دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

قضاوت نکن شایعه نساز باانصاف باش

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ق.ظ

 

قضاوت نکن شایعه نساز!

بیماری بدی هست بی انصافی کردن

بی انصافی کردن در برابر انصاف داشتن است. انصاف ، همان کلاه خود را قاضی کردن. منصفانه دیدن و منصفانه نظر دادن است. انصاف در واقع در گیر جو نشدن و از جو و احساسات حق نساختن است.

قاضی با ادله و بینه سر و کار دارد. برداشت قاضی همانند تشخیص پزشک است. و سلیقه ی قاضی در تجویز جزا متناسب با بزه انتسابی  و یا بیماری و خطایی است که مجرم به آن مرتکب بوده و برای مکافات و یا جبران بزه و یا بیداری ، محکوم علیه تعیین می شود. علم قاضی در حقیقت فهم و برداشت او ازعناوین مجرمانه و یا ادله و بینه و شواهد  برای رد عناوین مجرمانه است.

قضاوت کردن و فتوی دادن کار بسیار سختی است. مخصوصا اگر ادله و بینه و شهود کافی نباشد نمی شود رای یا حکم صادر کرد. داور در هر مرتبه و جایگاهی برای دادن حق به صاحب حق ، می اندیشد و به هیچ قیمتی مرعوب باطل نشده، و به استقلال خویش همت می گمارد و به انصاف در رای خویش می اندیشد.

داوران برای اقامه حق وحق طلبی هزینه های گزافی را می پردازند و تنها علم وبردباری، کارهایشان را زیبا به فرجام می رساند.

امام صادق در حدیث عنوان بصری به این نکته از نکات نه گانه ی رفتار انسان اهل تاکید  فرمودند که :

"هرگز! براساس خود رایی دست به کاری نزن که علمش را نداری و در تمامی امور تا آنجا که ممکن است مسیر احتیاط را رها نکن. همانگونه که از شیر درنده می گریزی از رای دادن (داوری .نظر دادن و فتوای بدون علم) بپرهیز وگردنت را پل عبور مردم نکن"

  راننده  تاکسی با بوق وچراغ،  سوارم کرد. بغیر ازمن ،چند مسافر پیرزن هم ازقبل گرفته بود . و مدام و یکنفس درحال انتقاد از فساد و رشوه دولتیان وحکومت  وملت بود  . منم سکوت مطلق  و چیزی نمی گفتم . پیر زنها  آنقدر نفرین کردند تا پیاده شدند. راننده بین راه  زن جوانی را از دم درب شهرک سوارمی کنه. خانم جوانی  که معلوم بود بومی منطقه نیست. در بدو ورود گفت : که میخواد بره بازار ... برای کاری مسیرمن نیز در همان حوالی بود. منتهی  بعد از بازار تا اول میدان ، چون مقصدم فرعی و جلوتر بود بقیه ی راه را باید قدم می زدم یا تاکسی می گرفتم .

راننده ما کانّه سخنگوی یه جایی ، برای خودش بنگاه هجویات وشایعه پراکنی داشت. همچنان نطق غرایش را ادامه می داد و تلاش کرد بانوی مسافر را هم به  شوی شامورتی بازیش اضافه کند. رسیدیم به نزدیکی های بازار...

  خانمه از راننده می پرسه : آقا می خام برم بازار ... نزدیکه ؟

با اینکه 50 تا 60 متری به بازار نزدیک بودیم  راننده گفت: نه خیلی باید بریم .

خانمه پرسید: خیلی؟

گفت: آره خودم بهتون میگم. حواسم هست.

خانمه پرسید : کرایه اش چنده؟

گفت: قابلی نداره. ولی تا اونجا کرایه پنج  تومن هست.

 درهمین حال رسیده بودیم به بازار ...  خانمه به جمعیت زنبیل بدست  کنار خیابان  نگاه کرد گفت : اینجا نیست ؟

گفت: نه خانم  خیلی دورتره. 

گفتم: آقا وایستا کنار.خانم ! بازار ... همین جاست.  دراین مسیر این تنها بازار... شهر هست هیچ ورودی  تاکسی رو دیگه ای نداره ! سه تومن بدین پیاده بشین.

