دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات،یادداشتها وآثار پژوهشی واجتماعی حافظ ومترجم قرآن کریم و نهج البلاغه و شاعر و خوشنویس و پژوهشگر حوزه جامعه و رسانه؛ استاد دانشگاه دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

۸ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

معلم شهید دکتر علی شریعتی

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ

به یاد معلم شهید دکتر علی شریعتی


 

بعضی ازاسامی و افراد در ذهن پویای جامعه  از حیات جاودانه ای متنعم هستند

ویا از اهرم ها  محورها ی پیش برنده ی تغییرات وانقلاب ها هستند.

وباید گفت انقلاب ها مدیون ایدئولوژی ونظریه های قهرمانانی هستند  که از جان وآبرو ی خود برای تغییرات مایه گذاشتند

مرحوم شریعتی یکی ازبهترین مبارزان و انقلابیونی بود که با حماسه ی فکر وقلمش برای روشن کردن چراغ راه  یک ملت  هرانچه داشت گذاشت.

کم یا بیش هرچه بود  صادقانه وخالصانه و آگاهانه همین بود. بدون هیچ زاویه و حاشیه وپشت پرده ای.

 شریعتی  به تمام معنا از عصاره شریعت ومقتضیات شریعت وزمان برخاسته بود.

وبی تردید  دردفاع از شریعت جان خود را هزینه ی آرمانهای متعالیش ساخت

 

شریعتی برای احقاق حق آزادی وشعار آزادی خواهانه اش وآرمانها و  پویایی اندیشه ونگاهش هزینه ی سنگینی راپرداخت کرد

که ثمره ی آن  نسل نوخواسته  صاحب ایده و آزادمردی بود که انقلاب با تلاش وخون آنها نتیجه داد...

 

علی شریعتی

فرزند استاد محمد تقی شریعتی

جامعه شناس وتاریخ شناس ونویسنده ونظریه پرداز حوزه ی  اسلام وتاریخ وجامعه

 

 تولد2 آذر1312 روستای کاهک سبزوار.

 

شهادت 29 خرداد1356  ساوت همپتون انگلستان.

مدفون درحرم حضرت زینب (س).دمشق سوریه

 
  • حمیدرضا ابراهیم زاده

وحشی ام من

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۰ ب.ظ


وحشی ام  

در بطن خود

اهلی ام را می درانم

بکر می تازم در آغوش طبعت

می خروشم بر فصل قهر

که بکارم مهر را...

وحشی ام من

همه ی وجودم پر است از

بکارت

نمی درد مرا

اهلی گرم آغوشت

رها نمی کند مرا

ریسمان وحاشتم...

 

تصویر مرتبط


حمید رضا ابراهیم زاده

 

23خرداد1398

چلندر . نوشهر

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

اتاق اربابی

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۰ ق.ظ

 

اتاق اربابی

 باهمه کوچکی اش به بزرگتر از قامت خویش خود نمایی می کند.

 سه در چهار است !

سقف سفید وگچی با دو لامپ بزرگ " ال ای دی"به فاصله ی یک و نیم متر جدای از هم  و یک ریسه ی بلند و آویخته از شمال شرقی تا جنوب غربی اتاق با چراغ های ریز همیشه سرخوش چشمشان را به زمین دوخته اند.

یک در چوبی قاپ دار ، سمت جنوب غربی اتاق که همیشه  باز است تا  بتوانم بر امور " هال و حیاط " مشرف و مسلط باشم.

تنها پنجره ی این اتاق  نیز به  شرق گرایش دارد و آفتاب صبحگاهی تا ساعت یازده مهمان این فضای پرمشغله ی ماست.

نور اتاق در بهار و تابستان و پائیز تا غروب هم کافی است. و نسیم ملایمی هم ازگوشه ی نیمه باز پنجره به اتاق می شتابد.

علاوه بر این یک درب بزرگ آلومینیومی با نورگیرهای فراوان درسمت جنوب شرقی کنج اتاق ، فضای داخل را به حیاط پشتی باز می کند .

 کتابخانه ی کوچکی با جعبه های به هم پیوسته ی چوب جدید نیز بر سینه ی دیوار جنوبی میخ شده است و بالای سر میز کامپیوتر و مطالعه  خود نمایی می کند. کنارکتابها شیشه های متنوع عطرها قد برافراشته اند تا به بهانه ی هرکتاب بویی و هر عطر کتابی، هویت خویش را به چشم می آورند. و چند قلمدان بزرگ و جا قلمی های مینیاتوری وکوچک که با پوکه فشنگ؛ جنگ را به کتابخانه ی کوچک من سوق داده اند.

