرم

گرندهی بمن صنم عزا و ماتم گیرم

یا رب الارباب.

ویا روح الارواح

بیشترازهمه ی دوست داشتنی هایت ، دوستم داشتی ومتوقع ونازدانه ام کردی.

نمی توانی نه بگوئی وقتی که دلم بخواهد عطایم می کنی

نمی توانی رنجم راببینی وقتی که آسایشم بدست تو باشد

نمی توانی نبخشی ام وقتی که بخشش در ذات تو باشد

ای که نورت فروزنده ی انوار است

ای کلیدت گشاینده هر کار است

ای که یادت ممد اذکار است

ای که بِرَّت مطاف ابرار است

نخواهم چیزی را که تو ناپسندش دانی

نجویم آنچه را که تو مذمومش خوانی

من  رسم ادب عشق ازل می دانم

چون در صحف عشق غزل می خوانم

دانم که تو دانی ومن آن نیزندانم

خوانم به نوشته ات سر زبانم

مشتاق وصالت به لقای دوجهانم

ای زنده مرا  روح و روانم

خواهی که همان خواهم

خواهم همان که خواهی .../.


حمیدرضا ابراهیم زاده

سحرگاه هشتم آبان 1392

 


* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

فرقان

يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۴۰ ب.ظ



ازبین همه‌ی موجودات عالم ما انسان آفریده شدیم که در بسیاری از صفات با خداوند شریکیم و یا بهتر است بگوییم غالب صفات ملوکانه‌ی ذات اقدس ربوبی در ما قابل تعمیم است.
خداوند
به این دلیل صفات فعلی خود را با ما به شراکت گذاشته که عاشق و دوست دار ماست.
 او با
شناسنامه‌ی که در سوره‌ی اخلاص از  خودبما ارائه داده فرمود:
 « من بی‌پدر و مادرم و همسر و فرزندی و شریکی ندارم.»
اما جالب است
که در آیات
54و55سوره مائده و آیه‌ی165سوره‌ی بقره و آیه‌ی31 سوره‌ی آل عمران نیازخود را به دوستی دو جانبه اعلام فرموده و حتی بعلت این عشق بزرگ آدم را جانشین خودساخت و قرآن که دیوان عشق است را بعنوان کاتالوگ و راهنمای بشر به او هدیه داد.
 و فرمود: « اگر
من این قرآن رابر کوه فرو م یفرستادم ازترس خدا پاره می شد«حشر21 )
 یا در سوره احزاب آیه‌ی
72نظیر همین مثال را برای ا ندرز انسان فرمود. تا عشق و محبت خود را بر آدم به اثبات برساند و همه‌ی کائنات را مسخر انسان فرمود که انسان به جایگاه مورد نظرش برسد وگرنه انسان را  اشرف مخلوقات نمی‌کرد. اگر عشقی در میان نبود که خداوند گونه‌های دیگری از مخلوقات را شرافت می‌داد.



ماانسانها با دو بُعد جسم و روح انسانیم. بُعد مادی و حیوانی و جسمی، که همگی وابسته به اکسیژن و آب و غذا است و همه‌ی تمایلاتش در خواب و خوراک و غریزه‌ی جنسی و خونریزی و قساوت با سایر حیوانات مشترک است و انسان با این بُعد زندگی محدود با سلامتی محدود که فرجامی جز  افول سلامتی و طلوع مرگ ندارد را تحمل میکند.



وبُعد روحی که به او قدرت تفکر و شعور و احساس و درک و فهم و همچنین قوه‌ی بالغه‌ی تحلیل از طرف خدا به انسان بصورت یک امتیاز و یا هدیه و عطیه‌ی الهی واگذار شدهاست که در این بعد بخاطر اعتبار ویژه با جنس پری مشترک و بلکه بخاطر عقلانیتی که خداوند در ابتدای خلقت آدم به انسان داده است برتر از پریان محسوب شده و همین امر، باعث امر سجده‌ی همه‌ی کائنات و فرشتگان و اجنه و خود جناب ابلیس که اندک علم و شعور اعتباریش باعث  اجتهادش برای سجده نکردن بر خردقدسی شده است. (بقره 30-40) (اعراف 17-27)(116-124)(صاد71-84)



 

وممیز یا فرقان که همان قوه‌ی تمایز دهنده‌ی بدی از خوبی و خوبتر نسبت به خوب است.

و گاه به آن بصیرت نافذ یا قدرت تحلیل منظم هم گفته می شود، فقط در انسانهای سلیم العقل وجود دارد. البته همین قوه هم یک هدیه‌ی ویژه از سوی خداست وگرنه بسیاری از علما ودانشمندان عقلشان و دانش و محتویات درونیشان برایشان حجاب شده است و عالم و دانشمنداقدام به عملی میکند که در ظاهر و باطن به آن پندار و کردار اعتقادی ندارند و این حجاب یعنی آغاز نادانی چون بصیرت و ممیزش کارایی ندارد یا اصلا در وجودش بصیرت یانور دانش موجود نیست بلکه با برخی از اعتباریات خودش را سر و پا نگه داشته است.

و اگرشنیدیم که نبی اکرم میفرماید:« کاد الحکیم ان یکون نبیا »:

نزدیک است حکما پیامبر تصور شوندیعنی خرد حکیم در جهت مصالح همه ملت‌ها و افراد است و برای شخص و جنس و گروه و نژادخاص نمی‌اندیشد همه را به جهت اینکه خودش نماینده‌ی خداست دوست می دارد دوست و دشمن برای وی تعریف شده است و با اغراض شخصی خدمتی نمی کند و اگر دانشمندان محض خدمت خیانت هم می کنند دلیل بر همان حجاب است که حکیم و نبی و امام و اولیای خاص این حجاب را ندارندو ایشان دارد... 


        

            چشم دل باز کن که جان بینی   

                          آنچه نادیدنی ست آن بینی( هاتف ) 

 



بدیهی است، اگر امام صادق فرمود دانش نور است و خدا به هر کس که بخواهد می‌بخشد یعنی اینکه روح علوم و دانشها برای خداست وگرنه دانستن ظاهر به هیچ کاری نمی‌آید. و در خدمت تمنیات شخصی افراد خاص برای اضمحلال کرامت انسانی بکار میرود.




انبیاو معصومین و اولیای خدا همه‌ی همت و علمشان در بسته‌ای به نام خرد قدسی از قبل آماده شده و در خدمت انسان و رفاه و کرامتش صرف میشود .و ادیان در خدمت انسان است و انبیا مبعوث شدند تا در خدمت انسان و کرامت انسانی باشند، نه اینکه ادیان مردم را به استثمار و بردگی بکشند.

( امام موسی صدر )



 ما چگونه صاحب فرقان شویم و از عباداتمان لذت ببریم؟


 

 قرآن که کاتالوگ کائنات بویژه بشر برای تداوم حیات ارزنده است.

خداوند را صاحب فرقان و اقیانوس خرد می داند اگر چه ابتدای امر به همه انسانها از ازل فطرتِ بصیرت یاب هدیه شده استاما اگر انسان قطره‌ی دانشش را به اقیانوس دانش خدا پیوند ندهد قطعا این قطره برایش مرداب حجاب می شود و باعث حضور جناب ابلیس در معلوماتش میشود و بالطبع دچار توهم شده و مردم را به کیش خود می خواندو ادعای خدا بودن دارد و خونریزی و عصیان را با این جمله‌ی کلیدی آغاز می کند:

من میدانم پس مقتدرم. و اجتهادات یا  برداشت هایش برای رسیدن به تمنیاتش، بر نص یا کلام متین خدا غلبه میکند و انسان خود را نماینده‌ی تام الاختیارخدا می‌پندارد و برای هر مشکلی چاره‌ای عقلانی و شرعی می‌سازد، براحتی می‌دزدد و خلاف میکند و می‌کشد و فتوا صادر میکند.

