دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی و اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

زخم بستر حضرت سیاست

پنجشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۸:۵۰ ق.ظ

 از روز گذشته تا کنون در اندیشه ی نقش کاریزماتیک سیاستمداران در بهبود روابط بین الملل بودم.

ناگهان ذهنم معطوف شد به آقا سید موسی صدر
امام موسای خودمان
طرف رفت گره گشایی از کارهای وامانده یک امت  بکند
اما مدام تهدید شد.
مدام ازخودی ها تا غریبه ها علیهش نقشه کشیدند.
 مدام خناس ها وخفاش ها برای افول چراغ شخصیت وهویتش برنامه ریختند.
وآخراینکه اواخر ماه رمضان  یا همان  اوائل شهریور  سال 1357 به خانواده اش گفت:
  برای  چاره جویی و پادرمیانی  و...می روم وتا قبل ازعید فطر برمی گردم.
شاید وقتی که می  رفت  گمان نمی کرد؛
 ممکن است  کمیته ی مفقودین هم نتواند از سرنوشتش تا40 سال بعد خبری بگیرد
صدرالدین ، پسر بزرگش تا چند روز پس از متوجه شدن ماجرا، به برادر وخواهرهای کوچکش چیزی نگفت.
 تلفن هارا قطع کرد  واز خانه ی همسایه ها ماجرا را پی می گرفت.
آنروزها گمانش نمی آمد که این ماجرا تا سالهای سال  لا ینحل بماند.
نتیجه تصویری برای امام موسی صدر

وقتی آن روزهای داغ به دیدار حافظ اسد برای حل موضوع ناپدید شدن پدر رفت،  گمان می کرد درهمان روزها با پدر به خانه برمی گردد...
اما آقای رئیس جمهور وسایر مقامات جهانی  ماهها و سالهای بعد هم کاری از دستشان ساخته نبود...
شخصیت وسیاستمداری که درجهان  اسلام ودنیای روابط بین الملل کاریزماتیک ترین فرد جهان بود .
 اما هیچ اثری از اونیست .
اینجای کار به شرافت سیاست  بد بینم.
اینجای کار سیاست را نا نجیب می دانم.
اینجای کار سیاست را خودخواهی و استثمار می یابم....
می گویند که مادر آقا موسی تا روز رفتن از این دار، برای  پسرش نماز می خواند.
گریه می کرد
بی تابی می کرد
اینقدربرایش فال یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور خوانده بودند که طفلک همچو یعقوب، نورچشمانش را باخت.
واکنون من از  سیاست  و سیاست ورزان ورهبران دینی و اخلاق مداران جهان می پرسم :
کجاست  سید موسای صدر؟
کجاست صراحت و صداقت وصمیمیت و صباوت سیاست؟
اگرقرار بود با سیاست کاردنیا به فرجام آرام برسد ، ودریای مواج جهان به ساحل امن وآرام زخم نزند؛
پس چرا این همه سال گیتی  ودهر پراز جنگ وکشاکش  شده است
و چرا حضرت  سیاست  به زخم بستر معادلات لاینحل توهم " دنیای آرام وتوسعه ی پایدار جهانیدچارشده است ؟
آیا محبت وعشق و نوع دوستی وکرامت انسان باسیاست همسنگ  ودوست است؟
آیا محبت ونوع دوستی و عشق را می توان به مسلخ سیاست  فرستاد؟
مگر رسول محبت  نفرمود:  هل الدین الا الحب؟
آیا دین داری چیز جز محبت وعشق است؟
آیا هنوزهم می توانیم بگوئیم : سیاست ما دیانت ماست؟
 
حمیدرضا ابراهیم زاده
ششم  شهریور 1396



تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

توصیه ی صادقانه (نگاهی به حدیث عنوان بصری)

پنجشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ق.ظ
 

توصیه‌ی صادقانه

همواره اخلاق معاشرت در جامعه همراه با حوادث روزگار مورد دستخوش جو زمان قرار می گیرد.ومتاسفانه با تحولات خشن آن نیز همراه است.و انسان همواره نیازمند تکریم وتحول وترقی است. وهمچنان به دنبال گمشده اش دنیارا بررسی وفتح می کند.

آنچه که انسان به آن در هر زمانی نیازمند است حفظ کرامت انسانی برای عزت و سعادت خویش است.امامان وپیشوایان راستین وراسخان دانش نیز برای ترویج همین تکریم به وظایف خطیر خود گماشته شدند تا در خدمت انسانیت وعلو مقامش مجاهده کنند.

امام صادق علیه السلام نیز یکی از راسخان دانش وپیشوایان صادقی است که برای تعالی انسان وترویج تعالیم  ارزشمند الهی زندگی خود را همچون اجداد ونوادگان صالحش به این امر موقوف داشته است. این بزرگوار منشوری برای حراست از کیان کرامت انسان دارد که بی شک در هر عصر وزمانه ای پاسخگوی خلاء اخلاقی در معاشرت های اجتماعی وفردی است.  این روایت به حدیث عنوان بصری مشهوراست وبرای هر منش ومرام وآئینی قابل تاثیر وتحسین وکاربرد است.

 متن‌ کامل‌ روایت‌ عنوان‌ بصری  

 این‌ روایت‌ از حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ نقل شده است‌، و مجلسی‌ در کتاب‌ بحار الانوار ذکر نموده‌ است‌؛ و دستورالعمل‌ جامعی‌ است‌ که‌ از ناحیه ی  آن‌ إمام‌ هُمام‌ نقل‌ شده‌ است‌، ما:

«ـ میگویم‌: من‌ به‌ خطّ شیخ‌ ما: بهاء الدّین‌ عامِلی‌ قَدَّس‌ الله‌ روحَه‌ چیزی‌ را بدین‌ عبارت‌ یافتم‌:

 شیخ‌ شمس‌ الدّین‌ محمّد بن‌ مکّیّ (شهید اوّل‌) گفت‌: من‌ نقل‌ می کنم‌ از خطّ شیخ‌ احمد فراهانی‌ رحمه‌ الله‌ از عُنوان‌ بصری‌؛ و وی‌ پیرمردی‌ فرتوت‌ بود که‌ از عمرش‌ نود و چهار سال‌ سپری‌ می‌گشت‌.