بالای این طبقه تابلوی طلایی  " الله" با قاب لاجوردی قیم شده است که در دو طرفش در بلوک شرق و غرب پرچم سه رنگ و زیبای وطن بر افراشته شده اند.

و این پائین میز کوچکی که رویش را با شیشه ای  شفاف و قطور مفروش کردم که بین آن مملو از عکس و متن نوشته هایی است که باید یاد وخاطره ی دلخوشی هایم را برایم تازه کند. همه ی این عکسها و نوشته های محبوس زیر شیشه همصدا و خاموش فریاد می زنند؛ "در لحظه زندگی کن! ".

کنار صفحه ی مانیتور چند کتاب  از "حافظ" و "مولانا " و "سعدی "و "نهج الفصاحه"  و"نهج البلاغه"  و "صحیفه " و "کلام الله مجید" به ترتیب حاضر به یراق ایستاده اند تا راهنمای لحظه های اندیشیدنم باشند.

زیر مانیتور برای برافراشتگی نمای نمایشگر کتاب فرهنگ لغت قدیمی حییم و کتاب کهن دیگری خوابیده اند.

 و کنارشان  قندان کوچک استیلی با درب ظریفی نشسته است چیزی  شبیه وسایل پزشکی. درکنار چراغ مطالعه ی قد خمیده ی اهدایی از بچه های بالا و جا قلمی پر ازمداد و خودکار و یک قوطی بزرگ تزئینی پر از قلم های خوش تراش خوشنویسی و یک خط کش کوچک از استیل براق که خود را" سپر " "قلم های سر به هوا" قرار داده است.

 و دقیقا وسط میز کاسه ی ملامینی بزرگی  پر از یخ هم روی میز حیران است که هر وقت  انگشتانم  به خارشم می افتند دستم را تا مچ  در این حوضچه غسل ارتماسی می دهم. وکمی آرام می شوم.

 و آینه ای  قدی که پشت سرم بر دیوار غربی کنار تخت تکیه داده است با قاب بزرگ چوبی برنگ بلوطی  به پنجره زل زده است. پنجره و آینه چشم در چشم هم مثل دو مبارز به هم خیره شده اند و رجز می خوانند.

ومن دیوانه ی این رنگ بلوطم .

و بخاطر همین شیفتگی و دلدادگی چند سال پیش وسط حیاط نهال بلوطی کاشتم که اکنون برای خودش مردی شده است.

درب حیاط پشتی باز است و صدای گنجشک های سراسیمه از همه ی های و هوی آدمیان برفراز درخت انار آدم را به یاد مراسم دسته روی می اندازد و صدای نخراشیده  و مزاحم ماشین ضایعاتی همه ی بکارت این طبیعت را بهم می زند.

بوی چوب و کتاب و فضای آرام این اتاق  مرا دلبسته ی این مکان کرده است. و البته باعث شده است تا بیشتر کارهای مطالعاتی و دفتری ام به اینجا کشانده شود.

طبقه ی اول قفسه ی سیمی کنار میزم پر از "زونکن های رنگی" است که بجای "اسناد مالی" مقالاتم را در آن حبس کردم

کنار زونکن ها لیوان کریستالی پر از "تیله های رنگی " است.که کودکی ام در این لیوان محبوس مانده است.

طبقه ی دوم  چند جلد مقاله و درکنارش دستگاه وای فا با چشم های سبز زیتونی و یک قوطی تزئینی استوانه ای با کاغذ کادوی زیبایی که عکس قلب سرخ  را به چشم می آورد.

و تسبیح شرابی زیبایم هم کنار  "زن واسپرده" بمن چشمک می زند.

"زن واسپرده"  کتابی از " لورا دویل" است که این روزها مطالعه اش می کنم و بر حال زنان ضعیفی تاسف می خورم که با داشتن این همه اهرم قدرت همچنان خود را ضعیف و حقیر نگاه می دارند....

طبقه سوم کتابهای دوست داشتنی ام و طبقه ی پائین پراست ازکتاب های ادبیات و شعرخارجی .

و حالا فرش بزرگ و سرتاسری که همه ی اتاق را درآغوش کشیده است.

گلباران فرش زیر پایم همیشه برایم لبخند های مادربزرگم را تداعی می کند که گلهای زیبایی برچهره اش منقش می کرد.

