دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات،یادداشتها وآثار پژوهشی واجتماعی حافظ ومترجم قرآن کریم و نهج البلاغه و شاعر و خوشنویس و پژوهشگر حوزه جامعه و رسانه؛ استاد دانشگاه دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

مناجات ابرار

جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۹ ق.ظ

پروردگارا!


تو بزرگی و امید بخش و سزاوارترین معشوق برای دلبستن ...


خدایا!


تو تنها الهه‌ی همه قدرتها و زیبایی‌هایی و ماناترین واله و شیفته‌ی مخلوقت انسان هستی ...


الهی!


تو بزرگی. و بزرگتر و توانمندتر و مدبرتر از تو هیچ بزرگ و مقتدر و مدبری نیست.


هنگامیکه بخواهی ببخشی، بی‌حساب می‌بخشی .


و هنگامیکه بخواهی بیامرزی و عطا کنی، هیچ دلیلی برای دلت دلالت نمی‌کند.


مهیمنا!


بمن توانایی عفو بی‌چشمداشت راعطا کن و تحمل چشیدن جرعه‌های تلخ شرنگ بی‌وفایی و هجران دوست داشتنی‌هایم را.


معبودا!


به نگاه ناگاه تو دلبسته و امیدوارم. که مرا در ناگواریها تنها نمی‌گذاری.


تو بزرگی ، بلند مرتبه تر از الله اکبر ذهنم و عمیقی عمیق‌تر از ژرفای اقیانوس آرزوها و امیدهایم.


وقتی که می‌بینم عظمت و ژرفای مصایب و دلخوشی هایم از تو بزرگتر نیستند.


وقتی که می‌بینم تو بزرگ و سرپرست و وکیل و قاضی  وشاهد مهربان من هستی.


می‌انگارم که خوشبخت‌ ترین و خوش شانس‌ترین  انسان تمام دنیا هستم.


می‌گویم الله اکبر!

که کلید واژه‌ی همه ظرافت‌ها و زیبایی‌ها و دارایی‌ها و بزرگواریهایی.

و تنها یاورم در همه فراز و فرودهای مسیر بزرگ شدنم هستی.


باز می گویم «الله اکبر» که رمز این طنین. بیگ بنگ هستی را کلید زد...

این اولین آوازی بود که به گوشم خواندند تا بدانم هیچ مصیبت و دلخوشی بالاتر و بزرگتر از تو نیست.

باز می‌سرایم نغمه‌ی «لااله الا الله » را که نفس من  به سوی تو باز می‌گردد.

و همین آخرین واژه‌ای است که بر گوشم خواهند خواند که هیچ ماوایی جز تو ندارم.

لطیفا!

کریما! 

رحیما!...

بخاطراینکه مرا و دوستانم را و دلخوشی هایم را در آغوش لطیفت محافظت می کنی از تو سپاسگزارم.

                         

                   12  دی ماه 1392 حمیدرضاابراهیم زاده



تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است.



  • حمیدرضا ابراهیم زاده

کیش ومات

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۷ ب.ظ

 

   به بهانه درگذشت پدر بزرگ عزیزم:

در بدرقه ات
ماه نهان
ازبیابان مغان
تا سرکوچه ی جان
غمزه کنان
رقص کنان
 می آمد
 مه من
ماه هویدایی من
شه من
شاه سویدایی من
قمر و
شمس من و 
 شاه شمشاد قدان
آه من
جاه من و
خسرو شیرین دهنان
جان  فدای قدمت
قامتم دال برای   الف قامت تو
شور بنه
عشق بیا
عشوه نما
هستی ام کیش شد و
مات شدم
از غم غیبت تو...



حمیدرضاابراهیم زاده
12خرداد 1395
 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

بخش سومافزودن تصویر از فضای اختصاصی

 

 

 

ساختار سازی رفتار  مردم عصردر حال گذار

 

 

رجوع به :به مقاله سوگند به عصر تحلیلی بر ریخت شناسی سوره ی والعصر اثر مولف

 

 

سوگند به عصر http://dayeremina.blog.ir/1393/09/01/%D8%B3%D9%88%DA%AF%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%B5%D8%B1


بخش چهارم استعمارستیزی در جامعه ی نو توسعه و امت به ظلم وداشته شده.

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿الصف: ٧﴾

 

ظلم در عرصه فرهنگ درحقیقت جنگ نابرابر با داشته های یک ملت است.

 ستم پیشگی در هر نوع از انواع مرسوم خود در تعارض باکرامت  انسانی و مبارزه ی با حقوق بشر است و همواره تخدیر افکار و استعمار فکری و فرهنگی نوعی ستم کاری پیشرفته محسوب شده و ثروت و قوای فعال درونی یک ملت به یغما می رود.

 بااین نوع استعمار خزنده، سرمایه های ملتهای هدف بصورت سرباز با کم ترین هزینه علیه همان ملت تجهیز و سامان دهی می شوند.  استثمارگران و برده‌داران جدید با شناخت نقاط ضعف و قوت ملت های هدف با استمداد از ابزار جذابیت و زیبایی و تحریک حس لذت خواهی و رفاه و آسانی به سراغ فرهنگ و عقاید یک ملت و آئین می روند و سرمایه هایش را در تقابل و کشمکش درونی مضمحل می کنند.

 مثلا: پدر یا سرپرست  فرهنگی ومعنوی خانواده را را با فرزند درگیر میکنند تا هویت دینی وتشکل خانواده را در خانواده های متدین از بین ببرند.

همان گونه که واضح است بزرگترین ومهمترین سرمایه های هر ملت جوانان آن ملت هستند. و بعنوان یک فرصت در اختیار مدیریت کلان یک کشور قرار گرفته تا با تربیت و آموزش از آنها بعنوان نیروهای بالقوه و بالفعل در تولید علم و عرصه ی عمل استفاده نماید. اما اگر مدیران نتوانند از فرصت این سرمایه ها خوب استفاده کنند و یا توان مدیریت بر آنها را نداشته باشند. در حقیقت همین فرصت ها با برنامه‌ریزی برده داران و استعمارگران مدرن به تهدیدی در برابر ملتهای خود مبدل می شوند. و گریزی از آن نیست. نه راه برخورد و تخریب سرمایه هاست نه توان مبارزه با آنان.بلکه تنها را توسعه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی است که مجرای آن از آموزش و پرورش و آموزش عالی و رسانه ی ملی هر کشوراست که موظف به تربیت و پرورش و فراوری ساختار سرمایه( جوانان) خویش است. و بایداز آن مراقبت و نگهداری پسندیده کرد.

 

  

بنابرین استثمار گران و برده داران مدرن برنامه ریزی بلند مدت و یا زود بازده برای انفکاک و گسست بین نسلی آماده کردند تا به راحتی به انقلاب بزرگی علیه  انقلاب اخلاقی و جامعه مهدوی و مدنی تبدیل شوند. دراین کشاکش بطور قطع استعمارگران بدنبال تک قطبی کردن سیاستهای دینی و اعتقادی و اقتصادی جهان به نفع خویش هدفمند شده اند . و نبرد بااین مزدوران کار بسیار پیچیده ای برای برون رفت از بحران هاست.