 او گفت‌: حال‌ من‌ اینطور بود که‌ به‌ نزد مالک‌ بن‌ أنس‌ رفت‌ و آمد داشتم‌. چون‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ به‌ مدینه‌ آمد، من‌ به‌ نزد او رفت‌ و آمد کردم‌، و دوست‌ داشتم‌ همانطوریکه‌ از مالک‌ تحصیل‌ علم‌ کرده‌ام‌، از او نیز تحصیل‌ علم‌ نمایم‌.

 «پس‌ روزی‌ آن حضرت‌ به‌ من‌ گفت‌: من‌ مردی‌ هستم‌ مورد طلب‌ دستگاه‌ حکومتی‌ (آزاد نیستم‌ و وقتم‌ در اختیار خودم‌ نیست‌، و جاسوسان‌ و مفتّشان‌ مرا مورد نظر و تحت‌ مراقبه‌ دارند.) و علاوه‌ بر این‌، من‌ در هر ساعت‌ از ساعات‌ شبانه‌ روز، أوراد و اذکاری‌ دارم‌ که‌ بدانها مشغولم‌. تو مرا از وِردم‌ و ذِکرم‌ باز مدار! و علومت‌ را که‌ می خواهی‌، از مالک‌ بگیر و در نزد او رفت‌ و آمد داشته‌ باش‌، همچنانکه‌ سابقاً حالت‌ اینطور بود که‌ به‌ سوی‌ وی‌ رفت‌ و آمد داشتی‌.

.پس‌ من‌ از این‌ جریان‌ غمگین‌ گشتم‌ و از نزد وی‌ بیرون‌ شدم‌، و با خود گفتم‌: اگر حضرت‌ در من‌ مقدار خیری‌ جزئی‌ را هم‌ تفرّس‌ می‌نمود، هر آینه‌ مرا از رفت‌ و آمد به‌ سوی‌ خودش‌، و تحصیل‌ علم‌ از محضرش‌ منع‌ و طرد نمی‌کرد.

 پس‌ داخل‌ مسجد رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ شدم‌ و بر آن حضرت‌ سلام‌ کردم‌. سپس‌ فردای‌ آن‌ روز به‌ سوی‌ روضه‌ برگشتم‌ و در آنجا دو رکعت‌ نماز گزاردم‌ و عرض‌ کردم‌: ای‌ خدا! ای‌ خدا! من‌ از تو میخواهم‌ تا قلب‌ جعفر را به‌ من‌ متمایل‌ فرمائی‌، و از علمش‌ به‌ مقداری‌ روزی‌ من‌ نمائی‌ تا بتوانم‌ بدان‌، به‌ سوی راه‌ مستقیم‌ و استوارت‌ راه‌ یابم‌!»

«و با حال‌ اندوه‌ و غصّه‌ به‌ خانه‌ام‌ باز گشتم‌؛ و بجهت‌ آنکه‌ دلم‌ از محبّت‌ جعفر مملو گردیده‌ بود، دیگر نزد مالک‌ بن‌ أنس‌ نرفتم‌. بنابراین‌ از منزلم‌ خارج‌ نشدم‌ مگر برای‌ نماز واجب‌ (که‌ باید در مسجد با امام‌ جماعت‌ بجای‌ آورم‌) تا به‌ جائیکه‌ صبرم‌ تمام‌ شد.

 در این حال‌ که‌ سینه‌ام‌ گرفته‌ بود و حوصله‌ام‌ به‌ پایان‌ رسیده‌ بود نعلَین‌ خود را پوشیدم‌ و ردای‌ خود را بر دوش‌ افکندم‌ و قصد زیارت‌ و دیدار جعفر را کردم‌؛ و این‌ هنگامی‌ بود که‌ نماز عصر را بجا آورده‌ بودم‌.»

«پس‌ چون‌ به‌ درِ خانه ی حضرت‌ رسیدم‌، اذن‌ دخول‌ خواستم‌ برای‌ زیارت‌ و دیدار حضرت‌. در این حال‌ خادمی‌ از حضرت‌ بیرون‌ آمد و گفت‌: چه‌ حاجت‌ داری‌؟!

 گفتم‌: سلام‌ کنم‌ بر شریف‌.

 خادم‌ گفت‌: او در محلّ نماز خویش‌ به‌ نماز ایستاده‌ است‌. پس‌ من‌ مقابل‌ درِ منزل‌ حضرت‌ نشستم‌. در اینحال‌ فقط‌ به‌ مقدار مختصری‌ درنگ‌ نمودم‌ که‌ خادمی‌ آمد و گفت‌: به‌ درون‌ بیا تو بر برکت‌ خداوندی‌ (که‌ به‌ تو عنایت‌ کند). من‌ داخل‌ شدم‌ و بر حضرت‌ سلام‌ نمودم‌. حضرت‌ سلام‌ مرا پاسخ‌ گفتند و فرمودند: بنشین‌! خداوندت‌ بیامرزد!»

  «پس‌ من‌ نشستم‌، و حضرت‌ قدری‌ به‌ حال‌ تفکّر سر به‌ زیر انداختند و سپس‌ سر خود را بلند نمودند و گفتند: کنیه‌ات‌ چیست‌؟!

 گفتم‌: أبوعبدالله‌ (پدر بنده ی خدا)!

 حضرت‌ گفتند: خداوند کنیه‌ات‌ را ثابت‌ گرداند و تو را موفّق‌ بدارد ای‌ أبوعبدالله‌! حاجتت‌ چیست‌؟!

 من‌ در این‌ لحظه‌ با خود گفتم‌: اگر برای‌ من‌ از این‌ دیدار و سلامی‌ که‌ بر حضرت‌ کردم‌ غیر از همین‌ دعای‌ حضرت‌ هیچ‌ چیز دگری‌ نباشد، هرآینه‌ بسیار است‌.

«سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و گفت‌: چه‌ میخواهی‌؟!

 عرض‌ کردم‌: از خداوند مسألت‌ نمودم‌ تا دلت‌ را بر من‌ منعطف‌ فرماید، و از علمت‌ به‌ من‌ روزی‌ کند. و از خداوند امید دارم‌ که‌ آنچه‌ را که‌ دربارة‌ حضرت‌ شریف‌ تو درخواست‌ نموده‌ام‌ به‌ من‌ عنایت‌ نماید.