 و تخت تک نفره و کوچکی که به دیوارشمالی چسبیده است ،  تا همه ی خستگی هایم را برطرف کند.

 ملافه سپید باگلهای گل بهی و دست دوز و پتوی بهاری بنفشی که امواج رنگ دلفریبش مرا به دور دست های می برد

 و  برگهای  بزرگ و پهن و زیبا و بنفش درخت کرچک که از پشت پنجره داخل اتاقم را می کاوند نگاهم را می دزدند و بی واهمه رهسپار کیلومترها سفر جنگلی می شوم...

و سرخی گل کرچک با رخساره ی  جذاب و وهم اندودش خاطره های دور مرا شاخ و بال می دهد.

بر روی میز،کنار حوضچه ملامینی یخ! . بخاری ازاین فنجان واسپرده ی لبالب از  چای بلند نمی شود که البته  نوشیدن چای در این صبح دل انگیز و گرم روزهای پایانی بهار مشقت بار است.

فنجان آبی با "گلهای بابونه" ای  دست به کمر به گردنش طوق طلایی زیبایی نشانده است گویا همه ی عالم به حلق اوست...

و من  دلخوش به همین کاسه ی یخ شده ام و باز دستهایم راتا مچ وارد حوض کوچک یخ می کنم تا شاید آرام گیرد بیش فعالی سیستم ایمنی بدنم. که این روزها به هر بهانه ای  ناگزیرم می کند به خاراندن انگشت دستم.

از بخاری کوچک سفید اتاق  و پرده ی حریری آویزان برقواره ی پنجره که به عکس بانو " سیندرلا " متبرک شده اند. می توان دریافت که نفوذ " ارباب " در این اقلیم کوچک اجتناب ناپذیربوده است.

سالهاست که دو پادشاه در این اقلیم فرمانروایی کرده اند...

واین بالا " نی بزرگ" و مشبک  به شکل مهیجی به دیوار شرقی بین در و پنجره تکیه  داده است  . بی گمان  حضور "حضرت نی" مهمترین تابلویی است که  بچشم می آید و می توان گفت؛ که  بلندای داد این نی از سکوت سپید دیوار پیدا است.

« نوای سرود سواری براسب چموش لحظه های تند وپرشتاب دشت و صحرای مسکوت مانده ی سحرهایم...»

کنار در ورودی کمد دیواری چوبی به رنگ بلوط تیره  خود را در شکم دیوار پنهان کرده است که اثاثیه ی ما در آن خفته اند.

 و درکنارش کمد کوچکی است که همان آینه ای قدی بر دوشش سوارشده است. و جعبه های کوچک  تزئینی ارباب  نیز از این فضا متنعم شده اند و مرتب کناریکدیگر نشسته اند.

اما در مقابل ستونی ازکتاب زیر آینه قابدار نیم قدی توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند که این تناقض آلوده به بی نظمی ازکجای دل ما به این اتاق وارد شده است؟!

چند کتاب بزرگ رحلی به روی صندلی مکعبی آرایشی لم داده اند تا بفریاد ارباب  برسند...

و بالای تخت کتابخانه ای سرتا سری  از شرق تا غرب دیوار شمالی  مملو از کتابهای رمان  و عروسک های خوش نقش و نگار در سه طبقه زندگی می کنند.

طبقه ی بالا مطابق با رسم حکومت ما، به شاه نشین  اختصاص داده شده است و ملکه عروسک ها وندیمه هایش کیپ به کیپ هم خاموش و متبسم  همه جا را نظارت می کنند.

 و در طبقه ی دوم " سینوهه" و "خواجه تاج دار" و" نادرشاه افشار" و " داریوش بزرگ" در سه کنج  بلوک شرقی  زیر عروسک موطلایی  "ملانیا" حکومت می کنند و آن طرف کنج دیواره ی غربی " یهودی سرگردان " و "ملکه ی اسیر" درمحاق شده اند این وسط کنار "تالارگرگ ها" و " شازده کوچولو" و " جین ایر" و "سمک عیار" و "شوهر آهو خانم" و "برادرخوانده ها" و" دهبان فشک "و "دزیره"  و" ربه کا" و جمعی دیگر درکنار هم خوش وخرم زندگی می کنند.