 زیراغالب سربازانش سرمایه ها ی ما و رفتارهایمان است.  و جوامع های در حال توسعه و یا توسعه نیافته خیلی دیر متوجه ازدست دادن قوای فعاله و محرک های اصیل و فطری خویش خواهند شد. و به مثابه از دست دادن سرزمینی می ماند که خودمان  مهاجمان را میهمانان خود فرض کرده ایم البته این رویکرد با تفاهم  و تفاوت و تعامل فرهنگی مقوله ای جدا محسوب شده و حدو مرزهایی نیز در این بین مرقوم و ترسیم شده است. منتهااز جمله علائم این نبرد نابرابر می توان به موارد ذیل اشاره کرد؛

 

 1-      شکاف بین روشنفکران و دانش آموختگان علوم انسانی و سنت گرایان. در تلقی قرائت های دینی. مفاهیم آزادی و بنیان های اقتصادی و کار  و سرمایه.(تقابل سنت ومدرنیته)

 

 

 

2-      تخدیر افکار عمومی برای پذیرش امر دینی. ایجاد شک و تردیددر بدیهیات دین

 3 - رویکرد شخصی علمای دینی و مبلغین امر دین به مسائل اقتصادی و اشرافی گری تحت عنوان رفاه نسبی(عدم تعریف رفاه نسبی)

4- افراطی گری  و خشونت دینداران و علمای دینی در ابراز اجتهادات شخصی. و خشونت بامنتقدان و نقدناپذیری قاطبه ی زعما ی دینی. عدم حرکت به سمت مقتضیات زمان و انجماد و تحجر گرایی و ظاهر پرستی و قشری نگری، بعلت ترس از پریشانی  باورهای خود یا امت. و ترس از خود باختگی. و حتی مقاومت دربرابر ابداعات و نظریات صالح و یا قابل اعتماد روشنفکران.

5- به کار افتادن ماشین تکفیر و تفسیق سازی  در برابر منتقدان سلیقه ای توسط سنت گرایان.

6-  فاصله گرفتن روشنفکران با مقتضیات امر دینی و عدم تعامل سنت گرایان با مقتضیات زمان.

7- تعارض دو گروه بعلت تفاوت بنیادی وکلامی در اغلب مباحث علوم انسانی و فلسفه ی دانش غربی با فلسفه ی علوم اسلامی. عدم تشکیل کرسی های آزاد اندیشی در هر دو حوزه.

 8-  تغییرات بنیادین در سبک زندگی ملتهای در حال توسعه و امت اسلامی.

9-  تحقیر ارزشها و هنجارها و تحمیل ناهنجاری هادر خلا موجود بین زندگی مردم ملت های در حال توسعه

 10 -  انجماد فکری و عدم تولید و بازیافت علوم و ابداعات و نظریه ها در بین دانش آموختگان ملتهای در حال توسعه و پایبندی به تحصیلات سابق. و اعتماد مفرط به آموخته های متعارض با فرهنگ و سبک زندگی ملتهای در حال توسعه

11-  شکسته شدن حریم خانواده و گسست حرمت های هنجار. کاهش سطح روابط خانوادگی وصله رحم.

 12-   تقبیح دین مداری وباورهای مذهبی وعرفی وملی ؛ تقبیح حجاب و پاکدامنی. تکریم زنا. دروغ و فریب و ریا و خیانت تحت اسانس لذت جویی. خالی شدن اماکن مذهبی ازبخش جوان. و عدم رویکرد نسل جدید به مسائل مذهبی. عدم استقبال مردم ازامر به معروف و نهی از منکر. خمس و زکات. پس از تخریب باورها و بطور اعم منفعت طلبی های افراطی تحت عنوان رفاه بیشتر . و بی توجهی به احکام اسلامی و فروعات دینی در یک کلام.

13-   تهاجم به داشته های ملی  و فرهنگها ی اقوام و ملتدیگر تحت عنوان مبارزه و یا طنز بدون هدف تمسخر زبان. فولکورتحقیر و تبعیض نژادی. به آتش کشیدن پرچم ملتها. فحاشی و هتاکی به ملت هادر برابر گروههای  یک درصدی همان ملیت ها.

14-درگیری های قومی و قبیله ای.شکاف بین اقوام .تمایل به  تجزیه طلبی ها. اختلافات مذهبی. ترورهای شخصی و شخصیتی. خشونت گرایی و نافرمانی های مدنیو غیره.

15 - توسعه طلبی ارضی. قومی. و درگیری های حدود و مرزها.

16 – رشد و هجمه ی تصاعدی ضریب جینی و یا میزان فلاکت جامعه:

 بیکاری.  تورم. اعتیاد. فساد و فحشا. همجنس گرایی و طلاق و رواج مشروب خوری علنی  و قلیان شهوت  زودبازده وآسان  در بین ملتهای مورد تهاجم.ازدواج سفید وهم خوابگی های نامشروع وهم خانگی های پشر و دختر وکاهش رغبت به ازدواج وتمایل به طلاق

17-  رغبت بخش بانوان به فمنیسم.تلاش برای اخذ سرپرستی خانواده. عدم ازدواج. استقلال از مرد.افراط در زن سالاری فرهنگی جامعه. بالا رفتن سن ازدواج. تنوع طلبی. تمول خواهی. شوهرکشی و خیانت و فسادهای ضربدری.رونق مصرف کالاهای آرایشی وجراحی های زیبایی .تغییرات اساسی در روش معاشرت بانوان تحت عنوان آزادی های زنانه(جنبشهای فمنیستی)

18-  تحقیر زن باابزارنگری کام جویانه از زن در بین ملتها . توسعه جرائم سازمان یافته علیه بانوان و کودکان

19- انتفاع از اشتغالات ناهنجار و شیوع مکاسب محرمه(کسب درآمداز راههای حرام)

20-  شیوع مصرف کالا های غربی. و تقاضای مصرف کالاهای مصرفی فرهنگی و اجتماعی و بهداشتی و... که به تبع آن گسترش فرهنگ و زندگی غربی در بین امت اسلامی مثلا مصرف لباسهای پسرانه با عیوبی متعمدانه در دوخت فاق و... مشاهده میشود. لباسهای چشم نواز و وسوسه انگیز زنانه. لوازم آرایشی زنانه. داروهای محرک جنسی و...

 21- عدم اعتماد به رسانه ی ملی ویا حاکمیت و تغییر الگوها و سواد رسانه ای به طرف الگوهای خبر و تحلیل های غربی. دشمنی کورکورانه با داشته های حاکمیت

22-  رواج بیماریهای لاعلاج و صعب العلاج در بین ملتهای مورد تهاجم. و توسعه ی بازارهای داغ  دارویی مهاجمین. و سونامی بیماری های جدیدتر  پس از تغییر ذائقه ی تغذیه ای و سبک زندگی.

23- تلاش مشهود برای تبدیل نسل جدید با بهره ی هوشی پائین تر. و قامت کوتاه تر و ضریب سلامتی پائین تر در بین جوامع مورد تهاجم با ابزارهای تغذیه و سلامتی

24 - دین گریزی ناخود آگاه  وحرکت سریع به سمت لائیک شدن   مدون و بحران هویت.

