مرگ
مرگ تلخ ترین واقعه و شیرین ترین پدیده زندگی هر بشری است
لحظات دگردیسی وپوست انداختن و قالب تهی کردن. وبالاخره ناامید شدن از داشته ها... خیلی سخت است.
تحول وتکامل ، نیاز و شاخصه ی بشری است ومرگ بخش مهمی از پازل تکامل بشریت است
مردن درحقیقت گذر از رحم تنگ دنیا ووارد شدن به رحم وسیع برزخ است.
رحم برزخ کاملتر وتوسعه یافته از رحم های قبلی است که باعث رشد وتکامل انسان می شود.
از کالبد خاک رستن زیبایی ها وراحتی هایی دارد.
راحتی هایی که خیلی هابا تلخکامی از رحم دنیا آرزوی مرگ پس از ناامیدی از دنیا را دارند
ومرگ را چه باانتحار . چه با شهادت وچه بامرگ طبیعی می خواهند و رستن از سختی ها وفشار وضیق رحم دنیای خاکی را می پسندند
که دراین مقطع به علت ازدست دادن امید به زندگی دردنیا را بهترین گزینه برای آسودگی خود می پندارند
در آیه ی ششم تاهشتم سوره ی جمعه آمده است:
بگو ای کسانیکه مدعی هدایت شدن هستید وخودرا کامل می پندارید اگر راست می گویید آرزوی مرگ کنید....
آنها بخاطردستاوردهای پیشین خود هرگز چنین تمنایی نخواهند داشت
بگو بی تردید آن مرگی که ازآن می گریزید باشماملاقات خواهد کرد/
ترس از دست دادن، وحشتناک ترین پدیده ی محتوم دنیاست
از دست دادن عادت ها. دلخوشی ها ودوست داشتنی ها همیشه ترسناک است.
ومرگ یعنی از دست دادن تمام دلبستگی ها وتعلقات.
موانست با تعلقات دنیایی شامل حب جان. سلامتی.فرزندان وعیال و مال وناموس باعث همگن شدن واختلاط می گردد یعنی مخلوط شدن با دنیا.وبرای جدا کردن ازاین اختلاط به فشار وکمپرس شدید نیاز هست ومرگ این صعوبات را درخوددارد
البته عبورازاین تونل وپل لذت هایی هم دارد که در لحظه ی جدا شدن روح از بدن رخ میدهد.
اما تلخ ترین واقعه از لحظه متوجه شدن مرگ تا اول جان کندن است که اصلا مدت زمان زیادی ندارد شاید چند ثانیه باشد اما کشش این چند ثانیه به اندازه ی سالهای عمر شخص درک کننده ی مرگ واقع می شود.
مرگ واقعا تغییر لباس است.تغییر شنیدن. تغییر درک کردن همه هستی وآفرینش وپرده برداشتن از واقعیات پنهان ازنگاه بشر است.
گمان می برم لباسی که کثیف وکهنه وپاره شد را باید درآورد وخلعت نو پوشید واین آغاز فلسفه ی غسل وکفن وتدفین است...
مرگ درکنارماست وردرگلبولهای ما جریان دارد.
به محض رخ داد مرگ وترس منبعث از سکرات مرگ حتی روح نام خود راازیاد می برد
وبنا براین درحین تدفین نامش را به گوش کالبدیش تلقین می کنند و شهادتین را به او گوشزد میکنند
ویادآوری می شود که ازکجا آمده است وبه کجا خواهد رفت.
یادآوری می کنند که یادمان باشد:
مرگمان واقعیت داشت همچنانی که زندگی کوتاه ما حقیقت داشت.
مرگ حق است
میزان حق است
صراط حق است
وفرشتگان پرسشگر حق هستند
بهشت وجهنم وروز برانگیختن حق است...
واینگونه بود که:
ازروزازل آئین نامه ی زندگیمان را برایمان خواندند و ازما تعهد گرفتند وذیل مفاد قرار داد مهرتائید زدیم وگفتیم :
که همه چیز حقیقت دارد....
وصبح نزدیک است
والی الله المصیر
حمیدرضا ابراهیم زاده
24/1/1395
تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصارمولف محفوظ است
- ۹۵/۰۱/۲۶
برای شما هم پیش آمده
نمی دانم
ولی گاهی حرفی و سخنی چنان در شما نفوذ می کند که گویی وجودتان کویری است و آن آبی پاک که نهادتان را روشن و احیا می کند
من خیلی وقتها به این می اندیشم چه قبل از مرگ چه می شنوم که مثل همین کویر خود راشالیزار می بینم ؟!
گاهی مرگ را مثل تغییر کرم به پروانه تشبیه می کنند
من پروانه شدن را با عمق جان می پسندم
و فشار های قبل از مردن را به سختی های آن کرم تشبیه می کنند
این سختی هارا در مسیر تکاملم می پسندم
به سخنان همه بادقت گوش میدهم شاید همان تلنگر زندگی ام در زبان یکی مخفی باشد
پس بگویید برایم حرف های قبل از مردن را که من می شنوم!
کاش بشنوم ؛به خاطر بسپارم و در رفتار و عمل اجرا کنم تا وقت باقی است
که من تا به نیمه یا بیشتر در قبر فرو رفته ام !