و در طبقه پائین " الیف شافاک"، " سه دختر حوا " و" مرید معمار " و " حرامزاده" و "شمسپاره "و "ملت عشق" و  دیگر آفریده هایش را گرد آورده  تا طبقه پائین بلوک غربی را در سیطره ی خود داشته باشد

و در بلوک غرب همین طبقه، " تس" و " جود گمنام"  و" کاترین"  و"مادام بوواری" و "خانم دلوی"  در جوار "بازار خود فروشی "  سکنی گزیده اند و این اوسط هم  دو عروسک "واسیلیا "و "مدونا"  و چند نوار کاست نوستالوژیک و ملزومات شخصی ارباب چیده شده اند.

 و ارباب که تازه از راه رسیده  است  و این روزها سخت مشغول امتحانات ریز و درشت "عصرکرونایی " است خسته و ناگزیر کوله پشتی اش را روی تخت پهن می کند و سهم خودش را از آرامش سپید و بنفشه ی اورنگ پادشاهی و خنکای اتاق مطالبه می کند.

انگار همه چیز این اتاق ارباب است.!

حمیدرضا ابراهیم زاده

21 خرداد 1399

 

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

توصیف کردن زندگی است

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۲۵ ب.ظ

توصیف کردن؛  زندگی دادن و هویت بخشودن به افراد و اشیا و منظره هاست.

توصیف کردن جان دادن و بازیابی و نو کردن یک حقیقت وپدیده است.

از هر زاویه ای می شود به یک شی و منظره و هویت فردی  نگاه کرد  و آن را توصیف کرد.

به  چشم آوردن جلوه های گوناگون هر شی و منظره و هر فرد و جامعه ای هویت سازی نوگرایانه  و تازه ای است که به آن فرد و اشیا و پدیده امکان ظهور و حرکت می دهد.

کسی که توصیف زندگی کردن را نمی داند در امتداد زندگی بازندگی می کند!

بازنده ها گمان می برند که بازندگی هم زندگی است، اما اینطور نیست آنها نمی توانند حتی بازندگی خود را توصیف کنند و همیشه درمانده اند که چگونه با زندگی کردند و با بازندگی زندگی کرده اند.

اما برنده ها با توصیف  زوایای زیبای هرپدیده ای ترمیم می شوند و زندگی می کنند .

عاقلی بود که گفت: " مارایت الا جمیلا" 

پیام آوری که توانست توصیف نادری از حقیقت یک زندگی در پس فاجعه ای تلخ نشان دهد.

والی الله المصیر

حمیدرضا ابراهیم زاده

3 خرداد 1399

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نقش خرافه درناتوانی فرهنگ ها وعدم پذیرش توسعه

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۰ ب.ظ

بخش اول .

خرافات مجموعه باورهای فاقد پشتوانه عقلی و‌علمی و مذهبی هستند که بر هنجارها ی عرفی مردم تاثیر گذاشته‌ودر فرهنگ ملل مداخله نموده‌و باعث انتشار آسیب وآفت به سبک‌ زندگی و  توسعه و فرهمندی جامعه می شوند.

رسوم خرافی غلط دربسیاری از موضوعات زندگی  جامعه ما رسوخ کرده است.

تل پوشالی و بدقواره ای که با عنوان شگون و نحوست  و باور در سبک زندگی جامعه ما سایه انداخته وبا ایجاد مزاحمتش باعث پسرفت و  بازگشت به قهقرا می شود  وسایه ی شوم‌ آن‌  در صله رحم و دوستی ها. مسائل زناشویی. روشمندی در خوراک‌ وپوشاک تاثیر بر مراسمات وآیین ها و حتی با مداخلات اموزشی هم روبرو‌می شویم

متاسفانه هر اقلیم و فرهنگی  بسیاری از این غلطکاری ها  را درحوزه باور برای خود دارند  که این باورها  زندان و تنگنایی برای مخاطبانشان محسوب می شوند .

زندانیان این باور در دژ خرافات محصور و آسیب پذیر خواهند بود. برای برون رفت از این حصار و زندان باید بت و هیمنه ای که در فرهنگ و باورهایمان تابو شده اند  را برداشت و  شکست.

این  رفتارها هیچ جایگاهی در فرهنگ‌ و باورهای راستین ما ندارند

عرف کردن ناهنجاری های  اعتقادی و  باورهای غلط،فرهنگ را بی لیاقت می کند.

 رسوم غلطی در آئین و مراسم عروسی باعث آسیب وتنش می شوند همچون :

پرتاب سیب به عروس به هدفِ زدن و  گاه آسیب زدن به عروس و....!

نشان دادن خون ازاله ی بکارت به خانواده داماد .

بسیاری از خصوصی ترین حریم و روابط افراد را بازدید کردن .!