می توان گفت که ایشان هیچ فرقان و ممیزی برایبازشناسی حق از باطل ندارد.

دلیل نداشتن فرقان برای آنها مشکلش از نطفه آغاز می شود از طمع کاریهای ابتداییش برای کسب تمنیات به هر قیمت و ترس از تنهایی و فقر  و نداری و.. تا عدم پرهیز در خوردن و خوابیدن حلال و حرام و گوش کردن و سخن گفتن و نگاه کردن همگی حال آن فرد را می‌سازند و مقصر اصلی خود اوست که با عدم رعایت پارسایی در همه یا غالب امور فردی این امور را بر خود حلال دانسته وفتوا می‌دهد تا به هرقیمتی زندگی کند.

آیت الله بهجت جمله‌ی وزینی دارند که:

« ما آمده‌ایم با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتیزندگی کنیم از زندگی هر آنچه که لیاقتش را داریم به ما می‌رسد نه آنچه را که آرزویش را داریم«.


عرفا می فرمایند:

شیطان دزد است و قلب خانه‌ی خداست اگر شیطان را وارد حریم این سرا کنید محتویات و اسباب این سرا را غارت میکند..

امام صادق میفرماید: دل خانه‌ی خداست درسرایش کسی را ساکن نکن. کسی که ربا میخورد شیطان او را مس میکند و روح و جانش درخدمت ابلیس است شیطان انسان را به بدی و فقر میخواند و خداوند انسان را به خوبی و سرافرازی دعوت می کند.

و ما انسانها در انتخاب راه آزادیم اگرچه خود را آلوده به اوهام کردیم و راه شناس خوبی نیستیم.


 بنظرماگر اندکی به دل، دل بدهیم الهامات صاحب سرا را می شنویم.

بقول یکی از اساتیدم کسی که جواب سلام پیامبر را بعد از سلام نماز نشنود گوشش مشکل دارد. روزنه‌ی دل؛ چشم وگوش است.

حتی در نهج‌البلاغه چشم جاسوس دل معرفی شده است.

گاهی برخی از نعمات بدلیل عدم توجه به شرح وظایف مبدل به نقمات می شوند.

مثل همین چشم  و گوش و زبان. که در اثر عدم توجه و مراقبت دشمن ما می‌شوند.



      تا نگردیآشنا زین پرده رازی نشنوی 

                           گوش نامحرمنباشد جای پیغام سروش(حافظ)  


 اگر با این حال بخواهیم صاحب فرقان باشیم تلاش بیهوده‌ای را متحمل می شویم.

 با توجه به اینکه بسیاری از عرفا فرقان را در نهایت چشم برزخی میدانند روشن است که سلوک و منش جوینده‌ی فرقان باید مدبرانه باشد و جوینده باید مراقب همه‌ی تمنیات و خواسته‌های  درون باشد بسیاری از این تمنیات مشروعند و باید به آن پاسخ قطعی و صریح داده شوند

. در تمنیات مشروع هم باید قناعت را پیشه کرد خوردن و خوابیدن به اندازه‌ی طبیعی وحتی کمترش. شهوت و غریزه به اندازه‌ی خودش. افراط در استفاده از مشروعات هم قساوت آور است.

و سد راه جوینده می شود...

و امساک هم باعث عوارض دیگر است برای همین قربانی کردن مطرح است قربانی کردن دوست داشتنی‌های اعتباری برای دست یافتن به تمنیات دائمی.

فقط دانش اندوزی قناعت پذیر نیست و طمع در افزایش علم نکوهیده نیست .

بزرگان طریقت شناس و ثابت قدم معتقدند:

اگر کسی به همین دانسته‌های اندک در دوری از حرام و مکروه و انجام واجبات تلاش کند به فرقان دست می‌یابد. متاسفانه بسیاریاز جویندگان مستحبات را بر  واجبات ترجیح می دهند و راه به جایی نمی‌برند بقولی کی از دوستان مثلا:

نماز شب می‌خوانند و نماز صبحشان را قضا میکنند... قرآن،خداوند را سرپرست صالحان و فرود آورنده‌ی فرقان معرفی میکند(اعراف196

 خداوندقولهایی به اهل ایمان داده است که در ازای پارسایی( دوری از محرمات و ادای واجبات( به ایشان فرقان میدهد:
« ای کسانیکه ایمان آوردید اگر از خدا پروا کنید ( پارسایی پیشه
کنید ) برایتان فرقان ( نیروی تشخیص حق از باطل ) قرار میدهد و گناهانتان را می‌زداید وشما را می‌آمرزد.
و خدا صاحب بخشش و احسان بزرگ است
.
«  ( سوره انفال 29 )

 خداوند در قطعه آخر آیه 282 سوره بقره میفرماید :

« پارسایی پیشه کنید خداوند خودش آموزگارتان می شود.»

یعنی دانشی که خدا میخواهد خودش به شما میدهد. اگر ما انسانها واقف به عشق و محبت خدا بخود شویم و به این عاشقی پایبند بمانیم راه رستگاری را دریافتیم زیرا خداوند نهایت محبت خود را برای معشوق بی راه و رسمش که تکیه بر زرنگی و ذکاوت و سواد و سیاست و زیبایی و تقوایش  گذاشته است نمیکند و حال اینکه ما آدمیان هر از چند گاهی از بعد حیوانیت و سفلای خاک، خود را زندانی تن و جسم می کنیم و عاشق را اجابت نمی کنیم.

و به درایت و ذکاوت خود مراجعه می کنیم و خود را بی نیاز از عاشقی که وکیل ماست و قاضی فی‌الحال ماست می‌بینیم که این ستم و جور بزرگی بر حق عاشق است.

اگر از نماز و عباداتمان لذت نمی‌بریم بدانیم که هنوز خدا را نیافتیم و توحید شناسی ما دچار اشکال است هنوز خدا را به وکالت و سرپرستی خود نپذیرفتیم.

بالطبع حلاوتی هم نمی‌چشیم. پس عیب خدا نیست.

او که صاحب خانه و کریم است، عیب ماست که گدای کاهلی هستیم. و وکیل گرفتن و تن سپردن را بلد نیستیم و به  برداشته‌های اندک خود افتخار و تکیه می کنیم و گمان می بریم که می توانیم به همه‌ی امور تسلط بیابیم در صورتی که :   


 تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست 

               راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش (حافظ)


 

میفرماید که: آیا خداوند کفایت کننده به امور بنده‌اش نیست؟ (زمر 35)


 

بگوخدا برایمان کافیست که اهل توکل تنها بر او توکل میکنند .(زمر38)


 

بگوخدا و همه چیز را واگذار کن. (انعام 91)




 ماانسانها هنگامی بیدار میشویم که به برزخ پا گذاشته‌ایم و افسوس در آن لحظات گمان میبریم که الان با انابه و استغاثه دوباره به منوی اول باز میگردیم.

و به ما گفته میشودهرگز.آیات84 تا 118 مومنون)  در خصوص لحظات آغازین ورود به برزخ است که توجه همه‌ی مخاطبان بزرگوار مسلمان و غیر مسلمان  را به مطالعه در این آیات جلب می کنم. )

رسول خدا فرمود: مردم مرده‌اند هنگامیکه میمیرند بیدارمیشوند.



بالطبع ایمان به خدا و عمل صالح و اقامه و ادای واجبات و دوری از محرمات برای خوش فهم شدن و دریافت فرقان و بصیرت و لذت بردن از  پرستش ذات احدیت راهگشاست و در این بین داشتن مربی و راهنمای راه دان و خوش سلیقه نیز بسیار به سرعت و کیفیت امر کمک میکند و شایدبتوان گفت هیچکس بی استاد جایی نرسید. بقول مولانا:


         

   ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن           ظلمات است بترس از خطر گمراهی




 جهت مطالعه ی بیشتر مراجعه به مقالات:


- روشمندی تربیت (به دنبال استاد)

- دایره‌ی مینا

- بصیرت قله ی ایمان 

– سوگند به عصر – و... خالی از لطف نیست .