راننده  گفت : بشما چه مربوطه آقا؟

گفتم: مربوطه که میگم. شما اجازه بده خانم پیاده بشن خدمتتون عرض می کنم.

خانمه  گفت: مرسی من همینجا  پیاده می شم. آقا از شما هم خیلی ممنونم.

سری تکان دادم و گفتم : برگشتنی این روبرو ماشین های سواری هست... تشکر کرد و در را محکم بست.

راننده ی برزخی ، داشت بر و بر نگاهم می کرد انگاراز دهان مار گرسنه ، ماهی اش را گرفته باشی.

گفتم :جناب راننده بشما مربوطه پیش من علیه ملت و قاضی القضات تازه وارد و رهبر و رئیس جمهور حرف بزنی؟

فکر کردی شهر هرته هرچی و هرکاری دلت خواست بکنی؟ غلطهای اضافه ای که کردی را هم باید پاش وایستی و گرنه خودم امروز فلکت می کنم.

موتور حرف پرت کنی اش  پت پتی کرد و هیچ حرفی ازش درنمی اومد. حواسم بهش بود  فقط داشت دورخیز می کرد یه چیزی بگه ازاین بن بست بپره. اما قیافه من شبیه مدافع گرز بدستی بود که قرار است بر سرافعی خشمگین ومهاجم  و طعمه از دست داده بکوبد.

با تشرگفتم : هی از اول راه گفتی؛ همه کلاهبردارند. رشوه می گیرند . فاسد و ومزدور و...هستند. این بیچاره های از همه جا مونده هم باهات همزبانی کردند چون از بس راست و دروغ باهم شنیدند دیگه نمی دونند چی به چیه؟ منم سکوت کردم ، گفتم؛ پیرند و گرون خرید کردند. ازاین وضعیت خسته اند.و تو داشتی حرف توی دهنشون میزاشتی.

بعد تن صدایم را بردم بالاتر و با خشونت کلامی همراه با پرخاش زبان بدن  تاکید کردم؛ اما اجازه نمی دم جلوی چشم من به هموطنم تجاوز کنی؟ پوستت را می کنم.

- گفت : حاج آقا من کجا تجاوز کردم ...؟!!!

 

گفتم : اونجایی که  گوش مفت گیر آوردی که علیه ملت و نظام شایعه درست کنی. حالا بگو تو مزدور کی هستی؟

گفت: مزدور نیستم، من خودم جنگ رفتم و...

گفت ساکت شو. جنگ رفتم  بنگ رفتم  منگ رفتم و...! آره هنوزم داری میری به جنگ علیه ملت و نظام و... میگی من تجاوزم کجا بود؟

- درباره افراد مشخص دروغ گفتی وافترا بستی . مردم را با حرفات نسبت به آینده نا امید می کنی ونسبت به نظام توهین و سیاه نمایی می کنی؟

-   جلوی من اجتماع راه می اندازی و تبانی علیه نظام می کنی؟

- از مسافرت 2000 تومن کرایه اضافه می گیری؟

- اونو بقصد ربودن و یا گمراه کردن می خواستی کجا ببری؟

- تجاوز مگه چیه؟ دروغگویی.تجسس وغیبت و اخاذی و توهین و بی مبالاتی و... تجاوز نیست؟

این قدری که ترسید کف از کنار دهنش می اومد.

گفت: حاج آقا غلط کردم.

گفتم: می دونم غلط کردی ولی باید تاوان همه حرف ها و رفتارهاتو بدی.معلوم نیست روزی چند بار این حرکات را تکرار می کنی؟

گفت: نه به خدا اولین بارم بود که بلبل زبونی کردم. من گرفتارم. دهنم چفت  وبست نداره. چرند زیاد میگم ،  همه می دونند که من روانی ام...