 حضرت‌ فرمود: ای‌ أبا عبدالله‌! علم‌ به‌ آموختن‌ نیست‌. علم‌ فقط‌ نوری‌ است‌ که‌ در دل‌ کسی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ اراده ی  هدایت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ میشود. پس‌ اگر علم‌ می خواهی‌، باید در اوّلین‌ مرحله‌ در نزد خودت‌ حقیقت‌ عبودیّت‌ را بطلبی‌؛ و بواسطه ی  عمل‌ کردن‌ به‌ علم‌، طالب‌ علم‌ باشی‌؛ و از خداوند بپرسی‌ و استفهام‌ نمائی‌ تا خدایت‌ ترا جواب‌ دهد و بفهماند.»

 «گفتم‌: ای‌ شریف‌! گفت‌: بگو: ای‌ پدر بنده ی خدا ( أبا عبدالله‌ )!

 گفتم‌: ای‌ أبا عبدالله‌! حقیقت‌ عبودیّت‌ کدام‌ است‌؟

 گفت‌: سه‌ چیز است‌: اینکه‌ بنده ی خدا برای‌ خودش‌ درباره ی آنچه‌ را که‌ خدا به‌ وی‌ سپرده‌ است‌ مِلکیّتی‌ نبیند؛ چرا که‌ بندگان‌ دارای‌ مِلک‌ نمی‌باشند، همه ی اموال‌ را مال‌ خدا می‌بینند، و در آنجائیکه‌ خداوند ایشان‌ را امر نموده‌ است‌ که‌ بنهند، میگذارند؛ و اینکه‌ بنده ی  خدا برای‌ خودش‌ مصلحت‌ اندیشی‌ و تدبیر نکند؛ و تمام‌ مشغولیّاتش‌ در آن‌ منحصر شود که‌ خداوند او را بدان‌ امر نموده‌ است‌ و یا از آن‌ نهی‌ فرموده‌ است‌.

 بنابراین‌، اگر بنده ی  خدا برای‌ خودش‌ مِلکیّتی‌ را در آنچه‌ که‌ خدا به‌ او سپرده‌ است‌ نبیند، انفاق‌ نمودن‌ در آنچه‌ خداوند تعالی‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌ بر او آسان‌ می‌شود. و چون‌ بنده ی خدا تدبیر امور خود را به‌ مُدبّرش‌ بسپارد، مصائب‌ و مشکلات‌ دنیا بر وی‌ آسان‌ میگردد. و زمانی‌ که‌ اشتغال‌ ورزد به‌ آنچه‌ را که‌ خداوند به‌ وی‌ امر کرده‌ و نهی‌ نموده‌ است‌، دیگر فراغتی‌ از آن‌ دو امر نمی‌یابد تا مجال‌ و فرصتی‌ برای‌ خودنمائی‌ و فخریّه‌ نمودن‌ با مردم‌ پیدا نماید.

 پس‌ چون‌ خداوند، بنده ی  خود را به‌ این‌ سه‌ چیز گرامی‌ بدارد، دنیا و ابلیس‌ و خلائق‌ بر وی‌ سهل‌ و آسان‌ میگردد؛ و دنبال‌ دنیا به‌ جهت‌ زیاده‌اندوزی و فخریّه‌ و مباهات‌ با مردم‌ نمیرود، و آنچه‌ را که‌ از جاه‌ و جلال‌ و منصب‌ و مال‌ در دست‌ مردم‌ می‌نگرد، آنها را به‌ جهت‌ عزّت‌ و علوّ درجه ی خویشتن‌ طلب‌ نمی‌نماید، و روزهای‌ خود را به‌ بطالت‌ و بیهوده‌ رها نمی‌کند.

 و اینست‌ اوّلین‌ پلّه‌ از نردبان‌ تقوی‌. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ میفرماید:

 آن‌ سرای‌ آخرت‌ را ما قرار میدهیم‌ برای‌ کسانیکه‌ در زمین‌ اراده ی بلندمنشی‌ ندارند، و دنبال‌ فَساد نمی‌گردند؛ و تمام‌ مراتبِ پیروزی‌ و سعادت‌ در پایان‌ کار، انحصاراً برای‌ مردمان‌ با تقوی‌ است‌.»

 «گفتم‌: ای‌ أباعبدالله‌! به‌ من‌ سفارش‌ و توصیه‌ای‌ فرما!

 گفت‌: من‌ تو را به‌ نُه‌ چیز وصیّت‌ و سفارش‌ می‌نمایم‌؛ زیرا که‌ آنها سفارش‌ و وصیّت‌ من‌ است‌ به‌ اراده‌ کنندگان‌ و پویندگان‌ راه‌ خداوند تعالی‌. و از خداوند مسألت‌ می‌نمایم‌ تا ترا در عمل‌ به‌ آنها توفیق‌ مرحمت‌ فرماید.

 سه‌ تا از آن‌ نُه‌ امر درباره ی  تربیت‌ و تأدیب‌ نفس‌ است‌، و سه‌ تا از آنها در باره ی حلم‌ و بردباری‌ است‌، و سه‌ تا از آنها درباره ی علم‌ و دانش‌ است‌. پس‌ ای‌ عنوان‌ آنها را به‌ خاطرت‌ بسپار، و مبادا در عمل‌ به‌ آنها از تو سستی‌ و تکاهل‌ سر زند!

 عنوان‌ گفت‌: من‌ دلم‌ و اندیشه‌ام‌ را فارغ‌ و خالی‌ نمودم‌ تا آنچه‌ را که‌ حضرت‌ می فرماید بگیرم‌ و اخذ کنم‌ و بدان‌ عمل‌ نمایم‌.»

