دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات،یادداشتها وآثار پژوهشی واجتماعی حافظ ومترجم قرآن کریم و نهج البلاغه و شاعر و خوشنویس و پژوهشگر حوزه جامعه و رسانه؛ استاد دانشگاه دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

داستانکها

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ق.ظ

  


داستانکهای من

 

1-  نخ اعتماد

  تسبیحی از شدت فشار وغم وعسرت خانواده اش از هم پاشید

هرکدام از اعضای خانواده به سویی گسیختند.

صالحی به سرپرست خانواده گفت نمی خواهید باهم آشتی کنید؟

گفت چرا!اما دیگر نخ اعتمادوانسجام بین ما پاره شده است.

صالح از تار دلش نخ اعتماد رابیرون کشید و خانواده رادورهم جمع کرد.

 

2-   جنگ خونین انار ودندان

درغروب آخرین روز پاییز جنگ خونینی بین انار  ودندان درگرفت،

خون همه جاراگرفته بود. وازانار چیزی بجای نماند.

اما کسی نگفت چه دندان جنگجو وبرنده وتیزی بود.همه ازمقاومت اناروسرخی پایدار خونش گفتند.

 

3-  آواز چکاوک

  صبحی مه آلود پروانه ای راهش راگم کرد.

ازدورآوازچکاوکی راشنید. خوشحال وخرامان به سمت سراینده ی آزادی بال گشود.

بعداز آن همه تقلا ونا امیدی درکنار چکاوک نفس آرامی کشید وچکاوک  پروانه گمراه را با خود  تا منزل مقصود برد.بیچاره پروانه لقمه جوجه های چکاوک شده بود

 

4-

روزی هنر وسیاست درخانه فرهنگ باهم گلاویز شدند هنر برآشفت وبسمت سیاست رنگ سرخ پاشید.

اما سیاست جاخالی داد و دیوار فرهنگ ازخجالت سرخ شد.

 

5-    یکی از اهالی برزخ ازکنار  زنی به غایت زشت رد شد.

باطعنه به اوگفت ای ماه پری رویان اینهمه زیبایی راازکجا آوردی؟

گفت : خودت رانشناختی؟

من آینه ای درمقابلت هستم .

پس توخودبهترمی دانی که ازکجاآمده ای.

 

6-      مجادله اقتصاد وسیاست

  به نزاع کشیده شد وچند روزی دراین نزاع برهم تاختند.

تااینکه غروب روزآخرسیاست لبخندی به چهره اقتصادزد وگفت دوست عزیز چرابایدباتو نزاع کنم؟

  از دوستانم  درخواست میکنم که توراتحریم کنند.

 

7-      روزی سیاست با ورزش گلاویز شد ورزش مشتی بر سینه ی سیاست کوفت.

سیاست بااینکه ازحال رفته بود بلافاصله دست ورزش را گرفت وبالا برد وآنگاه برآن بوسه زد.

ورزش گفت: چه میکنی؟

گفت تشکر ازبرای اینکه  شجاعت و قدرتت مرا بوجدآورد.آنگاه چمباطمه زد ونشست

ورزش گفت حالتان خوبه آقا؟

سیاست گفت :خیلی بهترشدم.  می خواهم به خانه ام برگردم وبه دوستی باتو بیاندیشم چه کنم پایم می لنگد.ورزش اورا روی کولش گذاشت درحالیکه  سیاست گوش ورزش را بسان درازگوشان  می کشید وهردو می خندیدند.

 

8-      مجادله سیاست با ریا کار متدین

به درازا کشید.متدین حکم بر تفسیق سیاست داد.سیاست برآشفت وکفن پوش نعره می زد وای برانحراف دردین...

 

9-      پسر سیاست

از بیکاری رنج می برد.پدرپیامکی به ورزش داد که پسرش را به خدمتگذاری خویش بپذیرد تا درجوارش رسم پهلوانی وفتوت را بیاموزد.درضمن یک پیپ مطلا هم  برسم یادبودجهت قبول زحمت  خدمتتان فرستادم  برگ سبزیست از تحفه درویش. ارادتمند سیاست

 

10-  دخترسیاست

آویزان نمره قبولی درسی از واحدهای دانشگاه بود. ونتوانست پاسش کند

سیاست پیامکی برای استاد مربوطه فرستاد ونوشت: 

 دوست بیوفای من ! دخترم گفت استادشی.عصر بصرف بستنی منتظرتم بیا تا یاد جوونی هامون بکنیم

البته باخانواده.

-یادت هست سال دیپلم زبان انگلیسی رابهت تقلب رسوندم قبول شدی.چه روزخوبی بود برام سه تا بستنی گرفته بودی ناقلا  چه کیفی کردیم اون روز....

قربانت سیاست.





حمید رضاابراهیم زاده


22/7/1390



* تمامی حقوق این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

انسان و پرنده و لوح محفوظ

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۲ ب.ظ



بنام پروردگار مهربان


 انعام ۳۸ :وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ﴿۳۸﴾

 و هیچ جنبنده‏اى در زمین نیست و نه هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى ‏کند مگر آنکه آنها [نیز] گروه‏هایى مانند شما هستند ما هیچ چیزى را در کتاب [لوح محفوظ]1 فروگذار نکرده‏ایم سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید ﴿۳۸﴾

 مبانی آیه مورد بحث38انعام با توجه بافت جمله

 -  انسانها و پرنده‌ها قدرت پرواز دارند یکی پرواز با بال مادی و دیگری با بال رمزی و مجازی...که فرایند هر دو پرواز از دانشهای موقوف ذات خداست. و قطعا در کاتالوگ کائنات درباره این دو پرواز تشریحاتی شده است.

 1-  ادراک و شعور پرندگان در تسبیح و سپاسگذاری از ذات اقدس ربوبی به اندازه خودشان است.

 2- قطعی بودن رستاخیزبرای جانوران.

 3-چون حیوانات و پرندگان در شعور و ادراک نسبت به انسانها پائین‌ترند. دلیلی نمی‌شود که دارای حساب و کتاب و تکلیف نیستند.

 4-  قوه رویت پرندگان در دیدن ارواح و اجنه و شیطان و فهم آنها از حوادث طبیعت مانند کسوف و زلزله و طوفان  از انسانها بالاتر است.

 5- از منظر قرآن برخی از حیوانات در شیوه زندگی الگوی آدمیان هستند حتی بنام برخی از حیوانات سوره نازل شد. فیل.زنبور مورچه . گاو.حیوانات چارپا(انعام).عنکبوت وآیاتی که از آنها برای عبرت وآموزش نام برده شده است.:زنبوری که به او وحی شد .در خانه سازی وپرستش.مورچه در تلاش. اسب وگاو وگوسفند در سود رساندن ودقت درخواب وخوردو خوراک و کار کلاغ برای دفن جسد :سوره مائده31 درباره بعثت کلاغ و....

 وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِّلشَّارِبِینَ﴿النحل: ٦٦﴾

  و بى‏تردید براى شما در دام‏ها عبرتى است ، [عبرت در اینکه] از درون شکم آنان از میان علف‏هاى هضم شده وخون ، شیرى خالص و گوارا به شما مى‏نوشانیم که براى نوشندگان گواراست .«66»

   وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ ﴿المؤمنون: ٢١﴾

  و به یقین براى شما در دام‏ها عبرتى است ، از شیرى که در شکم آنهاست به شما مى‏نوشانیم ، و در آنها براى شما سودهاى فراوانى است ، و از [گوشت] آنها [نیز] مى‏خورید .«21»

 6- مراحلی از تکلیف برای حیوانات وجود دارد که بر اساس آن انتظاراتی از آنها ساخته است.

 بنابراین با کنکاشی در داستان سلیمان نبی در می‌یابیم که ایشان با کمک و مساعدت برخی از حیوانات بر زمین حکومت می‌کرد با کمک مورچه که دارای گفتمانی خاص هست کارهای بزرگی صورت داد و از هدهد برای امری دیگر و از جن که انگیزه خاص برای حلول در کالبد حیوانات دارد و از توله‌های شیاطینی که در بند داشت در غواصی استفاده کرده است....

 وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَٰلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ ﴿الأنبیاء: ٨٢﴾

 و گروهی از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصی می‌کردند؛ و کارهایی غیر از این (نیز) برای او انجام می‌دادند؛ و ما آنها را (از سرکشی) حفظ می‌کردیم! 

خداوند به نهنگ دستور داد تا یونس را طی حکمتی خاص در بازداشت نگه دارد و روی زمین نباشد سوره یونس و اواخرسوره قلم ،از داستان یونس وماهی سخن به میان رفته است.

 و درسوره حج از منافع و خیرات گاو و گوسفند به بشریت می‌گوید و نیز در سوره غاشیه می‌گوید آیا به خلقت شتر نمی‌نگرید؟

 در کلان: قرآن لوح محفوظ است و بسیاری از ناشناخته‌های ابدی و ازلی در آن به ثبت رسیده است. در لوح محفوظ تمام سرنوشت و ریز برنامه‌های زیستی از خوراک تا بیماری هاو نام فرزندان و همسران تا لحظه دقیق و علت مرگ ما مرقوم شده است :

 درسوره حج از منافع وخیرات گاو وگوسفند به بشریت می گوید

ودر سوره غاشیه می گویدآیا به خلقت شتر نمی نگرید؟

در کلان:

قرآن لوح محفوظ است و بسیاری از ناشناخته‌ها ی ابدی و ازلی در آن به ثبت رسیده است.

در لوح محفوظ تمام سرنوشت و ریز برنامه‌های زیستی از خوراک تا بیماری و نام فرزندان و همسران تا لحظه دقیق و علت مرگ ما مرقوم شده است.

کتاب قرآن مجموعه مختصاتی دارد که مولفش خود خداست. و همه رازهایی که درباره کائنات و موجودات و انسانها وجود دارد در آن به زبان رمز و یا اسرار قابل تحول و اثبات ، به ثبت رسیده است. در علوم غریبه تلاشهایی برای رهیابی در حوزه رموز قرآن شده که بسیار کوتاه است. بینش خدا به انسان جانشینی و تکامل اوست برای رسیدن به منزلتی که لذت محض است. و چون آدمیزاد را دوست و معشوقش  می‌داند. همه کائنات رادر اختیار خرد و لذت او گذاشت. مطابق با تفسیر سوره تین او چون بی‌شریک و بی‌همتا و بی‌پدر و مادراست. تلاش کرد تا انسان را از 4 عنصر ناهمگون با محوریت خاک بیافریند و از تضاد عناصر برای انسان شدن بی‌نهایت انسان را رمزآمیز ساخت تا جائیکه برایش دو نوع حیات و دو نوع زندگی درست کرد. که هم وبال دنیایی داشته باشد و هم خوی فرشته و بال پریوش.

امت‌های موازی در این آیه: خلقت مشابه. به وضوح از ناشناخته ای بحث می‌کند که حضورشان جدی و غیرقابل انکار است.

بر این عقیده‌ام که کراتی شبیه زمین از قبل وجود داشتند که در آن زیست می‌شد و می‌شود و خواهد شد. و آسمان کهکشان ما تنها آسمان آفریده شده نیست. و ارواح ما در سرزمین دیگری با هم زندگی می‌کنند و کسی حذف نمی‌شود بدها  و خوبها دسته بندی شده‌اند. زندگی  در آن دنیا موقوف به زمان نیست و سرعتش بسیار زیاد است مثل خواب. وقتی خواب می‌بینیم گویا چندین روز و ساعت شده است گاه از خوابیدنمان خسته می‌شویم انگار چندین سال فعالیت کردیم وقتی بیدار می‌شویم می‌بینیم فقط نیم ساعت خوابیده بودیم یا بیشتر...

دنیای مرموز خواب به برزخ متصل است. و فعالیت در برزخ جریان دارد. چیزی مسکوت نیست. اما شاید تنبیه افراد در خواب همان کابوس باشد و در مرگ فشار قبر.