 

           حمیدرضا ابراهیم زاده - یزد سحرگاه 5 اسفند 1390  


 

کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

قسمت اول :


  جامعه‌شناسی شماتیکی رفتار  گـــرگ 1 در بین انسان‌ها

 

  در رفتارگرگ مفاهیم زیبایی همچون اصالت اراده و عمل، مدیریت از روی دوراندیشی، ایثار برای ابراز وجود، تلاش برای حفظ مطالبات و تمنیات، نشاط غریزی، شدت عمل در رسیدن به آرزوها و اهداف، وحشی بودن در شادابی و استفاده از غریزه نهفته است که کمتر مورد توجه و وثوق قرار گرفته است.

متمدن‌ترین گروه حیوانات در کارهای اجتماعی و قوانین زندگی اجتماعی مربوط به گرگهاست. چون گرگها مطابق با عقائدشان عمل می‌کنند. حتی بچه‌های ناقص و رنجور خودشان را می‌کشند چون طاقت زجر کشیدن و به پستی افتادن آنها را ندارند.

  اصالت روح گرگ ماده است. و گرگِ الگو و نماد،رهبر و رئیس به ماده گرگ‌ها اطلاق می‌شود. بنابراین این موجود در پذیرش مسائل و سیاستگذاری‌ها ی گروه زیرکانه‌ترین تصمیم را می‌گیرد. 

ارزش قلمرو و زوجیت  و فرماندهی گروه باعث می‌شود که گرگهای مدیر بسیار مستبد باشند.

در جامعه‌شناسی رفتارهای گرگ، طرد یک گرگ تنبل و بزهکار و سر به هوا بسیار سیاسی است گویا در برخورد با گرگ متخلف همانند انسانها برایش تصمیم می گیرند. ابتدا او را از دسته جدا می‌کنند و  اجازه نمی‌دهند با سایر گرگها ی گروه حشر و نشر داشته باشد و این عمل دارای قوانین خاصی است و مدت خاصی را برای هر جرم و تخلفی در نظر گرفته می‌شود. گاه گرگ متخلف، صبوری را از کف می‌دهد و یاغی می‌شود و جانش را در طغیان از دست می‌دهد. و گاه برای خوشایند گروه کاری کارستان می‌کند و گاه برای پرداخت غرامت چیزهایی را از دست می‌دهد. و گاه از فرط بی‌توجهی و بی‌محبتی، منزوی میشود و افسردگی می‌گیرد و یا دق می‌کند و می‌میرد...!!!!

گرگهای خائن حق اختیار و ادامه‌ی زوجیت و بقای نسل ندارند. گرگها با اثبات توانمندی‌هایشان متاهل می‌شوند. گرگهای ممتاز پست‌های حساس و استراتژیک می‌گیرند و...

بنابراین تعجب نمی‌کنم وقتی قرآن برای باز شناسی رفتار و تربیت به انسان توصیه می‌کند تا با نگرش در رفتار حیوان خود را ارزیابی کند.و اگر می‌فرماید که از حیوانات چهار پا چیزی یاد بگیر دلیلش اینست که دقت کنیم و تربیت شویم. زیرا عبرت گرفتن دیدن و پند گرفتن و تربیت شدن است.

میفرماید: وان لکم فی الانعام لعبره.(مومنون 21- نحل 66 )

 

معـرفت گــرگ درداســتان یــوســف پــیامــبر

 گرگ که نماد بیرحمی و وحاشت.. برای انسان است. در این داستان خود را بخاطر خوردن و دریدن یک پیامبر بدنام نساخت. و در حقیقت انگ و اتهامی که توسط حسادت برادران یوسف به گرگ وارد شده است. برای فرار از بدنامی کینه‌ها و بیرحمی خودشان بود.

بنابراین هرگز گرگ مشهور یوسف را نخورد. بلکه گرگ حسادت و بخل  و کینه یوسف را خورد. وپیراهنش را درید وبه چاهش انداخت...

گرگ حیوانی از عمق بکارت و وحاشت آمده است تا با ایثار اسم خودش  و به قیمت بدنامی‌هایش به اهل خرد حمایت فکری و عقلی و زیستی بدهد و...

« ما انسانیم و نمایندگی خدا بر زمین بر ما واگذار شده است. و گرگ حیوانی بدوی است و انسان او را نماینده‌ی بیرحمی‌ها و بدنامی‌ها در انعکاس رفتارهایش قلمداد کرده است.

انسان کامل از درون اراده و ایثار و استقامت یک گرگ (مطالبات بکر و تمنیات بدوی) خارج می‌شود و لباس عزت به تن می‌کند. اما انسان حسود و بخیل به گرگ یاغی و منزوی برمی‌گردد. و برهنه و عریان در اعماق سبئیتش فرو می‌رود و  لباس کرامت انسانی را از تن در می‌آورد و منزوی می‌شود. یکی می‌شود شد یوسف نبی  که گرگ درون دیگران او را کریم و ارزشمند و مطهر جلوه می‌دهد و دیگرانی که گرگ مغان درون خود را بر خویش حاکم کردند و در نهایت بعلت قانون گریزی بی‌اعتبار و منزوی شدند. ما انسانها با بخل و کینه و...  کرامت انسانی خود را می‌درانیم.»

بنظرم خیلی‌هاتشنه‌ی اینند که  در روح و کالبد مرده‌ی آنها روح درک و بصیرتدمیده شود.

ضرب المثلی به نام گرگ باران دیده

در ابتدا باید این ابهام زدوده شود که گرگ  بالان دیده  مقرون به صحه است.

زیرا:

  بالان بمفهوم : رعد و برق بسیارترسناک در بلندی های کوهستان که باعث شکافتن سنگ و آتش گرفتن درختان و باعث مرگ هر حیوان و جنبنده ای است.

 بالان کنایه از صعوبات و تلخ کامی‌هاست. گرگهای مقتدر برای حراست از  گروه و تجلی  مسئولیت‌پذیری‌هایشان در آن شرائط  صعب و جانکاه مقاومت می‌کنند. و حتی پناهنده نمی‌شوند. بلکه از جائی به مکانی دیگر شتاب  بر می‌دارند، یا زنده می‌مانند  و با غرور در گروه زندگی می‌کنند. یا می‌میرند و مسئولیت‌پذیری خود را نمادین می‌کنند.... در کشور ترکیه و در بین اقوام ترک و مغول گرگ نماد تلاش و اقتدار و مسئولیت‌پذیری و مظهر عزم و اراده‌ی جدی است. و موجودی کلیدی در اشعار و تمثیلات است. و مردم این کشورها گرگ را نماد آرمان خواهی‌های خود می‌دانند.

اما گرگ ایثار بزرگتری برای درک و فهم انسان کرد و به قیمت بدنامی  خود پا به عرصه ادبیات وحشت و بیرحمی نهاد.

مولانا میفرماید :

 ای دریده پوستین یوسفان                         گرگ برخیزی از آن خواب گران

گشته گرگان یک به یک خوهای تو              میدرانند از غضب اندام تو

آن سخن های چو مار و کژدمت                 مار و کژدم گردد و گیرد دمت

زانیان را گند اندام نهان                            خمر خواران را بود گند نهان

سیرتی کاندر نهادت غالب است                 هم بر آن تصویر حشرت واجب است

 

من این شعر مولوی را بخاطر تمثیل و اشارات و ایهام واستعاره‌اش خیلی دوست دارم کنایه از حسادت برادران یوسف و باور یعقوب نبی بر گرگ بودن عنصر حسادت است. نه گرگ خوردن پسرش.

و به علاوه در درون هر شخص  غرایز و عقده‌ها و تمنیاتی (مثبت و منفی) وجود دارد که به منزله‌ی گرگ وحشی است. یا باید گرگ خودت را اهلی کنی و یا باید آزادش بگذاری تا بدراند.