 25 - ظهور فرقه هاو نحله های عرفانی و مذهبی. ظهور مدعیان منجی گری جهان

*  با همه ی این علائم در می یابیم که استعمارگران برنامه ی مدونی برای پوکاندن درونیات ملتهای نوخواسته و متمایز با فرهنگ آنان داشته اند. برنامه های بلند مدتی که می شود قدمت آن را به چند هزار سال آرزو تخمین زد. برای برون رفت از این اختلالات و بحرانها  نیاز به بحران شناسی و تبیین ابعاد بحران در بین امت واحده داریم و پس از آن خط و مرزهای تهدید مشخص گردیده و ایجاد بازاراقتصادی مشترک المنافع اسلامی به سرعت تشکیل گردد. تشکیل شورای فتاوی واحددر بین مذاهب اسلامی نیز می تواند جایگاه شایسته ای رابرای ارتقای اتحاد اسلامی اثبات کند.

 

البته خیزش های اسلامی نیز می توانند بصورت بنگاههای زود بازده در رشد حرکت و دعوت  اسلامی نقش بسیار موثری داشته باشند. آنها باامید به تغییر و تلاش برای تحول می توانند در مقابل دگماتیسم سازمانی و مصلحت گرایی های تشکیلاتی و عدم گرایش به خشونت و تروریسم و  عدم خودشیفتگی و یا عدم التقاط واختلاط برخی از دیدگاههای غربی بنام نواندیشی اسلامی و گسترش روابط خود با علما و اندیشمندان و روند اجتهاد اصیل و عدم قشر نگری و سطحی نگری درفهم شریعت و تاکید بر اجرای شریعت در تمام بخشهای زندگی شخصی و اجتماعی به این توفیق بزرگ دست یابند.

و نبایدفراموش کرد که خداوند  و فرشتگان پشتیبان مدافعان مومنان و اهل باور است.

(سوره حج آیه 28 و فصلت  آیه 30)

 از قلت افراد و کمی نیروها نباید واهمه داشت به  تعبیر امام علی (ع ):

 لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله.

 وبه تعبیر بزرگتر خداوند درابتدای مبارزه ی ابراهیم خلیل با هیمنه ی جبار نمرود بعنوان نماد خود پرستی و جمود . تبر حق را به دست ابراهیم می سپارد. تا باطل بزرگ این هیمنه را بشکند.

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَزَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ ﴿الأنبیاء: ١٨﴾

همچنانی که خردسالی چون موسی را از آب مامورکردتا هیمنه ی فرعون را زیر آب کند.

حق جویی واصلاح طلبی  و درستی با استقامت همراه است:

وتواصوابالحق وتواصوابالصبر.

پیروی از حقیقت با بردباری وهزینه دادنها ممکن خواهد بود

و همینطور نقش موثر و فعال رسانه ی منبر بعنوان اولین رسانه ی پر مخاطب اسلامی با محوریت مساجد و بقاع متبرکه بسیار حائز اهمییت است. روحانیون و مبلغین آموزش دیده بعنوان هرم فرهنگی مساجد و محلات تجهیزشوند و از پتانسیل های موجود بهره ببرند و در راستای اهداف بلندمدت و متعالی قرآن با حفظ وحدت کلمه و انسجام ملی و با نیاز سنجی و شناختن جامعه ی خود اقدام به مصون سازی جامعه از بلایای در انتظار نمایند که در طول تاریخ اسلام مبارزات خیرخواهانه ی علمای عظام برای امت اسلام مشهود و مفید فایده بوده است.

 ولیکن درکلیت مسئله همه آحاد امت اسلامی(بویژه فرهیختگان. شاعران و هنرمندان و معلمین و اساتید و همه ی کسانی که مهندسان فرهنگی جامعه محسوب می شوند) مسئول هستند تابا پایداری و حق طلبی و اصلاح در این مبارزه حضور داشته باشند و بامطالعه و دقت نظر درباره ی حدود  این مبارزه گام به گام در دعوت اسلامی موثر و سازنده باشند.

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

 دوم تیر1392

                        


   تقدیم به سربازان گمنام امام زمان .برادران وخواهران عزیزمان در واجا

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

  بسم الله الرحمن الرحیم

                                   وابصر فسوف یبصرون

 

     ریخت شناسی نیاز به امنیت و باورپذیری امنیت در جامعه مهدوی

 

   کلیدهای امنیت در جامعه

 جامعه شناسی  رفتارگذار به توسعه ی امنیت ملی پایدار در جامعه مهدوی

 

مقدمه و بخش اول :امنیت در جامعه‌ی مهدوی

بی تردید یکی از بزرگترین لوازم عبور به سمت جامعه مهدوی مهیا کردن امنیت و سازماندهی دستگاه فاخر و مقتدر امنیتی است. با پیشرفت و توسعه‌ی علوم و نشر نظریه‌ها و ساخت و تعدیل ذائقه‌ها و مشرب‌های فکر و سبک زندگی دریافتیم که جان تشنه انسانها تشنه‌ی جامعه‌ی مدنی و عدالت مهدوی است.جامعه مدنی، مجموعه‌ی مسالمت آمیز زیستی بشر است که در آن عزت و کرامت انسانی و رفاه نسبی بشریت، با توجه به آرمانهای قویم و متعادل انسانها لحاظ شده باشد. تعدی و ستم و اغوا و تعارض و تبعیض در آن وجود نداشته باشد و انسانهایی که در این جامعه  زندگی می کنند به  باورهای متمدن و فراگیر دست یافته باشند. و بدیهی است که رهبری چنین جامعه‌ی تک قطبی توسط خرد قدسی و معتبر صورت می‌پذیرد.که بی‌تردید این جامعه فقط در عصر امام معصوم یا انسان کامل سازماندهی و ساماندهی می‌گردد. حوزه‌های دانش و اقتصاد و سلامت و امنیت در این جامعه مملو از ترقی و ثبات است. و هیچ چیزی نمی‌تواند کرامت انسانی را در این جامعه مخدوش کند. فریب و ریا و اغوا و تبعیض جائی در زندگی مردم این جامعه و عصر نخواهند داشت.

بنابرین جامعه‌ی مهدوی با رویکرد مردمی و مقبولیت و مشروعیت الهی و انسانی  روی کار خواهد آمد بی‌شک امام زمان برای اعتلای کرامت انسان و علو دین در زندگی بشر ظهور خواهند کرد.

کسی‌که همه‌ی اقوام و ادیان و ملیت‌ها و نژادها منتظرحضور مقتدرانه‌ی ایشان هستند و دل به طرح و برنامه‌های ناب ایشان خوش داشته‌اند. بدیهی است که آرمانهای واحد انسانی خواستگاه حضورو ظهور ایشان خواهد گردید.

نمی‌توان گفت که مشروعیت حکومت مهدوی فقط الهی است. بلکه ریشه در تمنیات مقدس انسانی خواهد داشت. کرامت انسانی امری است که بعثت انبیا و خاصه منجر به مبعث نبی اکرم و تکلیف برای رسالت ائمه‌ی هدی شده است. همه‌ی دین برای تکامل و رفاه بشریت است

وجه و چهره‌ی پروردگار نیازی برای جلوه‌ی جبر و لطافتش ندارد.

 بلکه انسان با درک این دو مقوله درباره‌ی خالق هستی می‌تواند خود و خدایش را درک کند. عبادت از راه عبودیت امکان پذیر است. درجهان بینی اسلام عبادت بمفهوم پرستش و عبودیت بمفهوم بندگی است.