گفتم: برو خودتو درمان کن. اول از همه چرت وپرت گفتن را از خود دورکن. همه مردم برادر وفرزند و خواهر و مادر و اقوام ما هستند. یعنی چی این رفتارها !. فکر می کنی  این کارهات خوبه ؟ فکر می کنی خیلی زرنگی؟ تازه ریاکاری هم می کنی؟

گفت :نه

گفتم :از اختلاس میگی و تورم وفساد و رشوه ودروغ و دزدی. ولی دقیقا خودت داری دراشل کوچکتر همون کارها را می کنی!

گفت :بله حاج آقا ! کافر همه را به کیش خود پندارد.شما ببخشید.

گفتم : دیگه وسط حرفم نپر. ساکت شو!

ادامه دادم : طبق همه ی قوانین دنیا و قانون خود ما ،  آدم روانی نباید رانندگی کنه و مخصوصا کارت مسافرکشی سازمان تاکسیرانی بهش تعلق نمی گیره بموجب فلان ماده و فلان تبصره تو حق رانندگی نداری و حق مسافرکشی را  نداری.

شروع کرد  به عیض وناله و شامورتی بازی.

گفتم : بسه آقا. تمومش کن سرم رفت.

گفت : اینهمه مسافرمی برم هیچوقت قاضی  و بازپرس و...به پستم نخورد...

خنده ام گرفت . گفتم : خیلی خوب ! مگه خودت وجدان نداری؟ انصافت کجاست؟  بار آخرت باشه ، فکر نکن حواسمون به شماها نیست. تنبیهت همینه که ازاین به بعد سرت به کار خودت باشه. دفعه بعد هرجا گرفتمت  کمربندمو درمیارم جلوی انظار حالیت می کنم. عه؟

گفت: چشم. حق باشماست. شروع کرد به عذر خواهی و من فلانی دوستمه و فلان جا آشنا دارم.

با تشر گفتم  : بهت گفتم حرف بزن؟!

چه بدبختیه که شما ها دارین همش میخاین نظر بدین. قضاوت کنید. شایعه بچینید.از کی دارین انتقام می گیرین؟ از مردم و یا بستگانتون؟ بعد می گید خدایا چرا اینقدر بقیه بد و دله هستند؟ هزینه ی کارهایی که می کنید را باید بپذیرید. چرا همش دنبال پارتی و رانت وفساد  وگروه هستید و بعدش از رانت و فساد دیگران برآشفته می شوید؟!

برای چی درباره ی چیزی که هیچ اشراف وعلمی بهش ندارید نظر میدین؟

برای چی کار بد دیگران زشت و ناپسند ونابخشودنیه و کارزشت وبی راه خودتون خیلی هم بجا ولازمه !  چون در راستای مبارزه با بدی هاست؟ هرکی برای خودش فتوا میده دزدی می کنه. حکم می ده آبروی مردم را می بره. محض رضای خدا  دست از قضاوت کردن و نظر دادن و شایعه سازی بردارید.

- جرم جرم هست. چه 1000 تومن کلاهبرداری از مسافر. چه دزدی واختلاس از بانک و...

 آفتابه دزد و دکل دزد هر دو دزد هستند. برای هردو اقامه ی دعوا لازم هست. اونی که جرم شفاف انجام میده راحت تر محاکمه میشه. و اونی که قاضی دربارش دستور تحقیق می نویسه باید براش حکم مهمتری نوشت سیر محاکمه اش زمان می بره. اما شما جرم محرز و بیِّن انجام دادی و جلوی انظار می دزدی. ولی اونا متهم هستند وچیزی ازشون اثبات نشده. بنا براین تو بخاطر یاوه سرایی ها و رفتار زشتت با اون خانم مستحق تنبیهی و اونا باید  کیفرخواست علیهشون صادر بشه و با ادله و بینه محکومیتشون را بگیرند تا حکم  به فرجام برسه.البته هر مجرمی به اندازه ی بزهی که انجام داد.محکوم و تنبیه میشه. هرکسی هم باید هزینه ی رفتارها وخطاهایش را خودش بده.