وجه مثبت :

واژه مدیر از درایت می‌آید مدیریت یعنی که درایت داشتن. جالب است که این واژه عربی نیست. بلکه فارسی است. و در دوران کهن وارد زبان عربی هم شده . مثل چندواژه رومی و قبطی و نبطی و یونانی و فارسی و ترکی و... که در قرآن وجود دارد واژه‌ی ادری. هم در قرآن آمده است یعنی دانائی از روی هزم و دوراندیشی.

البته کمی مترادف درک است. منتها حروف اصلی ادری: دری است و درایت بمعنی شناسایی عمقی. اما ادراک از درک است بمفهوم پذیرش فهم یک امر.

واژه‌ی «ادری» سه بار در قرآن تکرار شده است.

(1) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ﴿الأحقاف: ٩﴾  

(2) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ ﴿الأنبیاء: ١٠٩﴾  

(3) قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا ﴿الجن: ٢٥﴾  

جالب است بدانید که «دری» و «ادری» از درانیدن ودریدن است: یعنی شکافتن امر مجهول و معما با روشن بینی. دانائی از راه بصیرت و دقت و موشکافی از نوع ممتاز و منحصر بفرد دانستنی‌هاست. مثل اینکه به شما بگویند بدنتان  گلاب ترشح می کند. بعد بروید آزمایش بگیرید ببینید زیر بغلتان بجای عرق ،گلاب ترشح می کند. ارزش این نوع کشف ودانستن یعنی اینکه یک امر غیر منتظره و نادرالوجود که منحصر به شماست  برایتان اثبات شود. که دانشی اظهر من الشمس است.وخدشه پذیر نیست.

لذا دریدن گرگ دو نوع حالت دارد:

الف: منفی: وحشیانه‌ی منفی. و خرابکاری و آسیب رساندن که در ذهن همه‌ی مردم جا افتاده است.

ب: مثبت: یعنی اراده‌ی پولادین برای حل معما و مجهولات. و یا تصمیم قطعی برای بدست آوردن و پایداری کردن بر سر هدف. با این لطیفه که وحشیانه‌ی مثبت که بمفهوم  خستگی‌ناپذیر و با اراده شناخته شده است. وحشی  یعنی بدوی و بکر و اصیل و راسخ . حتی اسامی خاص و محترمانه‌ای هم از این صفت وجود دارند. مثل شاعر ارزشمند و نامی وحشی بافقی . 

به هرصورت گرگ با درایت و دوراندیش است این که چشمان خاکستریش انسان را یاد چشمان خاکستری بانوان کهنسال می‌اندازد یعنی همین هازم بودن و سیاست ورزی یک پیرزن.  

بنظر می‌رسد آنچه که جامعه از آن به گرگ یاد می‌کند نوعی مقابله با طبیعت و سرشت زندگی است. وزن نمادین و نیز همچون گرگ به  تیغ مبارزه سپرده شده و از اصالت و سلامتی خویش دور ماند. نشاط و سر زندگی گمشده‌ی زن امروز است که متاسفانه با شعار و توجیه نجابت از دایره‌ی حقیقی‌اش خارج شده است و عاقبتی چون گرگ برای نشاط و شادابی و مدیریت زندگی برای نابودی‌اش ترسیم شده است. ..

 نکته: (راهکارهای برون رفت از این تحقیر و تبعیض در دست گردآوری و انتشار است و جایش بعلت اطاله‌ی موضوع در این مجال نیست.)

 

 

حمیدرضا ابراهیم زاده - 12 اسفند 91 - ارومیه



 

قسمت دوم

گرگ . نماد .  اسطوره

    ------------------------

 

1- گرگ. نمادها و اسطوره ها از اسطوره تا کنون

 

 گرگ و  وضعیت بقا

 کمترین نگرانی (IUCN 3.1)

طبقه‌بندی علمی

فرمانرو:  جانوران

شاخه:  طنابداران

رده:     پستانداران

راسته:  گوشتخواران

تیره:    سگ‌سانان

سرده:   Canis

گونه:   C. lupus

  گُرگِ خاکِستَری

(نام علمی: Canis lupus) که گاهی بطور خلاصه گرگ نامیده می‌شود یکی از پستاندارانگوشتخوار و گونه‌ای از سگ‌سانان است.

گرگ سگسانی است بزرگ شبیه به سگ با دم افتاده. رنگ گرگ متغیر است ولی بطور کلی خاکستری و زرد یا قهوه‌ای مخلوط با موهای سیاه می‌باشد. بصورت یک خانواده یا گله‌ای که از چند خانواده تشکیل شده دیده می‌شود. معمولاً در روز شکار می‌کند، بویژه صبح زود به گلهگوسفندانحمله می‌کند، و گاهی هم شبها به آغل گوسفندان حمله می‌کند.

گرگها معمولاً زیر ریشه و تَنهِ درختان افتاده و یا حفرهایی که بوسیله جانوران دیگر ساخته شده بسر می‌برند، احیاناً در سوراخ کوه‌ها نیز آشیانه می‌گیرند، گرگها در جلگه‌هاو جنگلها و مناطق کوهستانی دیده می‌شوند. گرگ حیوانی بسیار خطرناک است.

این گوشتخوار بسیار باهوش به صورت اجتماعی و در گروههای ۲۰ تایی زندگی می‌کند. در داخل هر گروه یک جامعه طبقاتی بخوبی تنظیم شده وجود دارد که توسط یک نر و ماده غالب هدایت و رهبری می‌شود، گروههای خانواده گرگها، قلمرو گسترده‌ای تا هزار کیلومتر متر مربع را اشغال می‌کنند (۴۰۰ مایل مربع). اعضاء یک گروه (گله) برای ردگیری، محاصره و کشتن طعمه‌های بزرگ مثل گوزن کانادایی با همدیگر همکاری می‌کنند.از زیر گروه‌های آن می‌توان به گرگ مکزیکی اشاره کرد.

گرگ‌های خاکستری پس از انسان بطور طبیعی گسترده‌ترین پستانداران بر روی زمین هستند. البته امروزه به علت پیشروی انسان‌ها، گرگ‌ها بسیاری از مناطق زندگی قبلی خود را از دست داده‌اند.

گرگ‌های خاکستری بطور متوسط ۸ تا ۱۲ سال عمر می‌کنند. در حالت حفاظت‌شده آنها قابلیت زندگی تا ۲۰ سال را نیز دارند.

طول بدن اکثر گرگ‌های خاکستری بین ۱۰۰ تا ۱۶۰ سانتی‌متر، طول دمشان ۳۰ تا ۵۰ سانتی‌متر، قد ۵۰ تا ۱۰۰ سانتی‌متر و وزنی بین ۱۵ تا ۸۰ کیلوگرم دارند. گونهٔ مذکر معمولاً ۲۰ درصد بزرگ‌تر از گونه مونث است.

رنگ گرگ‌های خاکستری بطور اصلی خاکستری یا قهوه‌ای است اما می‌تواند طیف رنگی سفید تا سیاه را نیز شامل شود. نواحی شکم و گلوی گرگ‌ها معمولاً رنگ روشن‌تری نسبت به مابقی نواحی بدن دارد.

گرگ‌های خاکستری در دسته‌های ۸ تا ۳۵ تایی زندگی می‌کنند و یک آلفا (گرگ مونث) رهبری گروه را بر عهده دارد. گرگ‌ها توسط ایجاد بو، صدا (شامل زوزه)، حالت چهره و بدن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند.

گرگ‌های خاکستری زیرگونه‌های فراوانی دارند که از آن جمله می‌توان به گرگ کوهستان راکی، گرگ قطبی، گرگ مکزیکی، گرگ ژاپنی و گرگ ایرانی اشاره کرد.