پرستش یعنی انگیزه برای تقرب به خدا. یعنی گام نهادن در مسیرتوفیق و تکامل هر عملی که باعث تقرب به ذات اقدس ربوبی گردد آن عمل آزادی از بند است.

 حتی خوردن و خوابیدن. مهرورزی وصله رحم و دانش‌ورزی و...  کسی که می خواهد در مسیر تعادل و تکامل باشدنیازمند به اطاعت از خدا و تمکین سنتها و اوامر الهی است.

پرستش همان اتصاف به صفات و اوصاف الهی است.

عبادت یعنی حرکت به سوی رشدو تعالی و کسی که عابد است طلب تکامل و تعالی از حضرت دوست دارد. هر

کسی که اراده‌ی دوستی با کسی  کند از صفات دوست به خود منتقل می کند. انتقال صفاتی همچون : صفات خلاقیت و صداقت و علم و حلم و دانائی از خدا بها نسان قابل تعمیم و اتصاف است. لذا معصوم میفرماید :تخلقوا با خلاق الله

امابندگی خدا نیز یعنی حرکت و تمکین به سوی عدالت و علم و قدرت و رأفت وصداقت و بلندهمتی که همگی این کمالات از عبادت سرچشمه می گیرد و شرط بنیادین عبادت در این مقطع فقط اخلاص در عمل است. کسی که بینش در پندارو اخلاص در کردار و محبت در رفتار پیشه‌ی اوست،سرباز جامعه ی مهدوی است بنابراین عبادت معقول و مقبول عبادتی است که انسان را به این نتیجه برساند که ذات اقدس ربوبی دوستو دلباخته‌ی معشوقی بنام انسان است.  خدایی که فرد و صمد است. و خویش را بی‌پدر و مادر و بی‌همسر وفرزند معرفی می کند.

با این حال او هرگز نیازش را به دوست و جانشین و همراز پنهان نکردهاست:

  1) وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواأَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَلِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿البقره: ١٦٥﴾

2)قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿آل‌عمران: ٣١﴾

3) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنیَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی ا للَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ  ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ [المائده:٥٤] ای اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد [زیانی به خدا نمیرساند] خدا به زودی گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد، وآنان هم خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و دربرابر کافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد؛ و خدا بسیار عطاکننده و داناست.

با این جهان بینی کامل در می‌یابیم که انتظار ما ازامنیت در جامعه ی مهدوی در حقیقت گمشده‌ای است که بر اثر بی‌ بصیرتی در پندار و بی  اخلاصی در کردار به آن دچار شده ایم

در عصرو جامعه‌ی مهدوی همه ی علوم بی کیفیت محتوم به زوال هستند و سایر علوم و ذائقه‌های معتبر تعدیل و تطهیر خواهندشد. و واژه‌ی کرامت انسانی در این مقطع لذت و حلاوت خویش را می‌یابد .گرانیگاه امنیت در همه‌ی حوزه‌های زیستی حلاوتش را هنگامی بروز می‌دهد که خرد بشر به این نتیجه برسد که راهی جز تمکینقانون الهی وجود ندارد. و شارح قانون و سنتهای الهی کسی جز انسان کامل نخواهد بود که خود نیز همراه با تحولات تکنولوژی و اخلاق حرکت کرده است و عمرش را در مسیر تکامل به عبودیت و عبادت مصروف داشته است

سلامتی و امنیت دونعمتی هستند که ذات اقدس ربوبی بعنوان نیاز انسان برای حرکت در مسیر توسعه و تکامل و کرامتوعزت و لذت به انسان هدیه فرموده است. بی تدبیری در فهم و بی بصیرتی در پندار و عمل امنیت جامعه را مختل و مخدوش می کند.با توجه به گستردگی امنیت در همه ی حوزه‌های امنیتی شامل امنیت اقتصادی. امنیت فردی و اجتماعی. امنیت شغلی . امنیت اخلاقی و...

می توان دریافت که مدیریت امنیتی در جامعه‌ی در حال گذار به سمت جامعه مهدوی و آرمانی باید به بخشهای آموزشی و پژوهشی به ویژه آموزش حقوق شهروندی اعتبار ویژه‌ای بگشاید و  با یاری همه ی دستگاههای آموزش همگانی خلا عدم آگاهی درباره‌ی کرامت انسانی و زیست در جامعه ی مهدوی را اشباع کندبی تردید رابطه جدی و صمیمانه‌ی دستگاههای امنیتی بویژه واجا با مهندسان فرهنگی اعم از فرهیختگان و جامعه شناسان و هنرمندان و شاعران و مبلغین و مروجان و اساتید و معلمان و...می تواند راهگشای انتقال صحیح بسیاری از مفاهیم امنیتی و خواستگاه امنیت جامعه مهدوی باشند.

 

سربازان گمنام امام زمان در واقع مهندسان امنیت جامعه‌ی مهدوی هستند.

سربازان سرو قامتی که در رخسارشان آثار خشوع و توکل به خدا و تمکین از اوامر و سنتهای الهی منوراست

و مشفقانه چشم به رفاه و عزت ملت و امت مهدوی دوختهاند.

آنها در بطن مردم نیازمند به امنیت و رفاه و تشنگان عدالت زندگی می کنند. با آنها دردها و درمانها را احساس می کنندو بلکه دردهایشان را قربانی رفاه و لذتها ی مردم میهن می کنند.

دوام توفیق و سلامتی همه ی خادمان خدوم اسلام و بشریت و ملت عزیزمان به ویژه سربازان گمنام امام عصررا از درگاه  ذات اقدس ربوبی مسئلت دارم

بخش دوم :  در انتظار آخرین بازمانده   که این مطلب در این وب قبلا ارائه شده است.

 

(کلیات این مبحث . امام زمان در یک نگاه    )

 اول تیرماه1392

حمیدرضا ابراهیم زاده

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

گشت ارشاد را ارشاد کنید

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ب.ظ

گشت ارشاد را ارشاد کنید

ظهر یکی از روزهای پایانی ماه رمضان امسال ، مقابل دکّه روزنامه فروشی کِز کرده بودم و اخبار قذافی خبیث و سرنوشت امام موسی صدر را می‌کاویدم . به ناگاهی اتفاقی مرا به سمت خود جلب کرد .

گشت ارشاد جلوی دخترکی را محض ارشاد گرفت وخانم ارشادگر با قیافه غضب آلود و بسیار هتاکانه و منزجر‌کننده به دخترک بدلباس می‌توپید...

دخترک هم در حال توجیه و دفاع و آسمان و ریسمان کردن می‌نالید .

یک افسر بلندپایه نظامی کنار راننده لابُد برحُسن اجرای کیفی  ارشاد، نظارت می‌کرد .

به ناگاهی نگاهم در نگاه افسر پیچ خورد با غیض و عتاب و نگرانی و فریاد خاموش بمن گفت ؛ چیه ؟!

کت و شلوار رسمی به تن داشتم و همان محاسن ملایم همیشگی . شاید مرا شناخت شاید هم خود را در تنگنای محاصره نگاههای تلخ من و مردم گرفتار می‌دید .

او مأمور است و معذور این تنها پاسخ سریع الاجابه‌اش می‌توانست باشد .

چندسال پیش در هیبت مدیراصلاح و ارشاد یکی از مراکز اجرایی، فعالیت میکردم.