شلیک اسلحه گرم  در مراسم عروسی که از قضا هر ازچندگاهی باعث عزا شدن  جشن های عروسی  می شود.

منع هرنوع رابطه ی خصوصی پس از عقد و  قبل از مراسم جشن عروسی .

درسایر آیین ها و رفتارهای اجتماعی هم نمونه های زیادی داریم؛

مثل: دشت اول نقدی !

برای مغازه دار. فروشنده وخدماتی ها و راننده ها 

حتما باید از یکی  پولی بگیرند حالا حتی شده‌ از پدرش یا دخترش و...

راننده ی تاکسی می گفت دخترم را سوار کردم رسوندم‌مدرسه اش ازش کرایه گرفتم تا ‌دشت اولم خراب نشود

این باورها خطرناک هست. باورهایی همچون:

۱. حمام نکردن درشب 

۲.قیچی را اگر درمقابل کسی  باز بسته بکنیم ؛ دعوا می شود.

۳.کسی عطسه کنه  باید صبر کنید

۴. پسری که دو فرق تو سرش هست دو تا زن می گیرد

۵.اگر رفتید مراسم ختم‌نباید بعد از اون بالفاصله خونه کسی بروید

۶.اگر روی ظرف غذا رد بشوید غذا سنگین‌می شود.

۷.هرکسی  در تابه غذا بخورد یا ته دیگ بخوره عروسیش بارون‌میاد.

۸.اگه تو مراسم عقد کسی زن مطلقه با بیوه یا دختر ترشیده باشه  شگون ‌نداده.

۹.اگه تو مراسم ‌نامزدی کسی ظرفی بشکنه  خوش یمن نیست.

۱۰.چادر وارونه کسی سرش کنه می گویند داری میایی خواستگاری .

۱۱.سر زن باردار نمک می ریزن اگه دست به سرش بزنه بجه پسر می شه.

۱۲.کچل ها خوش شانس اند.

۱۳.بخت و اقبال دختر به مادرش می ره.

۱۴.نوزاد پسری را به آغوش عروس می سپارند که فرزند اولشان پسرشود

۱۵.پرنده روبروی خونه ای بخونه مهمون میاد به خونه

۱۶.پشت سر مسافر آب می ریزن تا زود برگرده.

۱۷.روز سه شنبه  لباس را پرو و برش نکنید باعث گرفتاری و مشکل می شود

۱۸.تخم مرغ می شکونند برای رفع چشم زخم.

۱۹. برای پرش چشم  چند تا چوب کبریت رو فوت می کنن‌می ذارن رو پلک

۲۰. برای اینکه  بچه ها در دوره جنینی و نوزادی نمیرند اسم کودکان را بمانی و ماندگار و عبدالباقی و گدا خانم و آقا گدا می گرفتند تا بچه زنده بمونه و نمیره و یا لباس مندرس و گدایی به او می پوشانند یعنی از دیگران لباس می گیرند  تا بچه برایشان بماند‍

۲۱.اگه تفاله چای تو فنجان باشه مهمون‌میاد  اگه دراز باشه مهمون در راه است.

۲۲.اگه استکانها ردیف بشه مهمون میاد

۲۳. اگه قند یا یه چیزی از دستمون  موقع  خوردن بیفته مهمون میاد یا کسی زنگ‌می زنه

۲۴.اگه رو تحت بشینی پاهات رو تکون بدی دعوا می شه 

۲۵.روی مارمولک یا گربه آب بریزی دستت زگیل می زنه

۲۶.شب تاریک اگه آب جوش بریزید  بچه جنها می سوزن  جنها به ما آسیب می زنن

 ۲۷.سبزه کره زدن روز ۱۳ برای باز شدن بخت

۲۸.آواز جغد شوم هست

۲۹.خوابیدن مار روی سینه هرکسی باعث ثروتمندی اوست.

۳۰.نوشتن نام چهل کچل برای بند اوردن باران.

31. نحوست عدد سیزده

32.آتش زدن آستین لباس هرکسی که چشمش شور است.

33.انداختن پوست ختنه در مقابل گربه

34.پاشیدن آب قلیان در اطراف چاردیواری خانه  باعث برکت برای خانه است .

35.هنگام کسوف وخسوف کوبیدن ممتد  قاشق بر دیگ.

36.سیاه کردن پیشانی کودک با ذغال اسپند برای چشم زخم ندیدن

37.مراسم کتک زدن نمادین پیرمردموجه  یا سادات مسن برای بارش باران.