گرگ مزرعه

این گوشتخوار که بسیار شبیه به سگ است به خانواده گرگ‌ها، شغال‌ها و روباه‌ها تعلق دارد. گرگ مزرعه در گروه‌های خانوادگی کوچک زندگی می‌کند که هر کدام تعدادی عضو خانوادگی ویژه خود دارند. گاهی به تنهایی شکار می‌کنند و با نزدیک شدن به طعمه او را شکار می‌کنند. خرگوش‌ها و جوندگاناز نمونه جانوران کوچکی هستند که توسط این شکارچی خورده می‌شوند. آن‌ها همچنین به طور دسته جمعی شکار می‌کنند و در آن صورت به حیوانات بزرگ‌تر مانند گله گاوهایا گوزن‌هاحمله می‌کنند.

گرگ‌های مزرعه بیشتر گروهی حرکت می‌کنند ولی این دسته از گرگ‌ها به هنگام حمله تک می‌شوند. گفته شده که گرگ‌ها حیواناتی بسیار خسیس می‌باشند و هنگام حمله به گله تا آنجایی که می‌تواند حیوانات را میدرند.


پراکندگی: پراکندگی گرگ‌ها در جهان.

گرگ‌ها در قدیم در همه جهان پراکنده بودند ولی امروزه تنها در خاورمیانه، اوراسیا و آمریکای شمالیدیده می‌شوند. به دلیل شکار غیر قانونی این جانوران و نیز کم شدن طعمه‌های طبیعی شان تعداد آن‌ها در جهان رو به کاهش گذارده است. برای نمونه، در سال ۲۰۱۰ میلادی تنها ۲۰۰ گرگ در کشور سوئدشمارش شدند که بیشترین تعداد از این رده در منطقه اسکاندیناویاروپا بوده‌اند.

 

در اسطوره‌های اقوام وملل

گرگ موجودی مورد احترام برای ترک‌ها و مغول‌هااست. در اکثر حماسه‌های ترکی گرگ موجودی راهنما برای نجات و پیروزی است. افسانهٔ آسنایک اسطوره قدیمی ترکی است. که بر طبق آن نژاد ترک‌ها به گرگ خاکستری باز می‌گردد. همچنین در اسطوره‌های ترکی آمده است که یک گرگ خاکستری به ترک‌ها راه خروج از سرزمین مادری افسانه‌ای‌شان (Ergenekon) را نشان داد و باعث شد که آنها بر همسایگان خود مسلط شوند.

ریشه‌شناسی

گرگ از واژه  پهــلوی gurgبه زبان فارسی کنونی رسیده‌است.

 

 

نماد شناسی گرگ .از اسطوره تا امروز

زبان ، تاریخ و اسطوره در شکل گیری هویت ملی نقش اساسی را بازی می کنند بهمین خاطر جنبش های ملی ارزش زیادی برای هر یک از آنها قائل می شوند . بعضی از پرسوناژ های اسطوره ای در بحران های ملی بصورت نجات دهنده در روانشناسی اجتماعی ظاهرمی شوند و گرگ در اسطوره های ترک چنین نقش وجایگاه مخصوص را دارد . گرگ در اسطوره های ملل ترک همان نقشی را بازی می کند که سیمرغ در اسطوره های فارس بازی کرده است . دردوران آنیمیسم گرگ توتم اقوام ترک بوده است .

اجداد اولیه ترک ها اعتقاد داشتند که ترک ها از بچه ای که از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود بوجود آمده اند . در قرن هشتم میلادی که ترک هابا اسلام آشنا شدند این اسطوره نیز اسلامی شد و گفته شد قبایل ترک از پشت پسران حضرت نوح بوجود آمده اند.

حضرت نوح نیز برای ترک هااز آن جهت در میان پیامبران برجسته تر است که قبل از پیدایش ادیان توحیدی نوح خدای نورو خورشید بوده است و در بعضی از اسطوره هاهم عمر نوح سیصد وشصت وپنج سال ذکر شده که برابر سیصد وشصت وپنج روز یک سال است و نوروز همان روز تولد خورشید است .

 

جالب توجه است که گرگ و مخصوصا گرگ سفید در میان قبایل سرخپوست آمریکای شمالی هم حیوان مقدسی محسوب می شود و چون طبق نظرمردم شناسان ، در دوره یخبندان که شمال آسیا به آلاسکا در شمال آمریکا وصل شده بوده ، بومیان شمال شرق آسیا ازین طریق به آمریکا رفته اند و بعد از دوران یخبندان ارتباط آنان با ساکنان سایر قاره ها قطع شده است لذا احتمالا اعتقاد به مقدس بودن گرگ از ریشه ترکی سرخپوستان آمریکای شمالی مانده است . سرخپوستان لقب گرگ سفید را برای روسای قبایل انتخاب می کنند.

 

درمیان تمام طوایف شکارچی ودامدار گرگ دارای ابهت ویژه است زیرا گرگ همواره بدنبال گله گوسفند وگله حیوانات وحشی گیاهخوارمی رود و در فرصت مناسب به گله می زند و سهم خود را می برد .

قبل از اینکه ساکنان آسیای مرکزی سگ را اهلی بکنند توان مقابله با گرگ را نداشته اند مخصوصا که گرگ شکارچی ماهری است و با پنهانکاری تمام به گله نزدیک می شود و اگر حمله گروهی باشد کاری ازدست چوپان بر نمی آید بدینجهت گله داران اولیه گرگ را می پرستیدند و فکر می کردند اگر احترام والتماس بکنند گرگ کمتر به آنها خسارت خواهد زد .

انواع اوراد جادوئی نیز برای جلوگیری از حمله گرگ وجود داشته و حتی بعد از اسلام هم این اوراد جادوئی بشکل دیگری حفظ شدند مثلا دعای بستن دهان گرگ که در کتابهای دینی وجود دارد تغییر شکل یافته همین اوراد جادوئی است . گرگ در تمام نقاط جهان وجود دارد اما در نقاط سرد سیر شمال آسیا و شمال آمریکا بیشتر از جاهای دیگر است وبهمین خاطرگرگ در زندگی روزمره بومیان شمال آسیا وآمریکاحضورعینی دارد و با فرهنگ مردمان شمالی عجین شده است .

 

گرگ خاکستری در اسطوره های پیدایش گوگ ترک ها (ترک های آسمانی)عنصر میتولوژیک برجسته ای است .طبق نوشته قدیمی ترین منابع چینی ، اولین خاقان گوگ ترک ها که « آسینا» یا آچینه نام داشت از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود . این خاقان دارای نیروی ماوراء طبیعی بود و بر روزقارها و یاغموت ها حکمرانی می کرد .توضیح اسطوره فوق این است که گوگ ترک ها درسواحل غربی دریای غرب زندگی می کردند ، یکی از ملل همسایه که دشمن آنان بود با حمله ای آنان را قتل عام کرد ، از این کشتار تنها یک پسربچه زنده ماند . سرباز دشمن که اورا دیده بود نخواست اورا بکشد ولی دستها و پاهای وی را برید و اورا در باتلاقی انداخت .

این بچه را گرگ ماده ای پیدا نموده و بزرگ کرد و از وی حامله شد . خان دشمن وقتی از زنده ماندن او با خبر گشت ماموران خود را برای کشتن آن شاهزاده فرستاد و گرگ خاکستری قبل از رسیدن ماموران دشمن شاهزاده را برداشت و به شرق آمد و در غاری پناه گرفت و در همانجا پسری بدنیا آورد . بعد ها خاقان های ترک هرسال در ماه مخصوصی آدمهای خودشان را به این غار مقدس میفرستادند و در آنجا قربانی کرده و به ارواح اجدادشان هدیه می کردند . این غار را ترک ها «بودون اینلی» یعنی خدای نگهدارنده ملت می نامیدند .