مبانی مرگ پس از لحظات آغازین خروج روح از بدن برای نوزاد 4 ماهه و انسان150 ساله یکی است. کودک تکلیف ندارد و چون پرنده‌ای فارغ‌البال در جریان آموزش برزخی است تا نقش فرشته بهشت را بگیرد. برای همین است که در روایت داریم کودکان متوفا در بهشت بزرگترین شافعین و یاوران والدین خود هستند. و همیشه پس از مرگشان برای والدین طلب خیر دارند و پس از مرگشان یاریشان می‌دهند تا دمی آسوده باشند و....

به هر تقدیر دانش ابزاری ما چندان اقتدار بر روشنایی  زوایای تاریک این معما را ندارد چون شمعی در تاریکی است. اما دانش خدا اظهر من الشمس است و نورش همه جا را روشن می‌کند....

زاویه نگاه مقربان و اولیای خاص هم برای عموم چندان محسوس نیست. یعنی خیلی‌ها نمی‌فهمند که منظور فلانی از یک جمله و حرکت چیست و اهمییتی هم نمی‌دهند. برای همین زیانهایی می‌بینند و می‌زنند تا روزی که فهمشان باز شود روزی است که وارد قبر میشوند و تاسف می‌خورند به فرصتهای سوخته‌شان. روز حسرت تلخ است مثل از دست دادن شخص و موقعیت می‌ماند. تصور بفرمائید که شمادر سن 36 سالگی 18 ساله شوید چه می‌کنید؟ بطور قطع بسیاری از المانهای زندگی‌تان متغیر خواهند شد و سرعت و شتاب بیشتری برای هدف خود خواهید خواست. حتما انتخاب رشته و شغل و دوست و... برای شما دارای هدف قوی‌تری خواهد بود. تفاوت این سرعت باعث می‌شود که ما دریابیم چقدر در راه مانده‌ایم.

در حالیکه همه انسانها بی استثنا در زندگیشان ضرر کرده‌اند. مگرکه باورشان (ایمان)در ترقی شان کمک شان کرده باشد و کارهایی از خود بروز داده باشند که خودشان از عملکردشان راضی باشند. اینجا عمل صالح ملاک است برای رضای خدا صبر کرده باشیم و برای خشنودی اش به حقیقتی حق بدهیم رستگاریم  وروز دفن بر گوشه لبهایمان لبخندی دیده خواهد شد...

 - خدا درباره هیچ شی و عمل و جنبنده‌ای بی برنامه نیست.

-  علاقه انسان به پرواز با پرواز روحش کامل می‌شود.

- انسان با پرندگان بهتر وبیشتر مانوس است و حتی به بال پرندگان به خاطر توانایی‌اش بر آزادی از خاک غبطه می‌خورد.

-  خداوند راغب است که همه انسانهاب ه مسیر هدایت ورستگاری رهنمون گردند ولیکن غالب ما انسانها به خاک چسبیده ایم وازنعمت بالهایمان برای پرواز به سمت سعادت وتکامل غافلیم.

وحال بنگرید نظر خدا را در باره اکثر ما انسانها چیست:

 (1) یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لَا یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿الأعراف: ١٨٧﴾ 

از تو در باره قیامت مى‏پرسند [که] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمى‏گرداند [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمى‏ رسد [باز] از تو مى‏پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم نمى‏دانند (۱۸۷)

*  همواره درباره قیامت از تو مى‏پرسند که وقوع آن چه وقت است ؟ بگو : دانش آن فقط نزد پروردگار من است ، غیر او آن را در وقت معینش آشکار نمى‏کند ؛ [تحملِ این حادثه عظیم و هولناک ،] بر آسمان‏ها و زمین سنگین و دشوار است ، جز به طور ناگهانى بر شما نمى‏آید . آن گونه از تو مى‏پرسند که گویا تو از وقت وقوعش به شدت کنجکاوى کرده‏اى [و کاملاً از آن آگاهى] ، بگو : دانش آن فقط نزد خداست ، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند [که این دانش ، مخصوص به خدا و فقط در اختیار اوست .] «187»

 

(2) أَفَمَن کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿هود: ١٧﴾

آیا کسى که از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است و شاهدى از [خویشان] او پیرو آن است و پیش از وى [نیز] کتاب موسى راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ مى‏بافد] آنان [که در جستجوى حقیقت‏اند] به آن مى‏گروند و هر کس از گروه‏هاى [مخالف] به آن کفر ورزد آتش وعده‏گاه اوست پس در آن تردید مکن که آن حق است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولى بیشتر مردم باور نمى‏کنند (۱۷)

*آیا کسانى که از سوى پروردگارشانبر دلیلى روشن متکى هستند و شاهدى از سوى او [چون قرآن براى تأیید آندلیل روشن] از پى درآید و پیش از قرآن [هم] کتاب موسى در حالى که [براىمؤمنان] پیشوا و رحمت بود [بر حقّانیّت قرآن گواهى داده، مانند کسانى مى‏باشندکه چنین نیستند] اینان [که متکى بر دلیل روشن‏اند] به قرآن ایمان مى‏آورند ،و هر کس از گروه‏ها [چه یهود ، چه نصارى و مشرکان] به آن کفر ورزد ،وعده‏گاهش آتش است ؛ پس [اى انسان !] درباره قرآن در تردید مباش که آن ازسوى پروردگارت حق است ، ولى بیشتر مردم [به خاطر کبر باطنى ، لجاجتو جهل] ایمان [به آن] نمى‏آورند .«17»

 

(3) وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٢١﴾

و آن کس که او را از مصر خریده بود به همسرش گفت نیکش بدار شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار کنیم و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تاویل خوابها را بیاموزیم و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى‏دانند (۲۱)

*  آن مرد مصرى که یوسف را خرید به همسرش گفت : جایگاهش را گرامى دار ، امید است [در امور زندگى] به ما سودى دهد ، یا او را به فرزندى انتخاب کنیم . این گونه یوسف را در سرزمین مصر جایگاه ویژه بخشیدیم [تا زمینه فرمانروایى وحکومتش فراهم شود] و به او از تعبیر خواب‏ها بیاموزیم ؛ و خدا بر کار خود مسلّط است ، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند .«21»

 

(4) مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٤٠﴾

شما به جاى او جز نامهایى [چند] را نمى‏پرستید که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده که جز او را نپرستید این است دین درست ولى بیشتر مردم نمى‏دانند (۴۰)

*شما به جاى خدا جز [بت‏هایى] با نام‏هایى بى‏اثر که خودو پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید نمى‏پرستید ، خدا [که صاحب اختیارهمه هستى است] هیچ دلیلى بر [حقّانیّت آنها براى پرستش] نازل نکرده است . حکم فقط ویژه خداست، او فرمان داده که جز او را نپرستیدو آیین پابرجا و حق همین است ، ولى بیشتر مردم [حقایق را] نمى‏دانند .«40»

 

(5) أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ ﴿البقرة: ٢٤٣﴾

آیا از [حال] کسانى که از بیم مرگ از خانه‏هاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نیافتى پس خداوند به آنان گفت تن به مرگ بسپارید آنگاه آنان را زنده ساخت آرى خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمى‏کنند (۲۴۳)

*آیا به داستان کسانى که [درزمان‏هاى گذشته] از ترس مرگ از خانه‏هاى خود بیرون آمدند در حالى که هزاراننفر بودند ، اندیشه نکردى ؟ پس خدا به آنان فرمود : بمیرید [و آنان بدون فاصلهمردند ،] سپس آنان را زنده کرد [تا بدانند رهایى از چنگ مرگ ممکن نیست] . خدا نسبت به مردم داراى فزون‏بخشى است ، ولى بیشتر مردم سپاس نمى‏گزارند . «243»

 

(6) وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِاللَّهِ مِن شَیْءٍ ذَٰلِکَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ ﴿یوسف: ٣٨﴾

و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نموده‏ام براى ما سزاوار نیست که چیزى را شریک خدا کنیم این از عنایت‏خدا بر ما و بر مردم است ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمى‏کنند (۳۸)

*و [از ابتدا] از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروى کرده‏ام ،براى ما شایسته نیست که چیزى را شریک خدا قرار دهیم . این از فضلخدا بر ما و بر مردم است ، ولى بیشتر مردم ناسپاسند .«38»

 

(7) وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنِی عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٦٨﴾

و چون همان گونه که پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند [این کار] چیزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمى‏کرد جز اینکه یعقوب نیازى را که در دلش بود برآورد و بى‏گمان او از [برکت] آنچه بدو آموخته بودیم داراى دانشى [فراوان] بود ولى بیشتر مردم نمى‏دانند (۶۸)

* هنگامى که فرزندان یعقوب از آنجایى که پدرشان دستور داده بود وارد شدند ، تدبیر یعقوب نمى‏توانست هیچ حادثه‏اى را که از سوى خدا رقم خورده بود ، از آنان برطرف کند جز خواسته‏اى که در دل یعقوب بود [که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] که خدا آن را به انجام رساند ، یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشى [ویژه] برخوردار بود ولى بیشتر مردم [که فقط چشمى ظاهربین دارند ، این حقایق را] نمى‏دانند .«68».

 

(8) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿الروم: ٣٠﴾

پس روى خود را با گرایش تمام به حق به سوى این دین کن با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است آفرینش خداى تغییرپذیر نیست این است همان دین پایدار ولى بیشتر مردم نمى‏دانند (۳۰)

*پس [با توجه به بى‏پایه بودن شرک] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همهوجودت به سوى این دین [توحیدى] روى آور ، [و پابرجا و ثابت بر] سرشت خدا کهمردم را بر آن سرشته است باش براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست ؛این است دین استوار ؛ ولى بیشتر مردم معرفت [به این حقیقت اصیل] ندارند .«30»

 

(9) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ ﴿غافر: ٦١﴾

خدا [همان] کسى است که شب را براى شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنى‏بخش [قرار داد] آرى خدا بر مردم بسیار صاحب‏تفضل است ولى بیشتر مردم سپاس نمى‏دارند (۶۱)

*خداست که شب را براى شما پدید آورد تادر آن بیارامید ، و روز را روشن و مایه بینش قرار داد [تا در آن به کارهاىلازم بپردازید] ؛ بى‏تردید خدا نسبت به مردم داراى فزون‏بخشى است ، ولىبیشتر مردم سپاس گزارى نمى‏کنند .«61»

 

(10) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿الرعد: ١﴾

خدا [همان] کسى است که شب را براى شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنى‏بخش [قرار داد] آرى خدا بر مردم بسیار صاحب‏تفضل است ولى بیشتر مردم سپاس نمى‏دارند (۶۱)

*المر ـ این آیاتِ [با عظمتِ] کتابِ [الهى] است ، و آنچه از سوى پروردگارت بر تونازل شده ، سراسر حق است [چنان حقّى که هیچ باطلى در آن راه ندارد] ولى بیشترمردم [به سبب عناد] ایمان نمى‏آورند .«1»

 

(11) وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ ﴿یونس: ٦٠﴾

و کسانى که بر خدا دروغ مى‏بندند روز رستاخیز چه گمان دارند در حقیقت‏خدا بر مردم داراى بخشش است ولى بیشترشان سپاسگزارى نمى‏کنند (۶۰)

*و کسانى که بر خدا دروغ مى‏بندند ، گمانشان به روز قیامتچیست؟ بى‏تردید خدا نسبت به همه مردم ، صاحب فضل و احسان است ، ولىبیشترشان سپاس نمى‏گزارند .«60»

 

 

(12) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَا یَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوتُ بَلَىٰ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿النحل: ٣٨﴾

و با سخت‏ترین سوگندهایشان بخدا سوگند یاد کردند که خدا کسى را که مى‏میرد بر نخواهد انگیخت آرى [انجام] این وعده بر او حق است لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند (۳۸)