یادم هست از مجموعه ضابطین و دوستانم می خواستم همه ی سعی خود را در جلب بالغ فکری و محبت در رفتار نسبت به مخاطبین سُر خورده اجتماعی بکار گیرند . به آنها می گفتم اگر یقه لباسم لچر شده و دکمه‌ای جابجاست و من متوجه خودم نیستم و یا تعمداً و قاصراً و قصوراً . سهل انگاری در تعویض لباسم دارم به آرامی به من خواهید گفت : آقا یقه لباس شما برای حضور در انظار عمومی مناسب نیست . اما هرگز لباسم را پاره نمیکنید و بر فرقم نمی کوبید و آبرویم را نمی‌برید که ایها الانظار این بابا لباسش بَده و مدعی نظم و انضباط هم است !

زیرا همان آیینی که به شما امر به معروف ونهی ازمنکر را تکلیف کرده ، کرامت انسانی افراد را  به اندازه حرمت مقدسات محترم می دارد .

گاه با دوستان در خیابان تمرین عملی می‌کردیم . گاه می‌گفتم سکوت کنید گاه می‌گفتم التماس کنید. آنها خواهر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده‌هایمان هستند و از اجانب به سمت هتک عفت عمومی نیامدند آنها متوجه قبح عملشان نیستند.

امر به معروف یعنی تحول به سمت رشد و ترقی و فتوحات ارزشها ، نه ماجراجویی و چشم چرانی و دق دلی خالی کردن از عوامی که از اخلاقیات اجتماع و عرف لیز خوردندویا درکی از قباحت ها ندارند ...

مراحل امر به معروف فقط در تذکر لسانی‌اش با سه اصل بصیرت در دین ، اخلاص در عمل ، محبت در رفتار آغاز می‌شود . تضییع حقوق شهروندی و هتک کرامت انسانی شهروند بعلت وجهه لباس بد و منظر نامأنوس بخودی خود خلاف قانون و شرع متین است . آنها نیازمند به فهم درست در پوشش و اصول اخلاقیات هستند .

گاه چنان خود را روشنفکر و مصلح می‌بینند که باید با آنها مدارا کنیم و بفهمانیم که این درک شما از پوشش و رفتار خلاف شأن روشنفکریتان است . مخاطب ما بدنبال تحول و جلوه‌گری و زیبا نمایی است و از نگاه عرف و قانون و شرع این رفتار محدود است .

اما ما می‌خواهیم ارشاد کنیم ؟ چگونه و به چه قیمتی ؟

اصل واصالت امر به معروف  ونهی ازمنکر یا اصلاح وارشاد که لازم ومقبول است.

اما روش اصلاح طلبی ویا ارشاد و یادآوری خوبی ها و برائت از بدی ها خیلی مهم وحیاتی است

هزینه های گزافی را درروش برخوردها یمان متحمل می شویم که اسلام ونظام ومیهن باید این هزینه را بپردازند...

فرجام بد رفتاری گاه به قیمت تنفر از هر آنچه که مقدسات ماست .

فحاشی و هتک و گاه ضرب و شتم مخاطبمان که بدلباس است کجای کار معروف و اخلاق شرع متین است.؟؟

چرا امر به معروف ونهی ازمنکر را از عُقده‌هایمان سوا نمی‌کنیم .

عقیده های ملزم کننده ی ما به آمریت معروف  عقده ای نیستند .پس نباید قهر واغماض شخصی وجناحی را برآن تحمیل کنیم.

امر به معروف فریضه الهی است منتهی دراجرا باید از قهر و غضب و ترس و تنفر و دوری جست و کار را الهی و خالص کرد و سعه صدر و مدارا را با آن عجین کرد که مصون از لجاجت و بی‌مهری باشد .


اینک می‌پندارم باحجم وحشتی که بر مردم بخاطر شنیدن واژه ی گشت ارشاد مستولی می شود باید که اول ازهمه  گشت ارشاد را ارشاد کنید.



حمید رضا ابراهیم زاده

5شهریور1390

تمامی حقوق وعواقب مربوط به اثر درانحصار مولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

مرگ

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ق.ظ

 

مرگ تلخ ترین واقعه و شیرین ترین پدیده زندگی هر بشری است

لحظات  دگردیسی وپوست انداختن و قالب تهی کردن. وبالاخره ناامید شدن از داشته ها... خیلی سخت است.

تحول  وتکامل ، نیاز و شاخصه ی بشری است ومرگ بخش مهمی از پازل تکامل بشریت است

مردن درحقیقت گذر از رحم تنگ  دنیا ووارد شدن به رحم  وسیع برزخ است.

رحم برزخ  کاملتر وتوسعه یافته از رحم های قبلی است که باعث رشد وتکامل انسان می شود.

از کالبد خاک رستن زیبایی ها وراحتی هایی دارد.

راحتی هایی که خیلی هابا تلخکامی از رحم دنیا  آرزوی مرگ پس از ناامیدی از دنیا را دارند

ومرگ را چه باانتحار . چه با شهادت وچه بامرگ طبیعی می خواهند و رستن از سختی ها وفشار وضیق رحم دنیای خاکی را می پسندند

که دراین مقطع  به علت ازدست دادن امید به زندگی دردنیا را بهترین گزینه برای آسودگی خود می پندارند

 در آیه ی ششم  تاهشتم سوره ی جمعه آمده است:

 بگو ای کسانیکه مدعی هدایت شدن هستید وخودرا کامل می پندارید  اگر راست می گویید آرزوی مرگ کنید....

آنها بخاطردستاوردهای پیشین خود هرگز چنین تمنایی نخواهند داشت

 بگو بی تردید آن مرگی که ازآن می گریزید باشماملاقات خواهد کرد/

ترس از دست دادن، وحشتناک ترین  پدیده ی محتوم دنیاست

از دست دادن  عادت ها. دلخوشی ها ودوست داشتنی ها همیشه ترسناک است.

ومرگ یعنی از دست دادن تمام دلبستگی ها وتعلقات.

موانست با تعلقات دنیایی شامل حب جان. سلامتی.فرزندان وعیال و  مال وناموس  باعث همگن شدن واختلاط می گردد  یعنی مخلوط شدن با دنیا.وبرای جدا کردن ازاین اختلاط به  فشار وکمپرس شدید نیاز هست ومرگ این  صعوبات را درخوددارد

البته عبورازاین تونل وپل لذت هایی هم دارد که در لحظه ی جدا شدن روح از بدن رخ میدهد.

اما تلخ ترین واقعه از لحظه متوجه شدن مرگ تا اول جان کندن است که اصلا مدت زمان زیادی ندارد شاید چند ثانیه باشد اما کشش این چند ثانیه به اندازه ی سالهای عمر شخص درک کننده ی مرگ واقع می شود.

مرگ واقعا تغییر لباس است.تغییر شنیدن. تغییر درک کردن همه هستی وآفرینش وپرده برداشتن از واقعیات پنهان ازنگاه بشر است.

 گمان می برم لباسی که کثیف وکهنه وپاره شد را باید درآورد وخلعت نو پوشید واین آغاز فلسفه ی غسل وکفن وتدفین است...

مرگ درکنارماست وردرگلبولهای ما جریان دارد.