«پس‌ حضرت‌ فرمود: امّا آن‌ چیزهائی‌ که‌ راجع‌ به‌ تأدیب‌ نفس‌ است‌ آنکه‌: مبادا چیزی‌ را بخوری‌ که‌ بدان‌ اشتها نداری‌، چرا که‌ در انسان‌ ایجاد حماقت‌ و نادانی‌ میکند؛ و چیزی‌ مخور مگر آنگاه‌ که‌ گرسنه‌ باشی‌؛ و چون‌ خواستی‌ چیزی‌ بخوری‌ از حلال‌ بخور و نام‌ خدا را ببر و به‌ خاطر آور حدیث‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ را که‌ فرمود:

 هیچوقت‌ آدمی‌ ظرفی‌ را بدتر از شکمش‌ پر نکرده‌ است‌. چنانچه اگر بقدری‌ گرسنه‌ شد که‌ ناچار از تناول‌ غذا گردید، پس‌ به‌ مقدار ثُلث‌ شکم‌ خود را برای‌ طعامش‌ بگذارد، و ثلث‌ آنرا برای‌ آبش‌، و ثلث‌ آنرا برای‌ نفَسش‌.»

 «و امّا آن‌ سه‌ چیزی‌ که‌ راجع‌ به‌ بردباری‌ و صبر است‌: پس‌ کسیکه‌ به‌ تو بگوید: اگر یک‌ کلمه‌ بگوئی‌ ده‌ تا می‌شنوی‌ به‌ او بگو: اگر ده‌ کلمه‌ بگوئی‌ یکی‌ هم‌ نمی‌شنوی‌!

 و کسیکه‌ ترا شتم‌ و سبّ کند و ناسزا گوید، به‌ وی‌ بگو: اگر در آنچه‌ میگوئی‌ راست‌ میگوئی‌، من‌ از خدا میخواهم‌ تا از من‌ درگذرد؛ و اگر در آنچه‌ میگوئی‌ دروغ‌ میگوئی‌، پس‌ من‌ از خدا می خواهم‌ تا از تو درگذرد.

 و اگر کسی‌ تو را بیم‌ دهد که‌ به‌ تو فحش‌ خواهم‌ داد و ناسزا خواهم‌ گفت‌، تو او را مژده‌ بده‌ که‌ من‌ درباره ی تو خیرخواه‌ می‌باشم‌ و مراعات‌ تو را می‌نمایم‌.

 «و امّا آن‌ سه‌ چیزی‌ که‌ راجع‌ به‌ علم‌ است‌: پس‌، از علماء بپرس‌ آنچه‌ را که‌ نمیدانی‌؛ و مبادا چیزی‌ را از آنها بپرسی‌ تا ایشان‌ را به‌ لغزش‌ افکنی‌ و برای‌ آزمایش‌ و امتحان‌ بپرسی‌. و مبادا که‌ از روی‌ رأی‌ خودت‌ به‌ کاری‌ دست‌ زنی‌؛ و در جمیع‌ اموری‌ که‌ راهی‌ به‌ احتیاط‌ و محافظت‌ از وقوع‌ در خلافِ امر داری‌ احتیاط‌ را پیشة‌ خود ساز. و از فتوی‌ دادن‌ بپرهیز همانطور که‌ از شیر درنده‌ فرار میکنی‌؛ و گردن‌ خود را جِسر و پل‌ عبور برای‌ مردم‌ قرار نده‌.

 ای‌ پدر بنده ی خدا (أبا عبدالله‌) دیگر برخیز از نزد من‌! چرا که‌ تحقیقاً برای‌ تو خیر خواهی‌ کردم‌؛ و ذِکر و وِرد مرا بر من‌ فاسد مکن‌، زیرا که‌ من‌ مردی‌ هستم‌ که‌ روی‌ گذشت‌ عـمر و ساعات‌ زندگی‌ حساب‌ دارم‌، و نگرانم‌ از آنکه‌ مقداری‌ از آن‌ بیهوده‌ تلف‌ شود. و تمام‌ مراتب‌ سلام‌ و سلامت‌ خداوند برای‌ آن‌ کسی‌ باد که‌ از هدایت‌ پیروی‌ میکند، و متابعت‌ از پیمودن‌ طریق‌ مستقیم‌ می‌نماید.))./

امیدوارم با اشاعه این روایت گامی برای ترویج فرهنگ اخلاق صادقانه درجامعه بر داشته باشم.

- نکته :

یکی از اساتیدالزام کرده بود این حدیث را حفظ کنیم وهر صبح شنبه و سه شنبه یکبار مرور کنیم.حتی همیشه این حدیث را همراهمان داشته باشیم. بنظرم دلیلش دسترسی به کنترل خودمان بود.

            حمیدرضا ابراهیم زاده  -  20 اسفند1391

 

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

گرگ مرا پیدا کنید

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۱۴ ق.ظ

گرگم راگم کردم

 وهمچنان سلام بهترین کلام است برای درک این پیام

بازهم متفاوت می گویم به سیاق ستون گمشدگان

ایهاالناس

من گرگم را گم کرده ام

ازاین فراغ سخت معذبم

وبی نهایت چشم انتظار ودل نگران ومشوش.

چندی است گرگم را نمی یابم

بله درست شنیده اید گرگ!

اسمش گرگ هست.

اما عصاره ی وجودش شیراست وشیر وجودم را به شیرازه می کشد

دوستش دارم

چون به آسانی حجاب بره ی احساس مرا می درد

وخیلی راحت خون بی گناهی ام را به گردن می گیرد

وخیلی راحت تمام تهمت ها و فحشها و هتاکی ها وحرف وحدیثهای دیگران را به جان می خرد

چون ایثارش در تلخی نامش پنهان شده است....

در اولین برخورد دوستی ام بمن گفت من گرگ هستم

وواقعا گرگ بود

زیرا همه ی ضمختی ها و حجاب هایم را بی واهمه درید

وبرایم مقدس ماند الی ابد

واکنون مدتی است زدیده ام پنهان شده است که آوار غفلت ها وناگواری ها بر من هوار شده است

و زنگار نسیان در وجودم رسوب کرده است.....

یا ربا گرگ من از دیده ی من پنهان است «هرکجا هست خدایا به سلامت دارش»

به یابنده مژدگانی مکفی خواهم داد که گرگم را کشف کند وبه من برساند.



تصویر مرتبط


حمیدرضا ابراهیم زاده .

تبریز16 اکتبر 2014



 تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

چشم بندی

دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۰۰ ق.ظ


 

به فرمان دلم گوش می‌سپارم

که دلیل بودنت را می‌پسندد و می‌ستاید

و وزیدن نسیم تو را مژده می‌دهد

زنده می‌مانم

اگر رایحه‌ات مشامم را بنوازد

آن دم که حریر سر انگشتانت زلفهایم را شانه کشد.