خان های گوگ ترک ها درمقابل فرارگاهها و اقامتگاههایشان علمی نصب می کردند که شکل کله گرگ را داشت . سایر تیره های ترک نیز که در آسیای مرکزی حکومت کرده اند در باره منشاء پیدایش خودشان همواره روی عنصر گرگ تاکید می کردند .از قرن چهارم میلادی به بعد در منابع چینی در باره ترک های اویغور اطلاعات با ارزشی وجود دارد و هنگام ذکرنام اویغور ها منشاء آنان را به اسطوره گرگ خاکستری نسبت می دهند . طبق یکی ازاین روایات چینی یکی از خاقانهای هون ها دو دختر بسیار زیبارو داشت ، اطرافیان خاقان اعتقاد داشتند که این دختران شایسته خدا هستند. خاقان تصمیم می گیرد این دختران را به خدا هدیه کند و بدینجهت آنان را درقلعه بزرگی در نقطه ای که کسی را بدان دسترسی نبود پنهان می سازد . روزی در مقابل این قلعه گرگی ظاهر می شود و یکی از دختران خیال می کند که این گرگ فرستاده خداست و با آن گرگ هماغوش می شود و اویغورها از پیوند گرگ با آن شاهزاده خانم زیبا بوجود می آیند .

طبق این اسطوره خان های اویغور نیز که خود را از نوادگان گوگ ترک ها می دانستند همواره علم فلزی (سنجاق) با خود حمل می کردند که بشکل کله گرگ بود . گردیزی می نویسد که « مویون – چور»، خان بزرگ اویغور ها یکی از ژنرال های چینی را وادار کرده بود که در مقابل پرچم گرگ خاکستری به خاک بیافتد .

بعد از تشکیل امپراطوری مغول اسطوره هائی که در باره منشاء ترک ها موجود بود به سلاله چنگیزخان نیز نسبت داده شد و آن عده از سلاله های ترک که در تشکیل امپراطوری مغول شرکت کرده بودند ، اصل و نسب خود را با چنگیز خان یکی می دانستند .

حکومت های ترک که در اتحادیه (فدراسیون) قبچاق وارد شده بودند خود را با چنگیزخان هم منشاء می دانستند و در اثری بنام «چنگیزنامه» دو اسطوره در باره سلاله چنگیزخان قید شده است یکی از این اسطوره ها خیلی شبیه روایت چینی ها در باره منشاء اویغورها است طبق این اسطوره خان «آق دنیز» (دریای سفید) دختری بسیار زیبا بنام «اولاملیک» داشت که در زبان مغولی بمعنی غزال (مارال) می باشد. این دختر بقدری زیبا بود که وقتی می خندید درختان خشکیده گل می دادند و وقتی قدم در زمین خشگ می گذاشت زمین پر ازسبزه می شد. پدر دختر برای اینکه ماه وخورشید اورا نبینند وی را درقصر بزرگی مخفی کرده بود. روزی هنگامی که دختر از پنجره قصر به بیرون نگاه می کرد آفتاب به صورتش خورد و از نور خورشید حامله شد و بعد از سپری شدن دوران حاملگی پسری بدنیا آورد که اورا « دوبون – بایان» نام نهادند . می دانیم که « دوبون – بایان» یکی از اجداد چنگیزخان است و باین ترتیب منشاء چنگیزخان را به نور نسبت می دادند . در این اسطوره نامی از گرگ خاکستری بمیان نیامده است .

 

اسطوره دوم درباره افسانه «آلان – قوآ» مادرچنگیزخان است . آلان قوآ بعد از مرگ شوهرو بیوه شدنش از روحی که بصورت نور وارد می شود و بشکل گرگ خاکستری خارج می گردد حامله شده و چنگیزخان را بدنیا می آورد. در این اسطوره گرگ خاکستری با نور یکی شده است .

 

مورخین مسلمان که تاریخ مغولان را نوشته اند هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیده‌اند و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند از «بورت – چینه» که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند . طبق نوشته همین مورخین «آلان‌قوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود حامله شده وچنگیزخان را زائیده است .

 

خان های مغول که بعدها تحت تاثیر فرهنگ اسلامی قرار گرفته بودند در باره منشاء خودشان اسطوره گرگ را نمی‌پسندیدند بهمین ترتیب خانهای اویغورها نیز بعد از آنکه دین مانوی را قبول کردند گرگ خاکستری را فراموش نمودند در این مورد می توان به اسطوره بوغوخان اشاره کرد . در روایت «توکوز – اوغوز» ( اویغور) پسر بچه ای که دستها و پاهایش بریده شده بود بوسیله یک راهب مانی پرورش داده می شود ونه توسط گرگ خاکستری .

 

در بعضی از داستان های قدیمی گرگ به ترک ها راه نشان می دهد و سمبل خرد و کیاست است . در کتیبه اوغوز خاقان که بخط اویغور نوشته شده گرگ راهنمای ترک هاست. عین همین مضمون در تاریخ « علی حال الدین» نیز قید شده است و در هر دو مورد گرگ راهنما « باش قورت» یعنی رئیس وسرکرده گرگها نامیده شده است .

از دورانهای بسیار قدیم منشاء سلاله های ترک به گرگ نسبت داده می شده وهیچ فرقی بین گرگ اسطوره ای با جانور معمولی که گرگ است قائل نمی شدند و فقط بعد از زیاد شدن جماعات ترک این اینگونه فهمیده شد که گرگ خاکستری یک جانور معمولی نبوده بلکه موجود خدائی بوده که بصورت نور از آسمان به زمین آمده است و بعد هانیز نقش رهبر ومربی به وی نسبت داده شد .

گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نیز هست ، در تاریخ‌ها آمده است که وقتی چنگیزخان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد.

 

در کتاب ده ده قورقود در یکی از حکایات، دو باراز گرگ با احترام یاد می شود یکی : « قوردون اوزو مبارک» یعنی روی گرگ مبارک و دیگری « قاراباشیم قوربان اولسون قوردوم سانا» یعنی سر سیاهم قربان تو باد ای گرگ من، است. همچنین در اوراد ودعاهای شامان های ترک نیز با فرهنگ گرگ خاکستری برخورد می کنیم .

 

هم اکنون دربعضی ازروستاهای آذربایجان وقتی ظلم بزرگی به کسی می شود و یا عزیزترین آدم یک نفربناحق کشته می شود ویا در اثر صانحه ای می میرد، زن یا مادر کسی که مرده در بیرون از آبادی زوزه گرگ می کشد و این باقی مانده نوعی از اعتقادات شامانیستی است و بمعنی اعتراض به خالق می باشد. کسی که زوزه گرگ می کشد می خواهد بگوید که دیگر انسان نیست و خدارا بندگی نخواهد کرد و همه تکالیف دینی را از دوش خود انداخته است و هیچ چیزی را گناه نخواهد شمرد حتی قتل نفس و حرام خواری را.

طی قرن های گذشته ساکنان شمال آسیا در زمستان که درجه حرارت تا چهل درجه زیر صفر می رسد از پوست گرگ پوستین درست می کردند تاخود را از سرما حفظ بکنند و مخصوصا هنگام شکار پوستین گرگ می پوشیدند که هم سبک است و هم گرم و در اثر برف و باران نیز خیس نمی شود . شامان های ترک نیز که « تویون» نامیده می شدند همواره پوستین گرگ می پوشیدند . دندان گرگ بعنوان دگمه لباس و نیز گردنبد برای جلوگیری از چشم زخم ، دم گرگ بعنوان زینت کلاه ، پوست گرگ برای پوستین و دست خشگ شده گرگ برای معالجات جادوئی استفاده عمومی در میان ساکنان شمال آسیا داشته است .