به محض رخ داد مرگ وترس منبعث از سکرات مرگ حتی روح نام خود راازیاد می برد

وبنا براین درحین تدفین نامش را به گوش کالبدیش  تلقین می کنند و شهادتین را به او گوشزد میکنند

ویادآوری می شود که ازکجا آمده است وبه کجا خواهد رفت.

یادآوری می کنند که یادمان باشد:

مرگمان واقعیت داشت همچنانی که زندگی کوتاه ما حقیقت داشت.

مرگ حق است

میزان حق است

صراط حق است

وفرشتگان پرسشگر حق هستند

بهشت وجهنم  وروز برانگیختن حق است...

واینگونه بود که:

ازروزازل آئین نامه ی زندگیمان را برایمان خواندند و ازما تعهد گرفتند  وذیل مفاد قرار داد مهرتائید زدیم  وگفتیم :

که همه چیز حقیقت دارد....


وصبح نزدیک است


والی الله المصیر



حمیدرضا ابراهیم زاده

24/1/1395

 



تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصارمولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

راهیان نور وخطر انجماد وتابو شدن

يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ


                                 راهیان نور و خطر انجماد و تابو شدن


suzzjggcma4skj1yrbys.jpg

 

 بی‌شک یکی از مظاهر اقتدار و عزت میهن شهدا هستند.

 بزرگ مردان سرو قامتی که با ایثار عزیزترین متاع زندگی خویش بنام جان شیرین به آرزوها و آرمانهای شیرین خود دل خوش داشتند. 

یکی از بزرگترین مراحل گذار برای استقلال میهن، مبحث جنگ هشت ساله نظام ما با حزب بعث عراق به سرکردگی صدام بود. که در این مصاف بخشهای وسیعی از خاک شمال غرب تا جنوب غربی کشور به جبهه نبرد مبدل شد.

و همه مردم میهن از همه اقوام و قبایل و ادیان و مذاهب و  جنسیت و طبقه‌ی اجتماعی در دفاع ازکیان میهن سرفرازمان مشارکت داشتند.

گروهی با حضور فیزیکی و گروهی با حمایت مالی و پشتیبانی کاملا استراتژیک در عرصه کار و تلاش در همه‌ی حوزه‌های اقتصادی، علمی، کشاورزی و... موجبات تقویت جبهه نبرد بودند.

نبرد مختص به مجاهدین خط اول جبهه نبوده است.

یکی از موهباتی که جنگ با خود داشت. تقویت روحیه‌ی برادری و برابری در دفاع از میهن بود چه در جبهه و چه در پشت جبهه. مشارکت و اتحاد و همدلی همه مردم باعث ایجاد جبهه مستحکم علیه هرگونه دشمن بود.

قطعا اگر تلاش نیروهای پشت جبهه حتی یکروز دچار تعلل می‌شد. دفاع به نفع دشمن مغلوبه می‌شد. با این رویکرد، اتحاد و همدلی 8 سال جنگ یا دفاع را سرپا نگه داشت. 

در این بین خانواده‌های زیادی بی‌سرپرست شدند. جوانان ویا سرمایه های ارزشمند زیادی به شهادت رسیدند و یا ناقص و معلول شدند. ویرانه های زیادی بر جای ماند و...

لیکن به نظر گروهی، برادری و همدلی و اتحاد فقط در پشت خاکریزهای جنگ جامانده است. و همه‌ی وجود خود را در آن جا می‌یابند. و حتی به دیگران نیزتلقین می‌کنند که برادری مختص آنجاست. عشق و نشاط در آنجا زندانی است و...

اما پس از جنگ، اشتیاق به عزت و رفاه و اتحاد و همدلی می‌بایست بیشتر به قلب نگران و زجر کشیده مردم باز گردد.

 بااین نگاهها آرمانهای شهدا خیلی زود مفقود الاثر شدند. و در ازایش پوتین و چفیه و.. مقدس شدند.

  غبار فراموشی بر رهپویی از آرمانهای شهدا به سرعت همه‌گیر شد و با رفتار افراطی مدعیان همچنان جنگ به دفاع ارجحیت دارد. و گاه روحیات طلبکارانه شان بطور غیر مستقیم و حتی مستقیم بر گرده مردم سنگینی می‌کند.

که البته این طرز فکر دراقلیت محدود است .

و بالاخره بیرق راهیان به اصطلاح نور برافراشته شد...

با کمترین تاثیرگذاری و بیشترین آسیب به حوزه‌ی فرهنگ دفاع و شهادت پرداخته شد که به نگاه منصفانه باید گفت  خلا موجود، راهیان نور نبود بلکه راهیان نور باید همان بازسازی فرهنگی با توجه به سفارشات و آرمانهای شهدا باشد نه قشریگری.

بکارگیری بجا  وصرف هزینه‌های سنگین می‌تواند در جای خود موجبات آثار خیر وبرکات شایسته‌تری باشد.

شهدا اینجایند.

وصییت نامه‌ها و آرمانهایشان اینجاست.

کشور نیاز به اتحاد و همدلی و بازسازی همه جانبه دارد.

لیکن گروهی می‌خواهند در همان خاطرات به خواب بروند.

درست است که مکان رزم می‌تواند یاد آور حماسه‌ها و برادری‌ها باشد. اما درجا زدن و مقدس کردن اماکن رزم در برابر مقدسات اصیل‌تری همچون قرآن و کرامت انسانی وحقوق شهروندی و عزت و رفاه مردم و آرمانهای شهدا جای تامل دارد.

همواره دشمنان ظاهر و باطن از مقابله مقدس در برابر مقدس سود بردند.

در مقابل قرار دادن اسم و شعاربرای شهدا برابرکرامت انسانی وسرفرازی و رفاه و عزت  و آرمان‌های قرآن بزرگترین و جدی‌ترین آسیبی است که بصورت خزنده درحال تخریب مقدسات است.

شعارهای پر طمطراق دادن صوری برای مملکت و شهدا رسیدن به اهداف و آرمانها نیست. بلکه توهین به همه‌ی داشته‌های شهداست.

به نام شهدا برای اقناع و ارضای عقده‌های شخصی  وحزبی ،کاری بسیار مذموم و ناپسند است.

این همه مخارج و صعوبت راه و مکان و حتی تلفات سنگین فقط برای تیز کردن شامه‌ی جنگ دوستی نیست؟

 مردان بی‌ادعا نرفتند تا جای خود مدعیان سفسطه‌گر جایگزین کنند.

شهدا در بین ما هستند. و هنوز منتظرند تا عزت وامنیت ملی ووضعیت رفاه و فرهنگ مردم به تعالی و عزت برسد آنها نرفتند که برای آرمانهایشان چفیه و قمقمه و... و مجسمه جایگزین شود. آنها هستند که با ما باشند.

راهیان نور می تواند فرصتی برای حلول یادمان شهدا وآرمانهایشان باشد

ولی دراین شرائط راهیان نور خطری است برای نماد شدن و تابو شدن که چند سالی بلای جان داشته‌هایمان شده.

مزار شهدا و وصایای ارزشمندشان بسیار غریب مانده اگرچه سنگهای تزئینی و مقبره‌سازیهای تجملاتی هم بر آن بنا شده است. اما روح آرزوهای این بزرگواران همچنان مهجور ودر داخل مقبره ها محبوس است.