*با سخت‏ترینسوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسانى را که مى‏میرند برنمى‏انگیزد ! ! آرى ، [با قدرت بى‏نهایتش برمى‏انگیزد] این وعده حقّى بر عهده اوست ، ولى بیشترمردم نمى‏دانند [و به علت جهلشان انکار مى‏کنند . ] «38»

 

(13) قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿الجاثیة: ٢٦﴾

بگو خدا[ست که] شما را زندگى مى‏بخشد سپس مى‏میراند آنگاه شما را به سوى روز رستاخیز که تردیدى در آن نیست گرد مى‏آورد ولى بیشتر مردم [این را] نمى‏دانند (۲۶)

*بگو : خدا شما را [ابتدا از لابه لاى عناصر مرده براى قرار گرفتن دردنیا] حیات مى‏بخشد ، سپس مى‏میراند ، آن گاه همه شما را به سوى روز قیامت کههیچ شکى در آن نیست. جمع مى‏کند، ولى بیشتر مردم [به این حقایق] معرفتندارند .«26»

 

(14) لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿غافر: ٥٧﴾

قطعا آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شکوهمندتر] از آفرینش مردم است ولى بیشتر مردم نمى‏دانند (۵۷)

*همانا آفرینش آسمان‏هاو زمین از آفرینش انسان مهم‏تر است ، ولى بیشتر مردم [به حقایق] آگاهى ندارند .«57»

 

(15) وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿سبإ: ٢٨﴾

و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند (۲۸)

*ما تو را براى همه مردم جز مژده‏رسان و بیمدهنده نفرستادیم ، ولى بیشتر مردم [به این واقعیت] معرفت ندارند .«28»

 

(16) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿سبإ: ٣٦﴾

بگو پروردگار من است که روزى را براى هر کس که بخواهد گشاده یا تنگ مى گرداند لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند (۳۶)

*بگو : یقیناً پروردگارم رزق را براى هر کس بخواهد وسعت مى‏دهد یا تنگمى‏گیرد ، ولى بیشتر مردم [نسبت به مصلحت خواهى خدا] معرفت ندارند .«36»

 

(17) إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿غافر: ٥٩﴾

در حقیقت رستاخیز قطعا آمدنى است در آن تردیدى نیست ولى بیشتر مردم ایمان نمى‏آورند (۵۹)

*یقیناً قیامت آمدنى است ، هیچ تردیدى در آن نیست ، ولى بیشتر مردم [بهسبب هواپرستى و غرور] ایمان نمى‏آورند .«59»

 

(18) وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿الروم: ٦﴾

در حقیقت رستاخیز قطعا آمدنى است در آن تردیدى نیست ولى بیشتر مردم ایمان نمى‏آورند (۵۹)

*خدا این وعده را داده است ؛ و خدا از وعده‏اشتخلف نمى‏کند ، ولى بیشتر مردممعرفت [نسبت به وفاى قطعى خدا در مورد وعده‏اش] ندارند .«6»

 

(19) وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ ﴿النمل: ٧٣﴾

و راستى پروردگارت بر [این] مردم داراى بخشش است ولى بیشترشان سپاس نمى‏دارند (۷۳)

*یقیناًپروردگارت بر مردم داراى فضلى بزرگ است ، ولى بیشترشان سپاسنمى‏گزارند ،«73»

 

ناسپاسی، ناباوری، نادانی سه ویژگی مهم آدمیان چسبیده بر خاک است. گرچه لایعقلون، لایبصرون، لایفقهون، لایسجدون، لایعملون و... را باید به این لیست بلند و بالای نگرش خداوند نسبت به غالب مردم و اقوام اضافه کرد. با دقتی ژرف‌ تر در می‌یابیم که این جملات اوج دلگیری عاشق از معشوق سربه هواست.

 

امیدواریم که خداوند تلاش اندک ما را در مسیر استقامت و سعادت دستگیری و پشتیبانی و قبول فرماید.

 

    




    لـــوح محـفـــوظ  


 

لــوح محـفــوظ

صفحه‌ی است که قرآن نیز در آن ثبت شده است.

و در آن دانش خداوند یا برنامه‌های هدفمند خدا مهندسی شده است. و بلکه قرآن همان لوح محفوظ است

به آیه 59 انعام دقت فرمائید:وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ. کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند؛ هیچ برگی (از درختی) نمی‌افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه‌ای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [= در کتاب علم خدا] ثبت است. و آیه 9 سوره حجر که می فرماید: انا نحن نزلنا الذکر ونحن له لحافظون(حافظ اسم فاعل یعنی نگه دارنده ومراقب. محفوظ اسم مفعول یعنی نگهداری شده از گزند چپاول)ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم ! بدیهی است که محفوظ بودن قرآن از دسترسی فرصت طلبان و ناپاکان ملاک است. (حوزه فهم و درک و تفسیر و تاویل و...= هرکسی نمی تواند به دانشهای آن واقف شود و اینکه هیچکس هم توانایی اختلال در متن آن ندارد.) این کتاب از دستکاری محفوظ است در تفسیر پرتوی از قرآن مرحوم طالقانی جز سی ام جلد آخر صفحه 320 دیدم که فرمود: نکره (نا مشخص بودن) آمدن لوح قرائتی است که مقصود از لوح هر صفحه ی نامعینی است که قرآن نازل شده در آن ضبط و نوشته شود خواه صفحه ذهن حافظین یا اوراق کاتبین... مرحوم استادم می فرمود که این لوح صفحه ذهن ناخودآگاه حافظ قرآن است و اوراق نوشته شده ی نامشخص... که کسی نمی تواند در فهم دقیق آن غور کند مگر اذهان پاکان منزه از خطا و خود جبرئیل و نبی اکرم و ائمه اطهار که هر کدام ولی عصر خود هستند. هر دو نظر شبیه هم هستند چه شیعه چه سنی. البته بعضی از نگاهها هم این است که قرآن هم بخشی از لوح محفوظ است. به این مفهوم که کتاب آشکار علم خدا چیزی غیر از قرآن است که این نظر هم قابل رد شدن نیست. اما اثباتش هم بر میگردد به این آیه ازسوره بروج آیه22 که واژه لوح محفوظ در آن بکار گرفته شده است.والله من ورائهم محیط بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظالف : احاطه خدا بر همه امور ب:عظمت قرآن. عدم جادو و دروغ بودن آن (عدم دستکاری بشردرآن) ج: ( قرآنی) که در لوح محفوظ جا دارد:

با نگاه:

1- لوح همان کل صفحات و اوراق کتاب و یا مانیتور ذهن حافظ قرآن است و یا صفحه اول تا آخر قرآن است که تمام مطالب در آن مضبوط است.

.2- قرآن غیر قابل دستکاری است.

3- قرآن برنامه کامل خدابرای بشر و محیط و حواشی آن است. که تمام این برنامه برای بشرگشاده نیست. و با گذشت زمان وتفسیر راسخان قابل شرح و درک است

4- چون کسی غیر از اولیای کامل، کسی از بطن‌ها و پیچیدگی های قرآن باخبر نیست بنا براین نظر دوم هم در شکم و بطن نظر اول رشد میکند یعنی بازهم قرآن است که باید به کمک این نظریه بیاید.کتاب مرقوم، لوح محفوظ ، ذکر، بیان، فرقان، و ... هم از اسامی قرآن است.

برخی از اسناد و نگاهها:1

- ترجمه رهنما، ج‏4، ص: 520 مقتدر، و اینجا احاطه بمعنى اقتدار و قهر است.

یعنى: از قبضه قدرت او بیرون نیستند، و از او نتوانند گریختن. در پایان سوره بوصف قرآن پرداخت و گفت:این کتاب که بر تو فرود مى‏آوریم قرآنى شریف و بزرگوار است، و در لوحى است نگاه داشته از دستبرد شیاطین، که فرشتگان آنرا نگاه مى‏دارند. و برخى از متکلمان گفتند: لوح چیزى است که فرشتگان بر آن آشکار میشوند و آنرا میخوانند و چون اخبار و آثار هم بوجود لوح وارد شده، تصدیق بدان واجب است، و خدا داناتر است. (تفسیر کبیر، ج 31، ص 7- 126 تفسیر ابو الفتوح، ج 12، ص 51- 148 تفسیر طبرى، ج 31، ص 140- 139). (85) سورة البروج مکیّة و آیاتها ثنتان و عشرون

2 - تفسیر روان جاوید، ج‏5، ص: 371 مجید صفت خداوند است نه عرش چون مجید بکسر نیز قرائت شده و بنابر آن صفت عرش است بمعناى رفیع و هر چه را اراده فرماید ایجاد میشود بدون درنگ و مانع و رادع و براى گوشزد کفّار مکّه و تسلیت خاطر پیغمبر اکرم و اهل ایمان اخیرا اشاره بقصه قوم فرعون و ثمود فرموده که هر یک از عساکر شیطان و کفر و طغیان بودند و بمراتب اقوى و اکثر از اهالى مکّه و خداوند آنها را بقهر و غضب خود نابود فرمود و پیغمبران خود را غالب و مظفّر و منصور گردانید با اینها هم بالآخره همین معامله را خواهد فرمود ولى چیزى که هست اینها جز در خط تکذیب پیغمبر خودشان در طریقى سیر نمیکنند و ابدا بفکر تحصیل حق و حقیقت نیستند و خداوند هم بقدرت خود بر آنها احاطه دارد و از انتقام او نمیتوانند فرار نمایند و کلمه وراء یا بمعناى اطراف است اعمّ از پس و پیش که معناى اصلى آنست یا بمعناى پشت که شایع است براى اشاره بآنکه آنها پشت بخدا نموده‏اند و متوجه بحق نیستند ولى خدا بر آنها تسلّط دارد و در هر حال عقیده آنها در باب قرآن که شعر یا سحر یا افسانه پیشینیان است هم باطل و فاسد است بلکه آن قرآن شریف کریم عظیم است که در الفاظ و معانى و نظم و اسلوب مثل و مانند ندارد و محفوظ است از تغییر و تبدیل و نوشته شده در لوحى که محفوظ است نزد خداوند و کسى از آن اطلاع ندارد و بعضى محفوظ برفع بنابر آنکه صفت دیگرى براى قرآن باشد قرائت نموده‏اند ولى قرائت مشهوره که جرّ است اقوى است چون ظاهرا مراد همان لوح محفوظ معروف است اگر چه قرآن فی نفسه هم محفوظ باشد از هر گونه تصرّفى و گفته‏اند آن امّ الکتاب است که تمام کتب آسمانى و قرآن مجید از آن نسخه بردارى میشود و مستفاد از بعضى روایات آنست که آن در جانب راست عرش است مواجه با اسرافیل و چون خداوند تکلّم فرماید اسرافیل متوجّه بلوح گردد و کلام الهى را از آن اخذ و به أمناء وحى القاء مینماید و اللّه اعلم بحقائق الامور در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که کسیکه سوره و السّماء ذات البروج را در نمازهاى واجب خود قرائت نماید آن سوره پیغمبران است و لذا محشر و موقف او با پیغمبران و شایستگان خواهد بود و الحمد للّه على ما انعم و السّلام على نبیّه صلى اللّه علیه و آله و سلّم

3- تفسیر عاملی، ج‏8، ص: 533 مى‏دهد. «قُرْآنٌ مَجِیدٌ- الخ» 21 فخر: یعنى قرآن خداى مجید و این توصیف قرآن که مجید است و در لوح محفوظ است بالاترین دلدارى است براى پیغمبر که دست روزگار از آن کوتاه است و دگرگون نخواهد شد و کلمه‏ى «مَحْفُوظٍ» با رفع خوانده شده است تا صفت قرآن باشد و با جر خوانده‏ اند تا صفت لوح باشد و مقصود از محفوظ ممکن است از دست ناپاکان باشد مثل «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» یا از اطّلاع آفریدگان بر آن جز ملائکه ‏ى مقرّبین یا از دستبرد آدمیان و تغییر آن محفوظ باشد. بعضى متکلّمین گفته ‏اند لوح چیزى است که براى ملائکه نمودار مى‏شود و مى‏خوانند

4- تفسیر جامع، ج‏7، ص: 384 ...را تکذیب میکنند البته ایشان را نیز مانند پیشینیان عذاب و هلاک خواهیم کرد و آنها از قبضه قدرت ما بیرون نتوانند رفت و گریزى بر ایشان نخواهد بود این کتاب که بر تو نازل کرده‏ایم قرآنى است شریف و بزرگوار که در لوحى نوشته شده و آن لوح را فرشتگان نگاه میدارند- ابن عباس از پیغمبر اکرم روایت کرده فرمود لوح محفوظ لوحى است از در سفید طول آن بمقدار بعد زمین است بآسمان و عرضش از مشرق تا مغرب و کناره‏هاى آن از یاقوت است و قلم آن از نور یکطرف آن بطرف راست عرش و طرف دیگر بر جبهه اسرافیل است هر گاه پروردگار وحى و تکلم میفرماید آن طرف زده میشود بر جبهه اسرافیل و او نگاه میکند بلوح و میرساند آن را به جبرئیل و جبرئیل به پیغمبران میرساند

5- تفسیر الکاشف، ج‏7، ص: 548 (فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) من التحریف مصون من التغییر و التبدیل .. و للمفسرین کلام طویل و عریض حول اللوح المحفوظ، و نحن غیر مسؤولین عن تحدیده و معرفة حقیقته .. و الراسخون فی العلم یؤمنون بالغیب المحجوب، و یحجمون عن الشروح و التفاصیل.

6- برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 461 حیات آدمى هستند، در هم کوبید! (آیه 19)- در این آیه مى‏افزاید: «ولى کافران پیوسته در تکذیب حقند» (بل الذین کفروا فى تکذیب).چنان نیست که نشانه‏هاى حق بر کسى مخفى و پنهان باشد، لجاجت و عناد اجازه نمى‏دهد که بعضى راه را پیدا کنند، و در طریق حق گام بگذارند.تعبیر به «بل» که به اصطلاح براى اضراب (عدول از چیزى به چیز دیگر) است گوئى اشاره به این است که این گروه مشرک از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوج‏ترند، دائما مشغول تکذیب و انکار قرآنند. (آیه 20)- ولى آنها باید بدانند که «و خداوند به همه آنها احاطه دارد» و همه در چنگال قدرت او هستند (و الله من ورائهم محیط).اگر خدا به آنها مهلت مى‏دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است، و اگر آنها را سریعا مجازات نمى‏کند نه به خاطر این است که از قلمرو قدرتش بیرونند. (آیه 21)- در این آیه مى‏افزاید: اصرار آنها در تکذیب قرآن و نسبت آن به سحر و کهانت و شعر بیهوده است این آیات، سحر و دروغ نیست «بلکه قرآن با عظمت است ...» (بل هو قرآن مجید).محتوایش عظیم و گسترده، و معانیش بلند و پرمایه است، هم در زمینه معارف و اعتقادات، و هم اخلاق و مواعظ و هم احکام و سنن. (آیه 22)- «که در لوح محفوظ جاى دارد» (فى لوح محفوظ). و دست نااهلان و شیاطین و کاهنان هرگز به آن نمى‏رسد، و از هرگونه تغییر و تبدیل و زیاده و نقصان بر کنار مى‏باشد.بنابر این اگر نسبتهاى ناروا به تو مى‏دهند، و شاعر و ساحر و کاهن و مجنونت مى‏خوانند، هرگز غمگین مباش، تکیه‏گاه تو محکم، راهت روشن، و پشتیبانت قدرتمند و تواناست.منظور از «لوح» در اینجا صفحه‏اى است که قرآن مجید بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نه صفحه‏اى همچون الواح متداول در میان ما، بلکه در تفسیرى از برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 462 ، ابن عباس آمده است «لوح محفوظ» طولش به اندازه فاصله زمین و آسمان! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است! و اینجاست که به نظر مى‏رسد که لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است که شرق و غرب عالم را فرا گرفته، و از هرگونه دگرگونى و تحریف مصون و محفوظ است.7- ترجمه المیزان، ج‏20، ص: 426روایات دیگرى نیز هست که از محل وقوع این داستان ساکت است.و در تفسیر قمى در ذیل آیه" بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" آمده که: لوح محفوظ دو طرف دارد، یک طرفش بر سمت راست عرش بر پیشانى اسرافیل است که هر وقت خداى تعالى سخن از وحى مى‏کند لوح به پیشانى اسرافیل مى‏زند، و اسرافیل در لوح نظر مى‏کند، و آنچه را در لوح مى‏بیند به جبرئیل وحى مى‏کند «1».و در الدر المنثور است که ابو الشیخ و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده‏اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود خداى تعالى لوحى از در سفید خلق کرد که دو جلد آن از زبرجد سبز است، و خطوط آن از نور است که روزى سیصد و شصت بار بدان توجه مى‏کند، و با آن لحظه‏ها، زنده مى‏کند، مى‏میراند، خلق مى‏کند، رزق مى‏دهد، عزیز مى‏کند، ذلیل مى‏سازد، و هر چه مى‏خواهد مى‏کند «2».مؤلف: روایات در صفت لوح بسیار زیاد و مختلف است که در باره همه آنها باید دانست که جنبه تمثیل دارد، یعنى امور معنوى را با لسان مادى مجسم ساخته‏اند..8- تفسیر ابن عربی، ج‏2، ص: 422 مُحِیطٌ یسع کل شی‏ء و هم حصروه فی شاهدهم و ما شاهدوا إحاطته فلذلک أنکروا بَلْ هُوَ أی: هذا العلم قُرْآنٌ جامع لکل العلوم مَجِیدٌ لعظمته و إحاطته.فِی لَوْحٍ هو القلب المحمدی مَحْفُوظٍ عن التبدیل و التغییر و إلقاء الشیاطین بالتخییل و التزویر هذا إذا حمل الیوم الموعود على القیامة الکبرى، فأما إذا أوّل بالصغرى فمعناها: الروح ذات الأبدان للأرواح کالأبراج أو الحواس فإنها تخرج منها کالحمام من البروج و شاهد لعلمه و ما عمل. و جواب القسم لیهلکنّ البدنیون، قتل أصحاب الأخدود، أی: أهلک القوى النفسانیة الملازمة لأخدود البدن إذ هم علیها عاکفون و هم على ما یفعلون بمؤمنی القوى الروحانیة من الاستیلاء علیهم و حجبهم عن مقاصدهم الشریفة و کمالاتهم النفیسة و استعبادهم فی أهوائهم و شهواتهم شهود بألسنة أحوالهم و ما أنکر هذه القوى المحجوبة عن الکمالات المعنویة من الروحانیین إلا الإیمان باللّه المجرّد عن الأین و الجهة الغالب على المحجوبین بالقهر الحمید المنعم على المهتدین بالهدایة المحتجب بظواهر ملک السموات و الأرض الشهید الظاهر على کل شی‏ء. إن هؤلاء الفاتنین بالاستیلاء و الاستخدام لمؤمنی العقول و مؤمنات النفوس ثم لم یرجعوا بالریاضة و اکتساب الملکات الفاضلة و الانقیاد لهم فلهم عذاب جهنم الآثار و الطبیعة و عذاب حریق الشوق إلى المألوفات مع الحرمان عنها9- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج‏8، ص: 367حدثنا أبی حدثنا علی بن محمد الطنافسی حدثنا أبو بکر بن عیاش عن أبی إسحاق عن عمرو بن میمون قال: مر النبی صلّى اللّه علیه و سلّم على امرأة تقرأ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ فقام یستمع فقال: «نعم قد جاءنی».و قوله تعالى: بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ أی هم فی شک و ریب و کفر و عناد وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ أی هو قادر علیهم قاهر لا یفوتونه و لا یعجزونه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ أی عظیم کریم فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ أی هو فی الملأ الأعلى محفوظ من الزیادة و النقص و التحریف و التبدیل.قال ابن جریر «1»: حدثنا عمرو بن علی، حدثنا قرة بن سلیمان، حدثنا حرب بن سریج، حدثنا عبد العزیز بن صهیب عن أنس بن مالک فی قوله تعالى: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ قال: إن اللوح المحفوظ الذی ذکر اللّه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ فی جبهة إسرافیل.و قال ابن أبی حاتم: حدثنا أبی، حدثنا أبو صالح، حدثنا معاویة بن صالح أن أبا الأعبس هو عبد الرّحمن بن سلمان قال: ما من شی‏ء قضى اللّه: القرآن، فما قبله و ما بعده إلا و هو فی اللوح المحفوظ، و اللوح المحفوظ بین عینی إسرافیل لا یؤذن له بالنظر فیه.و قال الحسن البصری: إن هذا القرآن المجید عند اللّه فی لوح محفوظ ینزل منه ما یشاء على من یشاء من خلقه، و قد روى البغوی من طریق إسحاق بن بشر: أخبرنی مقاتل و ابن جریج عن مجاهد عن ابن عباس قال: إن فی صدر اللوح لا إله إلا اللّه وحده، دینه الإسلام__________________________________________________ (1) تفسیر الطبری 12/ 531.10- تفسیر خسروی، ج‏8، ص: 522 آراستند بتو رسیده است؟18- (بیاد آور یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) حدیث فرعون و قوم ثمود را (که چگونه تکذیب انبیاء کردند و چگونه دچار عذاب شدند و چگونه انبیاء صبر کردند و چگونه بر آنها پیروز گشتند پس تو هم مانند آنان صبور باش و شکیبائى داشته باش تا موقع پیروزى تو فرا رسد).19- بلى کافران (یعنى مشرکین قریش) هم در تکذیب تو و قرآن (از آنچه موجب اعتبار است اعراض کرده‏اند و بآنچه موجب کفر و طغیان است رو کرده‏اند).20- و خداوند از اطراف بر آنها احاطه دارد (و در قبضه خدا و سلطنت او هستند و مانند محاصره شده‏اى که از هر جانب احاطه گشته نجات و فرار براى آنها مقدور و ممکن نیست).21- (قرآن چنان نیست که آنها میگویند و شعر و کهانت و سحر نیست) بلکه قرآن شریف عظیم، بسى گرامى است (قدرش خطیر و مقامش عظیم و خیرش جلیل است معانى جلیله و دلائل نفیسه بخلق عطا میکند و تمامش حکمت است و حکم بر سه صورت است که چهارمى براى آن نیست (آنرا معنى است که عمل بآن شخص را مجتبى و متقى میسازد- و موعظه‏اى است که دل را براى عمل بحق نرم میسازد- و حجّتى که منجر به تمیز حق از باطل در علم دین یا دنیا میشود و علم دنیا اشرف است و تمام موجود در قرآن است).22- در لوحى است که محفوظ از تغییر و تبدیل و افزایش و کاهش است و یا آنکه محفوظ عند اللّه است و آن امّ الکتاب است