 

اکنون نیز در روستاهای قره داغ دست گرگ را در خانه ها نگهمیدارند و هنگامیکه گلوی بچه‌ای درد می کند، دست گرگ را بر محل درد می زنند و اعتقاد دارند که بیماری برطرف می شود ونیزعلیرغم حرام بودن گوشت گرگ برای مسلمانان می دانیم که شکارچی ها دل و جگر گرگ را می خورند و مخصوصا در آذربایجان این اعتقاد وجود دارد که خوردن جگر خام گرگ، دل وجرئت آدم را زیاد می کند. همین امروز حتی در شهرهای آذربایجان «قورد اوره‌یی یئمیش» (کسی که دل گرگ را خورده است) معادل آدم فوق العاده بیباک و شجاع بکار میرود. بعضی از روستائیان هم دل وجگر گرگ را بعنوان داروی معجزه گر می خورند و آدمهای تک رو و تیز بین را هم به گرگ تشبیه می کنند و نسبت به گرگ ترسی توام با احترام دارند .

 

تعداد زیادی از شاهکارهای ادبی جهان با الهام از افسانه ها و اسطوره هائی که در باره گرگ وجود دارد ساخته شده اند و به هرجا که پای ترکان و اقوام شمالی رسیده است اسطوره گرگ نیز با آنها به اقصی نقاط جهان رفته است که از آنجمله می توان از گرگی یاد کرد که سمبل شهر رم در ایتالیاست و طبق اسطوره ها آن گرگ روملوس را با شیر خود بزرگ کرده و وی نیز شهر رم را بنیانگذاری کرده است .

اثر جاودانه استاد رضا براهنی بنام « رازهای سرزمین من» هم با الهام از اسطوره گرگ در فرهنگ ملل ترک نوشته شده است و در آن ماده گرگی که بچه هایش توسط ماموران شاه کشته شده اند از کوه سبلان پائین می آید و بصورت زنی جنگجو قهرمانانه در انقلاب ضد سلطنتی شرکت می کند ومی جنگد و بعد از آنکه رژیم شاه را سرنگون می‌سازد دوباره به موطن اصلی خود دردامنه سبلان بر می گردد و از انظار پنهان می شود .



   حمیدرضا ابراهیم زاده    -  تهران   28 دیماه1391 

 



قسمت سوم



شیخ احمد جامی  گفت:

 

نه در مسجد گذارندم که رندی                نه در میخانه کاین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهیست               غریبم عاشقم آن ره کدام است

خواستم شرح غم دل به قلم بنویسم         آتشی در قلم افتاد که طومار بسوخت

غره مشو که مرکب مردان مرد را           در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند

نومید هم مباش که رندان باده نوش         نا گه به یک ترانه به منزل رسیده اند

عشق آیینه ایست کاندرو زنگی نیست       با بی خبران در این سخن جنگی نیست

دانی که کرا عشق مسلم باشد                آن را که ز بدنام شدن ننگی نیست.

 


خداوندبه حضرت یعقوب «علی نبینا و آله و علیه السلام» وحی کرد:

می دانی چرا بینتو و یوسف جدایی انداختم؟

برای آنکه گفتی: می ترسم از او غافل شوید و گرگاو را بخورد «1»، چرا از گرگ بیم داشتی، ولی به من امیدوار نبودی؟

و چرابه غفلت برادرانش نظر کردی و به حفظ من نظر نداشتی؟! «2»


نا امیدی بددردی است به حدی که اگر درمان نشود، انسان را به دره هلاکت می کشاند،

خداوند متعال که نسبت به بندگانش بسیار مهربان است، در قرآن کریم بهبندگانش بسیار امید می دهد،

اگر دقت کنیم، در قرآن 12 بار کلمه (عسر) بهمعنای شدت و سختی آمده، در حالی که 36 بار کلمه (یسر) آمده، با یک حساب سرانگشتی می توان گفت: هر یک سختی، سه راحتی به همراه دارد و این، یعنی امیدبه اینکه انسان در سختی ها و مشکلات، جا نزند و خود را نبازد، بلکه تکیه بهرحمت گسترده الهی داشته باشد.


امید، بهترین سرمایه برای ادامهزندگی است، اگر امید در زندگی نباشد زندگی تبدیل به مردگی شده و حیاتیبیهوده خواهد بود خداوند در قرآن می فرماید: ما به یوسف وحی کردیم که درآینده از چاه نجات پیدا می کند و برادرانش را از کارشان شرمنده خواهد ساخت.

همین خدایی که تا این حد نسبت به بندگانش مهربان است، در آیات قرآنش امید و امیدواری موج می زند.


حمیدرضا ابراهیم زاده

منابع:

 1.قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَنیَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ. سوره یوسف آیه 13.
2.
اخبارمربوط به حضرت یعقوب، بحار الانوار.



کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.
  • حمیدرضا ابراهیم زاده

آفتاب ومهتاب مقام والدین

چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ب.ظ

                                           

اوســت جــاودانـه تا ابــد

 

 در قرآن  درباره پدر و مادر  اینگونه سفارش شده است .(آیات 23 و 24 سوره اسرا )

 میفرماید که: و حکم قطعی پروردگار اینست که  جز او را نپرستید و به پدر و مادر تان نیکی کنید. حال اگر در نزد تو یکی یا  هردو به کهنسالی رسیدند به آنان اف مگو و برآنها فریاد مزن و سخن درشت مگو و با آنان سخنی کریمانه بگو. و از روی مهربانی در برابر ایشان بالهای خضوع و ذلت فرود آور. و بگو پروردگارا هر دو را رحمت کن به پاس آنکه مادر مرا از خردسالی تربیت کرد آنقدر به نیکی و نکو داشت تأکید شده که ذات اقدس ربوبی از پرستش ایشان بجای خود بر حذر داشته است.

 بنابراین در دستور دینی: نیکی به پدر و مادر واجب است است .( و بالوالدین احسانا ) که نتایج  دنیوی و اخروی  به ارمغان دارد .

  سه  نوع پدر و مادر داریم :

 1 - پدر و مادر صلبی ( شامل  والدین جوان – والدین میانسال و پیر )

 2- پدر و مادر غیر صلبی  (مادر خوانده و پدر خوانده )

 3- پدر ومادر معنوی: پیامبر اکرم و امامان و مراجع تقلید و علما و اساتید و معلمان

   از لحاظ مالی : والدین  ثروتمند و دارای اقتدار روحی و سلامت جسمی  و بنیه مالی عالی – والدین عادی ( والدین خوش خلق و دارای حوصله  و از لحاظ مالی متوسط ) – والدین ضعیف ( والدین فقیر  و از لحاظ تندرستی بیمار) که به هر سه گروه باید نیکی کرد فقط بخاطر حق والدین و نه وضعیت مالی و جسمی که نیکی به ایشان فقط برآوردن حوائج مالی نیست بلکه امداد عاطفی و افشائ محبت به ایشان است. نیکی واقعی آن است که شما به والدین بیمار ، کم حوصله و از لحاظ بنیه مالی متوسط و ضعیف را تحمل کنی وگرنه والدین گشاده دست و متمول و خوش اخلاق که اصطعکاک ندارند و تحملشان آسان و توقعات آنچنانی از فرزندان  ندارند. ( و هزار البته همه والدین برای فرزندانشان در هر شرایطی سلامتی و سعادتمندی ایشان را آرزومندند )

  به راستی خواسته ما از زندگی چیست؟ :

 - سعادت معنوی : نام و یاد نیک در دنیا و عقبا، آسانی و رفاه اخروی . 

 - سعادت دنیوی :  سلامتی  و تمول  و تمکن مالی  داشتن امکاناتی مانند  ماشین، منزل، شغل ، تحصیل و ازدواج و فرزندانی سالم و نیکو و احساس مهم بودن و آبرومند زیستن.

  فرزندان برگردن والدین 3 تا حق دارند :

 1-  نام نیک برای فرزندان

 2- ازدواج در حد بضاعت ( فراهم کردن مقدمات ازدواج ملاک است ونه هزینه‌های گزاف و غیر ضروری و غیر متعارفی که متأسفانه امر ازدواج را به حاشیه سوق داده است.)