و من تکه‌های جگرم را

چون شکوفه‌های پرپر

بهر تقدیم قدمت می‌پاشم

که گل سرخ درونم

آئین خیر مقدمت باشد.

زمانی که از مشرق انس رقص کنان سر می‌رسی

رایحه‌ی سلسله‌ی زلف تو دشت دلم را عطرآگین می‌کند

و با آن پنجره‌های وجودم را می‌تکانی و می‌گشایی

و پرده‌های غم و غربتم را می‌زدائی

ومن آرام می گیرم در آغوش گرمت.

و دل به دریای رویاهایت می‌بندم

و چشم می‌گشایم بر طعم چشمهایت

و از تلالو چشمهای حیات بخشت

جامی عسل بر می‌دارم و

در کامت می‌نشانم

و تا انتهای ساحل  لذت چشم بسته می‌دویم ...

 



 حمیدرضا ابراهیم زاده همدان .

3اسفند
1391


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

زندانی سیار؟ ؟

جمعه, ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۰ ب.ظ

باسلام

ایا حجاب زندانی سیار است که زن ان راباخود به این سو وان سو میبرد؟یا نه گنبدی اهنین است که تیر نگاه نااشنای شیطانی را در هم میشکند؟... حجاب باید اختیاری باشد ویا اجباری؟ وشما وضعیت انرا در ایران امروز چگونه ارزیابی میکنید؟سپاس

ج: 

باسلام وآرزوی توفیق روزافزون

حجاب زندان نیست
زندان حصاری است که براثر تخلف وبه منظور تنبیه وترمیم فکر ورفتار  به دورآزادی های فردی افراد کشیده می شود تا ویروس زشتی ها از فرد خارج شود وقرنطینه ای است که اجازه تعرض را به بدی ها وافشا وانتشارآن درجامعه  نمی دهد....
اما حجاب کاملا متفاوت ومتعارض بازندان سیار است.
حجاب محدودیت نیست.بلکه مصونیت است
اگر شکلات از زرورقش خارج شود از میکروب ومگس مصون نمی ماند
وتبعا قابل اعتنا واستفاده  نیست ومزاحمت وفساد برای سلامتی شکلات وشیرینی را معمول  می سازد.
باید جنبه مثبت قضیه را دقت کرد ونیمه پر این ظرف  بلور را با دقت وانصاف نگریست
گمان نکنم حفاظت از فرد  ، محدود کردن ومسدود نمودنش ترجمه شود.
محافظین افراد وشخصیت ها ، زندانبانان آنها نیستند .
پیرو این نگاه درمی یابیم که حجاب بر وزن حفاظ است. که مصونیت از تزاحم معنا می دهد.
منتهی من نگاهم این است که عفاف مقدم است برحجاب.
کسی که نجابت وعفت وشرافت و متانت ووقار را درک نمی کند حجابها پشت حجاب می ماند وهرگز چیزی درست نمی شود
بعدازفهم ودرک حریم عفاف، حجاب بسیار  بسیار ارزشمندتر است .اگرچه حجاب به تنهایی خود می تواند باعث مصونیت هم باشد
حجاب وعفاف مختص به زن وپوشش ایشان نیست
 در مقام مقدم ،ابتدا آقایون باید مواظب نگاه  وتوقع خود باشند و همینطورمواظب عفت کلام وجلوه گری های خودشان باشند.
سپس خانم ها هم مواظب عفت کلام. عفت پوشش وعفت جلوه گری و عفت توقعات درونی خود باشند
گمانم حد معروف حجاب هم ازجانب  طرفین رعایت شود ؛ مشکل  چشم چرانی. تجاوز. خیانت وطلاق و...خیلی خیلی کمتر می شود
در نگاه من رابطه رعایت عفاف وحجاب با کاهش جرائم کاملا نزدیک ومتقابل است

جامعه ی ایرانی جامعه ی شرافتمندی ونجابت ووقار ومتانت است
درجامعه ی ایرانی
پندار نیک وگفتار نیک ورفتار نیک  یک اصل برای حقوق  شهروند شرافتمنداست.
قبل ازاسلام هم عفاف وحجاب درایران نشانی وقار ونجابت ایرانیان بود وبلکه پس ازاسلام هم لباس ایرانیان همانند طب  وتفکرایرانیان به اسلام خدمات ارزشمندی را اعطا کرد.
پذیرش حجاب ورعایت عفاف درایران  اجبار واختیار پذیر نیست.

بلکه  کرامت وهویت ایرانی آزادگی وعزت و عفت و وقار ونجابت است
حجاب لباس  نجابت وشرافت است .

ومن  گمان می برم کلاس ایرانی بودن در وقار ونجابت وشرافت و متانت وعفت وعزت وآزادگی اوست.

والی الله المصیر

حمیدرضاابراهیم زاده

28/1/1395

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

این ناشیان بازار

دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ق.ظ


این ناشیان بازار در آشیان دل آزار...‍


 «...و تلاش میکنیم تا آبرو بخریم!

 و پول درمی‌آوریم تا برای آبروی مان هزینه کنیم.

اما گاه تلاش می کنیم که آبرو را هزینه ی پول مان کنیم.

 و گاه نیز با پولمان آبرو می‌خریم و گاه با آن آبروی خود و یا دیگران رامی‌بریم.

  گاه آبرو می‌فروشیم تا پولدارشویم!.

آنکه برای لذت و هوسش آبروی خود و دیگران را می‌فروشد جنایتکار است.

او تلاش می کند تا برای خود عذاب و سیاه بختی پس انداز کند؟

چه بسا که همه چیزش را می فروشد تا جهنم بخرد... 

معامله بر سر آبرو، زشت ترین و منفورترین تجارت هستی است.

و آبروفروشی برای خریدن پول ابلهانه ترین معامله‌ی دنیاست  .

* رفاه فروشی  نیز همینطور قبیح و منفوراست .

پول می‌دهیم تا رفاه بیاوریم گاه رفاه میدهیم تا پولدار شویم .

آیا کسیکه رفاهش را و آبرویش را هزینه‌ی پولدار شدنش می کند آزاده و عاقل است؟!!!!