  با احتساب آسیب‌ها و کاستی‌هایی که به لحاظ مادی و معنوی در مسئله‌ی راهیان نور وجود دارد. انجماد روحیه همدلی و ایثاربسیار جدی است و اهتمام یاد کرد اندیشه‌های متعالی شهدا فقط در آن مناطق بزودی از معضلات فرهنگی به شمار خواهد رفت که آسیب شناسی این امر در جای خاص خود  قابل رسیدگی است.

مولانا میفرماید:

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید

از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید

یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید.


به هرروی انتظار می‌رود مسئولین حوزه‌ی فرهنگ و شهدا، از راههای بهتری برای به جریان افتادن مسیر حرکت آرمان خواهی شهدا باشند.

و از قشریگری و ترویج ظاهر پرستی احساس خطر کنند.

والامر الیکم



حمیدرضا ابراهیم‌زاده

 هفتم فروردین1392


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

احوال دل من

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۵ ق.ظ

دلم دل دل کنان

دلواپسی دارد

 نمی دانم چرا

اگر دارد پریشانی

هوای بی کسی دارد

نمی دانم چرا

هوای واژه ها مرطوب

هجای قافیه معیوب

دلم شاید چو چنگیزی

دلی از بس قسی دارد

نمی دانم چرا...؟


                  

 

 

                      با این احوال دلم را کجای دلم بگذارم؟

 

                  حمیدرضاابراهیم زاده   29 اردی بهشت1393

 


تمامی حقوق نشر درانحصار مولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

طعم عاشقی

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۰۴ ق.ظ
               

 

طـــعم عــاشــــقی

 

کسی طعم و مزه عشق را می‌شناسد که از جام بلا و هیجان و التهاب عشق جرعه‌ای چشیده باشد و گرفتار جزر و مد دریای متلاطم و اقیانوس مواجش شده باشد. زیرا زلالیت و لطافت و شفافیت عشق امکان هر هجمه‌ای را برایش فراهم می‌آورد.

 نمیتوان برای عشق شرایط قائل شد. شرط گذاشتن برای عشق و در انتظار فرصت گذاشتن عاشق و سیاست ورزی و احتیاط برای امر عشق و درک حقایق آن ظلم و فشار مضاعف به عشق و عاشقی است. هنگامیکه بذر گَل عشق در گِل دل عاشق ریشه میدواند و ساقه‌هایش را در فضای روح و جان خود قطورمی‌کند، افکار و آرای پریشان و ضد و نقیضِ معشوق و دیگران اعم از شایستگی عاشق و معشوق بر هیبت این نهال میتوفد و مهیبانه هستی عشق را به بازی می‌گیرد و هجمه می‌آورد. و گاه در این مجال هیچ از عشق و عاشق و معشوق نمی‌ماند، جز ناله‌های مرطوبی که از پس ابرهای تیره می‌غرد و با باران نیسان همه‌ی کویر و صحرا را با گریه‌هایش آبیاری میکند و شفا می‌دهد. عاشق به زنجیر نهانی عشق بسته و مسجون است. و از غم فراق معشوق دلش خون است. عشق در همه‌ی اجزایش جاریست و او مجنون است. زلفش  بدست باد صبا پریشان و در سکون است....

 نگرانی معشوق از گزش‌های خار راه عشق به یک کنار، دلواپسی‌هایش ازحال معشوق و نقشه‌ها و سیاست گذاری‌هایش گزنده‌ترین حربه‌ایست که ناخودآگاه بر وجود زار و نزار عاشق فائق می‌آید. حتی صدای عندلیبان هزار دست را هم در می‌آورد که:

ای صبا رو سبکبار ازبرم پیش دلدار

                                   گو به آن بی وفا یار حال این عاشق زار

 

 گو به هر کوی و برزن

                           پیش هر مرد و هر زن

 

 بگذرم چون به زاری همچو ابر بهاری

                                      از دوچشم گهر بار در فشانم صدف وار

 

ماه نو چو بر چشم مردم نیاید

                               هر کسش به انگشت خود می نماید

 

در غم تو از بس که زار و نزارم

                                     با هلال و یک مو تفاوت ندارم

 

غم بود کوه دل بود کاه

                          آتش عشق درد جانکاه

 

 بس نهاده عشقت به دوش دلم بار

                                     ترسم از غمت جان سپارم به یکبار

 

ای گل نشستن با خسان پیوسته ات گر خوست

                                     روزی بیاید کز تو نه رنگی به جا نه بوست

 

 با غیر اگر که آشنا از چه به من یار است

                                 سالک به من گر بی وفاست از چه به اغیار است

 

 بس بس حکایت از تو ناگفتن بود بهتر

                                      رو رو شکایت از تو ناکرده همی نیکوست

              «رهی»

 

عاشق هرگز عاقل و فرزانه نیست و عاقل هرگز عاشق میخانه نیست. زیرا عقل عشق را سرکش و ساکن دریای بی‌غش می‌شناسد. و او را از این بی پروایی و شهامت و صافی و صداقت می‌ترساند. و عقل همچنان نگاهبان متصلب و سخت گیری است که هیچ از حال عشق نمی‌فهمد...

 عاشق تنها و غریبه میشود. گاه در حیاط  انزوای حیات کوچک خویش دلش را به دریا می‌اندازد تا طعمه غفلتها شود و گاه خرمن وجودش را به آتش می‌کشاند و عطش عشق او را به خودسوزی وامی‌دارد. حال اگر عاشقی همه‌ی عقل و سیاست و درایت خود را به یکباره در زندان عقل وابگذارد و قفلش کند، تا مفتیان عقل و راویان نقل کوزه‌ی راز عاشقی و زلالیت  عشق راستینش را نشکنند، چقدر مظلوم است.!!!!؟

 شنیدید که پیام آور محبت فرمود هرکس عشقش را کتمان کند و در آن حال بمیرد شهید است؟! «کنزالعمال  جلد3 صفحه 373» به تفسیر و تعبیر عارفانه‌اش که چشم بدوزی حساب بدستتان می آید که عشق معصوم است...

 چقدر تلخ و گزنده است حالِ عاشقی که همه‌ی درونیاتش عقل باشد و ناگزیر به خاموشی گردد. و نخواهد به معشوقش آسیبی برسد و از بازیچه شدن معشوق بین احساس و هوس بیم ورزد. زیرا عاشق پاک باز، معشوق را بازیچه‌ی خویش نمی‌پندارد. بلکه معشوق را علیرغم حضور همه‌ی بدیهیات زشت و زیبای اطراف و کاستی‌ها و دارایی‌های ممتاز، معشوق را یگانه همتا و مکمل خود می‌شمارد. به هیچ چیز جز وصال نمی‌اندیشد و هیچ شرط و شرایطی او را از پای نمی‌اندازد. همچو فرهاد تیشه بدست بیستون می‌شکافد....

 گرمای اشتیاق عاشق ذوب کننده‌ی یخ‌های ضمخت و قطور یاس‌ها و ناگواری‌هاست. خنده‌ها و گریه‌های عاشق اوراد و اذکاری هستند که عاشق را تا مستجاب الدعوه شدن ممتاز میکند. عشق معصوم است و معصومیتش او را مقدس و بی‌پیرایه میکند.