همه ما از این وضعیت نگران و نا خرسندیم. همه ی ما د ر کشورعزیزی به سر می بریم که برایش جان فدا می کنیم. دین و باورهایمان به ما می گوید دربرابر ستمکاری بایستیم. و یاور محرومان باشیم وغیرت و وقار داشته باشیم . نه اینکه هرکس برای خودش قانون را دور بزند واز کسی که حواسش نیست بدزدد. آبرو وحیثیت برای هم نگذارند. به حق هم تجاوز روا بدارند.

به هرحال شما یا قانون ونظام را قبول دارید و باید هزینه قانون مداری را بپردازید و مطیع قانون باشید. و برای انتقاد کردن ازعملکرد بد خدمتگزارانتان آزاد باشید اما نه اینکه بجای انتقاد ، اتهام بزنید.آبروی افراد و مردم حرمت دارد.

ویا اینکه اصلا قانون ونظام را قبول ندارید و تکلیف مشخص است. حق ندارید اجتماع وتبانی علیه رای و حق مردم داشته باشید.

 یادت باشه هر رفتاری که می کنی قاضی القضات حقیقی خداست. نیازی نیست من یا یکی دیگه بهتون بگیم؛ وجدانت را قاضی کن. که بد نکنی تا جایی بد نبینی. ستمکاری در هر اندازه ای ناروا است. و هرگز خداوند نسبت به برگرداندن حق مظلوم کوتاهی نخواهد کرد. که بی تردید دردش هم خیلی زیاد تروگزنده تر است.

حالا همین جا وایستا میخام پیاده شم.

ماشین را نگه داشت و سریع پیاده شد و اومد طرف من  با ادب ایستاد که منو ببخشید و بغلم کرد.

 گفتم: عزیز من ! برادرم. اگربه من ستمی کردی بخشیدمت . اگر به دیگران ذره ای ستم روا داشتی یا جبران کن یا منتظر مکافاتش باش . خدا قاضی هست. ما همه رعیتیم. و من رعیت ترم. حتما نباید قاضی و پلیس گیرمون بده . درباورمون خدا بینا وشنوا ودانا ست. درهرکاری انصاف را باید درنظر بگیریم تا ستمی برکسی روا نداشته باشیم.

همانطورکه عرض کردم؛ همه مردم  برادر وخواهر و اقوام ماهستند چه آنانی که به ما ستم می کنند و چه آنانی که ما بر آنها ستم روا می داریم. باید خودمان  را دریابیم وآگاه باشیم که فساد و رشوه و اختلاس از حفره ی های بی مبالاتی و بی توجهی خود ما شکل می گیرد ...

برو به سلامت.

حمیدرضا ابراهیم زاده

10 فروردین 1398

 
 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۳)