عشق فروشی هم برای عاقلان همین حکم را دارد.

کسی که ادب عشق را نمی‌شناسد بی‌معرفت و زندانیِ تصلب عقل خویش است....

بیچاره عشق که در سریعترین زمان ممکن در دسترس فروش قرار می گیرد.

زیرا میخواهند با فروش و حراج  و فراموشی آن آبروی خیالی‌شان را بخرند و معصومیتش را به دست هرزگی و درنده خویی گرگ زرنگ بازی‌های روزمره  می‌درانند .

افسوس که تلخی این ظلم هرگز از کام بیرون نمی‌رود...

 قطعاً بازار تن فروشی و وطن فروشی  هم از جاده سیاه عشق فروشی می‌گذرد... 

    ای دریده پوستین یوسفان       گرگ برخیز از این خواب گران..»

 

                                       حمیدرضا ابراهیم‌زاده

 - 1391/4/14تبریز


 



بعلت  تاثر انگیزبودن این متن از ارائه کامل این اثر معذورم.

 

ولیکن العاقل یکفی به الاشاره



کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.


 

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

آینه شدن

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ


همگام شدن. همنفس شدن. همراز شدن و محرم اسرار شدن و خود را به شباهت واگذاردن نسبت به طرف مقابل. 

زن خوب  آینه ی تمام نمای قامت شوهرش هست.

 اصولا مرد و زن آینه هم هستند و به هم نگاه می‌دهند و زیبایی های هم را ابراز می‌کنند.

و عیوب هم را بر طرف می‌سازند .

محرم شدن  و حرمت یافتن نسبت به هم آینه شدن برای تجلی زیبایی‌ها و برطرف کردن نواقص است.

هر چه آینه شفاف تر باشد زیبایی ها شفافتر ابراز می‌شود.

زیباییهای درون و بیرونِ همرازها  آنها را تا مرز خدا شدن هم پیش می‌برد.

وقتی جلوی آینه می‌ایستیم صداقتش باعث میشه که ازخود رفع عیب کنیم. هر چه هستیم مقابل آینه فاشیم.

آینه شدن صفا و صداقت و صمیمیت هست.

آینه هر چیزی را که در طرف  مقابل ببینه  بدون غلو وکاستی نشون میده.

خوردش هم بکنید باز کارشو می کنه. و با شکستن اصالت خودشو از دست نمی‌دهد.

مومن هم آینه مومن است. یعنی همین که هست.

آینه‌ها زیباترین صفحات و دوست داشتنی ترین و پرطرفدارترین اجسام تاریخ زندگی بشریتند.

مهمترین توانایی آینه آن است که از هر طرف و از  هر زمان و زاویه که نگاهش کنی واقعیت را به شما ابراز می‌کند.

اسرار آینه ها راهی برای شناخت خود و درک  خالق زیباییهاست.


                      نتیجه تصویری برای آینه من
                      

 

  گفتم اسرار یاد این رباعی آقا خیام افتادم:


اسرار ازل را نه تودانی ونه من

وین حرف معما نه توخوانی و نه من

هست درپس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.


گاهی وقتها اصرار نکنیم  که بعضی از اسرار برامون فاش بشه.

چون آن وقت آیینه اسرار چیزهایی را نشانمان می دهد که طاقتش را نداریم.


                      حمید رضا ابراهیم زاده        12 آبان 1392


تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است.


 
  • حمیدرضا ابراهیم زاده

آینه خان

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۶ ق.ظ

ای بسوزه پدراین ساعت کوکی

لامصب ونگ می زنه. من که هیچ. چند تا خونه اونورتر رو نگران می کنه که صاحاب ساعت شماطه دارم خواب نمونه...

پاشدم  رفتم گلاب به روتون دست به آب

باز این بی صاحاب آبش قطعه.

یادم رفت پمپ را بزنم. باید یه تابلو بزنم جلوی دست به آب لطفا پمپ را چک کنید...

به هرجون کندنی بود دل از دستشویی کندم.

یه قلوپ آب غرغره کردم .محتویاتش را مستقیم ریختم توی گلدون. ویتامین که به گل نمی دیم همینش هم ضد باکتریه. یحتمل ویتامین میتامینش هم خوبه  لابد.

اومد م دم در اتاق خوابم

شونه ام رااز روی میز کنار در برداشتم.

 یه نگاه به این گشنه ی دندون دراز انداختم. بهش  غر زدم کی میخام ازدست تو ی دله راحت بشم.

البته شونه  ی زبون بسته اینقدرام بد نیست.آخه  چهار سال آزگار اینجا لال وایستاده جیک هم نزده.

شونه ی شکلاتی شفاف یه خوبی داره تمام سهل انگاری های هفته قبل تاالان آدمو میاره جلو چشام.

 برداشتمش و رفتم جلوی آینه قدی . چشای خواب آلودم  رو بهش دوختم گفتم : نوکریم  به ملا.

بهش نزدیک شدم های دهنم که به آینه  خورد آینه عقش گرفت. وکدر شد

گفت :های عامو واستا عقب تر.

 بیست سانت کشیدم عقب .

گفتم:  بیخیال می رم مسباک.

 نه !. بزار اول راست وریست بشم بعد. خلاصه نوک دنده ی آخر شونه را انداختم وسط فرق سرم همینطوری شخم زدم اومدم اول پیشونی.

 ماه پیشونی  بختمو کجا می نشونی.؟!

تو هم که قدر منو ندونستی.

 بیا. اینم چپ . دستمو گذاشتم روی دنده های چپکی شونه وآروم همراه شونه موهامو نازکردم  تا اول زلف چپ.. چی ساختی واس خودت ؟!!

یادش بخیر بابام اونوقتا می گفت:  پسر اینقدر بخودت نرس کار دست منو خودت می دی.

پوزخندی به آینه زدم. گفتم :میخام کار دست خودم بدم. بابام که خدا رحمتی  نیست .تویکی  مثل مرد پشتم وایستا.

آینه نگاهی بمن انداخت ولیچارش را ونگ زد هو عامو روی من حساب نکن من روبروت واستادم. نری عشقمو دو دره کنی...

ای بابا اینم زبون درآورد.

یه نگاه  به شونه انداختم .