 « دل عاشق مقدس‌ترین محراب عبادت است»

شاید این جمله شفاف ترین و راسخ ترین تعریفی باشد که از عشق کرده‌ام.

 عاشق واقعی هرزه‌جو نیست. هوسباز نیست. بلکه جلوه حقیقی و ابهت یک اقتدار درونی برای تکامل و تحول است. عاشق آیینه‌ی معشوق است و همه ابعاد و زیبایی‌های معشوق را در خود متجلی میکند. عاشق در هر آیینی که باشد نظرش به پروردگار همچون کلید اتصال به وصلت است. او حیله‌گری نمیکند تا مطلوب را به دام بلا گرفتار کند بلکه همواره از نیرنگ دگرباشان خونین و مجنون است...

 وقتی شمس الدین محمد حافظ شیرازی سخن از عشق می‌گوید؛ قلبها و کائنات اطراف ما را به گواه میگیرد که با او همخوان شوند. او پرده از اسراری برداشت که خداوند بعنوان اولین عاشق راستین آدمی در دیوان عاشقانه‌اش همان ارادت را به معشوق ابراز میکند...

 خواجه‌ی شیراز به اندازه‌ای لطیف و صادقانه با مخاطبانش سخن می‌گوید که گویا سرنوشت تک تک ما را از لوح محفوظ روخوانی کرده و اکنون برایمان بازخوانی می‌کند. سخن از قلب و دلی است که همه کائنات را به تسخیرش در آورده است قلب شکسته با شگرد هیچ طبیبی آرام نمی‌گیرد اما دست و پای شکسته‌ها شانسشان اغلب پنهان‌تر و بیشتر است. اما دل شکستگان پی طبیب خاص خود می‌گردند. هر شکسته بندی خود را استاد بند زدن می‌پندارد.... واقعیت اینست دل و دنیای بزرگ درون آن معمار بزرگی چون خدا دارد پروردگاری که پدر مهربان و آفریننده‌ی همه لذت‌ها و عزت‌هاست. او در آغاز دل را آفرید و آنگاه گِل را...

 و عشق راز بزرگیست که خدا را گرفتار ما آدمیان  ساخت و دلیلی برای خلقت ما عاصیان قرار داد... 

 بنظرم بصورت دقیق و جامع عشق را نمی‌توان تعریف کرد. زیرا همه تفسیرها و ترجمه‌ها از عشق  تعاریفی نسبی و دارای قرائات مختلف است.

 هرکس که خویش را فرزانه و دانا میداند نمی‌تواند عاشق باشد. چون همه قوانین عقلی و نقلی برای عشق شرط و شروط می‌گذارند. عاشق رستگاری را وصال می داند ولو با هر هزینه‌ای! 

 اما عاقل به قوانین نقلی و براهین عقلی  دلبسته است. و همه هیمنه و هستی عشق برایش امری مبتذل و سبک است. برای همین عاشقان بهشتیند و عاقلان گرفتار پرسش و پاسخ و درگیری برای اثبات حقانیت خود در برزخ.

 بهشت عاشق وصال با معشوق است و گسست از فراق.

 عاشق برهان و ادله‌ی خاص خود را دارد دلیل شیفتگی‌اش هم بخودش ربط دارد این نهایت بی‌مبالاتی است که از عاشق بپرسیم به چه دلیلی عاشق معشوق شدی. این حقیقت محض  است که:

«علت عاشق زعلتها جداست...»- مولانا

عاشق پی علتی عاقلانه نمی گردد تا معشوق را معلول و رسوا کند..

 عشق باعث وسعت و آزادیست. عاشق تبعیض نمیکند و دست از ذکاوت و احتیاط می‌شوید. نمی‌ترسد و حجابها را میدرد. و عشق را با کنار گذاشتن حجابها و حصارها بدست می‌آورد. هر کس عاشقتر است جام بلایش سرشارتر و…

 گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن       شیخ صنعا خرقه رهن خانه خمار داشت

 

 شاید یکی از این روزها خداوند شاکی شود که چرا واژه عاشق که گل سرسبد نامهای من است رابه آسانی اسراف میکنید.

 پس بشوی اوراق اگر همدرس مائی که علم عشق در دفتر نگنجد.

 

                 

حمیدرضا ابراهیم‌زاده

بازنگری در تبریز 18/4/1391 

 

 

 

کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

راغب مصطفی غلوش

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۰ ب.ظ


 بانهایت تاثر از رحلت استاد ارزشمند تلاوت های زیبای قران جناب آقای راغب مصطفی غلوش مطلع شدم


استاد غلوش سال 1317 هجری شمسی در روستای «برما» واقع در استان طنطا واقع در غرب کشور مصر به دنیا آمد.

 وی همانند دیگر استادان این کلام مقدس، متعلق به خانواده‏‌ای بود که همگی از قاریان ممتاز کشور مصر بوده‏‌اند.

ایشان دراوائل نوجوانی کل قرآن کریم را حفظ کرد و از سن شانزده سالگی، در محافل مختلف به تلاوت قرآن مشغول شد. همچنین در سن 24 سالگی، رسماً قرائت قرآن کریم را در رادیو و تلویزیون مصر آغاز کرد.

دهه  شصت و هفتاد شمسی قاریان ممتاز مصری بیش از گذشته وبه دلایل سیاسی وفرهنگی خاص به ایران می آمدند.

و بالتبع تاثیرات مثبت زیادی را در رویکردهای فرهنگی وقرآنی کشور داشتند

دهه فجر. ایام مبارک رمضان وبسیاری از مناسبت های ویژه ، کشورما واستانها وشهرستانها با  عطر آهنگ دلنشین قرآن اساتید ماندگار تلاوت جهان خوشبو می شد

حضور گرم مرحوم آقای غلوش همراه با آقای استاد بسیونی و مرحوم شحات انور در  منابر تلاوت ها به یاد ماندنی شد

آقای غلوش همانند سایر اساتید و قراء بنام همچون شیخ عبد الباسط و مصطفی اسماعیل وشحات و... صاحب سبک بود

و انصافا سهم بسیار  مهمی را در ترغیب ذائقه ی نسل نو به قرآن داشت



استاد «راغب مصطفی غلوش» از خاطرات سفر خود به ایران می‏‌گفت :

« تا‌کنون چنین صحنه‏‌ای را از احساس و هیجان مردم ندیده بودم. حقیقتاً صحنه مبارکی بود؛ در حالی که انظار و قلوب مردم متوجه قرآن بود، نشسته بودند و گوش می‏‌کردند...

همه آنها شیوه‏‌های خواندن قرآن را می‏‌دانند و این از فضل خداست. من آینده خوبی را برای قاریان ایرانی پیش‏‌بینی می‏‌کنم، چون آنها از لحاظ لحن و تجوید بسیار دقیق و موفق هستند.»

روحش شاد و با قرآن قرین باد.

اینجانب هم درگذشت این استاد عزیزومسلم تلاوت قران را به جامعه ی قرآنی جهان اسلام و کشورعزیزم  وهمه علاقمندان به ایشان تسلیت عرض می نمایم

واز درگاه حضرت  باقی برای آن مرحوم غفران الهی وبرای همه ی بازماندگان وعلاقمندان بردباری همراه با پاداش تمنا دارم.



حمیدرضاابراهیم زاده

15 بهمن 1394


  • حمیدرضا ابراهیم زاده