ناخوش عید دیدنی: نه اینکه برای جوان‌های امروزی عید بی‌اهمیت باشد، نه! همه ذوق شب عید و خرید سبزه و وسایل هفت‌سین را دارند اما دقیقاً فقط تا همین جا. اون چه بعد از سال‌ تحویل اتفاق می‌افته غیر از سفر رفتن و فیلم و سریال دیدن و خوابیدن، یک جورهایی ملک عذاب خیلی از اونهاست . می‌خواهند از دستش فرار کنند. فرار از دست عذابی به‌ نام عید دیدنی! نمی دونم این قبول دارید یانه ولی بزارید ی کم قانونی بگم طبق قانون فیزیک،قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی،پس از مدت کوتاهی آنرابه "آهنربا" تبدیل می‌کند حال قرار دادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، می شود آره دیگه بدبختی ربا حالا معکوسش کن در میدان مغناطیسی خوشبختی احسنت به هوشتون خوشبختی ربا اینجوریه که می گن : هرچه را که می‌بینید،هرآنچه را که می‌شنوید،و هر حرفی که می‌زنید،همه دارای انرژی هستند و ذهن همون درگیر میدان مغناطیسی همه اطرافیانمون پسر اخمی به مادرش کرد و گفت من عید دیدی نمیام !تمام .... مامان هم غرغرهاش روانه بابا کرد و گفت : اگه تو هم مثل فلانی ما را از خط فقریک کم سمت قشر متوسط رو به بالاهل داده بودی ما هم امسال شاید می توانستیم سفر بریم مرد گفت : شاید هم سفرخارجی می رفتیم تا هم صفایی می کردیم هم به قول سالار بابا تا صد سال به این سال ها فک و فامیل سیب زمینی پشندی مون روز شمار نمی کردیم ! مادرهمینطور که هنوز دستمال به دست تو خونه می چرخه کنترل دست شوهرش میده و میگه :چقدر اخبار می بینی کمش کن ، بعد آروم می گه :پسرم نمی تواند دلش را با عیددیدنی صاف کنه نه شیرینی و شکلات خوردن. منم خوشم نمیادراستی چرا این فامیلات کله صبح میان عیددیدنی مگه قرارصبحانه خوری گذاشتند یا کله پزی ! بوی قرمه سبزی مامان همه را مدهوش کرده مامان زیر غذا کم می کنه تا نرم نرم جابیفته نگاهی به نظم خونه می کنه سالاد شیرازی درست می کنه ادامه بحث اش ادامه میده آروم میگه : من به عنوان حنا در مزرعه دلیل‌ اصلی این همه تنفر برای عید دیدنی اش خبر دارم پشت سر هم و چندبار دیدن فامیل در طول یکی دو هفته واقعا ی جوره مردکه تو ذهنش درگیری مانده حساب پاداش وحسابش برای این تعطیلاته کمی با فکر میگه :دلیل دوم خودم میگم بعد هم معاشرت با آدم‌‎هایی که به قول خودشان با آنها میانه‌ای نداریم و باید به شوخی‌های بی‌نمک‌شان بخندیم مرد با لبخند ادامه می ده :خانم آگه من لوک خوش شانش هم بودم زیر این مخارج ریز و درشت کم می آوردم کاش عیددیدنی ور می افتاد شماره کارت می‌دادیم،چند تا شیر مرد کارت به کارت می‌کرد شاید این وسط سودی ما هم می کردیم !بعد توپ انداخت سمت دخترش که همیشه به راحتی جیکش در نمی یاد گفت :راستی سیما یادته پارسال هرکدوم از فامیل‌ها که برای عیددیدنی میومدن می‌پرسیدن خوب به سلامتی سیما جون کی قراره ازدواج کنه؟ منم با کمال احترام جواب می‌دادم دیروز. امیدوارم امسال دیگه نپرسن چون باید بگم هفته قبل و جمله طولانی می‌شه و من حوصلشو ندارم سیما که هنوز تو لایک مخاطبین شبکه مجازیش غرقه گفت : اوه اوه بابا داری لو می دی تو هم از عید دینی فرمایشی به شکل فجیعی متنفری بعد همینجور که گوشی اش تو شارژ می زد گفت : بابا ی جوری بحث سیاست و اقتصاد روز تو این عید دیدنی نیم ساعته روی دایره می ریزن که فکر می کنی اینها علامه دهرکی بودند بابا گفت : آره حقشون مملکت قورت داده بعد هم شایعه گرونی نوسانات قیمت ها و بی کفایتی فلانی و بهامنی برات کوفت میکنند که فکر می کنی چرا تو ایران ماندی و جات دیگه ایران نیست ! مامان که پیاز خورد می کرد اشک تو چشماش جمع شد و با بغض گفت : بعد هم یواش یواش از شارلاتان بازی هاشون تو دور زدن قانون می شنوی کلایادت می افته اینها مایوشون جا گذاشتند اگر نه پاش بیفته رزلای درجه یکی هستند که روزگارهنوز بهشون جولان نداده سیما که کمک مامان کاسه ماست برای سفره آماده می کرد ادامه داد :هان خوب گفتی مامانی دیدی بعد که انگار فضا برای این جفتک ملق اونها جور نیست می افتند به سوال های کلیشه ای مثل چرا چاق شدی؟ چرالاغرشدی؟ آخ آخ چرا عروس نشدی؟کی خونتون رنگ کردید ؟ چرا زنده‌ای؟چرا رنگ مبلتون با پرده ها یک رنگ نیست ؟ چراچراچرا؟ عیددیدنی برای منم یعنی همین اعصاب خردکنی‌های معده درد‌آورمزخرف. بابا نظرت چیه چی بابا به نظرم تو عیددیدنی‌های امسال هرکی پرسید چرا ازدواج نکردی ظرف آجیل رو بکوبم تو دماغش همه باهم خندیدن سالار که از تو اتاقش حرف و نقل ها گوش می داد گفت : نه خواهر من چرا جوش می زنی خونت کثیف می کنی ، نه احتیاج به اردنگیه نه مث خودشون ریچارد گفتن باید مستقیم بگی اگر قصدتون اینکه سر حرف را باز کنند چرا یک راه دیگر پیدا نمی‌کنند؟ سیما گفت : من پشتم به تو گرمه داداشی ....بعد ادامه داد : انصاف هم خوب چیه اگر از خودشان کسی مدام سؤال بپرسد کلافه نمی‌شوند؟ بابا بی‌خیال ما شوید! سالار حق به جانب گفت : حالا که همه متوجه شدیم چرا خیلی از جوان‌ها از عیددیدنی متنفرند؟!پس من نمیام بگید این اگه بیاد بلا ملایی سر تون میاره برای احتیاط دورش خط کشیدیم تا دلتون خنک شه.... باز همه خندیدند
پاسخ:
سلام .سپاس بیکران از بذل نگاهتان