گفتم: با آینه خان کل کل کنم تا فردا باید واستم به پاش. ولش کن   همون آینه باشه  تا جونش درآد.

سگرمه هامو کشیدم توی هم،  یه نگاه  به آینه خان انداختم وگفتم : نمیخاد پشتم باشی. کتم میادپشتم وای میسته...

شونه را کانه  قمه ی  غلومی  هزاردستان بردمش بالای  فرق سرم

ولی آروم آوردمش پائین.

ازچپ که خیری ندیدیم میخام بزنم به راست.

راس راستکی دسته ی شونه را از فرق چپ راه انداختم به راست.  آروم با دست چپم شونه را هدایت کردم به بناگوش راست. صاف بدون دکنگ رسیدم ته جاده ی راست.

یه نگاه توی چشای آینه انداختم متلک بارونم کرد 

که  عامو  قواره ی آمیرزا  های بازار سد اسمال دهه بیست مده؟. ..

تحویلش نگرفتم

دنده ها را گذاشتم بیخ پیشونی ام فرستوندمش  بالا ... صاف رفتم تا ملاج.. .

دستی به طرفین کشیدم.  کشته های لشکر موهای شکست خورده را از لای دندونای شونه خلال کردم وجمعشون کردم  ریختم توی دستمال کاغذی انداختمش توی سطل فلزی زیر پای آینه.

رفتم مسباک...

 نیست که مسواک زدن حالمو بهم می زنه اینجای کار خودم عقم می گیره.

این دوسه دقیقه باور کن جونم میاد بالا  تا از شر مسواک راحت بشم.

 میگم ننه ی ما چه شانسی داره. دندوناشو میزاره کف دسش مثل کفش فرچه اش می کنه.

 ای خدا کی میشه منم یه فرچه بگیرم بزنم به این دندونای سفید یه دست. دیگه اینقد عقم نگیره.

ببین به چه روزی افتادم واسه ی دندون مصنوعی ننه هم باید حسرت بخورم.؟!

از روی میز ، شیشه ی خوشفرم و درشت اودوکلن بوس را برداشتم. یه نگاهی  بهش انداختم  اینم دیگه آخراشه.

یه تکونی به اندام کافه ایش دادم. وبعد  دوتا بوس به سمت چپ دوتا بوس به سمت  راست کتف وگردنم حواله کردم .

کت  خاکستری ام را تنم کردم. بهش قول دادم امروز ببرمش اتو شویی .دستی به سر وروش بکشم.

اومدم دم در کلی انتظار کشیدم تا جناب  فردین  خان بیاد و خیر سرمون بریم سرکار....

 حمیدرضا ابراهیم زاده

دوم مرداد1396



تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصارمولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

عشق وکفر

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۷ ب.ظ

* سلام  استاد......

 آیا عشق ورزیدن به همنوع  ازمراتب عشق  محسوب نمی شود وپرستش  عاشقانه معشوق کفراست.؟


بنام خداوندگار جان خرد

عشق اولین فکر وتجربه ی خداوندی است برای  ابداع عالم ایجاد همه ی ابداعات الهی ناشی از عشق است واین نبوغ  مادرش جز حب الخیر لشدید نیست

خدا وند جمال عاشقانه اشرا مخفی نمی کند وهرگز از ظرف عاشق نسبت به معشوقش انسان خارج نمی شود

به فرموده نبی اکرم : هل الدین الا الحب؟ هل الایمان الا الحب؟؟؟1

مرز کفر وایمان  راتردید هایمان مشخص می کند وگاه حجاب هایمان را می پرستیم وبه آن دل داده می شویم.

حجاب هایی که  باآن دلخوشی میکنیم. وهم وگمان ما ست   که بجای ایمان ،کفررا سوغات راهمان می کند.

 

از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست2

دلخوش به فانوسم نکن، اینجا مگر خورشید نیست

با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

با عشق آنسوی خطر جائی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود  

دانش وپارسایی فقط ره عشق را هموار می سازد ومیزان روشنایی زوایای  دوست داشتن و درک عاشق ومعشوق را نسبت به هم  فراترمی برد اما چون  غالب دانش عقلی ونقلی است چندان ارادتی به مبحث الهامی ووحیانی و عشقانی ندارد.

وقرآن یکی از عجایب است چون کتاب عقل بشری نیست واز راه سواد به پیامبر  تدریس نشد. بلکه  همه آموزه ها ومحتویاتش قلبی است وازراه دل به پیامبر  نازل شد و گفت بخوان به نام پروردگارت....

مبانی  حضور الهام وعشق و طهارت قلب پیامبر، اعتماد خدا به ایشان را می رساند

عاشق ومعشوق باید به هم کاملا اعتماد  واتکال داشته باشند ودراین مبحث معمولا معشوق باید اعتماد به عاشق را درک ولمس کند تاخود درآینه ی  عشق  به مرتبه عاشقی برسد . واگر بخواهد با دانایی کم خود وحسابگری هایش  ره عشق را طی کند این مسیر هرگز  فرجام خوشی ندارد.

   حضرت حافظ می فرماید:3

تکیه بر تقوی ودانش درطریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

لیکن معشوقه پرستی کفر نیست.معشوقه ها جلوه جمال حضرت جمیل می شوند واین ذوب در عشق مجازی شدن  آزمونی برای بشر محسوب می شود وبهتراست بگوییم  معشوقه همواره در ازمون ورزمایشی کالبدی ومجازی است برای درک حضرت عاشق. خدا تنها عاشق واقعی وتنها نیاز انسانیت است.ووقتی ما معشوقگان ،جمال عاشق ازلی وکمالش را دروجودمان لمس میکنیم یک عشق کامل دوطرفه بین ما وخدا ایجاد می شود وما عاشق وواله ی کسی می شویم که کلید عشق به دستش بازشد.