38.روز رفع القلم . روزی که گناهی ثبت نمی شود!

39.پاشیدن ادرار دختر نابالغ درمقابل سر در منزل برای آتش بس بین زن وشوهر

40.شکستن جناق مرغ و...

و صدها باور خرافی دیگر که نقش بسیار مسدود کننده ای را در پیشرفت وتعالی فرهنگ و جامعه دارند.

بی گمان بی توجهی و‌فراموشی این به این باورها می تواند باعث بهبود کیفیت زندگی شده و بار سنگین‌ومنفی اثار تلقینی آن نیز از ذهن و فرهنگ جوامع  برداشته می شود.

‏کسی می گفت: دختر یا زن مجرد یا بیوه بمونه نماز و روزه ش قبول نیست.

 قدیم زنهای بیوه رو حتما به عقد یکی در می اوردند  تاجایی که ممکن بود اصلا همدیگه رو نبینن

من هم گفتم اگر اینطوری باشه نماز حضرت معصومه از سن ۹ سالگی تا وفاتش همه باطله.

گفت: ایشون مقامش بالا بود کسی هم ترازش نبود

گفتم : نماز واجب بود. و باباشون امام بود . و هم برادرش. یکی رو به عقدش درمی اوردند ولی نمیدیدند همدیگه را تا نماز و روزه ش درست باشه.!!!

 بابا بزرگم قدیم امام جماعت مسجد بود از این مدل زنها زیاد داشت. هیچ کدومشان را هم ندید. فقط پسراشون میومدن میگفتند مادرمون رو عقد خودتون کنید نمازش درست بشود.

ناهنجاری ها و عرفها و خرده فرهنگها ی غلط زیاد داریم.

عادات و آموزه هایی که نسل به نسل در روح فرهنگ و باورهایمان دمیده شدند.

از مادر بزرگم شنیدم که مادر بزرگ مادرم روزهای یکشنبه و‌چهارشنبه آتش بیرون نمی داد

اونوقتها کبریت و آتش در هر خانه ای  نبود یا اگر بود دایمی  آتش نداشتند

آدم های خاصی ( تش کله)آتشکده یا اتیش خونه داشتند از جمله  ما .کهمن این این اتاقک را درکودکی ام دیده ام.

اکثر زنها و بچه ها بایک خاک انداز مسی ، غروبها و دم عصر  می اومدند وآتیش می بردند.

همه می دونستند مادر بزرگم  یکشنبه و‌چهارشنبه غروب اتیش ویا چیزای خاصی بیرون‌نمی داد. وکلی هم مراعات ما را می کردند.

مادرم گفت  ازایشون پرسیدم برای چی این دو غروب ممنوعه چیزی بیرون دادن؟!

فرمود : باعث فقر و‌فاقه و مشکل میشه....

من هنوزم‌که هنوزه ذهنم‌مونده که در کودکی ام غروب  اینروزها  اجناس بیرون‌دادن‌ از منزل ممنوع بود .

این که آتش جان دارد وکلید و ‌قفل گوش دارد و نجوایتان را می شنود .

یا اگر کسی در  کلید بیفتد مرگش حتمی است

آتش کشی کلی آداب داشتهمه ی اینها بخشی از باور ایرانیان کهن بود. و اگر جنبه ی علمی و تجربی و زیر بنای نص  مقدس  نداشته باشد می تواند در زمره ی خرافات قرار بگیرد.

با وجود تهاجم به خرافه های کهنه ،خرافات نو‌ نیز ترویج می شوند

خرافه  نو  شامل باب شدن   قلیان کشی های خانوادگی نگهداری شیشه و ظروف مشروب خوری . روابط نامشروع خانوادگی مثل سکس ضربدری و قرض دادن همسران به هم نوشتن پیامک های عجیب به هم که به صد نفرارسال کنید تا اثر ثروت و سلامت ببینید . ترک صله رحم و...

بسیاری از روابط خانوادگی با لحاظ طبقه مالی و دارایی

بر اساس فشار خرافات بسیاری از مناسک نیک نیز برچیده شدند

صله رحم سنت ومناسک حسنه ای است که با سخت گرفتن در تنوع پذیرایی در مهمانی دادن که خرافه ی امروزی بنام کم نگذاشتن برای مهمان باعث فشار اقتصادی می شود. و مهمانی ها بااحتساب مزاحمت نکردن، کم و بعضا برچیده می شوند

سخت گیری در ازدواج بخاطر موضوعات مالی.