 3- تربیت دینی شایسته ( آموزش دین و قرآن ) و دانش اندوزی

  اما حقوق والدین از نگاه امام سجاد - رساله حقوق :

     «حق مادرت اینست که بدانی او تو را در جایی نگه داشته که کسی نگه نمیدارد و از میوه دلش به تو داده که کسی به کسی نمیدهد و از تو با همه وجودش از چشم و گوش و دست و پا و مو و پوست با شادمانی و سرور، نگهبانی و نگهداری کرده و ناملایمات غم و اندوه و نگرانی‌ها را تحمل میکند و شادمان و خرم است که تو را سیر نماید و خود گرسنه بماند تو را بپوشاند خود برهنه باشد تو را سیراب کند و خود تشنه بماند خود در آفتاب باشد و بر تو سایه افکند با تحمل مشقت، آرامش و تنعم تو را فراهم سازد و با پذیرش رنج بیخوابی تو را از لذت خواب بهره مند سازد شکمش ظرف وجود تو و دامنش پناهگاه تو و سینه‌اش چشمه جوشانی برای رفع عطش تو و جانش فدای تو و سرد و گرم روزگار را بخاطر تو پذیرا گشته است؛ پس باید به پاس این همه محبت و زحمت شکرگذار او باشی و هرگز نمی توانی، مگر خدایت یاری کند .»

 در قرآن کریم سوره اسراء آیه 24 فرموده : و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا.

 1)  پرستش را برای غیر خدا مذموم دانسته یعنی مال پرستی، جمال پرستی، پول پرستی، مقام و شخص پرستی، کعبه پرستی، امام پرستی، شیطان پرستی و هر چه غیر او ممنوع است. 

 درباره والدین قرابت واژه ی پرستش را آورده است . خداوندی که خیلی غیرت دارد در این قسمت کوتاه آمده و احسان بوالدین را اجباری می‌داند.

 فرزند ده حق به بدن والدینش را باید متحمل شود. البته از 80 حق که 40 تا در حیات و 40 تا پس از فوت که 40 تای آن درحیات  که شامل 10 تا به بدن 10 تا به زبان 10 تا به دل و قلب و 10 تا به مال است.

   بدن  :

 1-  خدمت کند . ماساژ و نوازش وبوسیدن وتیمار داری...

 2- با کمال حرمت آنها را نگهدارد.

 3- جلوی آنها ننشیند پشت سرشان بنشیند.

 4- از فرمانشان ( مشروع ) بی محابا پیروی کند چون واجب شرعی است .

 5- روزه مستحبی بدون اجازه شان نگیرد.

 6- بدون رضایت به سفر غیر واجب عینی نرود .

 7- جلوی پایشان به احترام برخیزد و پایین بنشیند.

 8- پشت سرشان راه برود (  معلم دوره راهنماییمان همیشه میگفت :کره اسب از نجابت پشت سر مادرش حرکت میکند. ولی کره خر از خریت پیش و روی مادرست. )

 9- با مهربانی وتبسم به آنان نگاه کند .

10 - آماده خدمتگذاری به آنان باشد .

  زبان :

 1- با تندی به آنان سخن نگوید .

 2- صدایش را بر آنها بلند نکند .

 3- گستاخی و پرخاش نکند .

 4- به اسم صداشان نزند و بگوید مادرجان ، پدرجان

 5- سخن ایشان را قطع نکند .

 6- به آنان امر و نهی نکند .

 7- فریاد نزند .

 8- اُف نگوید و نرنجاند .

 9- با ادب سخن بگوید .

 10- دروغ و یاوه نبافد .

 - در مورد مال دادن به آنها سفارش عجیبی شده و درباره حق دل هم فرموده است تا حد جان و توان باید با ترحم و رأفت سخن گفت .

 - اگر والدین در مضیقه مالی باشند فرزند باید آن را رفع کند یعنی واجب است که حوائج مالیشان را بر آورد .

 - شادشان کند .

 - غمخوارشان باشد .

 -  با دشمنانشان دوستی نکند .

 - از کج خویی آنان نرنجد .

 -  اگر ستم کردند خشمگین نشود و اگر او را زدند دستبوسشان شود .

 -  آرزوی طول عمر برایشان کند و ...

 

آفات عاق والدین : 

 1- در دنیا عذاب می‌شوند .

 2-  بزرگترین گناه کبیره است .

 3- مورد نفرین پیامبر، پدرِ امت است .

 4- مورد خشم خداست .

 5-  از بهشت محروم می شود .

 6-  بهنگام مرگ زبانش از ذکر توحید بسته می‌ماند .

 7-  نمازش قبول نیست .

8-  دعایش مورد اجابت واقع نمی‌شود .

 9- وارد جهنم میشود. ( بخاطر ترک دستورات خدا، کفر و نفاق، پیروی از شیطان،   فراموشی آخرت، ترک نماز )

 10- در قیامت از دیدار  رسول خدا محروم میشود .

 11- به نگاه امام علی زشت ترین گناه است .

 12-  بزرگترین گناه است .

 13- سبب کمی مال و باعث ذلت است، و از مصیبت‌های آخرت است .

 14- ذلیل و خار می شود .

 15- موجب سختی کشیدن هنگام دفن می‌شود .

 16- سبب کوتاهی عمر می‌شود .

  

پیامبر(ص) فرمود :

خود را از نفرین پدر دور کنید که از مافوق ابر بالاتر میرود . و خداوند میفرماید بیاورید تا قبول کنم .

 و همچنین از نفرین مادر خود بپرهیزید که از شمشیر تیزتر است .


 البته در کنوانسیون 11 ماده ای ژنو مسایلی مطرح است که باوجود اتقان بر کرامت انسانی هرگز به وسعت و به اندازه حقوق وکرامت انسان در اسلام نیست .

 مثلاً : دعا در حق فرزند – وفای به عهد – حق آموزش و آداب – جلوگیری از افکار انحرافی – کنترل دوستان ( بخاطر آیه 27 تا 29 سوره فرقان ) 

 هنگامیکه خداوند  در مورد حضرت یحیی علیه السلام میفرماید: او باعاطفه و مهربان بود و به والدینش نیکی مینمود. گردنکش و نافرمان نبود ( بضاعت و جوانی سواد و تقوا و زیباییش را بر والدینش ترجیح نمیداد )سوره مریم آیات 12تا 15

 همچنین از زبان مسیح بزرگوار در سوره مریم آیات29 تا 35 که کودکی سه روزه است میفرماید: و خداوند مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و گردنکش و نافرمان و محروم از رحمت قرار نداده است و... و رسول مکرم اسلام با وجود اینکه از نعمت والدین در خردسالی محروم مانده همواره امت اسلام را نسبت به نکوداشت به والدین توصیه می‌فرمود.که از روایات و سیره‌ی زندگی ایشان و سایر معصومین  میشود چندین جلد کتاب تدوین کرد. بقول یکی از دوستان تو خود بخوان این حدیث مفصل را.

  و حال شما مخاطبان عزیز اگر تمایل به توسعه‌ی این مبحث داشتید نظرات ارزشمندتان را ارائه فرمایید تا در اسرع وقت این مبحث را بیشترتوسعه و پرورش دهم. البته در مورد حقوق فرزندان هم یک مقاله‌ی جدا آماده کردم تا در اولین فرصت در وبلاگ به نمایش بگذارم بازهم البته اگر تمایل مخاطبان مهربانم بود.

 امیدوارم که خداوند سعی مرا و همه‌ی دوستانم را برای پاسداشت مقام والدین بپذیرد و  والدینمان راازماراضی و خشنود بدارد. 


 منبع من: قران مجید ترجمه آیت الله مکارم.

و رساله حقوق امام زین العابدین شرح

و تفسیر آیت الله منتظری (ره)

 

                               حمیدرضا ابراهیم زاده 1390/5/23      

  

  • حمیدرضا ابراهیم زاده