بالتبع انسان حریص دراین عشق دنبال بهیمیت است وخداوند اورا درکوره زندگی دنیوی می پزد وسمباده می دهد تا راه رسم عاشقی را بیاموزد ورنگ عشق را به تن بپدیرد. همه آیات قران مبین این اصل است که خداتنها دوست دار حقیقی انسان است.... اگرانسان این اصل رادرک کند ازشدت عشق قلبش می ایستد وخداوند کسی را که دوست ترش بدارد اورا می کشد ودیه اش را باقیمت خودش پرداخت می کند.4

اما درعشق زمینی پایه ها  وبنیان های نمادین ودرس آموزی نهفته است که بشر را متنبه  به عبرت میکند

حتا خود قرآن هم میفرماید از رفتا رووجود حیوانات درس بگیرید5

وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً

قرار نیست انسان بع بع کند. یعنی پندهایی که درباطن پدیده هاست را بکارگیرد. مثل همین نشخوارکردن چهارپا که هیچ چیزی را آنی نمی بلعد . سرفرصت همه ی محتویاتی که درروزبرداشت کرده را مورد ارزیابی فرار می دهد و  و مواد لازم را به خورد معده ی خود می دهد و  محتویات مشکل دار را حذف واخراج می کند

انسان هم می تواند بلعیده های فکریش را نشخوار کند وهر تفکر وحرف ورفتاری را به خورد وجودش نسپارد....

وعشق زمینی هم یکی از همین پدیده هاست:

 الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿الکهف: ٤٦﴾.6...

عشق زمینی ومجازی یک مشق هست. یک نردبان و یک مقطع کارآموزی است

 که المجاز قنطره الحقیقه  درنگاه عرفا وادبا ومتصوفه این سخن بسیار متین ومشهور است به همین معناست که اگر کسی طعم شیرین راازمزه ی  تلخ وسایر مزه ها نتواند تشخیص دهد چطور مدعی درک وفهم حلاوت عسل هست؟

 لذت های دنیا فقط محدود به اموزش درک ما نسبت به لذت بردنی هاست.واصالتی ندارد واعتباری است.

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ 7

خلقت انسانیت یکباره تکامل نداشت. ومثل  کودک به تدریج به فهم وبلوغ  شعور می رسد. پس  دراین پروسه لازم است هم چیزهایی را بیاموزد وهم رشد کند. وغالب آیات وعده داده شده به پارسایان ازهمین بهشت دنیوی  تمثیل آورده میشود.  لذت های جنسی. آشامیدنی. آرمیدنی و...درهمین دنیا هم هست. چون فهم انسان  به حوزه کالبدی اش نزدیک است قرآن از اشارات اینچنینی برای تفهیم  حقایق به بشر استفاده میکند. ودرحوزه  عذاب هم همینطورهست. ازاینرو نافص الخلقه ها ومعلولین هم فهم آرامش و رفاه را در می یابند.

 لذا زن ومردی که هم دیگررا دوست دارند گرایش مجازی و زمینی عمیقی نسبت به هم پیدا می کنند.که منتهای حب مواقعه وآمیزش وجماع است.زن در مرد خدارا می بیند ومرد در زن نیز جمال خدارا.8 وگاه همدیگر پرستی به زبان وکلام می آید وبدین ترتیب اگر در همین صفت بهیمی غور وبررسی  شود  منجر به احساس دقیق پرستش  می شود و جایگاه عبادت وعبود یت برای زن وشوهر بااین تمثیل  تفهیم می شود.واما خداوند غیوراست وبه بنده اش یا معشوقش بی نهایت غیرت می ورزد وامر به غسل جنابت می دهد. که غبار تشبیه از دل وجان بنده اش شسته شود...

رویکرد عاشق غیرت است ومعشوق نامحدودیت طلبی.......

زن مجلا وآینه جمال حضرت  خداست ومرد مظهر وجلال خداوند است9 واین دو بعد ارز خلا  درانسان با عشق مجازی قابل فهم ودرک بیشتر است  ازاین جهت

زن را کشتزارمرد می داند

که: نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُم مُّلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ 10

زنان شما، کشتزارهای شما هستند؛ پس هر زمان که بخواهید، می‌توانید با آنها آمیزش کنید. و (سعی نمائید از این فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نیکی برای خود، از پیش بفرستید! و از خدا بپرهیزید و بدانید او را ملاقات خواهید کرد و به مؤمنان، بشارت ده

واززاویه دیگر زن وشوهر را لباس هم می شمارد

هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَکُمْ  11

لباس مهر ومحبت  . لباس عشق باید   به عشاق زمینی بیاید تا  چشمه های درک مهر وعشق ازلی برانسان بجوشد

وانسان به عنوان محور وصاحب کرامات وهدایای خداوند می تواند در قامت معشوق وعاشق حی لایزال واقع گردد12

والی الله المصیر

حمید رضا ابراهیم زاده

مازندران /نهم خرداد94

*- منابع

1- معانی الاخبار شیخ صدوق ص 20

2-شعر از افشین ید اللهی

3- دیوان حافظ

4- کلیات حدیث قدسی

5- نحل 66

6-کهف46

7-آل عمران14

8- فتوحات مکیه/ محی الدین عربی مبحث عشق

9-  نام کتاب ومضمونی از تفسیر آیت الله جوادی آملی زن آینه ی جمال خدا

10- بقره223

11- بقره187  

12- مقاله حقیقت عشق مجازی مولف د. حمیدرضاابراهیم زاده



* تلخیص این متن منتشر شده دریکی ازشبکه های مجازی

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثردر انحصارمولف می باشد.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

این ها

دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۹ ب.ظ


این ها

اینها و آنها همه همّازهمند

اینها می دانند و از دانایی شان گرفتارند

آنها نمی دانند و با نادانی شان بیمار

اینها یک طبقه اند و تمناهایشان انحصاریست

و آنها فوجی از ضد و نقیض های انفرادی

اینها می خواهند

و آنها نمی خواهند

اینها نمی توانند

و آنها می توانند

من همیشه حیران اینها و آنها هستم...

این و آن دو اشاره اند

و ما صاحبان انتخاب و اشاره

با اینهاییم  یا با آنها؟

ما بودن امتیازاست

اینها بودن ساخته‌ی عقده‌های ماست

وآنها بودن آفرینش غفلت‌ها ی پذیرفته شده ما

و ما هم امانت اینها و آنهای خودمانیم.

مهم اینست که او با کدام باشد.

همیشه با او بودن، اشتیاق درونی ماست

اما نمی دانیم که او با ماست یا ما با او...


 

حمیدرضا ابراهیم زاده.

کانی اسپیکا15/11/1391

  • حمیدرضا ابراهیم زاده