و تعویق  ازدواج و یا عقد  بخاطر  مرگ عزیزان تا یکسال و یا بیشتر .

شگون داشتن فال و قرعه اینترنتی

بدنیا آوردن نوزاد برای روز خاص.

شگون شکستن ظرف وظروف برای آرامش .

شگون نگهداری از حیوان موذی و‌نجس بخاطر برکت و ...

خرافه های  جدید تحمیلی تر و برانداز تر بوده و پایه های نیکو‌کاری و ارکان خانواده و سلامت اخلاقی را ویران می کند .

ادله ی  غالب خرافه ها نحوست و شگون داشتن است و تابوی وحشتناکی که پیرو این تلقینات رخ می دهد  از اساس باطل و ناهنجار  است و  ترس و باور به آن باعث آسیب و پسرفت می گردد.

 

حمیدرضاابراهیم زاده

۱۵خرداد۱۴۰۰

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

بر فراز منبر قله ها

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۳۳ ق.ظ

 

هوالعزیز

 



بر فراز منبر قله ها سنگ کوچکی حکمفرمایی می کند!

همیشه بزرگی کردن به این نیست که در هرم باشی و به چشم بیایی !

گاهی باید گسل و سنگ زیرین باشی تا بزرگیت به چشم آید...!

یا اینکه به چشم نیایی واز بچشم آمدن کوچکترهایت لذت ببری!

کولی دادن به کودکان برای بزرگ نشان دادنشان آنقدری که برای ما لذت بخش است برای او که آن بالاست نه!

که او هراس از افتادن دارد و تو امید به ماندن و بودن داری!

 

 

بر فراز منبر قله ها سنگ کوچکی حکمفرمایی می کند!

همیشه بزرگی کردن به این نیست که در هرم باشی و به چشم بیایی !

گاهی باید گسل و سنگ زیرین باشی تا بزرگیت به چشم آید...!

یا اینکه به چشم نیایی واز بچشم آمدن کوچکترهایت لذت ببری!

کولی دادن به کودکان برای بزرگ نشان دادنشان آنقدری که برای ما لذت بخش است برای او که آن بالاست نه!

که او هراس از افتادن دارد و تو امید به ماندن و بودن داری!

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

بابلسر. دوم خرداد 1398  

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

این از سیاست ما

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۰۰ ق.ظ

سیاست از کودکی در بایدها و نبایدها وپرسیدن ها و پاسخ دادن ها و  بله و خیر ما وجود دارد!

 اما

سیاست زدگی بیماری و آفتی است که آسان و خزنده در جان مردم ومدیران رخنه می کند.

و آنان را از" پیروی به حق و تواصی به صبر" و تحصیل حقوق بشر باز می دارد

  من آرامش ومهر ومحبت وهمزیستی مسالمت آمیز را برپایه ی کرامت انسان دوست دارم.

هیچکس نمی تواند مدعی باشد اهل سیاست نیست.

هرکسی با دوست داشتن ها و دشمن داشتن هایش  به نوعی سیاست مدار است.

سیاست یعنی "روشمند بودن در تربیت کردن و مهندسی در سبک تفکر و اجتهاد در امور زندگی."

در "کلیله و دمنه" آمده است که شیر روباه را بسی سیاست کرد. یعنی راهکار نشان داد و یا از عواقب امری ترساند و یا تهدیدش کرد که نبایدها و مباداهای شیر را خط قرمزش بداند...

من شخصا از هر نوع "سیاست زدگی" و" سیاست بازی" برای رسیدن به منافع ویا احقاق حقوقم گریزانم!

سادگی ام را سیاستم می دانم.

دانش سیاست مرا آموخت تا هرگز انسانیتم را فدای حیوانیتم نکنم.

حق کسی را برای رشد واحراز تصدی وپست هایم نبلعم وضایع نکنم!

برای حذف رقیب او را مهدورالدم و فاسق و نالایق  نسازم!

برای هوسم دلخوشی هایم را نیازارم.

عشق را بدون کلک  وبی حیله  عشق بدانم و برایش حسابگری نکنم.

حق مظلوم را نادیده نگیرم.

خفقان وسکوت را برحق طلبی ترجیح ندهم.

سکوت وبردباری را برای حفظ کرامت خودم ودوست داشتنی هایم ترجیح دهم.

سیاست من  منبعث از تمناهای حیات وفطرتم هست.

ازنگاه من هرگاه انسانیت وبشریت درتمناها ومطامع گروه وافرادی تضیع شود آنجا شیطان سیاستگذاری هایش را خوب اعمال کرده است.

محبت و عشق سیاست شیطان را باطل می کند.

متاسفانه تفکر و روحیه " تبعیض "و غوغاسالاری و خودشیفتگی و" توهم "و خود شایسته بینی باعث می شود تا ستمکاری های  عمیقی بنام حق طلبی، مجاهدت، "توسعه و امنیت" همواره بر جان مردم و بر آرامش و امنیت  بتابد.

همواره جنگهای بزرگ دنیا و شورشها و نا آرامی ها با نام دفاع از عقیده و دین جان مردم را گرفت و بی خانمانشان کرد.

جنگهای صلیبی ، بلواها وآشوب ها و جنگهای خاورمیانه و...بنام دین و مذهب و اعتلای نام حق وعدالت  جریان گرفت.

در بازشناسی رفتارهای رهبران و غوغاسالارانش همین "عقاید احمقانه" را می بینیم که بنام اسلام و خدا "ترور" می کنند.

به جان انسانها تعرض و تجاوز می کنند.

هتک ناموس و مال آبرو می کنند.

سرها می برند وخون ها می ریزند و نسل کشی ها مرتکب می شوند.

 بمب طمع و نخوت و خباثت خود  را بر سر بی گناهان هوارمی کنند.

به نام خدای جان بخش فتوای گرفتن جان می دهند

 فقه: بینشی است که انسانیت رابه تکامل رفاه و آرامش و صلح فرا می خواند.

فتاوی نباید در تعارض بااصل کرامت انسان باشد....

 تفقه نوعی سیاست است.که "متابعت "از آن برای "رهیافت" به " توسعه وامنیت  پایدار،" گریزی  نیست.

 و سیاست به مثابه غذایی است که  فقط با چاشنی " انصاف" می شود آن را خورد....

خانم و آقای مدعی سیاستمداری مودب ومنصف باش!

خدمتگزاری برای مردم ادا و اطوار و خدم وحشم ندارد. پاکدل و پاک دست و پاک جیب و پاک زبان باش!

والی الله المصیر

حمیدرضاابراهیم زاده

16 دی1394

 

* برای مطالعه بیشتر مردم و خدمتگزاران نامه ی معروف امام علی علیه السلام به مالک را پیشنهاد می کنم. البته برای مسئولین  روخوانی هفتگی این نامه رااجباری می دانم. (نامه 53 از نهج البلاغه)

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

کس نداند

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۲۲ ق.ظ

کس نداند

کس نداند که چیست حکمت بودنمان در این عصر و در کنار این مردم و خاک و خانواده ‌ اقلیم و فرهنگ.

ما آدمها برای یکدیگر فتنه و آزمایش و ابزار آزمون و تکامل هم هستیم  هم برای آیندگان مان و هم برای حالمان!

کس نداند که ما کیستیم؟

من آدم شماره چندم  هستم ؟ و شما شماره چندم؟!

آدم ابوالبشر شماره یک بود و حوا  شماره دوم وپس از آن  یکی پس از دیگری کد آدمیت را بنام‌خود درج کرد

میلیاردها آدم تا کنون به دنیا آمدند وازدنیا رفتند اما پرونده شان با کد انسانی  مخصوص مفتوح مانده است.!

هرکس که قرار بود حتی برای یک روز در رحم این دنیا  بماند برای خود کدی دریافت کرد و پس از آن در زندگی دیگران تاثیر گذاشت.

ما چه رمز و ‌کدی بین فرشتگان داریم و آنها مارا چه عددی می بینند و چه  می نامند؟

کس نداند

که  فرجام ما چه خواهد بود و چگونه و درکجا  و به دست که بخاک می شویم؟

کس نداند!

که ما چگونه و با چه شکل و هیبت و‌ درچه حالی به رستاخیز ظاهر می شویم‌.

ما آدمیان  همیشه کس ندانی هستیم.

ما تسلیم امر ربی هستیم که مارا آفرید‌ و تسلیم خواست.

عین القضات همدانی فرمود:

کشتگان خنجر تسلیم را

هر زمان‌از غیب جانی دیگر  است

 عقل کی داندکه این رمزازکجاست

 کاین جماعت را زبانی دیگر است

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

۱۸ اردیبهشت۱۴۰۰

سحرگاه

 بیست و پنج رمضان۱۴۴۲

 

* تقدیم به همه ی کس نزانی های دنیا

 

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد.

  • حمیدرضا ابراهیم زاده