11 - تفسیر نوین، متن، ص: 127 [تفسیر آیه 20]21- وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ «1»- لفظ «وراء» هم پیش روى و هم پشت‏سر معنى میدهد، یعنى خداوند بعلم و قدرتش از همه طرف، از جلو و عقب آنها را فرا گیرنده است و بر آنها تسلط دارد. [تفسیر آیه 21]22- بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ «2» 23- فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «3». یعنى اگر قریش نسبت‏هاى ناروا بتو و قرآنت میدهند، دلتنگ و اندوهگین مباش اگر ترا ساحر و شاعر میخوانند عظمت و اهمیت وحى تو بقدرى استکه این یاوه‏گوئیها نه از قدر آن میکاهد و نه از مقدار آن چیزى کسر میکند و نابود میسازد بلکه آن وحى گرامى قرآنى است با مجد و عظمت که بوسیله فرشتگان در لوح محفوظ نگاهدارى میشود و تغییر و تبدیل در آن راه پیدا نمیکند.و شیاطین را دسترسى بآن نیست. وظیفه ما باور داشتن لوح محفوظ است. و فایده این باور، توجه بعظمت بیمانند و جاودانى بودن و حقانیت این وحى الهى است ولى حقیقتش بر ما مجهول است و چه بسیار اموریکه میدانیم که هست ولى نمیدانیم که چیست.__________________________________________________ (1) یعنى آنها محدود و محاط بقدرت و علم پروردگارند که هم از حیطه اقتدار و تسلط الهى نمیتوانند خارج شوند و هم کوچکترین عملى حتى اندیشه ‏ای را نمی توانند از او پنهان بدارند. این عبارت تمثیلى است براى تسلط و احاطه کامل پروردگار بر آنها هم چنانکه هرگاه مرد نیرومند و بسیار توانائى گنجشک ضعیفى را در جلو خود داشته باشد از پشت سر بر او تسلط و احاطه دارد و گنجشک در قبضه قدرت او است. [.....] (2) و (3) بعضى لفظ قرآن را باضافه به مجید خوانده‏اند، با این قرائت مجید صفت پروردگار خواهد بود و نیز محفوظ را برفع قرائت کرده‏اند که صفت قرآن خواهد بود و ترجمه دو آیه با این قرائت چنین میشود «بلکه آن، قرآن خداوند با مجد و عظمتى استکه محفوظ از تصرف و تحریف و نگهداشته در لوح است»12 - مفاتیح الغیب، ج‏31، ص:117بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ و فیه مسائل:المسألة الأولى: تعلق هذا بما قبله، هو أن هذا القرآن مجید مصون عن التغیر و التبدل، فلما حکم فیه بسعادة قوم و شقاوة قوم، و بتأذی قوم من قوم، امتنع تغیره و تبدله، فوجب الرضا به، و لا شک أن هذا من أعظم موجبات التسلیة.المسألة الثانیة: قرئ: قُرْآنٌ مَجِیدٌ بالإضافة، أی قرآن رب مجید، و قرأ یحیى بن یعمر (فی لوح) و اللوح الهواء یعنی اللوح فوق السماء السابعة الذی فیه اللوح المحفوظ، و قرئ (محفوظ)/ بالرفع صفة للقرآن کما قلنا: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ [الحجر: 9].المسألة الثالثة: أنه تعالى قال هاهنا: فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ و قال فی آیة أخرى: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ [الواقعة: 77، 78] فیحتمل أن یکون الکتاب المکنون و اللوح المحفوظ واحدا ثم کونه محفوظا یحتمل أن یکون المراد کونه محفوظا عن أن یمسه إلا المطهرون، کما قال تعالى: لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ [الواقعة: 79] و یحتمل أن یکون المراد کونه محفوظا من اطلاع الخلق علیه سوى الملائکة المقربین و یحتمل أن یکون المراد أن لا یجری علیه تغییر و تبدیل.المسألة الرابعة: قال بعض المتکلمین إن اللوح شی‏ء یلوح للملائکة فیقرءونه و لما کانت الأخبار و الآثار واردة بذلک وجب التصدیق، و اللّه سبحانه و تعالى أعلم، و صلى اللّه على سیدنا محمد و على آله و صحبه و سلم. 13- تفسیر نور الثقلین، ج‏5، ص: 549 32- فی تفسیر علی بن إبراهیم و فی روایة أبى الجارود عن أبى جعفر علیه السلام فی قوله ذا العرش المجید فهو الله الکریم المجید حدثنی أبى عن أحمد بن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبى عبد الله علیه السلام قال: بینا رسول الله صلى الله علیه و آله جالس و عنده جبرئیل إذا حانت من جبرئیل نظرة قبل السماء الى أن قال: قال جبرئیل علیه السلام:ان هذا إسرافیل صاحب الرب و أقرب خلق الله منه، و اللوح بین عینیه من یاقوتة حمراء، فاذا تکلم الرب تبارک و تعالى بالوحی ضرب اللوح جبینه فنظر فیه ثم ألقاه إلینا نسعى به فی السموات و الأرض.33- و فیه قال على بن إبراهیم فی قوله: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ قال: اللوح المحفوظ، له طرفان، طرف على یمین العرش على جبهة إسرافیل فاذا تکلم الرب جل ذکره بالوحی ضرب اللوح جبین إسرافیل. فنظر فی اللوح فیوحى بما فی اللوح الى جبرئیل علیه السلام.34- فی أمالی الصدوق (ره) باسناده الى محمد بن یعقوب النهشلی قال:حدثنی على بن موسى الرضا علیه السلام عن أبیه عن موسى بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن على عن أبیه على بن الحسین عن أبیه الحسین بن على عن أبیه على بن أبى طالب علیهم السلام عن النبی صلى الله علیه و آله و سلم عن جبرئیل عن میکائیل عن إسرافیل عن الله جل جلاله و نقل حدیثا طویلا.و باسناده الى على بن بلال عن على بن موسى الرضا عن موسى بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن على عن على بن الحسین عن الحسین بن على عن على (تفسیر نور الثقلین، ج‏5، ص: 549 ) بن ابى طالب علیهم السلام عن النبی صلى الله علیه و آله عن جبرئیل عن میکائیل عن إسرافیل علیهم السلام عن اللوح عن القلم قال: یقول الله عز و جل: ولایة على بن أبى طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من ناری.35- فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب العقد، کتب ملک الروم الى عبد الملک: أکلت لحم الجمل الذی هرب علیه أبوک من المدینة لأغزونک بجنود مأة ألف، و مأة ألف و مأة ألف، فکتب عبد الملک الى الحجاج ان یبعث الى زین العابدین علیه السلام و یتوعده و یکتب الیه ما یقول ففعل فقال على بن الحسین: ان لله لوحا محفوظا یلحظه فی کل یوم ثلاثمأة لحظة لیس منها لحظة واحدة الا یحیى فیها و یمیت و یعز و یذل و یفعل ما یشاء، و انى لأرجو أن یکفیک منها لحظة واحدة، فکتب بها الحجاج الى عبد الملک فکتب عبد الملک بذلک الى ملک الروم، فلما قرأه قال: ما خرج هذا الا من کلام النبوة

14- تفسیر آسان، ج‏18، ص: 239 ذو العرش المجید- کلمه (الْمَجِیدُ) بنا بقولى صفت کلمه عرش است. و صاحب یک چنین عرش با این مجد و عظمت خدا میباشد. عرش و قرآن بقدرى اهمیت دارند که خداى سبحان آنها را به لفظ مجید توصیف نموده است. چنانکه در آخر همین سوره خواهد آمد-

16- فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ- قدرت پروردگار بقدرى است که هر اراده‏اى بکند آنرا انجام میدهد. و هیچ قدرتى نمیتواند از اراده خدا جلوگیرى کند، پس بر موجودات لازم است از هر نظر تسلیم اراده خدا باشند- مؤلف.آیه 18- 22- هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ کلمه (هَلْ) در اینجا استفهام تقریرى است. کلمه (أَتاکَ) خطاب به پیامبر اعظم اسلام صلّى اللّه علیه و آله میباشد. یعنى یا محمّد (ص) آیا نه چنین است که خبر سپاه‏هان بتو رسیده است

18- فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ- در این آیه صاحبان سپاه را معرفى میکند و مى‏فرماید: منظور از آن سپاهها سپاه فرعون و ثمود است

19- بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ- یعنى با اینکه فرعون و ثمود با آن همه قدرت و سپاه نابود شدند باز هم کفار دست از تکذیب تو و قرآن بر نمى‏دارند. در صورتى که قدرت کفار با قدرت فرعون و ثمود قابل قیاس نیست

20- وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ- ضمیر کلمه (وَرائِهِمْ) به کفار برمیگردد. یعنى و حال آنکه قدرت و نیروى پروردگارى بنحوى بر آنان احاطه دارد که ممکن نیست بتوانند فرار کنند و از کیفر کردارشان رهائى یابند 21- بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ از مفهوم این آیه شریفه استفاده میشود: کفارى که در آیه- 19- به آنان اشاره شد قرآن مجید را تکذیب مینمودند. لذا این آیه تکذیب ایشانرا تکذیب میکند و میفرماید: اینطور نیست که آن کفار میگویند. بلکه این قرآن داراى مجد و کرامت است 22- فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ- یعنى قرآن مجید در لوحى میباشد که از هر نظر محفوظ است. یعنى نه چیزى از آن ناقص میشود، و نه چیزى به آن اضافه میگردد- مؤلف.پایان سوره بروج15

- تفسیر الجلالین، ص: 594


 اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ لا عاصم لهم منهبلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ عظیمفِی لَوْحٍ هو فی الهواء فوق السماء السابعة مَحْفُوظٍ بالجر من الشیاطین و من تغییر شی‏ء منه طوله ما بین السماء و الأرض و عرضه ما بین المشرق و المغرب و هو من درة بیضاء قاله بن عباس رضی الله عنهما

16- انوار درخشان، ج‏18، ص: 77 وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ:بیان احاطه و سعه قدرت ساحت پروردگار بر کفار و بت‏ پرستان و مبنى بر تسلیت خاطر رسول صلّى اللّه علیه و آله است که هر یک از آنان را بسوى طریق و هدفى که برگزیده‏اند سوق میدهد و هرگز لحظه‏ اى از حیطه قهر کبریائى او خارج و ایمن نخواهند بود و بقیام دعوت رسول اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز ضرر و زیانى نخواهند رسانید.

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ:نظر به این که کفار و بت‏ پرستان در مقام تکذیب نزول آیات کریمه قرآنى از جانب پروردگار برمی آ یند و بدان اصرار میورزند و سبب مبارزه با دعوت رسول صلّى اللّه علیه و آله نیز انکار آیات قرآنى است آیه تأکید نموده که آیات قرآنى صاحب مجد و عظمت ذاتى و از ساحت کبریائى صدور یافته و برسالت امین وحى جبرئیل علیه السّلام هر یک از آیات براى رسول قرائت شده و بقلب نورانى خود آیات را تلقى نموده در صورتى که در مقامات علمى پروردگار ثابت و محفوظ بوده و هرگز شائبه بطلان و کذب در آن نخواهد بود و نیز ایمن است از اینکه مورد تحریف و تغییر قرار گیرند

17- أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج‏5، ص: 303 وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ لا یفوتونه کما لا یفوت المحاط المحیط. [سورة البروج (85): الآیات 21 الى 22]بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (21) فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ بل هذا الذی کذبوا به کتاب شریف وحید فی النظم و المعنى، و قرئ «قرآن مجید» بالإضافة أی قرآن رب مجید.فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ من التحریف، و قرأ نافع مَحْفُوظٍ بالرفع صفة لل قُرْآنٌ، و قرئ «فی لوح» و هو الهواء یعنی ما فوق السماء السابعة الذی فیه اللوح.عن النبی صلّى اللّه علیه و سلم «من قرأ سورة البروج أعطاه اللّه بعدد کل جمعة و عرفة تکون فی الدنیا عشر حسنات». 18- 313- [الحاکم النیسابوری‏] حدّثنی علی بن عیسى الحیری، حدّثنا ابراهیم بن أبی طالب، حدّثنا ابن أبی عمر حدّثنا سفیان، عن أبی حمزة الثمالی، عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس رضی اللّه عنهما قال: إنّ ممّا خلق اللّه للوحا محفوظا من درّة بیضاء دفّتاه من یاقوتة حمراء قلمه نور و کتابه نور ینظر فیه کل یوم ثلاثمائة و ستّین نظرة أو مرّة ففی کلّ مرّة منها یخلق و یرزق و یحیی و یمیت و یعزّ و یذلّ و یفعل ما یشاء فذلک قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ.19- و أخرج عبد بن حمید فی مسنده و أبو یعلى بسند ضعیف عن أبى سعید الخدری قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم ان بین یدی الرحمن تبارک و تعالى للوحا فیه ثلاث مائة و خمس عشرة شریعة یقول الرحمن و عزتی و جلالی لا یجیئنی عبد من عبادی لا یشرک بى شیأ فیه واحدة منکن الا أدخلته الجن...