 آفات صله رحم گرانی نیست
بلکه ترس از تحقیر وتاذی  همدیگراست.
یکی ازگرفتاری  های ما در دورهمی های  چه ناگوار وچه گوارا متاسفانه  ورود به حریم خصوصی وپرسشهایی که می تواند حریم افراد وخانواده ها را تحت شعاع قرار دهد.  ورود به پرسش ها وتجسس هایی که  نافی ارزشهای صله رحم. رفاقت. ورفتار های فردی واجتماع است
وارد شدن به پرسشهای فردی وخصوصی درحوزه ی مالی ودارایی. اعتقادی .وحتی حیثیتی بسیار زشت  وناقض حریم است.
پرسش از چیزهایی که طرف مقابل را ناراحت می کند. پرسش از اندام و چاقی ولاغری. پرسش از چرایی ازدواج وعدم ازدواج. پرسش از ممر درآمد. ومقدار دارایی. پرسش از چرایی هایی که واقعا  پاسخ دادن به آن  باعث  رنجش پاسخ دهنده است وحتی ممکن است برای طفره رفتن از آن به دروغ ویا رفتارهای منفی منجر شود
باید یاد بگیریم که آرزوی خوب داشته باشیم
برکت در تندرستی. برکت در نشاط. برکت در دارایی ومال. برکت در شادکامی و....
برکت خواهی ها چه در عزا وچه در شادی وصله رحم ها  نشان دهنده ی مناعت طبع وخیر خواهی های بی دریغ است.
پرسش از حال واحوال امری طبیعی است. پرسش از تندرستی  طبیعی است. پرسش از خوش بودن طبیعی است.
دراین گرانیگاه اگر کسی دوست داشته  باشد سفره دلش را برایتان باز کند به اختیارش وبه اندازه ظرفیت تان راهنمایی و کمکش کنید. اما اگر چیزی نگفت ومکتوم خواهی در گفته هایش پیداست لطفا پیگیر نباشید.
درباره دیگران غیبت نکنید
قضاوت ومقایسه را کنار بگذارید.
متلک وطعنه آسیب زیادی به روابط تان و یا شخصیت  وهویتتان وارد می کند.
دنبال شایعه نباشید.
سعی کنید محفلتان را با شادی و سخنان نشاط آور گرم نگه دارید
دنبال کشف ماجراهای خصوصی دوست. اقوام ویا حتی نزدیکان درجه یک خود نباشید
کنجکاوی های بی مورد باعث آزار دوستان وبستگان ما خواهد بود
بخود حق ندهید که حق ورود به حریم دیگران را دارید.
بنا براین با همدلی و محبت صله رحم را باعث آرامش هم قرار دهیم.

با سلام و ادب از پاسخ ارزشمندتون متشکرم

توی هر تاکسی بشینی همین بساط به راهه و همه هم شاکی هستند

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی