دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی و اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

قمار در ولایت لایک

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۱۳ ق.ظ

 قمار درولایت لایک

انسانها به پیروی از بستر کالبدی خود نیازها و اشتهایی را در خود دارند

که اغلب این نیازها در هرم زیستی پایه ای وبرخی دیگر از نیازها در مرتبه ی عالی هستند1

اشتهاها وشهوات  ازسافل تااعلی درجه بندی میشوند

 وهرکس بسته به درک وتربیت و تکاملش به نیازهایش   اولویت می دهد

و به شهواتش رنگ ولعاب میدهد.

وشهوات هرچه عالی ترمی شوند بالندگی و کرامت بیشتری هم درخود دارد

شهوت نیاز هست.

انواع شهوات از پایه تا تاج

شهوت شکم  ویا خوردن

شهوت خواب

شهوت زیر شکم ویا جنسی.

شهوت جلوه گری

شهوت کلام وحرف زدن

شهوت ماجرا جویی وکنجکاوی وتجسس

شهوت شهرت طلبی ونام آوری  و تحسین خواهی

شهوت دانایی ومطالعه و...

شهوت جاودانگی

لذت از لایک وفالوور هم دربطن و ردیف شهوت جلوه گری  خودش را پنهان کرده است

امروزه تفاخر و تکاثر به  لایک وفالوور یک بیماری وعارضه اجتماعی مبدل شده است

بی عفتی کردن. جلوه گری باحجاب. دروغگویی.فریب و تجسس درحریم خصوصی. خیانت وجنایت. مد ولباس پرستی. مدلینگ شدن و...

 این بیماری  هزینه ی مادی ومعنوی زیادی را به گردن خانواده ها و جامعه انداخته است

مردم انگار مسخ ودست نشانده وعروسک خیمه شب بازی مهندسان فرهنگی وسیاسی واقتصادی این نرم افزارها شده اند.

فراموششان شده است که که دراین بازی های پنهان خود را می بازند

خود باختگی در قمار لایک خواهی

توانایی ها. وقت و صمیمیت وصله رحم ها وسادگی ها و نجابت ها وسبک زندگی شان را می بازند تا دیده شوند!

دراین قمار  بعضی ها حتی ریخت وقیافه شان را  بر باد دادند تا لایک وفالوور جمع کنند

کسانیکه باورهای اصیل مردم را خالی وعقیم  کردند ودر آن پوشال توهم چپانده اند می دانستند  که برای تصاحب هرچیزی ولخت کردن هرکسی اول باید ذهنشان را لخت کرد

ذهن مسخ و عریان شده هر رنگ ولعابی را می پذیرد . وبه هرخواری تن می دهد

شیطان هم تکامل پذیر و سیاس ومقتضیات پذیر وانقلابی است .

 انقلابی که شیطان به راه انداخته است.انسان هارا از عمق مدرنیته به اعماق تحجر می کشاند وغرق می کند

شیطان قمارباز قابلی است.

پس ازشکست در قمار سجده برآدم. برآشفت  وسوگند خورد تا آدمیت را مسخ وعریان نگه دارد...2

وانقلاب ها کرد و فتنه ها  دوخت. وپیامبرها کشت وبه زندان انداخت.

  اینجاست که انسان را به حیوانیت نخستین خود  تشویق می  کند

او می داند ومی فهمد ومی تواند از لذتهای  کالبدی و حیوانی بشر  برای کوروکر کردن شامه ی  دل وجان وچشم وزبان وگوش انسان  و برای نشنیدن حرف حق وندیدن کرامت انسانی بهره ببرد.

وانسان مدرن اکنون فراموشش شده است که شیطان دشمن  روشن ودیرینه ی او نمی تواند بلوغ وتکاملش را ببیند.3

او همه ی آنچه را که باورها واصالت ونجابت می دانیم را هدف قرار می دهد وبرای عقیم سازی باورهایمان سربازمی گیرد وراهکارهای ریسک ناپذیر خلق می کند.

ومی دانیم که این دشمن  مدون ، به همه ی زوایای زندگی بشر چشم دوخته است و حتی فضای مجازی هم ازچشمش دورنمانده است

مدلینگ ها وپوششان. تن نمایی های زنانی که مدعی فخر ووقارومتانت و نجابتند نشانگر وموید این اصل است که عقیم سازی باورهای مردم با یک مهندسی پیچیده ای رخ داده است.

اینکه  از ابزارهای مدرن برای اهداف متحجرانه استفاده می شود برهیچ سلیم النفسی پوشیده نیست.

  ولی  انگارگوش مدعیان مدرنیته که لذت را دربازگشت به  تحجر می بینند بدهکارنوای فطرت شان نیست

فطرتی که انسان را پویا و ارزشمند وعزیز می خواهد.4

روش و دین خدا در فطرت همه ی انسانها برنامه نویسی شده است.

فطرت انسان، تکامل وکرامت وغنای اورا می خواهد ولی  شیطان به شدت انسان رافقر وجمود وفحشا وتحجر دعوت می کند.5

مردم بیداری می خواهند و می دانند که بختک تحجر برجانشان خانه کرده است.

وقتی شیطان با دل کسی رابطه برقرارکند  وساکن حرم دل کسی شود اورا نسبت به فطرتش نامحرم میکند.6

اگر شیطان   قلب کسی را مس ولمس کند اورا ازپای درمی آورد

از این روست که فرموده اند:

دل حرم وخانه ی خداست به کسی جز خدا اجازه ی سکونت  درآن ندهید...7

خیانت است که درب خانه ی خدا را به  روی غیر بازبگذاریم.وشیطان را درآن  مهمان  وقرین کنیم.8

واکنون این بختک بر دل  عزیزان خدا  خانه کرده است

کسی باید برخیزد و بیدارشان کند .و هزینه ی باروری باورهای مردم را تمام وکمال بپردازد.

این مهندسان فکر وفرهنگ واعتقاد واقتصادند که باید شبیخون شیطان برای عقیم سازی باورهای راسخ وراستین انسان را عقیم بگذارند

همه ی ما وظیفه داریم سربازی  خوب وفداکار برای خدا باشیم.

همه ی ما وظیفه داریم خدا را یاری کنیم

ان  ینصرکم الله  فلا غالب لکم9

حمید رضا ابراهیم زاده

15 اسفند 1395

 

منابع

1-      هرم سلسله مراتب نیازهای انسانی : ابراهام مازلو

2-      قرآن مجید سوره صاد آیه 82

3-      قرآن مجید سوره یوسف آیه 5

4-      قرآن مجید سوره روم آیه 30

5-      قرآن مجید سوره بقره آیه 268

6-      قرآن مجید سوره اعراف آیه 201

7-      امام صادق(ع) می‌فرماید: القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیرالله؛ دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غیرخدا را ساکن مکن .(بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۲۵).

8-      قرآن مجید سوره نسا آیه 38

9-      قرآن مجید سوره آل عمران آیه 160


تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصارمولف محفوظ است

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

سوگند به عصر

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ


بسم الله الرّحمن الّرحیم


والعصر ان الانسان لفی خسر الّاالذین ءامنوا وعملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر

(سوره103 مکی)

قسم به عصر؛ عصرهمان افشرده و عصاره و باقیمانده چیزی است که در انتهای فشارباقی می‌ماند.

اسبی که با فعالیت و جهش رعد آسایش عرق می‌کند.

محصول سعی وتلاش وفشاراسب برای نیل به هدف عصاره وعرق اوست.

البته در برخی از تفاسیر به روزگار و زمانه ، گیتی، نمازوسطی، عصر رسالت و نبوت وعصرقائم و.. هم یاد شده است، که خداوند به آن قسم یادکرده است.

سوگند به عصرکه آدمی در زیانکاریست، این آغاز یک هشداراست به انسان، انسان فراموشکار و غیر جاودان .

این زیانکاری مفرط با (انّ ) و (الف و لام ) انسان مشخص می‌شود، زیانکاری‌های مادی و معنوی، مالی و دینی، جسمی و روحی و هرگونه ضرر و زیانی که قابل جبران نیست.

از نگاه روانشناسان و انسان‌شناسان، همه ی انسانها وبلکه حیوانات در هنگام غروبگاهان احساس انزوا وتنهایی و غربت و زیانکاری دارند و در پایان روزهمه کردارها وعملکردهایشان را مرور و واکاوی می‌کنند.

و در این محاسبه به زیانکاری خود پی می‌برند اما آنانیکه با برنامه‌تر و با انرژی بیشتری حرکت می‌کنند این سرعت را درک کرده و با شتاب بیشتری بدنبال ترقی هستند ، با مطالعه در سیره معصومین و بزرگان علمی و عملی با سرعت بالای ذهنی این افراد روبرو می‌شویم. لیکن غروب غریبانه‌ای که جان انسان و باطنش را می‌آشوبد و شاید هم از ازل هنگامه غروب و عصر که از ادامه روز ناامید می‌شویم از سیاهی شب نیز نگران خواهیم شد. و اندوه از دست دادن روز همان غربت است.

در هر صورت انسان زیانکار است زیرا روزی از عمرش کاسته شده و به لحظات مرگش نزدیکتر می‌شود این درماندگی و احساس غبن و نقص و کاستی برای انسان امری محتوم و ناگزیر است . بالطبع ما انسانهای فراموشکار با عدم درک شرایط حال و گذشته و آنچه که در پیش و روی ماست، بیشتر زیانکاریم.

الا الذین آمنوا: مگر اینکه اهل اراده و ایمان باشد. ایمانی که ضابطه‌مندکننده آدمی است، ایمانی که برنامه ساز و برنامه‌ریز و منشاء تحول است. در گرو و مقید بودن به قانون یا هدف متعالی  برای آدمی اسباب ترقی و آرامش را فراهم می‌کند. سرسپاری به نظم خاصیت توفیق است .

امام موسی صدر میفرماید: « جهانی که ما در آن زندگی میکنیم منظم آفریده شده است : والسماء رفعها و وضع المیزان الاتطغوا فی المیزان اگر ما می‌خواهیم فعالیت هایمان به ثمر برسد و.. باید منظم باشیم » .

پذیرش قانون الهی برای انسان موجب ترقی و رفاه و آرامش اوست . و اجرای هر حکم صادره از خداوند برای پرهیزکاری و پارسایی انسان و عمل به احکام ، ضامن تأمین عزت و امنیت و رفاه انسانهاست. ایمان به خدا و روز جزا بمفهوم احساس نظارت و حضور رب اعلی است. ذات اقدس ربوبی نیز در مقابل این حضور ، به بندگان مطیع و ساعی‌اش درجات و کرامات و توفیقاتی در حوزه برکت در جسم و مال و سلامتی روحی و آرامش درونی هدیه می‌کند که احساس غبن و زیان نکند انسان اگر احساس کند خدا در همه لحظات و اماکن حضور قطعی دارد هرگز طغیان و سرکشی نمی‌کند و احساس پوچی و تنهایی و زیانکاری از او برداشته می‌شود ایمان بخدا باعث پایندگی حقوق و کرامت انسانی است اما ایمان ستمکاران و منافقان و بزدلان و بزهکاران خفیف و بی‌ارزش بوده و راهبر مقاصد عالی نیست. بلکه تحریفاتی است که در لباس ایمان در ذهنشان جا خوش کرده است. قلب مومن حرم خدا می شود و هرگز غیر او در خود ساکن نمی‌کند امام صادق میفرماید: 

« القلب حرم الله فلاتسکن فی حرم الله غیره- مستدرک ا لوسایل ج 2 ص302» البته شرایط تشکیلات ایمان به نوع آئین بستگی ندارد . در آیه62سوره بقره برای همه ادیانی که به خدا و روز جزا ایمان دارند و عمل صالح انجام می‌دهند، برایشان پاداش در نظر گرفته شده و امیدواری داد تا از چیزی نگران نباشند و نهراسند. البته پیش نیازها و پس نیازهای زیبایی نیز در این آیه وجود دارد که مطالعه و بحث جدایی را میطلبد. همه دانشها با ورود دانش جدید به تکامل رسیدند و همه ادیان نیز با مقتضیات زمانشان به تکامل رسیدند و این تکامل ادیان منسوخ کننده آئین‌های سابق نیست بلکه ایمان به انبیا گذشته و کتابهایشان در اسلام واجب است « والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک وبالاخرة هم یوقنون- بقره 5و4». و حتی جدیت تامی را در آیه آمن الرسول اشاره میکند (بقره  285) که هیچکدام از انبیا با هم تفاوتی ندارند. گذشت زمان و مقتضیات زمان و مکان، شرایط جدید و تحولات جدیدی را در حوزه رسالت فراهم کرد تا دین اسلام عالی‌ترین دین فرازمان مطرح شود. مراجعه به آیات 85-83 آل عمران خالی از لطف نیست.

وعملواالصّالحات؛ عمل صالح درحقیقت هر نوع فعالیت فکری و خدمات عملی و زبانی و قلمی و مالی و جسمی برای نیکو شدن است کارهای نیک ؛ رفتارهای عرف پسند و شرع مدار است. یعنی شریعت آن را نهی نمی‌کند و عرف نیز آن را می‌پسندد و مفید حال کافه مردم است و وجدان اجتماعی آن را مقدس و مؤثر می‌شناسد و مستلزم حکم شرعی هم نیست. کمک کردن به همنوعان، امداد فکری و مشاوره‌ای و اعتباری و توان بخشیدن به اهل نیاز، به خانواده و اقوام و همشهریان  و همنوعان. محبت کردن به والدین و خانواده و مردم ، تلاش برای معاش و رفاه نسبی خانواده ، تحصیل برای ارتقاء جامعه و ملت. از اختراع و تدریس و قانونگذاری و تحصیل و تربیت و تزکیه تا جهاد و هجرت، خوردن و خوابیدن برای تحقق امر الهی همگی در اسلام عبادت هستند.

و همه این نیکی‌ها عمل صالح محسوب می‌شوند که در هر آئین و مرامی محترم و مقدس است. بنابراین عمل صالح محدوده خاصی ندارد و تعطیل‌بردار نیست. هر نیت و عملی که باعث رفاه و آسانی و امنیت خلایق شود عمل صالح است . حتی رأی دادن یا  ندادن، «انماالاعمال باالنیات - پیامبر». «الیه یصعد کلم الطیب والعمل الصالح یرفعه- سوره  فاطر آیه  10 » کلمه طیب وعمل  صالح مترقی است..

وتواصوا بالحق؛ تواصوا بر وزن تفاعل به عملی دو طرفه گفته می‌شود مثل توافق . که تواصی یا پیگیری حق ، حق‌طلبی و عمل کردن تدریجی ، توکل به خدا و حق‌پژوهی در هر مقطع زمانی و مکانی که یکی از شیوه‌های معصومین بود و بر مردم و همه کسانیکه خواهان امنیت و ترقی  و کمال هستند واجب است که برای تحقق این امر تلاش کنند. حق‌طلبی امام حسین منجر به حادثه عاشورا شد و امام برای تحقق احیای دین و عزت اسلام هزینه سنگینی را پرداخت، که تا قیام قیامت ذهن حق‌طلبان این مرثیه شورانگیز را مرور می‌کند. امام در این چالش مهجه قلب خود و خانواده‌اش را به عنوان هزینه پاسداری پرداخت. حق‌طلبی برای مسلمان صاحب ارزش است.

البته خداوند مدافع همه کسانیست که در راه حق و از حق دفاع کردند ( سوره حج آیه 38 ). و گاه حضور فرشتگان را برای یاریشان گسیل می‌دارد ( سوره فصلت آیه 30 ) ثمره حق‌طلبی اعتلای کلمه حق است. که خداوند بعنوان تنها حق حقیقی جهان مدافعینش را حمایت می‌کند...

اهتمام ورزیدن به امورمسلمین علاوه برعملی صالح بودن حق طلبی است. به فرموده روشن نبی اکرم: « هر کس صبح برخیزد و به امور مسلمین اهمیتی ندهد مسلمان نیست » در حقیقت پیامبر فتوای مسلمان ماندن را این گونه صادر نموده است.

این نکته نیزضروریست که: تواصو: وصییت کردن و سفارش کردن به یکدیگر و پذیرش آن و انجام پی درپی و تدریجی و گام به گام، به دفعات متناوب است تواصی به حق هم حق شناسی و عمل کردن به حق و تقویت و تبلیغ و ترویج حق است. و تواصی به صبر هم صبرشناسی و مدارا خواهی (تسامح وتساهل ). نه دراصول بلکه درسلیقه‌ی اجرایی و ترویج صبر است. ( مراجعه به آیه99 سوره یونس بسیارروشنگراست ) .

همه انقلابها و قیام‌هایی که در حوزه امر انبیا و صالحان صورت پذیرفته بویژه پس از اسلام که برای اعتلای حق بوده ولو اینکه منجر به شکست نظامی و جنگی شده باشد در نزد صاحب حق پیروزی محسوب می‌شود.

( البته مراجعه به مقدمه صحیفه سجادیه فراز63 بسیار روشنگر است).

بنابراین دفاع از حق مستلزم پرداخت هزینه گزاف مادی و معنوی است.

« احسب الناس ان یترکو ان یقولوا آمنّا وهم لایفتنون-  سوره عنکبوت 2».  

بقول مرحوم شهید بهشتی: « بهشت را به بها بدهند نه به بهانه ».

انقلاب مهدی قائم نیز بمفهوم احیای کلمه حق است، روزگاری که اباطیل لباس حق بر تن می‌کنند و غبار فتنه را حجاب حق می‌کنند و حتی کج‌راه‌ها و انحرافات و قیوداتی  از سر منفعت‌طلبی توسط علمای نامنزه دینی تولید می‌شود و در یک کلمه تدلیس و تزویر به اوج قدرت می‌رسد.

امام عصر درهم کوبنده آن بتهای دست ساخته خواهد بود و در برابر فرعون و قارون و هامان و مدعیان کذاب  زمانش قیام می‌کند. آنها از امام نشانه می‌خواهند و امام مسیح‌وار غبارها را می‌روبد آنها از امام انتقاد می‌کنند و حتی صلاحیتش را محرز نمی‌شمارند و او را محاکمه می‌کنند و امام وادار به قوه قهریه می‌شود و همه یاغیان را از دم تیغ می‌گذراند. و همه توابین را می‌بخشد و حق محرومان و مستضعفین را از مستکبران می‌ستاند. و پیروانش به حمایت از مولایشان  برمی‌خیزند و جان و مالشان را هزینه  آمادگی فهم و باورشان و دانش اندوزی و آمادگی دفاعی و مالی و...کرده و چه هنگام ظهور مطیع و خاضع در رکاب امام خواهند بود.

وتواصوا بالصبر؛ تواصی به صبر آنروی سکه حق طلبی است میفرماید که « اهدناالصراط المستقیم » در نمازهایمان می‌گوییم : پروردگارا ما را به راه استقامت پایدار و موفق بدار. راه راست و مستقیم همان راه استقامت و پایداری و صبراست. همان تقارب و تضارب حق است. جانبداری از حق بدون تحمل و پایداری امکانپذیر نیست .   

اقسام صبراز دیدگاه آیات و روایات:

1- صبر بر بلا  

  2- صبر بر مصیبت و فراق    

3- صبر بر مشقات 

4- صبر بر گناه .          

البته مومنان مراقب هم هستند همچنان که مومن آیینه مومن است امر به معروف و نهی از منکر تواصی به حق و صبر است که باعث تقویت ایمان و اصلاح اخلاق خواهد بود در غروبگاهان مسلمانان صدراسلام سوره والعصر را همراه با احوالپرسی برای هم می‌خواندند و با آن به ایمان خود طراوت می‌بخشودند.  و درود بر همه راه شناسان و رهروان راه حق.

حمیدرضاابراهیم زاده 1381/4/30

 

رجوع به  منابع ذیل راهگشاست:

-تفسیر سوره ی  والعصر /پرتوی از قرآن مرحوم طالقانی

-ادیان در خدمت انسان: امام موسی صدر. نشر موسسه تحقیقاتی امام صدر

- نای نی: امام موسی صدر

- ویژگی های کلی اسلام دکتر یوسف قرضاوی/نشر احسان

– تفسیر سوره عصر محمد تقی شریعتی-/.

کلیه حقوق برای مولف است . 



  
  • حمیدرضا ابراهیم زاده

این بی انصاف ها

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ

این بی‌انصاف‌ها

متأسفانه سیاست بازی در ایران بیشتر توی گود عوام و نابلدها افتاده است. هر کس به صرف خواندن الفبا هر چه دلش بخواهد بنویسد خوب نیست.

سواد رسانه‌ای و سواد سیاست و بینش و تحلیل امری لازم برای همه‌ی دوستداران پهنه‌ی سیاست است.

بنابراین 

ای کسانی که چیزی از سیاست نمی‌دانید.!!

بدون اطلاع از رانندگی با ماشین بی‌ترمزی راه افتادید وسط خیابون. آگاه باشید همش شما زیر نمی‌گیرید.

یه دفعه دیدید چنان شما را زیر گرفتند که داد از نهادتان درآید.

انصاف بدهید که کسی جرأت مداخله در کار پزشک و نجار و مارباز و قمار باز را ندارد. 

اما به سیاست که می‌رسند. دوستان چنان جوگیر می‌شوند که گاه اینان ذوب در سیاست هم هستند. این طیف ازرفقای بی‌مایه و روان و مذاب، علاوه بر اینکه می‌سوزانند و تخریب می‌کنند، بلکه هنگامی که سرد می‌شوند مثل سنگ‌های مذاب آتشفشانی، اجق وجق شکل می‌گیرند.

فقط باید آنها را گذاشت لای جرزدیوار. یا چاه بی‌استفاده را با آن پر کرد.

گرچه این دسته از افراد، در بین علما، به سنگ استنجا  نیز شهرت می‌یابند. اما هرگز روسفید نیستند.

 خواهشمندم دوستان در این ایام مراعات افراد خاص و علمای دینی و بزرگان و نخبگان این رشته را بکنند.

و آب را برای ماهیگیران  فرصت طلب گل آلود نکنند.


حمیدرضا ابراهیم‌زاده

21/1/1392


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است.


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

شب ملخ

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۱۰ ق.ظ

 

شب ملخ

از کنجکاوی ام بود یا هرچیز دیگرنمی دانم .

اما ناخواسته همیشه همراه پدر به مسجد می رفتم

وقتهایی که جلسات تشکیل می شد من هم عضو دائمی  تکان دهنده ی جلسات شده بودم.

بقول بچه ها گفتنی زلزله ای به مقیاس و بزرگی 8 ریشتر. وبقول همانها زنگ تفریحشان محسوب می شدم.

اماازهمان اول دقتم به مسائل بالابود وخوب گوش می کردم وخیلی دقیق صورت جلسه را برای  مادرم ومادربزرگ وعمه هام توضیح می دادم

تقریبا 5 سالم بود وجثه ی کوچکی داشتم. بی سبب نبود که در جلسات جدی دیواری کوتاه ترازمن برای مزاح گیرشان نمی آمد

البته این جلسه مثل سایر جلسات بحث دسته روی وتظاهرات واینها نبود.

این جلسه  آموزش تلفظ صحیح نماز بود که توسط حضرت آقای واعظی 1اداره می شد.

اصولا ایشان نقش موثری را درتربیت جوانان آن عصر وحتا عصر حاضر داشته اند

این جلسه مختص  قرائت صحیح نماز وقرآن بود ومن هم تیزکرده بودم نماز کدامشان صحیح تراست. وخودمم دوست داشتم یاد بگیرم

این وسط بعضیها وقتی به صراط المستقیم می رسیدند چنان ویراژی می دادند که صدای سوت وصفیرشان بلبلی می زد و اسباب طنز وخنده برای من می شد. مخصوصا (شهید) سید عباس حسینی که  زبانش سین می زد وطرز خواندنش قلقلکم می داد.

 بس که بمن می خندیدند بالاخره فرصتی شد تامن هم بخندم. و نوبت به بغل دستی ام رسید سمت چپم آقا سید کاظم نشسته بود وسمت راستم بابا جونم.

آقاسید کاظم  حمد وسوره اش را خواند ومن آخرین فرصت را برای دقت وتمرین استفاده کردم.

آقای جلسه بمن اشاره کرد وگفت: آقا حمیدرضا ! بسم الله.

ومن چشمامو به علامت تمرکز بستم حمد وسوره را فرز خواندم.

منتها توجهی هم به زلزله ای که ایجاد می کردم نداشتم. فکرکنم این بارعرش راهم با غلط غلوط خوندنم لرزانده بودم.

کارکه تمام شد باصدای صلوات وتشویق اعضای جلسه بخودم آمدم.

ماچ وبوسه ی سمت چپی و آقای جلسه کاملا یادمه. وبابام هم ازشون تشکر می کرد.

آقای جلسه به عربی چیزی گفت واونها هم بیشتر  بمن دقت وتوجه کردند.

البته سالها بعد فهمیدم درآن جلسه  به اونها گفته بود: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر.

دانش اندوزی در دوره کودکی مثل کند ه کاری روی سنگ جاودانه وماندنی  است .

اون شب بعدازجلسه آقا سید کاظم توی چمن حیاط  تکیه بمن گفت:

یکبار دیگه برام حمد وسوره را بخون.

ومن خواندم واو هم خوشش آمده بود. که من می گفتم اهدناالصراط المستقیم...

می گفت یه بار دیگه بگو.هربارکه می گفتم دررخسارش آثار شادمانی  برق می زد.

تشویق اون شب دوستان هم جلسه ای باعث شد تامن بیشتر بفکر تمرین وتکرار باشم.

خلاصه ازآن شب به بعد رفاقتم با آقا سید کاظم وارد فازجدی خودش شد.




***

غروب فردا بمحض شنیدن صدای اذان ازبلندگوی  جبار که روی درخت توت پشت خونه بابابزرگم نصب شده بود.

 تند کردم  که داخل حیاط شرقی مسجد وضو بگیرم.

بابام گفت :کجا باین عجله؟

گفتم : مسجد.

 دستم را گرفت گفت : واستا باهم می ریم.

فاصله خونه ی ما تامسجد درست مقابل هم بود وچیزی درحدود 5 الی 6 متربیشتر نبود.

با دقت آنچه تمام تر وضو ساختم وبا پدر وارد صحن مسجد قدیمی دهکده شدم. مهری برداشتم وهمان کنار درب ورودی قامت بستم .

آن شب آقای واعظی نیامده بود ویادیر اومده بود یادم نیست. ولی من نماز مغربم را فرادا خوانده بودم.منتها با دقت خیلی بالایی روی تلفظ نمازم تمرکز می کردم وکاملا غرق در لفظ بودم وبس.

خیلی بخودم سخت گرفته بودم.پس از تشهد وسلام دستهای گرم ومهربان آقا سید کاظم را برشانه هایم احساس کردم.

گفت: گل پسر قبول باشه. ومصافحه کرد ومرابوسید

تبسمی کردم ومشغول به ذکر شدم

گفت:  مرحبا پسر خوب.نمازت را خوب خواندی. درسهات را هم خوب می خونی؟

گفتم : من هنوز مدرسه نرفتم. .اگرچه معلوم بود سوالش  توصیه ای برای آینده است.

گفت : وقتی بازشد چی؟

 گفتم : خواندن و نوشتن را خیلی دوست دارم وبلدم کتاب بخونم . چون میرزا عمو وعمه ها بامن خوندن ونوشتن را خوب کار می کردند.

گفت: آفرین. پس معلومه که پسر خوبی هستی. هم نماز میخونی وهم کتاب وهم شلوغ کردن بلدی.

جمله ی آخرش متلک چسبناکی بود گفتم: فقط کتابهایی که عمو بمن داده را خوب ترمی خونم.

وبا دلخوری نسبت به متلکش نگاه تندی بهش کردم .

 زودی گفت: خوب حالا نمیخاد ناراحت بشی. مگه ما باهم دوست نیستیم؟

 چیزی نگفتم. گفت: باشه معذرت میخام تو اصلا شلوغ نیستی.باهات شوخی کردم.

وصله شلوغی بمن نمی ماسید. باید بمن  می گفت دست  شیطونو بستی. چون آتیش هر معرکه ای بودم

خلاصه آقاسید باهمون چند جمله ویه ماچ وبوسه منو خندوند. وگفت:

گل پسر تو اگه شلوغ نکنی  یادت میره بچه ای!!!

تسبیح سیاهی دستش بود داد بمن وگفت: بلدی ذکر تسبیحات بگی؟

گفتم آره.

گفت :بمن یاد میدی؟ گفتم یعنی بلد نیستی؟!!

 دوبارماچم کرد وگفت: حالا تو بگو من ببینم چطور میگی؟

سر تسبیحو گرفتم وچند تاالله اکبر گفتم

وبعد رفتم نشانه ی دوم وچندتا الحمدلله گفتم ورفتم نشانه ی آخر وچند تا سبحان الله گفتم وبعد نگاهی بهش انداختم وتسبیح را دورانگشت اشاره ام مثل فرفره چرخوندم. که از مسیر ومدارش خارج شد و رفت  هوا ومحکم خورد توی صورت بابام که جلو ترازمن نشسته بود وداشت با حاج شیخ محمود صحبت می کرد.

بابام تسبیحو برداشت نگاه تندی بمن انداخت وگفت: حمیدرضا داری چیکار می کنی؟!!!

تن  تند صدای بابام از صدتا تنبیه برام بدتر بود.

فقط نگاه کردم مثل هندی ها بمعنی اینکه پوزش خواستن کرداهه.

سید گفت: ببخشید من بودم. پدر خندید وتسبیح را به سمت من تیپاکس کرد فرز ازهوا برداشتمش.

 پدر زیر چشمی نگاهی بمن کرد ولبی گزید ومن هم  فهمیدم کار اشتباهی کرده بودم

***

 رکعت دوم عشا رابا همان دغدغه ی سابق خواندم وبعداز بجا آوردن تحیاتش ، کناردرب مسجد روی تک پله ی مسجد نشستم تا بابام بیاد وباهم بریم خونه.

اون سالها توی خونه پائینی بابابزرگمون زندگی می کردیم با حیاط بزرگ ودرختان میوه زیاد واحشام فراوان..

من یه تاب بزرگ پشت خونه کنار درب ورود ی پشت بسته بودم اغلب اونجا با عمو کوچیکه وبرادرم ودوستام بازی می کردم. ویا کنارطویله می نشستم  با اسبمون بازی می کردم.  ویا به کمک عمو اسب سوارمی شدیم وتفریح می کردیم.

بگذریم تا پدر بیاید من هم رفتم توی دریای  خیالات کودکانه ام شنا کنم.

 نگاهی به کف دستم انداختم کاملا سیاه شده بود. اشتباه نکنید من این دست کوچولورا دقیقا  توی پوست گردو سیاه کرده بودم.

دست راستم نسبت به دست چپم برخورد تبعیض نژادی داشت. چون چپ دست بودم.

اما در نوشتن عمو اجازه نمی داد چپ بنویسم می گفت خوب نیست چپکی باشی!

ومن زورکی راستکی شده بودم.

روزهای پایانی تابستان59 بود وقرار بود تاچند وقت دیگر پیش ازموعد به مدرسه بروم.

 می اندیشیدم بااین ید بیضا چیکارکنم... لابد مدیر جان میگفت پسره شیطون بلا این چه دستیه که واسه خودت درست کردی؟

بعدشم لابد طبق ترانه ی کودکانه  عمو وعمه کوچیکه : مدیر میاد پیش  دستو بزن شیش....

داشتم فکرمی کردم چه راههایی برای  پاک کردن این لکه بزرگ وجود داره.؟..

یه دفعه خودم را یه متر و هشتاد توی هوا دیدم. بهت زده بودم.

احتمالا حدستان درست است درآغوش سید از پشت  غافلگیر شده بودم. دوست نداشتم احساس کودکی کنم ویا مثل بچه ها باهام رفتار بشه.. اما تحمل کردم تا  شوخیش تموم بشه..

همون بالا پرسید : آقا حمید رضا می دانی خدا کجاست؟

گفتم: همه جا توی آسمون پیش مهتاب توی زمین توی دل آب  توی قلب من وشما وآقا تراب توی مسجد توی خونه ودشت...

ازبچگی طبع شعرم خوب بود.

 گفت: شعر میگی؟

گفتم: شعرچیه؟

گفت : هیچی. میگم تو اسم امام هارو بلدی؟

گفتم: آره که بلدم.واسامی ائمه را باصفاتشون گفتم.

آخه اون زمون بزرگترها از بچه ها خدا چندتا  واصول دین وازین حرفامی پرسیدند

خونه ی ما کلا  همیشه با بچه ها توی این مسائل با دقت کار می شد. اما غالب بچه های همسن ما از این جور مفاهیم دور بودند وطول می کشید  تا یاد بگیرند

وبالطبع برای آقا سید هم اسباب تعجب بود بااینکه من عضو دائم کلاسها وجلسات قرآنی شون بودم ولی انگار انتظارشو نداشت.

گمونم به شیطنت هام ربط داشت

ایشون هم تازه طلبه ی مشهد شده بود وخیلی کم به دهکده میومد.

طبیعی بود که دنبال سرباز می گشت و کار با تربیت بچه ها را دوست داشت.

آقا سید باخوشحالی مرا روی پله نشاند وخودش هم کنارم نشست.  ودست راست مرا به لبهایش گذاشت وبوسید وسپس گفت:

حالا اگه خیلی بلدی بمن بگو اصول دین چندتاست؟

ومن درحال پاسخ دادن بودم که ملخی با سرعت میگ ومیراژ از جلوی چشام لای چمن به طرف تاریکی جهید. ومن به همان سرعت از توحید گذشتم وبه معاد رسیدم ودویدم که ملخ را دریابم.

خوشبختانه دریک کمین نعل اسبی ملخ را به چنگ آوردم و نگاهی شادمان به اسیر چنگال سیاهم کردم.

 وتوی دلم می گفتم آی اهالی مسجد قشنگ !

من یه ملخ دارم شما که ندارین.

ملخ بیچاره هم داشت زورمی زد از دستم خلاص بشه وبا پاهاش به کف دستم ضربه می زد که بجهد وآزاد شود

سید صدایم زد وگفت:آقا حمیدرضا باشمام، نگاهی به اوانداختم وگفتم: چی؟

گفت:بیا ببینم چی شکارکردی؟

گفتم :یک بپر2 سبز درشت.

گفت: مگه میخای بخوریش؟

گفتم :نه

گفت : پس میخای باهاش چیکار کنی؟

گفتم: باهاش بازی می کنم.

گفت: ببین چقدر ترسیده. می خواست بره خونه اش پیش مادرش. دیرش شده بذار بره.

گفتم: تو خونشو بلدی؟

گفت : مگه میخای بری مهمونیش؟

گفتم نه برم یادبگیرم جاشو.

  با اشاره به زیر پله های آبدارخونه  گفت: گمون می کنم زیراین تیر وتخته ها خونش باشه.

گفت : عجب خونه ی خرابی.!!

خنده اش گرفت وگفت : واسه ی اینا خوبه.

گفتم: میخام برم خونشون

گفت: توهم عجب بچه ای  هستیا؟!! شاید مهمون نخواستند.!

با خنده حاکی ازبازی گرفتن گفتم: به مامانش بگم دیگه نذاره شبها ملخش توی مسجد وخونه ما ول بگرده.

ترکیدن صدای خنده ی سید باعث شد که فکرکنم حرف احمقانه ای زده باشم.

گفتم: پس چی؟!!!

گفت: بیا بنشین باهاش حرف بزنیم. شایدم قبول کرد که دیگه شبگردی نکنه.

گفتم: مگه تو زبونشونو بلدی؟

گفت:آره

گفتم: چطوری حرف می زنه آخه؟

گفت: آروم بدش به من.

ملخ را آروم  به دست چپش منتقل کردم وسید با انگشتهاش اورا گیراند وگفت:

هی آقا ملخه ،این وقت شب بیرون چیکارمیکنی؟ مگه تو خونه نداری؟ آخه تو لونه نداری؟

نگاه عاقل اندر سفیهی به ملخ مزبور انداختم که بقول دوستان وکیلم دفاعیه و پاسخ جناب ایشان را استماع کنم.

اما ملخ قصه ی ماگفت: اومدم مسجد نماز بخونم.

چشام گرد شد که ملخ به این بد صدایی حالا نماز میخاد چیکار؟

گفتم: مگه ملخها هم نماز می خونند؟

ملخ گفت:آره که می خونم فکر کردی فقط تو بلدی نماز بخونی وبپر بپر کنی؟ منم بپر بپرم.

گفتم :اگه راست میگی مهر3 بگو.

سید پقی زد وصدای قهقهه مستانه اش سکوت  حیاط مسجد را مشوش کرد وگفت:

حمید رضا بس کن. توچقدر زرنگی؟.

گفتم :ولی می دونستم ملخها باآدما حرف نمی زنند.

گفت:آره اما به زبون خودشو ن خدارا ستایش می کنند وسروقتش باخدا نیایش می کنند...

گفتم: ازش بپرس چطور وضو می گیرند؟

سید لبخندی زد وگفت:نمی دونم چطور.

آن شب سید نقش خوبی برام بازی کرده بود ومن ماهها  به این موضوع فکرمی کردم ومدام از همه سوال می کردم که وضو وطهارت حیوانات چطوریه؟

خلاصه ملخ وامانده را به قصد اینکه به خانه وکاشانه اش برگردد رها کردیم.

سید گفت: خوب حمیدرضا، بزرگ که شدی میخای چیکاره بشی؟

گفتم: آقا میشم.

گفت :راست میگی؟

گفتم: من که دروغگو نیستم.

گفت:آره حق با توئه .دروغگو دشمن خداست. حالا واسه چی میخای آقا بشی؟

گفتم : میخام به شما ها درس بدم. برای مردم کتاب بخونم. وقصه بگم.....

آقا سید  طوری مرا درآغوشش فشرد  که با شخص بزرگسال معانقه می کند.وبازهم مرا بوسید

جنس بوسه هاش ازشعف وبی قراری بود وشادمانی... بود





***

پدرم   بخاطر مسئولیتهایی که داشت اغلب شبها پاسخگوی مردم بود وهمیشه کارش طول می کشید وبیشترمسجد را برای محل رفع ورجوع مشکلات مردمی انتخاب می کرد وخلاصه بابا از در درآمد وبه پله قدم گذاشت وصدایم زد:

حمیدرضا توهنوزاینجایی؟!!

گفتم : بله منتظرت بودم.

گفت: باز داشتی دسته گل آب می دادی؟  وملت را میخندوندی؟

زودی سید بجایم گفت:آقا حمید رضا پسر خوبیه. ما باهم رفیق شدیم. مگه نه مرد بزرگ؟

گفتم: آره بابا راست میگه.

سید از جیب شلوارش یک سکه براق نشانم داد وگفت: اینم جایزه ی امشبت. که حرفهای خوب ومهم برام زدی.

سکه ی 10ریالی شیر وخورشید نشان که آن رویش تصویر اعلی حضرت منقوش بود را به کف دست راستم چپاند.4

پدر گفت: آقا اینکارها چیه؟ حمیدرضا دیگه بزرگ شده جایزه میخاد چیکار؟

سید گفت: یادگاری منه به دوستم حمیدرضا که خیلی خیلی دوسش دارم.

{البته این سکه را به رسم یادگاری همچنان  به عنوان برکت نگه داشته ام.}

اما یادمه اون لحظه بهش گفتم:

نمیخام این که توش عکس پهلویه...!!

بابام گفت: دندون اسب پیشکشی را نمی شمارند...

هردوتا خندیدند وآقا سید به پدر گفت: نه بابا سیاسی هم هست.

پدرگفت: تقصیر خودش نیست این انقلاب بچه ها را هم انقلابی کرده....

 

***

مهر ازراه رسید ومن یکسال پیش ازموعد به مدرسه رفتم.

معلم خوبی داشتیم. آقای ناصر نجاری جوان برآزنده وبا مروتی بود. خیلی دوستش داشتم.

سید هم رفته بود مشهد وکمتر به دهکده می آمد. تا نیمه اسفند آثار کامل جنگ ودفاع در خطه شمال برای بچه های همسال من هم ملموس شد.

5 ماه از آغاز رسمی جنگ حزب بعث عراق به سرکردگی صدام افلقی  علیه ایران گذشته بود.

شب بارانی وسرد اوایل اسفند و صدای ممتد وبلند کوبش کوبه ی درب خانه پدر بزرگم را به یاددارم

آقا ملک آمده بود.که به پدربزرگ خبر مهمی را  واگذارد.

باتعارف پدربزرگ آقا ملک به اتاق پایینی آمد وزیرکرسی دوزانونشست.

پدربزرگم، بزرگ و وهمه کاره دهکده بود. زیر کرسی ذغالی توی لحاف مخمل  لم داده بودم و با دقت نگاهشان می کردم .

با آمدن پدرم  گفتگویشان وارد شور شد.

ومن پشتم به بالش  گل منگلی کتاب فارسی ام را ورق می زدم ودقیق ومدام نگاهشان می کردم

گرفتگی چهره پدرم را به یاد می آورم وهمینطورپیشانی  چین دار ونگران جدم را.

آقا ملک رفت. پدر بزرگ هم چیزهایی به پدر گفت ورفت.

پدر ماند وچشمهای سرخ. انگار چیزی را ازنگاهم پنهان می کرد وزود نگاهش راازمن برمی داشت.

چیزهایی به مادرم گفت.

بساط ساده ی شام را با خونه  بالایی ها صرف می کردیم.5

بعدازشام باران بند آمده بود. کم کم ستاره ها از لای ابرها  خودنمایی می کردند

بامادرم به اتاق پایینی رفتیم. زیر کرسی داغ نشستیم پدر هم اندی بعد به ما پیوست

 وگفتگوی این دونفر آغاز شد وپدر از شهید وارزش شهادت می گفت. ودراوج بهت مادرم گفته بود آقا سید کاظم به شهادت رسیده است وآقا ملک حامل این خبر بود وپدر وپدر بزرگم باید خانواده اش را مطلع کنند.

پدراز سختی این مسئولیت می نالید ومادر از تلخی این خبر به خانواده اش می گفت.

گفتم: مامان شهید چیه؟

ومادر گفت: نمی دونم چی بگم.

پدر گفت: پسر توهنوز بیداری؟

گفتم: باباآقا سید کاظم شهید شد یعنی چی؟

پدر گفت : یعنی آقا سید برای دفاع از خاک کشور و دین وناموس مردم  توی جنگ کشته شد.

یخ کردم.موهای تنم سیخ شده بود. چشام به رعد مهیب این خبر ناگوار بارونی شد. واولین تجربه ی از دست دادن یک دوست داشتنی برایم معنا شد

 باصدای بلند گریه ام گرفت. بابام بغلم کرد وگفت : پسرم اون رفت بهشت. که جای فرشته هاست. پیش خدا  بهترین زندگی را شروع میکنه و اونجا  منتظر ما  می مونه....

بارها از پدرم  خبرآقا سید رامی گرفتم.

دوستش داشتم

بابا قانعم کرد که آقا سید نمرده است و  پیش خدا رفته وفقط از دسترس ما خارج شده است.

ازجایم بلند شدم وازتوی کمد یادگاری سید را درآوردم وبه مامانم دوباره نشونش دادم.

مادرم تحمل نکرد وگفت: حمیدرضا  نگهش دار.  الان بیا بشین. براش حمد وسوره بخون تا خوشحالش کنی.

بابام  لباس بیرون پوشید ورفت به ماموریت  سختش برسه.

من ومامانم تا نزدیکای صبح باهم حرف زدیم.

صبح علی الطلوع  که آفتاب ششم اسفند نوید بهار می داد.ناشتایی را پایین خونه زدیم

بامامان ومردم دهکده رفتیم حیاط دانشگاه مازندران که نمازجمعه را بارها اونجا خونده بودیم.

 من اون شیر بتنی روبروی درب ساختمان اداری مرکزی را دوست داشتم اینقدری که من سوار شیر دانشگاه شدم، اگه آقا شیر از حرص من زبون درنیاورد خیلی حرفه.

مقابل دانشگاه بنیاد شهید بود . وشهدااز آنجاتشییع می شدند .هوا صاف صاف شد. ومردم تابوتی را به دوش کشیده بودند ومی گفتند:

شهیدان زنده اند الله اکبر به خون آغشته اند الله اکبر.

ومن سر هر شعاری دنبال ترجمه اش  وبرای درک مفهوم آن مامانم را عاصی کرده بودم.

یادم هست یه پتوی نویی داشتیم که مال پدربزرگم بود  بابام اونو داد آقاسید کاظم راتوش پیچیدند

به مامانم گفتم: مامان مگه پیش خدا سرده؟!!!

گفت: نه

گفتم : پس چرا پتو پیچش کردند؟

گفت: برا اینکه آفتاب اذیتش نکنه....

ساعتی بعد قبری که شب قبل میرزا عمو ودوستاش  با آجر درست کرده بودند، پذیرای اولین گل پرپرشده ی دهکده ی ما شد .

بعداز اینکه جمعیت فاتحه خوان دست به سیمان قبر کشیدند ورفتند

من ومامانم وعمه نازم وچند تااز خانمهای خانواده طلبه شهید سید کاظم (علی اصغر) حسینی اونجا موندیم. ومادرم گفت:

حمیدرضا برای آقا کاظم قرآن هدیه بفرست منتظرته.

ومن برای اولین بار آیاتی از سوره والعصر و قدر وکوثرو... را که تازه حفظ شده بودم رابرایش هدیه دادم .

روحش شاد ویادش گرامی باد

 


 

 




1 - حضرت آیت الله حاج شیخ محمد باقر واعظی نژاد. استاد اخلاق ومدرس حوزه ی علمیه ی خراسان

2- بپر با فتح با وتشدید وکسره پ در لغت مازندرانی به معنای ملخ است.

3- مهر به معنای محبت وکلمه ی بسم الله الرحمن الرحیم.

4- سکه ی طرح پهلوی تااوایل دهه 60  دربازار خرج می شد

5- خونه بالایی ها  عمه ها وعموها ومادربزرگ وپدر بزرگم بودند که محل استراحت  وپذیرایی خانواده پدربزرگم بود


*شهید سید علی اصغر حسینی

شهرت سید کاظم

فرزند: حاج سید  ید الله وسیده خدیجه

تولد 1340/9/24 روستای سادات محله .

شغل:طلبه و کشاورز

یگان رزم:یگان چریکی وجنگهای نامنظم. تحت سرپرستی شهید چمران

شهادت سوسنگرد 4 اسفند 1359 تدفین 7اسفند1359 بعنوان اولین شهید جنگ ایران و ارتش بعث عراق درمنطقه.

محل تدفین :بابلسر امامزاده سید احمد (س) روستای سادات محله


*این خاطره در روز29 مرداد1378

همراه بامستنداتش به معاونت پژوهش وتبلیغات بنیاد شهید استان مازندران واگذار گردیده است.

 

حمیدرضاابراهیم زاده.

12 دی1393

   تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

تاصبح

سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ


                                           تـا صــبـح


و امشب را چه بسیار پدران و مادران و نوعروسان و نو دامادانی که  شب اول هجران عزیزانشان  را بسوگ نشسته‌اند.


چه بسیار کودکان و فرزندانی که شب اول یتیمی خود را تجربه می کنند.


چه بسیار بیماران محتضری که شب آخر زندگی خود را تنفس می‌کنند و ریه‌هایشان مملو از دم و باز دم مرگ است. 


چه بسیار بیمارانی که  در انتظار سلامتی چشم  به فردا دوخته‌اند و ریه‌هایشان مملو از امید است.


چه بسیار نوعروسان و تازه دامادانی که شب زفاف خود را در حجله نشسته‌اند و یا در انتظار صبح جشن عروسی با لبخند و هیجان آرمیده‌اند.


چه بسیار خانواده‌هایی که در سالن بیمارستان از بیمارشان  سلامتی جستجو می کنند.


چه بسیار زندانیانی که در فراق خانواده و آزادی به  فرجام می‌اندیشند.


چه بسیار اعدامیانی که تا صبح به نجوا نشسته‌اند و چشم به معجزه‌ای می‌دوزند تا برسیاهی ترس و اضطرابشان بتابد و آرامشان کند.


چه بسیار مسافرانی که در جاده شب چشم به مقصد و لحظه رسیدن دوخته‌اند و یا در مسافرتند.


چه بسیار پرستاران و مرزبانان و... کارگرانی که شیفتشان را با عشق تحمل می کنند.


چه بسیار عاشقانی که تا صبح نقشه‌ی لحظه وصال را مرور میکنند و بیقرارند.


چه بسیار بزرگان و در گذشتگانی که امشب شب سالمرگشان است و در مقبره‌هایشان خاطرات گذشته را مرور میکنند.


چه بسیار خفتگانی که  خواب مرگشان را میبینند و سراسیمه  بر می‌خیزند.



چه بسیار نابکاران و کوردلانی که نقشه‌ی شومشان را عملی کرده و در التهابند.


چه بسیار مصیبت زدگانی که امشب آرمیده‌اند و قرار است صبح عزایشان بدمد.


چه بسیار متفکرین و کاشفانی که هنوز بیدارند و به بررسی  آخرین نظرات و آزمایشات مشغولند و صبح ناقوس کشفشان دنیا را متحول میکند.


چه بسیار مال باختگان و عمر باختگانی که در اندیشه برون رفت از نابسامانیها و مرارتهای زندگی بیخوابند و در رختخواب می‌غلتند.


چه بسیار خوش بحالانی که تا صبح در خواب ناز آرمیده‌اند و در رویاهاشان پرواز میکنند .


چه بسیار بیخبران و غافلانی که قرار است فردا را نبینند و فرشته مرگ بر بالینشان آواز میخواند.


چه بسیار بی‌خبرانی که صبح فردا  آفتاب بهبودی و سعادت  و بخت برایشان می‌تابد.


 چه بسیار بیدار دلانی که بر سجاده‌ی نیایش و التجا و رجا  تا سپیده دمان با پروردگارشان  نجوا میکنند و برای همه‌ی خفتگان و مسافران طلب خیر دارند...


وچه بسیار نوزادانی که امشب به دنیا چشم می‌دوزند و یا آخرین شبی است که در گرمای درون مادر به سر می برند و صبح آغاز یک زندگی است.


باید امشب زبان قلم را غلاف بگیرم تا ملت را بیخواب نکرده و طوفانی به پا نکرده و حرف در برف کاغذ پارو نکند  و سر سبز بر باد ندهد.


امشب هم ، همچون شبهای دیگر رحم تاریک شب آبستن حوادث جدید است.



حـمیـدرضـا ابـراهـیم زاده - بابلسر1389/1/19


  

  کلیه حقوق برای مؤلف محفوظ است.    

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

بررسی دیدگاه های اسلام وغرب در مورد آزادی

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۲ ق.ظ

بررسی آزادی از دیدگاه لیبرالیسم غرب و تفکراسلامی


 الحمد للهِ الّذی جَعل الحَمد مِفتاحاً لِذکره و سببا للمزید من فضله و دلیلاً علی آلائه والعظمته 


 پیرامون مبحث آزادی از دیدگاه قرآن و اسلام، توجه به آیه 157سوره اعراف  ضروری است:

«الّذین یتّبعون الرّسول  النّبیّ الأمّیّ الّذی یجدونه مکتوباً عند هم فی التّورات و الإنجیل یأ مرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر ویُحلُّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث  ویضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم فالّذین ءامنوا به و عزَّروهُ  و نصروه و اتّبعوا النّور الّذی أُنزل معه اُولئک هم المفلحون»



 با توجه به موقعیت ویژه زمانی و استراتژی حکومت اسلامی، در بحران جنگ روانی دشمنان علیه اسلام این آیه خطاب به پیامبر وحی شد که: شما به دست وپای مردم نپیچید و راه را برای فکر و جریان ایمان باز کنید، و این موضوع را به پیامبر  یاد آوری میکند، به امتش بگویید: من برای شما خبائث را اعم از خوردن و آشامیدن و زندگی اجتماعی، حرام کردم. و بر شما پاکیزگی را اعم از خوردن و آشامیدن و زندگی اجتماعی، حرام کردم. و بر شما پاکیزگی را اعم از خوردن و آشامیدن و زندگی اجتماعی حلال کردم و در  پایان آیه از فلاحت اشخاص و امتهایی که پیروی از راه نور کرده اند، بعنوان پیروزمندان ذکر می‌کند و دلیل  آن هم بواسطه «تقوی و عمل  صالح» بوده است.


 آزادی مطلق


  در اینجا بحث آزادی؛ تعبیر مطلق آزادی نیست. هر مقوله‌ای از فعالیت های انسان بصورت اختصاصی در ساختار اجتماعی فرد و اجتماع مؤثر است.


 هنوز هیچ متفکری و جامعه روشنفکری نتوانسته از آزادی مطلق جانبداری کند  و یا در حوزه آزادی مطلق بحث کند. و البته هیچ طرفداری هم ندارد. گفته می‌شود در جوامع لیبرال غربی آزادی مطلق وجود دارد، یا آزادی بلوغ بازتر است.و البته این بمنظور یکی از مقوله‌ها باید باشد، آزادی اخلاقی ـ ایدئولوژی ـ بیان وقلم ـ تکنولوژی ـ تعلیم و تربیت و.... در هیچ جای جهان ما طرفدار و حامی آزادی مطلق نداریم، زیرا قوانین اجتماعی واضع و پاسدار حریم حرّیت است و آزادی در سایه قوانین و مقررات و امنیت، اعتبار دارد.


 در غیر این صورت هیچ چیز به حالت خود میسر نبود، از جمادات، حیوانات، تمدنهای بشری همه اینها مستلزم قوانین و مقررات هستند تا آزادی دوام و قوام داشته باشد.


 پس آزادی  مطلق به هیچ عنوانی وجود  خارجی ندارد، آزادی معنوی هم  مورد ردّ و قبول نیست و منظور از آزادی همان آزادی اجتماعی است، آزادی بعنوان یک حق انسانی، برای اندیشیدن، گفتار، رفتار، کردار و از این قبیل مقولات، در کتاب و سنّت، مورد تجلیل قرار گرفته است.


 با توجّه بمفاد آیۀ مذکور، خداوند یکی از ویژگیهای پیامبری را اینگونه ابلاغ فرمودند: غل و زنجیرها را از دست و پا و گردن مردم بر دارد، همین واژه «اِصر» یعنی پایبندی به تقیدات و تعهدات تحمیلی، پیامبر باید این‌ها را از مردم بر دارد، و خود این واژه  وسعت مفاهیم را می‌رساند.


  آزادی در اسلام و لیبرالیسم


  اگر موقعیّت جوامع دینی و غیر دینی را در آن دوران در نظر بگیریم: می‌دانیم که « اِصر» همان قیودات (زنجیرها) و تحریفات: ( عقاید خرافی و لهو وباطل ، تحریف و تحمیق ) و تجملات است و البته همین فلسفه حلقه نامزدی هم از قیو دات است و هم از تجملات،  و این حلقه به نحوی آزادی ازدواج و شوهرگزینی را محدود می کند و هم به این مفهوم است که این فرد در تقید کنف حمایت شخصی بنام  همسر ویا شوهر است...


 


اینکه ما در حوزه مادیّت؛« اسارت» را به واژه‌های مخالف با  آزادی  معنا می‌کنیم و نسبت به این کلمه عصبیّت داریم، که اسیر کسی نباشیم (مستقل باشیم) حالا اسارت از حُب مادی باشد یا از عداوت مادی و معنوی، و یا اینکه انسان نباید اسیر نفس امّاره خود باشد، «و ما آبری نفسی إن النفس لَا َمارة بالسوء ....» (53/یوسف)

همه  اینها خلاف آزادی است، پس در تمام جوامع دینی و غیر دینی « واژه اصر» یک معنا را دارد. و با این توضیح ضرورت دارد بنا به گفته جرج جرداق نویسنده کتاب معروف «الامام الاعلی صوت العدالة و الانسانیه»، در مقایسه بین دو جمله از امام علی «علیه السلام» و خلیفه دوم در مورد آزادی، توجه کنیم: که در زمان خلافت عمربن خطاب گروهی از والیان و کارگزاران و گماشته‌گان حکومتی برای ملاقات و فیض رهنمودهای خلیفه، در مکان خاصی تجمع کردند، که ضمن آن شخصی از رعایا گزارش شکوائیه‌ای نسبت به یکی از کارگزاران، به خلیفه ارائه داده بود، که طی آن خلیفه، با نگرانی و ناراحتی و حالت خشم به کارگزاران این موضوع را اذعان داشت: «استعبدتم الناس، و لقد خلقکم الله احرارا»  «مردم را به بردگی گرفته اید! در حالیکه خداوند مردم را آزاد آفریده است».


 و جمله‌ای از امام علی «علیه السلام» در نهج البلاغه که میفرماید:

« لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا»(نامه 31،دشتی، ص532)

« بنده غیر خودت نباش، خدا تو را آزاد آفریده است» در این مقایسه این نتیجه قابل بررسی است که قول امام علی«علیه السلام»  به مراتب از قول خلیفه برتر است: زیرا، خطاب جناب خلیفه نسبت به افرادی بود که آزادی(حرّیت) در دست آنها هیچ تضمینی نداشت، بخاطر اینکه خود  خلیفه به  کارگزارانش  گفته بود:  «استعبدتم الناس» ـ مردم را به بردگی گرفته اید!ـ پس حالا به آنها آزادی بدهید! ولی امام علی«علیه السلام» کرم الله وجهه به خود مردم گفتند. و ضمانت اجرایی را به خود کلام  واگذار کردند.


 «لا تکن عبد غیرک» و آزادی را امری الهی وهدیه لایق برای مردم می داند. حریّت جزء فطرت انسانی است در اسلام و سایر جوامع دینگرا تعریف واضحی از آزادی شده است.


 و البته لزومی ندارد که ما در مورد آزادی به دنبال اندیشه های «کانت» «جان استوارت میل» و.... باشیم بلکه آزادی یک ریشه قرآنی و منشأء اسلامی دارد، دین بزرگترین  پیام آور آزادی است همانطور یکه زینب پیام آور عاشوراست، و اساسی ترین نیاز معنوی بشر هم دین است و آزادی معقول مهمترین هدیه دینی به یک ملت و جامعه است.


 به برکت آزادی است  که آرا و اندیشه ها  و مکاتبات  فکری  رشد پیدا کرد و استعدادها شکوفا می‌شود.


 «استعداد» متضاد «استبداد» است. یعنی:«هر جائیکه استبداد باشد ، شکو فایی استعداد وجود ندارد» و  اسلام  شکوفایی «استعدادها»  را مد نظر  دارد و این منابع باید استخراج شود، تا دنیا را آباد کند و بدون آزادی ممکن نیست این جریان حاصل گردد. و جریان دو دسته غرب گرایان و دسته احتیاط گران بدون آگاهی، با هم همدستی می کنند، تا مفاهیم آزادی را کاملا از حوزه اسلامی خارج سازند، در حالیکه چنین امکانی وجود ندارد؛ زیرا مفهوم «آزادی»، یک مفهوم کاملا «اسلامی » است.


 اسلام و احکام متین قرآنی برای آزادی اجتماعی ارزش و اعتبار و امتیاز بیشتری قائل است، نسبت به مکاتب غربی و لیبرال، البته تفاسیر لیبرال متعدد است، از زمانیکه بعد از رنسانس، تفکر لیبرالیسم  در فرانسه و اروپا و همه جای دنیا رشد پیدا کرد و به انقلاب کبیر فرانسه منجر شد. و منشور آمریکایی هم ثمره و نهایت قضیه آن بود.  از آن زمان تا کنون دهها تفسیر از آزادی  بوجود آمد، و تا کنون نظر یه پردازها و ایدئولوژیکهای آمریکایی مرتب در این زمینه قلم فرسایی می‌کنند و کسانی هم به سفارش دستگاهای آمریکایی  پیرامون  لیبرال در کشورهایی  مثل اطریش ـ فرانسه ـ انگلیس مقاله و مطلب می‌نویسند که در واشنگتن چاپ میشود. چون سفارش آمریکایی است و منشأ هم اهداف آمریکایی است. « إِنَّکم لفی قول مّختلف *یُؤفک عنه مَن اُفک»( ذاریات/8-9).

در نهایت با وجود این همه تفاسیر متعدد و مکرر پیرامون لیبرال غربی ، دیدگاه اسلامی یک دیدگاه راقی است.


 برای اینکه اسلام آزادی را امری فطری می‌داند، حقی برتر از سایر حقوق، مانند حق حیات که میشود آن را در مقابل حقوق فرعی مانند مسکن گذاشت. و بنابراین آزادی برترین نوع حقوق است اما هنگامیکه قصاص لازم باشد می‌توان این حق را مسدود کرد، چون قصاص هم حق است. همانند آزادی چون از بافت و نسوج آزادی بوجود آمده است.

«.... من قتل نفساً بغیر نفس أو فسادٍ فی الأرض فکأنَّما قتل النّاس جمیعاً...»(مائده/32)

«کشتن انسانی در اسلام مانند کشتن همه انسانها است»، چون تعرض به حریم انسانیّت است و برای اضمحلال انسانیت، «من قتل نفساً بغیر نفس أو فسادٍ فی الأرض»  و در اینجا آزادی او محدود می‌شود و البته در اسلام اینگونه حقوق از استثئائیات است. در تفکّر اسلام  مبارزه برای آزادی تکلیف الهی است، چون مبارزه و دفاع امری الهی است، برای تحقق آزادی، تفکر آزادی اجتماعی هدیه تفکر غرب نیست زیرا این تفکر با تکلیف منافات دارد زیرا در اسلام آزادی آن روی سکّه تکلیف است، همینطور آزادی ایدئولوژی دینی در غرب وجود ندارد زیرا با اصل آن مخالف است، اما در اسلام انسان با این آزادی می تواند انتخابات بزرگ زندگی را انجام دهد و به تکامل می‌رسد.


 «آزادی» در«اسلام» مقدمه‌ای است برای «عبودیت». مثل همان حق حیات هر چه بیشتر مردم از حق خداداد استفاده کنند اسلام به اهداف خود نزدیکتر می‌شود. در لیبرال غرب مرزهای اخلاقی وجود ندارد. مثلاً در جامعه آمریکایی نهضت همجنس بازی بصورت رایج و فعال است، هر کسی بخواهد مزاحم این آزادی شود، شدیداً مورد هجمه مطبوعات و احزاب قرار میگیرد ....


 آزادی دروغ گویی، شایعه پراکنی و ارجاف هم جایگاهی ندارد (در اسلام).

در قر آن کریم سوره احزاب آیه60 میفرماید: «لّئن لّم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مّرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم ثمّ لا یجاورونک فیهآ الاّ قلیلا»

مرجفون کسانی بودند که با گفتار و عملشان در موقعیت حکومت پیامبر اسلام قصد افساد داشته و بر علیه امنیت ملّی حکومت جنگ روانی بوجود می‌آوردند، مردم را از آتیه حکومت مأیوس می‌کردند و از آینده می‌ترسانیده و سلب آسایش مردم را فراهم میکردند. بواسطه ابلاغ پیام در هم کوبیدن این اشرار به پیامبر، این آزادی برای گروه «فی قلوبهم مّرض» مسدود شد و در ادامه میفرماید: «هر جاییکه این افراد را دستگیر کرده‌اید  به بدترین نحو ممکن آنها را به قتل برسانید». الان هم در تمام جوامع این روش برخورد با عوامل علیه امنیت ملّی وجود دارد. این هم استراتژی تفکر اسلام است، در غرب آزادی دانش ـ انتقال تکنولوژی ـ اطلاعات و اخبار و.... محدود است و حتی آزادی پوشش .


 الف- در برخی از دانشگاهها راه برای تحصیل دانشجویان برخی کشورهای خاص در مسائل تکنولوژی ممانعت می کنند.


 ب- در انتقال اخبار: در جنگ آمریکایی خلیج فارس، وزارت دفاع آمریکا از ورود هر گونه خبر نگار و عکاسی مانع شد.


 ج - در تعلیم و تربیت همینطور برخورد شده و برای دانش آموز محجبه تحصیل وجود ندارد و....

بااین تبعیض ها چگونه می شوداز تفکر لیبرال غرب آزادی مطلق را استنباط  کرد؟

چون اساسا آزادی مطلق در مهندسی  رفتار وپندار آنها وجود خارجی ندارد.

در مورد استفاده ابزاری از زن در غرب، بدنبال سوء استفاده مادی  و معنوی از این آینه شفاف و روشنی‌ها  برای اهداف تاریک  و مادی خود را مدافع حریم آزادی زن دانسته و خواهان تجاوز با این حرمت هستند در صورتیکه اسلام و تفکر اسلامی زن را صاحب حقوقی برازنده‌تر میداند و تنها مدافع حقیقی اوست .


 


 استحکام پایه های فکری در غرب بر اساس تعقیب حوزه مادیت است و لائیکی و بی دینی را جزء آزادی قلمداد می‌کنند ولی در اسلام  مهندسی آفرینش وخلقت بر محور«و ما خلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدون» است.(ذاریات/ 56)

همه خلائق برای پرستش بوجود آمدندچون آزادی مقدمه‌ای است برای عبودیت.  دین تنها پاسداری است که آزادی را مرزبانی میکند و برای همین سخت گیری را ناقض این حق می‌داند:

«... لو کنت فَظّاً غلیظ القلب لا نفضُّوا من حولک...» (آل عمران/159 )

«... و استغفر لهم و شاورهم فی الأمر...» (همان) و البته اسلام به شخص وابسته نبود و تکیه‌اش فقط برای منظور یکنفر نبود. و دیدیم پیامبردر جنگ خندق مشورت با سلمان دارای قومیّت غیر عرب را پذیرفت و دین اسلام اساسش به مهربانی بود و هست و هرگز پیامبراکرم(ص) نتوانست و نمی خواست بر مردم فشار و تقیّد بوجود بیاید:

« فذکّر إنّمآ أنت مُذکّر* لّست علیهم بُمصیطر(غاشیه/21-22)

پیامبر را فقط آن یادآوریگر برای مردم«إن أنت إلاّ نذیر» (فاطر/23)  «از عذاب و عقاب ـ بشیر ـ نذیز»


 می‌داند  تو فرمان فرما نیستی (مصیطر) نباش.

چون آزادی و حرّیت جزء فطرت انسانی است  و لواینکه پیامبر را از عمل فرمانفرمایی باز می‌دارد.

اسلام همه مردم  را به آموختن علم   فرا می‌ خواند و شعرا و عرفای اسلامی همگی با اساس آزادی انسان از تقیدات متفقند.


 آزادی ریشه«الهی» دارد. در مهندسی تفکر آزادی اسلام، آزادی ریشه «الهی» دارد:

حرکت علیه آزادی حرکت علیه پدیده دینی است در لیبرالیسم غرب چون حقیقت « نسبی» است ارزش‌های اخلاقی و دینی نسبی است، لذا آزادی محدود است ولی در بخش اخلاقی هیچ حدّی برای آزادی وجود ندارد چون حقیقت نسبی است، در اسلام ارزشهای مسلم و حقیقت وجود دارد، حرکت در جهت حقیقت وجود دارد که ارزش است و کمال که آزادی با این ارزشها محدود نیست، ضایع کردن فرآورده‌های ارزشمند مادی و معنوی  مبارزه با آزادی است، البته دانستن و مطالعه تفکرات لیبرال غربی و سایرین برای روشن کردن ذهن می‌شود استفاده کرد ولی تقلید از آن کاری عبث است، چون لیبرالیست بصورت سر جمع همه آراء و نظریه‌ها و گرایش‌های این مکاتب کاملاً  مادی است و با وجود مهد آزادی(اسلام) باید توجه به استقلال تفکر اسلامی و اصول استقلال و حاکمیت اسلام، اندیشمندان و صاحبنظران تفکر اسلامی تلاش کنند مردم و جوانان ما را با تحلیل های آن آگاه کنند. و آثار تقلید از مکاتب غیرمستقل لیبرال غربی را برای استعدادهای ما بگویند والله المستعان .

 

                        حمیدرضا ابراهیم زاده    1377/4/6

 

       

*این مقاله  در سایت سازمان تبلیغات اسلامی به آدرس زیر منتشر شده است


http://www.ido.ir/a.aspx?a=1390051606


   

            


کلیه حقوق برای مولف محفوظ است

 


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

درآمدی برآزادی

جمعه, ۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ق.ظ




بسم الله الّرحمن الّرحیم

آزادی مقوله ای فطری است که خداوند آن را به همه کائنات هدیه داده است.

برای انسانیت آزادی و اهمَیت آن باعث پیدایش دین و بعثت انبیا عظام شده است. 


آزادی همانند سایر حقوق انسانی، همچون حق حیات، حق معاش وتلاش برای رفاه، حق مسکن و سایرحقوق ضروری انسان مهم و مقدس است. 

مولای متقیان در انتقادازجمله ای می فرماید:

«مردم را به بندگی گرفتید در حالیکه آزاد آفریده شدند...»1 

 پیش از اینکه واژه مقدس آزادی را از غرب  بشناسیم، آزادی دارای عرصه‌های وسیع شرقی بوده و منشأ دینی و اسلامی دارد.

منشور حقوق بشر کوروش هخامنشی هم در خودقدیمی‌ترین نماد قانون مداری برای اعتلای عزَت و کرامت انسانی و آزادی و آزادگی بشراست. و سیره جاودانی انبیا بزرگ و نبی مکرم اسلام و ائمه هدی جز این نیست که همه مردم درانتخاب سرنوشت خود و نحوه زیستن فردی و اجتماعی خویش آزاد و مستقلند. و پیامبر رحمت مأمور راهنمایی و پیام رسانی برای تدوین اساسنامه کرامت انسانی و روشنگری است.

قرآن کریم با اشاره به این تکلیف میفرماید: «انّاهدیناه السّبیل امّا شاکرا وامّا کفورا»2.

نکته ضروری اینجاست که در شریعت اسلام محدود کننده آزادی کافراست.3

اما هر آزادی که بخواهد آزادگی و آزادی دیگران را تحقیر و تحریم کند و تحت شعاع قرار دهد باعث آسیب به حقوق اساسی سایرین باشد قطعاً انحراف و ستمکاری است و باید با آن مبارزه شود چون ضایع کننده آزادی ها و کرامت انسانی است.     

 بسیاری از رفتارها و پدیده ها آزادی نبوده بلکه در لباس آزادی به چپاول حقوق مردم مشغول است.  و با ولنگاری و تجاوز به حریم مردم و هتاکی و... به حقوق خود و دیگران باعث تهدید علیه امنیت انسانها و تحقیرآزادی دیگران می شوند.

 هرعملی که حقوق زیستی و مالی و حیثیتی دیگران را تضییع کند معارض با آزادی است و تلاش برای براندازی کرامت انسانی و حقوق شهروندی خود و دیگران است.

بی شک جایگاه آزادی سخن و بیان، آزادی اندیشه و آزادی انتخاب سرنوشت و مسکن و همسر و تحصیل و شغل و... در فطرت همه انسانهامقدس است، چون آزادی عطیه ای الهی است و هیچکس نمی تواند خود را برای بدست آوردن آزادی فاقد امنیت، به خطر بیاندازد و یا دیگران را برای نقض حقوق دیگران تشویق کند و یا به رهایی از امنیت اغوا کند. در این صورت عامل و عاملین امر مرتکب بزه در حق خود و دیگران شده و مستوجب تعقیب قضایی خواهند بود.

امید است مهندسان فرهنگی و سیاسی به مشروعیت آرمانی آزادی فرصت و اهمییت بیشتری بدهند.

و سلام و درود خدا بر شهدای آزادی و آزادگی به ویژه سیدالشهدا و همه یارانش.

 

  منابع:

1- «استعبدتم الناس وقد خلقک الله احرارا »:خلیفه دوم- «لاتکن عبد غیرک فقدجعلک الله حرا»: نهج البلاغه نامه 31 شرح ابن ابی الحدید ج   ص      

2-  سوره دهر آیه 3  

 3 - سخنرانی امام موسی صدر درباره مطبوعات درمراسم هفتمین روز شهادت و ترورکمال مروه خبرنگارلبنانی- ادیان درخدمت انسان صفحه 23  انتشارات موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر

 


حمیدرضاابراهیمزاده – بابلسر  1383/12/24 


 

کلیه حقوق برای مولف محفوظ است. 

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

زن.مسافرت وتحصیل

پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ق.ظ

   

پاسخ به سوال:

مسافرت و تحصیل  و اشتغال زن و دختر به دور از خانواده از دیدگاه اسلام چگونه است؟

مقدمه:

اسلام با تحصیل واشتغال و مسافرت بانوان مخالف نیست. و مشروطا آن را به شرط حفظ امنیت وکرامت و آرامش زن وخانواده  برای اعتلای فرهنگ و غنای اخلاق و اقتصاد و فرهنگ  خانواده   مناسب می‌داند

                             


منتها تحصیل و اشتغال و مسافرت بدون حضورمحارم مرد (امنیت) به این دلیل  که باعث مفسده و مشکل گردد جایز نیست. اساسا هر عمل و رفتاری که باعث مفسده و یا بی‌امنیتی و یا بی‌مبالاتی شود شرعا گناه محسوب می‌شود.


                                          


مسافرت و تحصیل زنان

نظر فقهای شیعه و اهل سنت درباره مسافرت بانوان. (در این مورد یکسان است (

 

 :رسول خدا فرمودند

 -بر هیچ زن مومنه‌ای شایسته نیست به تنهایی به سفر برود و پدر یا برادر یا شوهر یا پسر یا یکی از محارمش اورا همراهی نکند.

- بر زن جایز نیست که مسافرت یک شبانه روزی بدون همراهی با محرمی (مرد) برود.


منبع: کتاب سفارشات پیامبر به زنان ودختران. صفحه  43


در منابع اهل سنت نیز مشترکا روایت است:

پیامبر گرامی صلی الله علیه و سلم فرموده‌اند:

«لاَ تُسَافِرُ المَرأَةُمَسِیرَةَ ثَلاَثَةَ اَیَّامٍ اِلاّ وَ مَعَهَا ذُو مَحرَمٍ:

زن اجازه ندارد مسیر سه روز (به زبان امروزی 81 کیلومتر) را بدون محرم سفر کند». حال سؤالی پیش می آید که امروزه مثلاً: راه خانه تا مکه را در عرض فقط چند ساعت طی میکنیم و همه ی همسفران نیز مردم مورد اعتمادی هستند، چون همه احرام بسته و مُحرِم شده اند، آیا با این شرایط نیز زن نمیتواند بدون محرم سفرکند؟

در جواب می گوییم: ابن عباس رضی الله عنه روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم در یکی از فرمایشات خود فرموده اند: «زن حج نکند مگر اینکه همراهش یکی از محارمش وجود داشته باشد». در این حین یکی از اصحاب پیامبرعلیه السلام که در آن مجلس حضور داشت گفت: یا رسول خدا مَن در فلان جنگ نام نویسی کردم و همسرم را تنها بدون محرم به حج فرستادم و حال در مکه به سرمیبرد!!!!! {لازم به ذکر است که: محل سکونت پیامبر علیه السلام مدینه بوده ومسافت بین مکه و مدینه نیز مسیر سفر میباشد}.

پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم خطاب به آن مرد فرمودند: «اِرجِع و حُجَّ معها: برگرد و برو پیش همسرتو با او حج کن و او را تنها مگذار».

نزد امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله آنچه که مسلّم بوده و در مذهبش به عنوان حکمی از احکام جاری است، کمیّت مسافت (81 کیلومتر) است نه زمان آن. به همین علت با پیشرفت وسایل نقلیه شاید مسیر سفر را در عرض فقط چند ساعت با هواپیما یا.... طی کنند، اما درمذهب ایشان اعتباری به زمان نمی دهند، بلکه مقدار مسافت آن مورد اعتماد است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم در حدیثی دیگر فرموده اند:

«بر زنی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، حلال نیست که مسیر سفر {81 کیلومتر} را بدون همراهی پدر یا پسر یا زوج یا برادر یا یکی دیگر از محارم خود، سفر کند»

 بنا به این فرموده رسول گرامی علیه السلام، حکم مسافرت بدون محرم زنان درمذهب امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله حرام بوده و این حکم نسبت به جهان امروزهیچ تغییری نیافته و نخواهد کرد، حتی در کتب فقهی ما آمده که اگر زنی مال دار بوده و استطاعت برای حج کردن را دارا باشد، اما مَحرمی نداشته باشد که او را همراهی کند، فرضیت حج به ایشان تعلق نمی گیرد و حج بر وی فرض نمیشود،حجی که یکی از ارکان پنجگانه اسلام است شریعت اجازه نداده که زن تنها سفرکند. پس سفرهای دیگر که جای خود دارد. در نتیجه وظیفه ی ما مسلمانان این است که:

«به فرمایشات رسول گرامی مان محمّد مصطفی صلی الله علیه و سلم وآنچه که از فرمایشات ایشان توسط مجتهدین مذهب استخراج شده است، لبّیک گفته وبا جان و دل آن را قبول کنیم و به آن جامه ی عمل بپوشانیم.

چون خداوند درمورد فرمایشات پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرموده اند:

ما یَنطِقُ عن الهوی اِن هو الاّ وَحیٌ یُوحی؛ گفته های پیامبر اسلام علیه السلام از هوا وهوس نبوده و از خود چیزی نمی گوید، بلکه سخنان ایشان وحی بوده که از طرف خداوند متعال به او ابلاغ گشته است«.

    


کار و تحصیل:

 -در مورد کار و تحصیل چون مدت بیشتری را در پی دارداذن ولی لازماست. یعنی رضایت پدر به شرط امنیت خوابگاه و محل سکونت و محل کار و تحصیل که مفسده‌ای برای دختر یا همسرپیش نیاید.(اما غالب مراجع با تحصیل راه دور و تنهای دختران خوشبین نیستند و اساسا با کار و تحصیلدور از خانواده بی‌میل هستند). دلیل این نگاه هم برداشت های آنان از آیات و روایات و احادیث و مستندات در حوزه زن و تجلی آن در جامعه فعلی است.

به نظر من فقه پویا یعنی فقهی که به روزاست ودرک کننده‌ی احوال و مقتضیات زمان است.

 

                                        

                              

                

به نگاه شخصی‌ام تحصیل به شرط عدم مفسده: یعنی ایجاد امنیت روحی و روانی و جسمی  به دور از خانواده که باعث مشکلات اخلاقی و آسیب روحی و جسمی نشود بلا مانع است.

چون خودم در این فضا بودم عرض میکنم ،اغلب پسر و دخترهایی که مهمان دانشگاه شدند و از جای دور آمدند بعلت دوری از سنت های خانوادگی. و ورود به آزادی آنی، جو گیر شده و از لحاظ اخلاقی مشکل‌دار شده‌اند.


                                            

اما انصافا بعضیها فقط در خوابگاه و با دوستان همجنس و در محیط آزاد فقط برای انجام ضرورتها دیده میشوند. گفتگو و توقعات و رفتارهایشان حاکی از امانتداری و صداقتشان است. از اول با این طیف از بانوان در حوزه تحصیل و امداد آموزشی کنارمی آمدم. گاه در نمره‌ها، گاه در پروژه ها و...تسامح و تساهل مضافی خرج داده‌ام. و سعی کردم حتی در صورت نیازشان کمکهای مالی با همیاری دوستان بدون اینکه خودشان متوجه شوند داشته باشم. بعضی از همکاران هم مثل خودم فکر می‌کنند. باید امتیاز زیادی برای بانوان خویشتن‌دار و مودب و موقر قائل شد.

اماعده‌ای از دانشجویان که شما از رفتار و سکنات شان در می‌یابید دانشگاه محل تفریح و تفرج و تجربه‌های... آنهاست و متاسفانه از طبقات خوب جامعه هم هستند.جو آزادی آنی آنها را افسار گسیخته کرده و تن به هرکاری می‌دهند. تا بقول معروف الکی خوش باشند .

 این دسته از بچه‌ها در حوزه اخلاقی مشکل قطعی دارند. بعضیها معتاد، بعضیهاخیابانی، بعضیها دچار بیماریهای روانی هستند. گروهی مشکل مالی را بهانه‌ ی هرزگی خود می‌کنند و گروهی مشکل غریزی. و گروهی مشکلات اجق وجق من درآوردی را بهانه می‌کنند. کلا با توجیه اباطیل آنها می‌توان یک کتاب پر فروش نوشت. 

                                    

                                          

 

نکته                        :  

 ضـعف محیـط

چون رفتار محیط هم نسبت به زنان مطلوب نیست ونمره زیر 10دارد طبعا امنیت اخلاقی برای زنان ما ضریب مقبولیت پائینی دارد.( رفتار بعضی از اساتیدو بازاریان. رانندگان. و اشخاصی که در طی روز با آن مواجهیم. تا خود جو محیط  و مطالبات کلی و دست‌ساز مردم از زن و دختر)

شمااگر فرشته‌ی عرش هم باشید باز هم به دلایل ناامنی فرهنگ محیطی اذیت می‌شوید. مگر اینکه حامی و پشتیبان داشته باشید. که مهمترین پشتیبان هر شخص عفاف و مدیریت معاشرت او در جامعه است واینکه داشتن اهرم هایی مانند دسترسی آسان به خانواده و تعامل و ارجاع عاطفی عاجل با آنها و حمایت  معنوی و حضور فیزیکی آنان نقش بسیار مهمی را در حفظ امنیت اخلاقی و معنوی افراد ایجاد می‌کند.

بنابراین بعنوان کسیکه در حوزه‌ی رفتارهای امنیتی جامعه صاحب نظرم به نگاهم صلاح نیست دخترها بدور از خانواده باشند. حالا بعضیها خونه‌ی خاله و عمه و دایی و عمو و برادر و پشتیبانی دارند که مثل خانواده است. قبول دارم.

البته بعضیها هم با بی‌درایتی و بی‌نظارتی بچه‌هاشونو به امید آنها فرستادندکه فجایع آنها کمتر از ولنگاری  بقیه نبود.  بقول خانمها: اونایی که ذاتشون خورده شیشه داره هر جا بروند کارشونو می کنند. به نظرم دستگاه عفت و حیا در وجودهر کسی روشن باشد. خودش را حفظ میکند چه دختر چه پسر. محیط بد  برای عفیف و با حیا گرچه ناامن است اما می شود با برنامه‌ ریزی و مدیریت رفتار صحیح از آسیبهایش دور ماند.

و یابقول استاد ما: اگر مبارزه و جهاد میسر نبود مهاجرت  وامتناع ازحضور حتما جواب می‌دهد. 



حمیدرضا ابراهیم زاده

                                                                    2 آبان1392 

تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است.



  • حمیدرضا ابراهیم زاده

عفاف

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ق.ظ


گاهی وقت ها .

بعضی از زنها حجابشان نقاب است.

یعنی در عین پوشش و حجاب،  بی حجاب و لجام گسیخته‌اند. و گاه از حجابشان  برای قاب و تجلی رخسارشان بهره می‌برند.

از نظر روانشناسی زیباپسندی؛ معمولا بخش مخفی یک چیز زیبا بیشتر جلب طمع میکند و نظر بیشتری را برای بیننده جلب می کند همانند یک لکه سفید در یک زمینه سیاه که سریع به چشم می‌آید و خیره کننده است و یا رنگ هایی که در کنار هم باعث تجلی منحصر بفرد یک نگاه خاص هستند.

وقتی قطعه‌ای از زیبایی بزک کرده را جلوی قاب و ویترین به نمایش می‌گذارند بیننده را متوقع و حریص می کند تا به کنه و کمال آن راغب شود.

پس حجابهایی که ایجاد قاب و نقاب میکنند نیز از بد حجابی و بی‌حجابی فساد انگیزترند.

وقتی کسی عفیف نباشد با ابراز ابزار حجاب، خود را زیباتر می‌نمایاند تا معقول تر و عصیان‌گرتر و افسارگریخته‌تر جلوه گری کند.

  البته در پشت نقابی به نام حجاب

                             

گمان می‌برم حجاب مصونیت نیست. بلکه می‌تواند مقدمه‌ی یک نوع از مصونیَت باشد. پس باید گفت:

عفاف مقبولیت و مصونیت است...

کسی که سلاح عفاف دارد اهریمن درونش را تارانده است و صلاح خود را فهمیده است و گرگ خفته‌ی خویش را اهلی کرده است...
با این نگاه مرد و زن با هم در پیشگاه عفاف یکسانند.

و بلکه اولویت در عفاف با مرد است. نگاهی به آیه ی 30 و31 سوره نور حقیقت  موضوع را شفاف کرده است...

من عفاف را بر حجاب مقدم میدانم.
 کسی که عفت نداشته باشد حجابش نقابش خواهد بود.
 حجاب بی‌عفاف موجب رونق فساد و انحراف اجتماعیه. عفیف ولنگار هم باعث دردسر هست.
 نظرم این است حجاب در حد متناسبش که باعث حفظ حرمت آدم باشد کفایت میکند.
الزاما حجاب متناسب چادر و روبنده و ... نیست بلکه طرز پوششی که جلب نظر طماع نکند.


گاه یک چادری هم طوری فتنه به پا می کند که بی‌حجاب نمی‌کند...

یک عیب دیگر از فهم ملت درباره حجاب این است که گمان می‌برند حجاب مختص زن هست.

که اشتباه است. چشم پوشی از طمع اولویتش با مردهاست.

و اولویت در به رخ نکشاندن زیباییها و خواستنیهای ارزشمند  و تحریک نکردن با بانوان است.

البته کمبود محبت و نگاه و خود کم‌بینی برخی از بانوان هم باعث تجلی‌گری افراطی شدهاست. که زمینه را برای نگاهها وتوقعات غلط باز کرده است.               

رعایت امر حجاب هم طرفینی است.


هم نگاه سالم و چشم پوشی‌های مرد نسبت به نگاههای طماعانه‌اش به زن.

و هم رعایت حداقلهایی که زن برای مصونیتش دارد و اینکه چون تجلی زیبایی زنانه برای مرد در هر شرائط خواستنی است. پس یکپایه‌ای بعنوان رعایت پوشش نیاز است که شما بانوان هم با من موافقید.

من حداکثر حد حجاب را به واکنشهای جامعه، شرائط تیپ و اندام، و تجلی فیزیکی یک زن در نوسان می بینم.

یک زن باید دریابد آیا این حد حجابش در محیط کار، تحصیل و بازارو... متناسب است یا خیر؟

برای مردها هم همینطور. نباید با هر آرایش و لباسی در ملاء عام ظاهر شوند.

                 

منتها این قدر قوای امنیت فرهنگی و اخلاقی ما ضعف دارد که اینها را جرم نمی‌بیند و گیرش اغلب به ضعیفه‌هاست که دستشان از همه جا کوتاه است.و ندانسته بدفرمی ناغافلانه را تفریح و نشاطشان می‌دانند. کاش همه مسائل دینی در عین توجه و تعادل نسبت به هم تعریف و ترویج می شد. نه دل بخواه ومطابق باطیف و جنس و مذهب و نژاد و طبقه و..

عفاف امر وپندار وذائقه ی درونی است
-عفاف در نگاه
-عفاف درکلام
-عفاف دراقتصاد ومعیشت وپاکدستی و....
-عفاف درخشم
-عفاف درشهوت
عفاف درجلوه گری

عفت درجلوه گری که بحث ما ویا عمدتا آنچه که عموما به آن عفاف گفته می شود به تظاهر وریا نیست.
آنکه عفاف درجلوه گری دارد یعنی از جلوه گری عمومی ویا نامحرمان
چشم می پوشد .

وازهرگونه جلوه گری وجلب وگدایی نگاه خودداری می ورزد

عفت درپنداراست.

عفت تحمیلی بی نهایت خطرناک است ولی عفت از روی تربیت که مهندسی نگاه وذائقه وپندار می دهد پسندیده است.

عفت تعبدی هم باید درساختار طرز تفکر وپندار تعریف وتمکین شود
عفت فقط برای جنس زن یا مرد نیست عفت برای انسان شریف زیبنده والزامی است.
هرکس که خلعت ولباس عفت ندارد شرافت ونجابت ووقار ندارد
انسان نا نجیب وبی حیا وبی شرف از عفافش می لنگد...

آرم و برند عفاف، حجاب است.

از این منظر حجاب، ارگان ونماد عفاف می شود وتقید به آن التزام وباور به عفاف محسوب می شود

والی الله المصیر

حمیدرضا ابراهیم زاده

   مازندران  12تیر 1392



* تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است.


  • حمیدرضا ابراهیم زاده

غنا و موسیقی حرام

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ق.ظ

سوال: شنیدن موسیقی ، ترانه و.. که خواننده اش زن هست برای مردحرام است؟


- بله. کاملا (حتی اگر آوای مرثیه و قرآن باشد جزء گناهان کبیره است. مطابق با نظر تمام فقهای شیعه وغالب فقهای  اهل تسنن.(


سوال: دلیل و منبع؟


- دلیل :تحریک ناپسند روحی وغلیان   و اختلال عصبی. ریبه و فساد.


منابع:همه رساله های فقهی مراجع


دلایل روانشناسی آن محرز شده. که گوش کردن به صدای موسیقی ناهنجار یا تحریک عاطفی شدن و ایجاد خدشه در روح.  عامل بیماریهای روحی محسوب می شود.

از محفل  عرفا شنیده ام که موسیقی و آواز نامحرم حضور ملائک را در این لحظات منتفی میکند.

(منظور موسیقی ناهنجار و آواز نامحرم است.(


حقیقت موسیقی غنائی


 غنا از گناهان کبیره ای است که نص صریحی در قرآن  و روایات متواتره دارد.


-غنابر وزن زنا:

عبارتست از کشیدن و تحریر صدا در حلق. به گونه ای که طرب آور و مناسب مجالس لهو لعب باشد با آلات موسیقی ملایم وموافق است به نقلی باعث حرکت و رقص اندام (سر و گردن. انگشت و...) بصورت ریتمیک شود.


و عبارت است از صوت لهوو آوازی که از روی لهو و التذاذ ... در تحقق مصداق غنا قرآن و مراثی با اشعار و غزل فرقی ندارد. خواندن و گوش دادن به آن حرام است(رساله ی ذخیره العباد.مرحوم سید)

قرآن: واجتنبو قول الزور..(حج30)/ -لقمان 6 :لهوالحدیث/لغو معرضون: مومنون آیه 3

امام باقر: غنا از گناهانی است که خدا بر آن وعده ی عذاب داده .(اصول کافی(


 

مغنی گری و مطربی : خواننده ی آوازهای ناهنجار  و...شغلش حرام است.


منابع مهم در این حوزه:

- استفتائات مقام معظم رهبری در مورد موسیقی. دست زدن. ماهواره و...

-اشتغال به ملاهی(خوانندگی)* ویژه نامه 4 گناهان کبیره گوش دادن به  موسیقی حرام1359شهریور

- هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقی غنایی.مولف اکبر ایرانی

- نظر پروفسور روانشناسی دکترولف آدلر،

پرفسور دانشگاه کلمبیا می‌گوید: بهترین و دلکش‌ترین نواهای موسیقی، شوم‌ترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان باقی می‌گذارد.


کشفیات  دکتر ولف  چنان درامریکا تاثیر کرد که هزاران نفر طرفدار او شدند و موسیقی را برخود حرام کردند و از مجلس سنای امریکا تقاضای کتبی کردندکه از هرگونه کنسرت عمومی جلوگیری کند.
وی میگوید:موسیقی علاوه بر اینکه سلسله اعصابما را در اثر جلب دقت خارج از طبیعی آن، سخت خسته می‌کند. عمل ارتعاش صوتی که در موسیقی انجام می شود تولید تعرض خارج ازحد طبیعی در جلد می نماید که بسیارزیانمند است .

( مناظره دکتروپیر ص  (452

تقاضای ممنوعیت موسیقی در غرب 


کسانیکه عمری به دنبال ترویج موسیقی بوده اند امروز از عمل خویش پشیمان شده اندبر همین اساس برخی امریکایی ها تقاضای ممنوعیت آن را نموده اند : مجله صبح در این مورد می نویسد :

گروهی از والدین نوجوانان، ضمن طوماری از کنگره آمریکا خواستند تا موسیقی (( راک )) و (( رپ )) را غیرقانونی اعلام کنندزیرا باعث از بین رفتن بچه های آنها می شود.
یکی از افراد به شبکه بیبی سی گفت: پسر او تحت تاثیر یکی از آهنگهای رپ قرار گرفته که خودکشی را تبلیغ می کند . و یک پزشک نیزگفت : گوش دادن به این آهنگها باعث تضعیف حس شنوایی می شود .

و همین طور ریس انجمن شهر کوتابارو مرکز ایالت کلانتان مالزی رقص و آواز را ممنوع کرد. مقامات دولتی معتقدند رقص و آواز منجر به رفتارهای غیر اخلاقی می شود.


آسیب های موسیقی بیش از اینهاست و به چندی از آنها اشاره میکنیم:


درجریان کنسرت پرشرو شور گروه موزیک ولینک استونز ، مردی از شدت هیجان برهنهشد و با حالت جنون آمیز بر سرو کول انبوه خلایق به راه افتاد که توسط پلیس دستگیرشد.( تاثیرموسیقی برروان و اعصاب نقل از مجله جوانان سال چهارم)


چندی پیش براون، خواننده ی انگلیسی ضمن اجرائ برنامه ای درفستیوال موسیقی پاپ، تمام لباسهایش را از تن بیرون آورد و در برابر جمعیتی بیش از 15 هزار نفر برنامه اجرا کرد. ابتدا پیراهنش را درآورد و چون تماشاگران به هیجان آمدند وی هنگام خواندن آواز بکلی لخت و عریان شد و به خواندن و رقصیدن پرداخت. در این موقع افراد پلیس خود را به صحنه رساندند وخواننده عریان را دستگیر کردند .
در ملبورن پنجاه هزار نفربعد از گوش دادن به یک کنسرت موسیقی چنان آنها را موسیقی به هیجان آورد که ناگهان همه باهم ریختند و بدون جهت یکدیگر را زخمی و مصدوم کردند تا پلیس خود را رساند چند نفر به ضرب چاقو از پای درآمدند و به چندین دختر تجاوز شد وتعداد زیادی مجروح شدند.

در ایالت لیتل راک خانم 64 ساله ای بهنام لیکیام به جوانی پیانو می آموخت نغمات موسیقی چنان در روح جوان ایجادهیجان کرد که بدون دلیل از جا برخاست و با 19 ضربه چاقو معلم موسیقی خود رااز پای درآورد.
در یک کنسرت موسیقی به دسته ای از جوانان برای اولین بار هیستری ( یک نوع بیماری روحی ) دست داد. آنها پس از برنامه بیتلها به خیابان ها ریختند اتومبیل ها را آتش زدند، شیشه های مغازه ها راشکستند و مغازه ها راغارت کردند و تعداد 315 نفر از آنها از فرط هیجان غش کردند و به بیمارستان انتقال داده شدند .

نظر برخی از بزرگان تاریخ در این باره:


-کانت ، فیلسوف مشهورآلمانی:

موسیقی اگر از همه ی هنرها مطبوع تر باشد . ولی چون به بشرچیزی نمی آموزد از تمام هنرها پست تراست .

(تاثیرموسیقی بر روان و اعصاب ص 135).

دکتر آرنولدفریدمانی، پزشک بیمارستان نیویورک و رئیس کلنیک سردرد:

او با کمک دستگاههای الکترونی تعیین امواج مغزی و تجربیاتی که طی مراجعه هزارانبیمار به دست آورده ثابت کرده است یکی از عوامل مهم خستگی های روحی و فکری وسردردهای عصبی ، گوش دادن به موسیقی رادیو است مخصوصا برای کسانی که به موسیقی آن دقت و توجه می کنند.

هگل ، فیلسوف مشهورآلمانی:

ذکرو عبادت مسلمانان در معابد بی آلایش خود فکر می آورد. و دعای مسیحیان در کلیسا باعربده ی ناقوس و موسیقی و نقش نگار در و دیوار تشویش خاطر وانصراف ناظر.

و از دیگر آثار مخرب موسیقی که موسیقی دانان را گرفتار مرگ زودرس کرده:

«بتهون » در سی سالگی به کلی کر و از ضعف اعصاب سرانجام دیوانه شد. « باخ « موسیقیدان اتریشی،‌ به اختلال حواس و کوری گرفتار شد « موزارت » و « شوپن « دو تن از موسیقیدانان نامی،‌ دچار ضغف قوا و سل شدند.

«شوبرت »، « واکتر »، « مندلسن » و « دو کونیسی »، هر چهار نفر به اختلالات عصبی و پریشان‌فکری و کشمکش‌های روحی مبتلا شدند.

«شومان » و « دووراک » ضعف اعصاب شدید گرفتند و سرانجام دیوانه شدند

نظرخودتان درباره ی موسیقی چیست؟

به نظر من  موسیقی  دو لبه ودو پهلو دارد. واگر بخواهیم تخصصی درباره ی جامعه شناسی آن بحث کنیم موسیقی نماد و سخنگوی  فرهنگ ها  وهنجارهای ملت هاست .و درواقع موسیقی  منبعث از فرهنگ ها وآداب ورسوم وفولکوریک  اقوام. ملت ها و جوامع است. مبانی موسیقی فاخر وحتی مذهبی  اغلب ریشه درخود متون دینی وفرهنگی  جوامع دارد.خیلی ازملودی ها ویاتمام پارامترهای موسیقایی با اعماق فطرت بشرقرین است.مثلا موسیقی آواز قرآن  کریم وقتی آهنگ صبا ویا نغمه ی حجاز و...توسط قاری تلاوت می شود این آواز چیزی جز روح متن قرآن کریم نیست.صدای مرحوم عبدالباسط در تلاوت سوره ی مریم چیزی جز تبیین روح ماجرای مریم مقدس نیست. بسیاری ازآواهای محلی وبومی هم ازاین جزئیات مستثنی نیستند.دستگاههای موسیقیایی وابزارها وآلات موسیقی هم  به  ابعاد جامعوی وفرهنگ  وعقاید آن جامعه تهیه ویا نواخته می شوند.سازقانون مخصوص آهنگ ها وآواهایی است که خود قانون سازان  به آن نیازپیدا کردند و آن را خلق کردند تا حرفشان به گوش ملتها ویا مردمان برسانند. تار وسه تار وویلون و حتی نغمات آوازی وتحریرها هم همین پیچیدگی ها را دارند.بنا براین قضاوت درباره حلیت موسیقی کارسنگینی است وکسانیکه به ابعاد حرمت ویا حلیت آن نظرداده اند بالطبع نگاه عمیقانه تری نسبت به بنیانگذاران وشنوندگان موسیقی دارند وآن هم فهم آنها ودرک دوراندیشانه ی آنان نسبت به همه ی ابعاد شنیداری .روحی وروانی فردی واجتماعی است

بالطبع نا فرمی ها وناهنجاری های متنوعی وارد ساحت موسیقی شده است و اغلب شرافت موسیقی بومی وفاخر را مخدوش کرده است

بخش وسیعی ازموسیقی امروز هم مشمول دستخوش نا هنجاری های فالش از فرهنگ ها شده است

و به پیرو آن  بخش زیادی را موسیقی  مضر و بخشی کمتری  دیگر را موسیقی سالم تشکیل داده است

نهی مردم وملت ها از شنیدن موسیقی فاخر و فولکوریک ویا موسیقی سالم دورازاخلاق وانصاف است

درجامعه ی ما اگرچه رویکرد بسیاری از عواطف مذهبی  به سمت حرمت کنسرت ها واجرای موسیقی ها روان است. اما ازانصاف نگذشته نگرانی  آنان نیز بجاست متاسفانه شرائط ایجاد شونده درکنسرت های زنده وحواشی پیرامونی آن که مدیریت ونظارت براین حواشی علی القاعده بسیار نارسا  وضعیف است و بعضا مناظر نا بجای ونگران کننده ای  درحواشی ایجاد می شود. که شان ومنزلت موسیقی فاخر هم زیر سوال می رود وشرع مقدس هم ازآن مشمئز است


 حمیدرضا ابراهیم زاده


7 دی1392


 


تمامی حقوق نشر برای مولف محفوظ است
  • حمیدرضا ابراهیم زاده