                                                    

  

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

شیخ نمر باقر النمر

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

  شیخ نمر باقر النمر





نمر باقر النمر   مجتهد ی شیعی و فعال حقوق بشر عربستانی است.

وی متولد1968 در قطیف. منطقه ی عوامیه عربستان است. تحصیلات حوزوی اش را در سوریه وایران انجام داد

او در پی اعتراضات شیعیان عربستان در سال ۲۰۱۲ بازداشت شد. در ۲۳ مهرماه ۱۳۹۳ دادگاه جنایی عربستان سعودی نمر النمر را به دلیل اقدام علیه امنیت ملی و محاربه، به "اعدام با شمشیر و به صلیب کشیده شدن در انظار عمومی" محکوم کرد.


شیخ باقر از معروف‌ترین مدرسان علوم مذهبی و دینی در حوزه‌های علمیه است که در حوزه‌های علمیه ایران و سوریه به تدریس کتاب‌هایی همچون کتاب اللمعة الدمشقیة و کتاب جامع المدارک و مستمسک عروة الوثقی و الحلقات شهید سید محمدباقر صدر پرداخته است.
وی پس از بازگشت به کشورش، مرکز مذهبی الإمام القائم (عج) را در شهر العوامیه تأسیس کرد که سنگ‌بنای "مرکز اسلامی" در سال ۱۴۲۲ هجری قمری شد

شیخ نمر النمر که در شرق عربستان زندگی می‌کند در سخنرانی‌ خود در فوریه‌ سال ۲۰۰۹ به مقامات سعودی هشدار داد که اگر شأن و حیثیت ما به ما بازگردانده نشود، من شیعیان را به جدایی از عربستان فرا می‌خوانم. کرامت ما مهم‌تر از تمامیت کشور است
وی در انتقاد از دولت عربستان در یک سخنرانی گفت:

اگر یک کشور خارجی مسئول اعتراض‌های شیعیان است، چرا به آن کشور حمله نمی‌کنید؟ چرا به ما بدبخت‌ها حمله می‌کنید؟ به مسئول اصلی و اگر منظورتان ایران است، به ایران حمله کنید و ببینید چقدر توانش را دارید؟



دستگیری و محکومیت

نخستین بازداشت شیخ نمر در می ۲۰۰۶ میلادی رخ داد. وی در بازگشت از بحرین و به دلیل مشارکت در همایشی بین‌المللی دربارهٔ قرآن کریم از سوی نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.
در اتهام شیخ چنین آمده بود:

«وی از حکومت عربستان خواسته است به وضعیت قبرستان بقیع رسیدگی کرده، مذهب تشیع را به رسمیت شناخته و شیوه‌های آموزشی و درسی کنونی حاکم بر عربستان را تغییر داده یا لغو کند.»

بازداشت دوم، در ۲۳ آگوست ۲۰۰۸ میلادی رخ داد. شیخ نمر آل نمر در بیستم تیر ۱۳۹۲ در اثر حملهٔ مسلحانهٔ نیروهای امنیتی دستگیر و به مکان نامعلومی انتقال داده شد. در نوامبر ۲۰۱۴، حکم اعدام نمر از جانب دادگاه ویژه جزایی عربستان سعودی اعلام شد و وی، محکوم به مرگ از طریق گردن زدن با شمشیر شد.
 
پیش از این حکم اعدام شیخ نمر، توسط عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه سابق سعودی، تا اطلاع ثانوی، به تعویق افتاده بود

 اما درروزهای گذشته حکام سعودی حکم اعدام شیخ نمررا به تائید دادگاه عالی تجدیدنظر ووزارت کشور عربستان   رساندند


 لذا از  دوستان وعلاقمندان به  آزادی وآزادگی ومدافعان حقوق بشر  خواهان دفاع  وپیگیری عدم اجرای حکم اخیر دولت عربستان  می باشیم




حمید رضاابراهیم زاده


3آبان1394

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

میراب فقاهت

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

میراب فقاهت (علامه میرزا مهدی مازندرانی)

 


 

تنزل  الرحمة عند ذکر الصالحین (پیامبر رحمت – صحیح بخاری- بحارالانوارج86ص349)

درعرصه روشنگری و هدایت همواره چراغهای فروزانی زیستند که دنیای دانش و بردباری و آزادگی به آنان مدیون و وابسته است. بی شک یاد و یادواره صالحان و پاکانی چون خورشید حکمت علامه حکیم آیت اله شیخ مهدی مازندرانی نیز می‌تواند اسباب نزول برکات و رحمت ذات اقدس ربوبی را فراهم زاید و ما نیز فقط خواهیم توانست تا جرعه‌ای از اقیانوس  حیات علمی و علمی آن فقیه متاله را به ذات خود و دوستان بچشانیم. آنچه که واضع است دریای کرامات علامه بزرگوار میرزا مهدی مازندرانی است که میتوان وی را میراب فقاهت در قرن اخیر نامید.  که البته متاسفانه گمنام مانده و یا در شرف نسیان  قرار گرفته اند. حضور شاگردان  مبارز فرهیخته  و مباحث علمی و جلسات نقد و احتجاجات علمی و گستره تسلط آن حکیم فرزانه  بر سامان و حیات اجتماعی و علمی و سیاسی خویش نشان دهنده اقتدار فکری و اتصال دانشش به اقیانوس معرفت الهی است. ایشان باعث مهندسی سنتهای جدیدی در حوزه‌های علمیه و فقهیه و حتی سیاسی عصر خود گردیدند. نقش مؤثرایشان در پرورش شاگردانی چون امام خمینی که پدیده انقلاب اسلامی مرهون اوست، بسیار بارز و ارزنده است. روزگاری که فیلسوف مازندرانی فلسفه و حکمت را تدریس میکرد آیت‌الله‌حجت، شهید مطهری. جلال الدین آشتیانی . عبدالکریم حقشناس علامه ایازی . علامه جعفری و... زانوی ادب و ارادت شان برسر درس میرزای حکیم، او را به این اندیشه واداشت که هرکدام صاحب ذوقی مؤثر در جامعه خود خواهند شد او آنان را برای جهان اسلام تربیت کرد که الگو و نماد دانش و فخر ایرانی باشند. 

هر چه هست علامه مازندرانی همچون میراب بقایی است برای سیراب کردن دنیای حکمت و فلسفه و فقه و اخلاق که جرعه‌هایی از اقیانوس حکمتش را در کام آتیه دنیای اسلام وتشیع چکانید. و برای امروز نیز او سهامداربزرگ انقلاب اسلامی و علوم عقلی و نقلی و حوزه‌های علمیه است. «الیه یصعدالکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه»

 

ولادت

شهر امیرکلا که در حد فاصل بین جنوب شهرستان بابلسر و شمال بابل واقع شده است ، از دیرباز  بعنوان یکی از مذهبی‌ترین مناطق مازندران شناخته شده است و در خود نفوس مستعد  و فرزانگان علمی و نخبگان ارزشمندی را پرورش داده است. یکی از این بزرگان علامه مازندرانی است. ایشان در سال 1258خورشیدی 1297 قمری درامیرکلا که آن هنگام دهکده‌ای بیش نبود در خانواده‌ای متدین چشم به جهان گشود پدرش مشهدی حسین حصیرباف و جاروساز بود که شغل رایج مردم آن خطه است و با دست رنج کارگری چرخ زنگی محقرانه اش را می‌چرخاند. مادرش گوهر سلطان دختر شیخ ابراهیم از علمای صاحب کرامات منقطقه و عصر خویش بود. والدین نام این مولود را «مهدی» همنام  خاتم اولیا و اوصیا  گذاشتند تا برآتیه زمان خویش موثر باشد. او را در سه سالگی به مکتب فرستادند تا عطش مهدی را از فهم و دانش هر چه زودتر سیراب کنند . سه سال بعد مشهدی حسین «مهدی» را بمقصد لقاالله ترک گفت و البته روز قبل از مرگش به عالم محله سفارش میکند که اگرمهدی عالم نشود در قیامت از شما به درگاه حضرت رسول شکایت میکنم. میگویند مهدی در پنج سالگی حافظ قرآن بود و در همان زمان کتاب جامع المقدمات را در دستش میدیدند. برای همین از  نابغه‌ی خوش قریحه حکمت در مورد حفظ  کتاب جامع المقدمات پرسیدند او در ربع ساعتی صفحه‌ای را از بر می‌شد. محمد مهدی پس از ضایعه وفات پدر با توجه به وصییتش به روحانی ده تحت سرپرستی مادر ماجده و عالمه‌اش قرار گرفت و مراحل تحصیلی را با مجاهدت و رغبت طی نمود.

در13سالگی به بابل مهاجرت کرد و در مدرسه «مسجد میرزکی» مستقرشد و تحصیلات مدون حوزوی را رسمیت داد . چهارسال بعد به تهران مهاجرت نمود و در مدرسه صدر سکنی گزید. تهران در آن هنگام شهری دانش پرور و جولانگاه اساتید بلند پایه حکمت، فلسفه، فقه واصول بود. حکمای بزرگی چون شیخ فضل‌الله نوری، سیدعبدالکریم لاهیجی، حکیم میرزا حسن کرمانشاهی، حکیم سیدشهاب‌الدین نیریزی شیرازی و حکیم میرزا هاشم اشکوری و... که همگی از اساتید میرزا مهدی محسوب میشوند. علامه فرائد الاصول را در نزد آیة‌الله سید عبد الکریم لاهیجی آغازکرد. و همچنین از محضر شیخ فضل الله نوری و آخوند ملا محمد آملی صاحب حاشیه بر شرح شمسیه نیز بهره فراوان جست. علامه از واقعه اعدام و شهادت شیخ فضل الله نوری خاطره بسیار تلخی را به یاد می‌آورد. و آن حادثه را به صورت مقتل مطرح میکرد. وی حکمت را نزد سه حکیم نامدار و برجسته حکمت و فلسفه و عرفان آموخت. آیات عظام میرزاهاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی و میرزا شهاب الدین نیریزی، عطش  علامه را در طلب حکمت و فلسفه و عرفان سیراب کردند.

آنگاه در سال1330قمری تهران را به مقصد عتبات عالیات ترک گفت و در روضه رضوان بهشت دانش و فضیلت حوزه نجف رحل اقامت گزید. و از محضرآیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی  و آیت الله ملا فتح الله نمازی شیرازی مشهور به شریعت اصفهانی و آیت الله شیخ اسماعیل حداد و... کسب فیض نمود .  

          شاگردان: آن بزرگوارشاگردان زیادی را در مکتب علمی خود پروراند که همگی سرآمد روزگارخویش بوده‌اند منجمله: امام خمینی – امام موسی صدر- ا شرفی اصفهانی – شهید صدوقی – شهید مطهری  - شهید مصطفی خمینی – علامه ابوالحسن ایازی – آیة الله عبدالکریم حقشناس- علامه محمد تقی جعفری –علامه جلال الدین آشتیانی – آیة الله موسوی اردبیلی – بویژه آیة الله سید محمد حجت کوه کمره‌ای و... از شاخص‌ترین شاگردان ایشان هستند.

تالیفات و آثار: علاوه بر اشعار و مباحث فقهی و کلامی و حکمی و عرفانی ، ظاهراً شرحی و حواشی بر اشارات شفای ابن سینا، اسفار و فصوص الحکم محی الدین عربی ، و شوارق و... داشتند. که برخی از مباحث آن در حال جمع آوری و نشر است. سرانجام آن حکیم متاله و فقیه عالیقدر در 10جمادی الثانی 1378 ق بعلت عارضه سرطان مری بهنگام نماز عصر در سجده دوم نماز درتهران به ملکوت اعلی پیوست . بر پیکر مطهرش آیة الله بروجردی نماز خواند و در گلزارشیخان  قم بخاک سپرده شد. روحش شاد و قرین مهر یار باد.

                        بابلسر              حمیدرضا ابراهیم‌ زاده 31خرداد1383

 

منابع برای مطالعه جدی : خورشید حکمت و جرعه‌ای از اقیانوس تألیف استاد  فرزانه و  پژوهشگر نستوه جناب آقای رمضانعلی قلی‌زاده مازندرانی


* کلیه حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

تکامل در15 روز

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۶ ق.ظ

ساعت9صبح روز10شهریور1394


پر پرواز خود گم کرده درگیسوی دستم


ساعت9 صبح15شهریور1394


در پیله شد بذر شاپرکم.


ساعت9 صبح25شهریور1394


ازقفس پیله پریدی تاپرپرواز گشایی


وانسان برای یافتن بال خویش باید که از کرم کالبدخویش برای تحصیل پیله اش  هزینه کند

وبرای دریدن حجاب وپیله ی داشته هایش به مقصد پرواز وآزادی از رحم پیله بگریزد

  و حجاب داشته هایش  را بدراند

واین گونه است که بال پرواز برای حظ  لذت هایش به او بخشوده می شود.

اوبذر مرگ را درحیات خویش می کارد و بذرحیات را درمرگ خویش درو می کند

پروسه ی تکامل اینگونه است که بامرگ زندگی آغاز می شود


پیامبراکرم فرمود

الناس نیام

بشریت درخواب است

اذا ماتوا

چنانچه  بمیرد

انتبهوا

بیدار می شود


وکالبد انسان   درباغ دنیا تحصیل پیله هامی کند ومی دراندش

تا برای مزرعه ی هستی خویش بذر وتوشه ی پرواز دروکند...


والی الله ترجع الامور




حمیدرضاابراهیم زاده


25مهرماه 1394



تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

فردا

يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ


ناخدای بیچاره

ناخدایی که از طوفان می هراسید دلش به دریا سپرد.

بیچاره ندانست که دلش شنا کردن نمی‌داند. لحظه غرق شدن گفت 

یاران ره عشق منزل ندارد    این بحر مواج ساحل ندارد

 

دریا گفت: ناخدا دلت را باختی یا خودت را.؟

گفت: خودم را. که دلباختگی‌ام را هیچ چاره‌ای نیست. و با رفتنش از من وزنی نمی‌ماند.

گفت: بیچاره منم که بار سنگین امانتت طاقتم خواهد برد...

                           

حمیدرضا ابراهیم زاده.

ساری29/7/1392

تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

بصیرت قله ایمان و عزت است

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ب.ظ

بصیرت قله ایمان و عزت است

 

در جهان پیش رو همواره آفت ترقی برخواسته از خود عوامل ترقی بوده است و بهتر است گفته شود در پیشرفت‌ها تنها آفات برای رسیدن به افقهای قابل دسترس برخواسته از بطن ترقی خواهی است. امروزه در حوزه دین و سیاست مهمترین آفت برای اصلاح‌طلبی کج‌اندیشی یا روشن فکر مأبی است. در تمام سازمانهای سیاسی و مکاتب فکری دنیا و در حوزه فهم ادیان این آفت ضمخت‌تر و براندازتر از همه آفات به چشم می‌آید.

 بی‌شک نقش علمای دینی، سیاسی و مکاتب فکری در پیشرفت و یا در پسرفت تولیدات فهمی بسزاست. دانشمندان هر حوزه از تولیدات فکری اگر برای تفسیر و تفهیم و انتشار علوم مجاهدات علمی و پرهیزگاری نداشته باشند قطعاً در هرگام آتی دچار آفت خواهند بود و یا خود آفت آن علم محسوب می‌شوند، در حوزه ادیان تفسیر به رأی، نداشتن بینش و پارسایی  حکام و علمای دینی بزرگترین آفت برای آن دین یا مذهب خواهند بود.

[  احادیث و روایات و حتی آیات فراوانی را در این خصوص ضمیمه می‌کنیم تا به میزان وسع این مقاله درباره ی هر کدام ازادعاها توضیحات لازم داده شود. ] 

 با صراحت می‌توان گفت در حوزه دینی، بی‌بصیرتی در دین تنهاترین عامل تفرقه بین مذاهب و ادیان بشمار می‌رود، در شریعت کلیمی وجود فرقه‌های متعدد در شریعت مسیحی وجود فرقه‌های سه‌گانه و گروههای متمایل به سایر در شریعت اسلام وجود فرقه‌های چند گانه یا مذاهب چهارگانه که فقط مذهب شیعه‌اش دارای 13 نوع فرقه و چندین گروه است و فقط شیعه اثنی عشری‌اش دارای چندین مصب و شقه است. همه این مثال ها فقط برای پی بردن به عمق این حدیث است که امام صادق(ع) میفرماید: العالم غیر بصیره کالسائرعلی غیر طریقه لایزیده السیر الا بعدا.(اصول کافی ج 1 ص 34 ).

  عدم بکارگیری بصیرت در حوزه فهم دینی، ماجرایش ختم به نزاعهای بزرگ کلامی و قتلها و غارتهای جهانی می‌شود که نمونه‌اش جنگهای صلیبی، کشتار بیرحمانه مردم بدست حجاج بن یوسف، قتل شهید اول و ثانی قتل شیخ اشراق، ترور مطهری، بهشتی، ترور شخصیتی صدها هزار فرهیخته دیگر که از هر تبار و آیین و منزلتی به وفور وجود دارند.

از این جهت پیامبراسلام(ص) میفرماید: هر کس بر روی بی دانشی کاری میکند(بی بصیرتی) فسادش بیشتر از اصلاحش است.( اصول ج 1 ص 124 )

 لذا شهادت ائمه هدی در محراب و صحنه کربلا و مسموم شدنها برای همان بی‌بصیرتی‌هایی بود که علما و مجتهدان آن زمان بکار می‌گرفتند، فتاوی قضات آن زمان، دادگاههای جوسازی شده دولتی آن حکومتهای جائر کمیته‌های مخفی اعدام آن عصر هرکدام با تعصب نسبت به اصلاحات می‌باید اجرا می‌شد، دست به امام کشی و قتل فقها می‌زدند.

امام صادق(ع) در خصوص فتوای بدون بصیرت میفرماید: تو را نهی می‌کنم که به ناحق و روش باطل و بی‌اساس برای خدا دینداری کنی از اینکه به آنچه نمی‌دانی و نفهمیده‌ای برای مردم فتوا بدهی! ( اصول ج 1 ص 119 )

 تصمیم‌های جاهلان متنسک هر دوره‌ای همانند اقدامات علمای شکمباره و شهوت پرست و بیخرد زهرآگین و آفت‌زا بوده است. از گروه زمامدارانی که همواره در پی عیش و مستی و شهوت‌بارگی اصل اسلام را به سخره می‌گرفتند تا گروه ابلهان خشکه مذهب و بی‌بصیرتی که عبادات شبانه روزی داشتند، قرآنهای بر سر نیزه آنان را فریب می‌داد و چیزی جز پوسته مذهب بر ایشان اهمیتی نداشت. همانانی بودند که پیامبر و امامان هدی را کمرشکن کرده بودند. آنچه قضاوتهای اهل فقه را به جنایات آنها مبدل می‌کند عدم تفقه و بصیرت و بقول امروزیها حکم دولتی است. امام المتقین میفرماید: کمرم را علمای متهتک و جاهلان متنسک شکستند و بس.( بحار ج 2 ص 111 )

 امام علی(ع) در کارزارهای گوناگون با اینگونه افراد بظاهر حق دار و حق طلب روبرو بود، اشخاصی چون معاویه که از صحابی رسول اکرم و نیز اشخاصی چون ابوموسی اشعری که در قشری‌گری و یا حیله‌گری سر لوحه بودند، خون دلها خوردند و سرانجام در دام همین آفات به شهادت رسیدند. (حتی احکام و فتاوی جاهلانه و بدون بینش مخصوص و قایم بفرد نیست) پیامبر مکرم اسلام(ص) میفرمایند: آفت دین این سه گروهند: 1) فقیه جائر 2) امام جائر 3)مجتهد جاهل(نهج البلاغه ج 4). در نگاه اول هر سه آنها فاقد هرگونه بصیرتی در دین و مذهبند.

 خرافات و انحرافات علمای دینی، رهبران جامعه فقط و فقط از بی‌بصیرتی آنان سرچشمه می‌گیرد. رهبران علما و فقها و قضات هر جامعه‌ای بی‌گمان نهایت مسئولیتهای آن جامعه را برعهده دارند و قطعاً قشری‌گری در حوزه فهم نصوص دینی، بی‌بصیرتی در فهم احکام اجرایی فقط و فقط می تواند از ناحیه آنها صادر گردد و یا اعمال گردد.

  اسلام و زمامداری اش به دینداری حکام وبینش امت اسلام زنده است.

امام متقین میفرماید: چه بسا دانشمندی که جهلش او را از پای در آورد و دانش او همراهش باشد اما سودی مجالش نداشته باشد( حکمت 107 نهج البلاغه).

  بسا روزه‌داری که بهره‌ای جز گرسنگی و تشنگی از روزه‌داری خود ندارد و چه بسا شب زنده داری که از شب زنده‌داری چیزی جز رنج و بیخوابی بدست نیاورد.(حکمت 145 نهج البلاغه)

 فقدان بصیرت در دین، اهل دینی ظاهرپرست و غیرصالح را به بار می‌نشاند. بدین ترتیب فساد و اضمحلال شامل حال آن دین و انشقاق و تفرقه نیز بر حال آن جامعه مستولی خواهد شد. هر انقلاب و حکومتی بر اساس قانون اساسی آن حکومت و جامعه رشد می‌کند و گسترش می‌یابد اگر قانونگذاران قوانین بیجا و یا بی‌اهمیت را وضع کنند و بجای آن به سراغ قوانین لازم و ضروریی نروند بی‌شک آن حکومت منزوی خواهد شد. اگر قانونگذار دست حاکمان حکومتی را برای فراقانونی بودن باز بگذارد بی‌شک تبعیض و اضمحلال به سراغ آن نهضت و انقلاب و کشور می‌آید.

 در حوزه دینی اگر فقه نتواند مشکل‌گشای مسایل روز باشد طبعاً مردم از دین فاصله می‌گیرند. فقه و اجتهاد همواره به تبع و مقتضیات زمان و پیشرفت علوم در حال تحول هستند. مثلاً در دانش پزشکی خرید و فروش و انتقال خون، سلولهای حیاتی و اعضای بدن وجود دارد اگر فقه بر سر همان حکم وتبصره که هرگونه خرید و فروش اشیاء نجس حرام است، بماند. بدون هیچ تبصره‌ای. بی‌گمان پذیرش تحول و تکنولوژی در بن‌بست بزرگی به سر خواهد برد. اما در واقع فقه شیعی امروز پویاست، به لحاظ سیاسی، اقتصادی، پزشکی و خدمات رفاهی فقه با وجود فقهای با بصیرت در حال تحول است. و کهنگی شامل حالش نخواهد شد. زیرا  در حوزه دین سنتهای الهی غیرقابل تصرف و مخدوش شدن هستند و به تبع آن اصول و احکام اولیه غیرقابل تغییر هستند ولی احکام تحول پذیر خواه ناخواه با تحولات و دانش‌های روز همسانی و برابری دارند.

 اگر در فقه بی‌بصیرتی باشد، یعنی فقیه دینی بدون بصیرت و اشراف به مقتضیات و سنتها بماند. مثلاً در احکام تحول ناپذیر تصرفی ایجاد کند و بقولی بدعت گذار باشد و در احکام تحول ناپذیر متحجر و تکفیری باشد، در اینگونه از مواقع باید موضع فقهای این روند را موضع انحرافی و آفت در دین دانست.

بی تردید آن زمان هنگامه نزاعهای سیاسی ومناقشات فقهی و کلامی خواهد بود.

 اگر انقلاب‌های اسلامی نتواند بر پایه و چارچوب قانون اساسی گسترش یابد و از حیات سیاسی و اقتصادی  سالم وبی تبعیض دور بماند و یا بدعت‌گذار بماند و یا تحجر و واپس‌گرایی را مشی کند. بیگمان نارضایتی مردم از نحوه زندگیشان ظاهر خواهد شد. فساد و شرارت حق آزادی حیات را از مردم می‌گیرد. و آنگاه بی‌عفتی و تبعیض و فقر آن انقلاب را ولو اسلامی و اسلام خواه و بر پایه اساس اسلام تشکیل شده باشد را از پای در می‌آورد.

 بالطبع در افول و ظهور انقلابهای دینی، تنها عامل نگه دارنده و اضمحلال، نقش معماران و مهندسان آن انقلاب است. موثرترین دلیل وفاق و تکامل و پویایی هرحرکت و انقلابی بینش منزه از خطا ی معمارانش است.

در انقلاب اسلامی ایران نقش رهبر امت، شهید مطهری و شهید بهشتی و سایر اندیشمندان فرهیخته آنقدر ارزشمند و کلیدی بود که دشمنان برانداز براضمحلال و فروپاشی آن، طرح حذف و ترور شخص را پس از ترور شخصیتی بکار گرفتند.

 فتنه‌هایی که همواره جاهلان زاهدنما بر این پیکره وارد کردند سوز دل حرفهایی است که معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران در منشور انقلاب و صحیفه نور و وصیت‌نامه الهی آن بزرگوار با عنوان روحانی‌نماها، آخوندهای درباری، اسلام امریکایی بر آن صحه گذاشته است. متحجرینی که هیچ تعدیلی در سلیقه‌ها نداشتند و بدعت‌گذارانی که  اصول را تغییر دادند.

 حتی برای تداوم انقلاب عناد واپسگرایان داخلی به تکفیر خلاصه می‌شد زیرا همواره احمق‌ها آلت دست زرنگ‌های برانداز بوده‌اند، پیشینه این تکفیر کردن‌ها به صدر اسلام باز می‌گردد و پیشینه منافقان سودجو نیز به همین روند و سیر تاریخی مترتب شده است.

 منافقان و یا براندازان با استفاده ابزاری قرار دادن قانون، احکام و آیات برای خود عبادات و طاعات مشغولند و نیمی از عمرشان را در التماس و دعا به سر می‌برند و نیمی دیگر را در ورطه نابودی.  

 بنابراین لازم است اندیشمندان دینی و سیاسی انقلاب مهذب باشند تا معذب. و مهندسان فرهنگی و اجتماعی و علمای دینی و قانونگذاران موظفند شاکله قوانین و تربیت و ترویج را نص الهی بگذارند و از خودکامگیها و برداشتهای شخصی و بازی در میدان دشمن و گریزگاههای عناصر فرصت طلب بشدت بپرهیزند.

 

                                                                         حمیدرضا ابراهیم زاده 1386/2/22

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

آینه عقل

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ق.ظ


هوالحــبیب الذی ترجی شفـاعتـه لکــل هول من الاهوال مفتــــح

 

گفت:ای آینه از من رو بردار

گفت: تو در منی و من در تو پیدا. پس اگرچنین می‌خواهی در مقابلم ظاهر مشو.

گفت: بستم چشم ظاهر بین را.

گفت: چشم ظاهر را مبند عقل ظاهربین ببند.

گفت: عقلم عقالِ دیده‌ام باشد.

گفت: که غلط بین است عقل و کشِّ حس...

گفت: پس  کلام در نیام سکوت بنه...


          


  درود بر آنکه فرمود: غضـواابصارکـــــــــــم ان ترون العجـائب.

-     و مرحبا بر آنی که گفت: حــسنــات الابــرار سیئـات المقربیــن


               حمید رضا ابراهیم زاده

هفدهم مهرماه 1392



* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می  باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

من وپروانه

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ


یکسال به انتظار روز عرفه روزشماری کرده بودم.

اما هیچی سر جاش نبود. نه حال و نه مجال و نه فال...



امروز بعلتی نا معلوم وغیر قابل کنترل نتوانستم برگردم. تمام برنامه ریزی هایم از هم گسیخت.


ناخودآگاه رفتم حسینیه هدایت.

تا داخل محفل شدم حالم بد شد. بعد برگشتم. رفتم سجاده ام را باز کردم.

دراز کشیدم  خستگی وغم بیش از ده ساله ام را روی سجاده ام ولو کردم و یه دفعه بغضم ترکید .

مرد به سن و طبقه من که این اداها رو نداشت... مثل 5 سالگی ام با صدای بلند گریه کردم.


آنقدر بلند که دلم صدای خودش را شنید و فهمید دلش تنگ است.


آیات در مقابلم ویرایش می شدند دیدم ضیق صدر قرآن من بودم و همه چیز برای درس گرفتنم چیده شده است.

این من هستم که باید ادب شوم. و این من هستم که درونم نیاز به خودم داشت.

فقط گفتم: خدایا من همان بندگیت را دوست دارم.


حتی نتوانسته بودم یک بند دعا بخونم. میگن صدام خیلی قشنگه. اما دریغ از یه بند...


به یاد آوردم که مدتی است من دنیام رو از دست دادم. و آخرتی که مزرعه اش سوخته.


به یاد آوردم یه دوست خوب دارم که بخاطرمن آرامش و قرار نداره.


من به دنیا نیامده بودم که باعث رنج و نگرانی کسی شوم.

 بقول دوستم ساختار شخصیتم  خاص هست.

برای کرامت انسانی و آبروی مردم ارزش خاص قائلم. نمی توانم بی تفاوت باشم.

نوعـدوستـم. آبرو و منزلت افراد برایم ممتاز است.


بمن ظلم زیادی روا شده بود همه ناخواسته. در یک آن همه را بخشیدم. دیدم هنوزم خیلی فقیرم.


گفتم خدایا شکایتی ندارم. من پسرت هستم. و شما سرپرست و وکیل تام الاختیار منی.

من زندگی ام را باخته ام چون باختن برای شاد کردن دیگران را دوست دارم.


چندسال پیش وقتی برادر زاده ام بامن کشتی گرفت طفلک آنقدر با من مجدانه  کشتی گرفت که خجالتم آمد پشتش را به زمین بزنم. آرام او را تا مرز زمین زدن بردم و بعد خودم را نقش زمین کردم.

و او فاتحانه دور اتاق را چند بار دوید... وقتی خوشحالیش را می دیدم لذت می بردم.

وقتی با شادمانی به همه  می گفت عمو را زمین زدم. دانستم گاه باید زمین خورد و تغافل کرد.

تا خرسندی دلخوشی هایت را ببینی.

و چه بداست که با زمین خوردن دیگران شادمان شویم...


گفتم: بارخدایا گمان می برم که من باحجاب های خود با تو کشتی گرفته ام.

می دانم زمینم نمی زنی...


دلم می خواست کسی آرامم کند. اما فراموش  شده ای بیش نبودم.

سالها هر کسی مرا بهر گره ای می خواست و الحمدلله گره هایشان باز شده بود.

 و اگرهم مانده بود امروز وقتش نبود.

دیگر وقت این ملاحظات گذشته بود...

اندکی بعد زمینه ی عجیبی برای باز گشتنم باز شد و زودتر از موعد برگشتم.


شب بود و سکوت بود و تنهائی ام.


واقعا دراین دنیا فراموش شده بودم. هیچکس غیر از دوستم دراین 72 ساعت خبری از من نگرفته بود.

حتی اوهم  ساعت هاست که ...


چراغها را روشن کردم.

دیدم تمام خونه و اتاقم بهم ریخته است انگار کسی دنبال چیزی در بین کتابها و وسائلم کاویده بود.

کاش چیزی از بین آنهمه خرت و پرت ها برای خودش یافته  و راضی از در بیرون رفته باشد.


اتاقم را مرتب کردم. رو به دیوار قبله که تصویر بزرگ مرقد رسول خدا بر آن نصب است، کردم

و گفتم سلام بر تو ای رسول گرامی خدا... دلم لرزید و به ناگاه قلبم از تپش ایستاد .


حس کردم سبک شدم.


تا ساعتی بیهوش بودم. شاید آنقدر خسته بودم که خوابم گرفته بود.

با صدای آهنگ  پیامک های بادی به هر جهت بیدار شدم.


صدای ضعیفی از کوبش ملایم جعبه ی کنار قفسه ی کتاب و مانیتور رایانه مرا بخود جلب کرد.

جعبه ی پیله هایی که هفته ی پیش از خونه باغ جمع کرده بودم را گشودم.

پروانه ای به سرعت بال گشود و از محبس جعبه گریخت روی پرده نشست و برخاست.


به یاد آوردم کرمی بیش نبود...

اما چنان مغرورانه بال می زد و خودنمائی می کرد گویا فراموشش شده بود خزنده ی بدقواره و نهیفی بیش نبود.

چند باری دورسرم چرخید.

گفتم: برو این دام برسر مرغ دگر نه.

طنازی و دلبریش که تمام شد رفت دلش را با لامپ خوش کرد.


شب حکمت های دیدنی بود. و دانستم هنوز هم هرچه میکشم از سر غرورم هست.


نامه ای که برای دوستم نوشته بودم را از ذهن گذراندم.

گفتم شاید از سرخودبینی و خود نفعی و غرور چیزی گفته باشم. که از من رنجیده باشد.

اما واقعییت این بود که همه چیز را برای عزت و کرامت و رفاه او نوشته بودم.

همیشه صلابت و سعادت خواهی دوستان برایم ممتاز است .

همیشه دوست داشتم که مدیریت رفتاری دوستانم نافذ باشد تا در بحرانها و فراز و نشیبها بتوانند خود و دلخوشی شان را به بهترین نحو ممکن مراقبت کنند.

طبیعی است که نفع زیادی برای من هم خواهد داشت چون امنیت وعزت دوستان شیرینی و شهدش برای من هم خواهد بود.



با پرسشی از او دلجوئی کردم. خوشبختانه قلب مهربانی دارد.

اما پروانه سقوط کرده بود

گفتم یکی بمن دلبسته بود و من به تو. و تو به دیگری. و دیگری به دیگری. چرخه ای که بازهم یک سرش منم و تو.

کاش قدرمنو میدونستی.

کاش بدانی که پیله ات مال من است. و من پیله ی حضرت دوست...

کمی با پروانه حرف زدم. و آخرش گفتم خوب لااقل تو هم یه چیزی بگو.

بنظرم گفت: گوش نامحرم  نباشد جای پیغام سروش./

و باز هم سکوت.

 

                              سپیده ی عید دمید و من در پیله ام پنهان

                                             24 مهر1392

                                         حمیدرضا ابراهیم زاده

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

آشنای غریبه ها

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۹ ب.ظ

 

 

آشـــنای غـریبــــه‌هـــا

 

.. و باز پیرمرد چشم سبز در زد و احوال پرسید و

گفت: تنهایی؟

گفتم :خدا هم هست.

گفت :خدا با جمعیت است.

گفتم :از جماعت شامی منفردم

گفت:به چشم نمی‌آیند.

گفتم: چشمهایت چه زیباست؟

گفت: تو در آنی.

گفتم: تو عیانی .

گفت: و تو پنهانی و در آنی .

گفتم : که چه دانی؟

گفت: دانم همان که غروب را تاب نمی‌توانی.

گفتم : چرا هر غروب به دیدنم می‌آیی؟

گفت: دیدنت را دوست دارم.

گفتم: ز چه رو؟

گفت: از روی تو رو.

گفتم: نمک می‌پاشی؟

گفت: نمک بر می‌دارم...

گفتم : شام با من بمان.

گفت: تو اهل شام نیستی با شامیان نمانی.

گفتم :من غریبه‌ام و بر غربتم نیست تمامی.

گفت: غربت چه معنا دارد وقتی که تو آشنای غریبه‌ها باشی...

 

 

حمیدرضا ابراهیم‌زاده

18/2/1392

 

کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.

 

2/2/1392           حمیدرضا ابراهیم زاده

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده