دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

۱۵ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

آموزش وپرورش ومعضل توهم

جمعه, ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۳۱ ق.ظ

آموزش وپرورش و توهم پویا

باوجود اینکه عصاره ی  انقلاب ما فرهنگی بوده است و شورای عالی انقلاب فرهنگی جز نخستین شوراهای عالی کشور می باشد، اما متاسفانه آموزش و پرورش از چهار دهه پیش تا کنون دچار تنزل و لغزش و ریزشهای بسیاری درحوزه شانیت کار وهنر معلمی شده است.

 شاید با مداخلات بی رویه درحوزه های مختلف سیاسی واجتماعی و  اقتصادی شیب از دست دادن شان آموزش و به پیرو آن شان معلم تند تر شده باشد، اما در واقع معلم نتوانست دراین سال ها نقش محوری خود را بعنوان  محور وکلید توسعه بشناسد و یا راه خود را ادامه دهد.

درخلال سالها فرصت ،آموزش وپرورش نتوانست ذهن و عواطف ملی را به سمت "محورتوسعه" بودن معلم اقناع کند  .

ارزش معلم بمرور با رویکرد کارمند محور کردن شغل وهنر آموزش و تحت شعاع قرار گرفتن حوزه های مالی و عدم دسترسی به پیشرفتهای تکنولوژی وپسرفت  ارتقای دانش و تخصص معلمان  تنزل یافته است و نمی شود این حقیقت بارز را نادیده گرفت و یا با هیچ ابزاری این حقیقت را توجیه کرد!

آموزش و پرورش به عنوان دستگاه مولد علم از خاصیت ارزشمند  تولید علم سترون شده است و می شود گفت؛ غالب حرف ها ودغدغه های مسئولین دولت ها درباره توسعه و یا تکریم آموزش وپرورش یک  سخنرانی فرمایشی و صوری است

زیرا هیچ حرکتی برای دگرگونی آموزش وپرورش علی رغم داشتن منشور وسند تحول آموزش وپرورش ، صورت نگرفته است.

اساسا آموزش  بصورت درست ودقیق بودجه نویسی نمی شود!

 و ما درآموزش وپرورش به شیوه ی های سنتی اکتفا کرده و از هیات علمی بودن مدارس آموزشی ساقط شده ایم و پژوهش محور نیستیم.

   آموزش پرورش ما متهم است به توهم سیستماتیک.!

توهم ساختاری وعمیقی در وجود آموزش و پرورش رخنه کرده است و زدودن این زنگار وتطهیر وتعدیل این منابع بسیار هزینه بر وطاقت فرسا و سخت است.

تبدیل معلم  به  مسلک کارمند  متوقع ، یکی از بزرگترین آسیب های آموزشی است و با وجود تربیت نیروهای جدید و تشکیلات دانشگاه فرهنگیان ، این رویکرد ازشتاب ساقط نشده است و نیروی جدید بسرعت همرنگ با فرسوده های بی انگیزه می شوند.

تلقین والقای توهم دانایی و توانمندی و اشراف وخود برتربینی در قشر معلم و به تبع آن مداخله درموضوعات سیاسی واجتماعی واقتصادی باعث شده است که شتاب شکاف بین ارزشها و اهداف موجود وتناقضات بین هدف و رفتار ومضایقات اجتماعی و اقتصادی بیشترخود رانشان بدهد. ازاین رو انتظارمی رود با کشف این نقطه ضعف و ایجاد دگرگونی ، توهم در ساختار آموزش باید بسرعت جای خود را به واقع نگری ودگرگونی  بالنده و مفید بدهد.

شورهای عالی درآموزش وپرورش با حضور اندیشمندان ونخبگان حوزه آموزش ومدیریت اموزشی وارد  شوراها شوند و با عضویت مستمر ومفید خود باعث تغییرات اساسی گردند.

 البته داشتن وزیر و معاونین وزارت خانه بزرگ و حساس آپ از خود بدنه  آموزش وپرورش مهمترین کلید حرکت سند تحول آموزشی خواهد بود.

سیاسی نکردن آموزش وپرورش  هم در بهبود  وترمیم این دستگاه مهم آموزشی  است

بها دادن به دانشگاه فرهنگیان و تربیت معلم و تجمیع مراکز آموزش تربیت معلم.

تشکیل شورای عالی مدیریت منابع انسانی .

شورای تالیف

شورای آموزش

شورای .... برنامه ریزی کتب درسی 

شورای تالیف کتب  

شورای آموزش ضمن خدمت  معلم و نظام هوشمند و هدفمند ارزشیابی و ارتقای معلم

ایجاد الگو های تدریس و روش تدریس برتر

پیاده سازی نظام آموزش محوری در مدارس

تشکیل شورای پژوهشی

شورای پرورشی  و مهارت های زندگی 

آخرین مطابقت ها با نظام های آموزشی و علمی دنیا

آخرین بازنگری های علمی و تطبیق آن با مقتضیات دانش روز

بهداشت وتغذیه دانش آموز

بهبود سرانه  ی آموزشی و پژوهشی

بهبود  بنیه رفاهی و زندگی ومعیشت معلمان.

جدی گرفتن انجمن اولیا ومربیان مدارس .

همکاری با سازمانهای فرهنگی علمی دنیا .....

همه اینها یک تشکیلات سالم  آموزشی را رقم می زند

این ساختارسازی ها درست ودقیق  انجام نشده وناقص است و اصلاح این امر به دست خود معلم و مطالباتش است.

وقتی از بدنه ی آموزش وپرورش دستگاه تولید علم را  تبدیل به یک نهاد فرمایشی می کنیم همین‌می شود که ارزش هنرمعلم از حالت تقدس به حالت تنفر در می آید ومنزلت اجتماعی ان نیز تنزل می یابد.

بدنه ی متوهم. غیر متخصص و غیر متعهد با وزرایی که از جنس غیر معلم بر آپ تحمیل می شوند، باید تطهیر وترمیم شده و تقویت و تربیت منابع انسانی با جدیت وشتاب اعمال گردد.

باید تمام  جزئیات طرح ها به دقت بودجه نویسی بشود

 آموزش به معنای واقعی بودجه نگاری شود

حالت فوق العاده برای تغییرات اساسی آموزش وپرورش رقم بخورد  

از ستون حقوق معلم و خدماتی های آپ تا نوسازی ها وفضاهای آموزش وهمه ی آنچه را که بستر آموزشی می دانیم بدقت مورد رصد ودگرگونی قرار بگیرد

پژوهشکده های آموزش وپرورش تاسیس شده وهیات امنایی اداره شوند.

مثل پژوهشکده مهارت زندگی .ریاضی. نجوم و.. سرانه محور شوند.

تبعیض آموزشی برداشته شود. و اقسام مدارس متنوع تجمیع شوند.

رقابت باید برابر باشد ودریک نوع فضای آموزشی  صورت پذیرد.

مراکز فعالیت نخبگان وفرزانگان دانش آموزی  باید درهر شهر به تفکیک سطوح  فعال گردند  .

 معلمان فعال و پویا وخلاق مورد تشویق جدی و اساسی قرار گیرند

 پیشرفتهای تحصیلی معلمان  در ارتقای آنان لحاظ شود و نظام هماهنگ ارزشیابی  در حق معلمان اعمال گردد.

  مدارس کشور را با دگرگونی های چشمگیر  باید به عتبه های آموزشی تبدیل کرد.

باید ارزش فرهنگی بودن  به آموزش وپرورش  بازگردد

 و بی گمان بیشترین  تلاش و مجاهدات این دگرگونی به دست خود معلمان است.

 والی الله المصیر

 حمید رضا ابراهیم زاده

20 مرداد1400

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

مورد استثنائی

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۳۲ ب.ظ

مورد استثنا (تبعیض)

یکی از مشکلات جامعه ما تبعیض و ویژه خواری و استثنائات خواهی های نارواست.

فراقانونی رفتار کردن بدترین ستم در حق مردم است.

اگر بارها برای خودمان در ماجراهایی استثناقایل شدیم بدانیم که آمادگی زیادی برای ستمگری داریم.

ستم فقط این نیست که زیر گوش کسی بزنیم. یا تصرف و تعرض مشهود در مال و جان و ناموس کسی داشته باشیم. بلکه آن است که برای خود حقوقی بسازیم که دیگران نتوانند بحقشان برسند و امکان هر حقی را از دیگران سلب کنیم.

بارها دیده ایم در صف نانوایی که چندین نفر در صف کلافه ایستاده باشیم و به یکباره یکی از پشت سر با شاطر خوش و بش گرمتر از حد معمول راه می اندازد و با صدای نخراشیده اش تعادل صف و اعصابمان را بهم می زند و بسرعت قانون صف را می دراند و ویژه و خاص می شود.

بسیاری از چنین پدیده های نامانوسی بمرور زمان نادیده گرفته می شوند.

مخدوش کردن قانون بدست رانندگانی که در خود شجاعت و جرات بیشتری سراغ دارند،از چراغ قرمز عبور می کنند. سرعت و سبقت غیر مجاز دارند و در یک جمله به قوانین رانندگی هیچ وقعی نمی گذارند. اما وقتی یکی مثل خودشان در مقابلشان چنین حرکتی را مرتکب می شود فغان و فریادشان از بی فرهنگی و قانون گریزی بلند می شود و این در حالیست که فرهنگ قانون پذیری اولین حرفش اینست که همه ما در پیشگاه قانون یکسانیم و برای اجرای آن باید تلاش کنیم.

استثنایی در کار نیست وقتی همه بخواهیم با دقت در مسیر قانون حرکت کنیم بود و نبود مجری قانون و دوربین ها و چشم ها نباید تاثیری در قانون مداری ما داشته باشد.در جوامع توسعه نیافته حس ویژه خواری در اثر آموزش و پرورش غلط و کمبود و فقر قانون درست  بیشتر به چشم می آید.

تبعیض باعث تحقیر دیگران می شود.

البته در سنت آزمون ارفاق خواهی گناه نیست بلکه در نگاه آزمون گیر کسی که خواهان ارفاق است باید پویش و هزینه ای در رفتار و منش خود انجام داده باشد تا به چشم بیاید.فضل خواهی همان درخواست ارفاق است که از روی مودت رخ می دهد.

از خدا می خواهیم که با ما به دیده فضل خودش رفتار کند. نه با عدل و حسابگری...

"یهب من یشا. یغفر من یشا . تعز من تشا..."

نظر خدا را با ندامت و حیا و نیکدلی و امانتداری و خوش برخوردی در رفتار با دیگران می شود جلب کرد.

تمایل به ارفاق دادن چه از طرف خدا وچه از طرف ما  به افراد مودب و باحیا معطوف است.اما سوای ارفاق در آزمون همه چیز در رسیدن به فرجام نیک به رعایت بایدها و نباید ها بستگی دارد.

از این روی فرشتگان عیون و چشمهای خدایند در محضر خدا حرمت شکنی و قانون ستیزی و قانون گریزی جرم بوده و ارفاق آور نیست.

"الم یعلم بان الله یری.؟ " / علق14

در زندگی اجتماعی نیز قانون گریزی و قانون ستیزی جرم تلقی می شود.

هر کجا ستیز و گریز از قانون بیشتر باشد رشوه و اختلاس و تورم و فساد و تباهی و رکود بیشتر است و براین اساس جوامع توسعه نیافته و عقب مانده جرم خیز ترند.   وبرخلاف آن درجوامع توسعه یافته جرائم کمتری رخ می دهد و مطابق با سامانه های آموزشی مردم آموزش می بینند که به بزهکاری و قانون ستیزی نزدیک نشوند والبته بازدارنده ها و  قوانین پیشگیری از رفتار مجرمانه بسیار دقیق و سختگیرانه وضع شده است.

هر کجا امنای مردم و نحبگان و مدیران و خادمان مردم قانونگرا تر باشند و از ویژه خواری بگریزند مردمانی شادتر و رفاهشان بیشتر و شاخص امید به زندگی شان درخشان تر و بالاتر است. و پیرو آن رضایتمندی و توسعه در آن رونق دارد.

می توان نتیجه گرفت که رابطه بین توسعه و قانونمداری کاملا بهم پیوسته است.

نهال اقتصاد مبتنی بر کارآمدی و سلامت و فرهنگ زیستی بارور و پویا فقط در عمل به باورها و یا قوانین رشد می کند و گل می دهد.

والی الله المصیر

حمیدرضا ابراهیم زاده

بابلسر 15شهریور

 

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

تاریخ می زاید مرا

شنبه, ۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۱۴ ق.ظ

تاریخ می زاید مرا

گاهی وقت ها دم غروب که چراغ های حیاط را روشن می کنم ، همان دم به چهار صد و سی سال قبل بر می گردم.

به دنیایی که قبلا در آن زیسته ام. و بی درنگ به "صُلب" اجدادم سفر می کنم و دنیای آن روزگاران  را می بینم.

رایحه ای که اول از همه شامه ی  خاطرات غریبم را می نوازد و همه جای تصوراتم را رنگین می کند.

رنگ و لعابی که برایم بوی کهنگی  ندارد.

درخشش نور  طلایی و خورشیدی لامپ  مرا  سوار بر اسب  این حس می کند و در دیوار زمان به تاخت می تازد.

حس غریبی دارم. انگار از آنجا به اینجا کشانده شدم .

خانه های گلی کومه ای. با سقف های سفالی و پوشالی.

سختی های زندگی آن زمان و  تلخی نداشتن امکانات و لوازم آسایش زندگی.

وسط دشت پهناوری که تک درختان" بلوط" و "اوجا"های کهن هرگوشه ای میزبان صدها و بلکه  هزاران دسته از پرندگان هستند.

زیر درخت بلوطی "تنومند " اسبم را می بندم

خورجینم را پر از "خربزه" و "گرمک" می کنم.

و مقداری علوفه برای اسب و گاوهای منتظر در طویله جمع می کنم و در پشته ای بزرگ آن را می بندم  و سوار براسب "کَهَر "روی زانوانم  قرارش می دهم.

وقتی که به خانه برمی گردم ، دیگر هوا تاریک شده است.

نگاهی گذرا  به گرگ و میش طویله می افکنم و سپس علوفه ها را میان گاوها و مادیانم به حسب لیاقتشان  تقسیم می کنم.

کنار حوضچه " دَلو"  چرمی را به داخل چاه آب پرت می کنم و از آن آب می کشم. بسیار خنک و گواراست.

وضو می سازم و به سمت ایوان خانه حرکت می کنم...

از پله ها به سمت ایوان گام برمی دارم

نرده بزرگ و پهن  چوبی را به کمک می گیرم تا گام اولم را به حصیر و نمد پهن شده بر ایوان بگذارم . چراغی در آغوش سینی مسی نشسته است و دلش می سوزد از حرارت عطش .

دارد این خرمن ماه به پایان راهش می رسد.

زندگی در تاریکی و بوران  شبهای  سرد زمستان  .

زندگی در نسیم  بهار و حرارت تابستان .

زندگی در پائیز  مستان ، پر از تلاش و کارهای سخت وسنگین

زندگی در ماه رمضان و ماه محرم و صفر  هرکدام رنگ و لعابی دارد.

"منبرخانه"  آبستن  روضه های پر طنین واعظان و مرثیه سرایان است.

به آرامی همه ی برگ های آلبوم زندگی ام ورق می خورد...

 صدای مناجات  کسی را می شنوم  که در سوز و گدازش غرق است .

 دراتاقی کاه گلی که دیوارش هم به اندازه  کمرگاه " کوب " بندی و تزئین  شده است برای استراحت تابستان مان مرتب کرده ایم یک در چوبی سمت شمال این اتاق و یک درب چوبی دو لته ای هم سمت جنوب این اتاق درست مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند  . و روی "رف" "چراغ  پیه سوز"ی روشن کرده اند  به "مخده " ای تکیه  می دهم .  

وسایل حصیر بافی سمت پایین ایوان بطرف منبر خانه چیده است. باید ساقه های خشک " گاله "را مرتب کنم و برای فردا کوب بافی کنم.

آنقدر "گاله " درو کرده و دسته بسته ام که باید سقف را هم بطور کامل  بااین بساط تعمیرکنم . زمستان که بیاید دیگر بالا رفتن از سقف محال وسخت می شود.

درخت گردویی که  وسط حیاط آماده است این روزها  فارغ شود از دور بمن زل زده است .

کار پشت کار.

نه تنها در خانه ی من بلکه در هیچ خانه ای  خبری از رادیو وتلوزیون و اشیا نیست.

خیلی ها بی سواد مطلق هستند.

شاید از معدود خانه هایی باشیم که درآن کتاب و قلم وجود دارد و من عاشق  کتاب و قلم و عطر و بچه هایم هستم.

کتاب "گلستان و بوستان " در تسخیر بچه هاست .

و مفاتیحم چندی است که به امانت رفته است.   کلیات "جوهری"  و  بقیه هم توی منبر خانه حبس شده اند. شاید همین ده جلد کتاب را داشته باشم.

بجز کلام الله  مجید که در پارچه ی مخملین پیچیده است. کتاب دیگری در این اتاق نمانده است!

اینجا اتاق خصوصی برای بچه ها وحتی خودمان نداریم همه با هم می خوابیم و برمی خیزیم علاوه بر منبر خانه ، اتاقک دیگری هم هست که بیشتر اسباب و وسایل و ظروف و مایحتاج اولیه ی ما در آن نگهداری می شود.

یک انباری هم این پشت کنار طویله داریم و یک دستشویی هم کنارش.

شب نشینی های ما از پائیز شروع می شود. با مهمان ها هم در این اتاق جمع تر می نشینیم.

 اگرچه صحن اتاق نسبتا بزرگ است. زمستان ها وسط" کرسی "می گذاریم و همه کنار هم قصیده ی نوبه ای من و بچه ها را گوش می کنیم.اسطوره ها وافسانه ها و خیام خوانی ها همراه با تلاش وکار هم اتفاق می افتاد "کیکا کشی" دود غلیظ ناشی از "پنبه چوله" و"کیکا"  وگاه  کره اسب و گوساله ی تازه متولد شده  برای حفظ از سرمای استخوان سوز  آذر و دی مهمان ما میشدند. دقیقا کنار اجاق هیزمی. روی گونی کنفی. کُره ها تا چند روز مهمان ما می شدند تا قوام بگیرند.

روال جانفرسای "کنف ریسی" هم داستان خودش را داشت.

  کنار دیوار شمال غربی اتاق ، قلم و دوات  و چند برگ کاغذ لوله شده در گوشه ی تاقچه خاک گرفته اند.

خیلی وقت است که دلم می خواهد قرآن بنویسم. زمستان را رصد کرده ام برای نوشتن.

اول پائیز باید بروم  کاغذ و دوات و قلم  مناسب تهیه کنم.

عبای شکلاتی بافته از موی بز در زاویه جنوب شرقی اتاق اویزان است. و کلاه شمدی هم روی آن سوار است.

 سجاده ی سرخی که نقش محراب سبز دارد پهن است و تسبیح زیبای کهربایی ام به گرد مهر بزرگ "تربت کربلای معلی". حلقه زده است.

 نمازمغرب و عشا را بجا می آورم . وکلاه و عبا را به جایشان برمی گردانم وسجاده را جمع می کنم و بر روی رف کنار قرآن می گذارم.

و قرآن را بر می دارم و رو به قبله به دیوار تکیه می دهم و با آهنگی  ملایم  و آرام سوره" هل اتی "را می خوانم.

قرآن خواندنم که تمام شد ، بلا فاصله همسرم بمن چشم می دوزد و می گوید: قبول باشد و زیر لب فاتحه ای می خواند و بچه ها هم.

 بچه ها نشسته اند مشغول صحبت کردن باهم. محمد  از حسین درس" گلستان" می پرسد  و دخترها مشغول شانه کشیدن موهای یکدیگرند.

شام را درون یک  مجمعه ی بزرگ میل می کنیم ، بشقاب جدایی نداریم.

بعد ازشام به حیاط می روم وکمی قدم می زنم. صدای کودکان و نوزادانی که از خانه های اطراف می آید و مادرانی که  تلاش می کنند تا زودتر  آنها را بخوابانند. وبه رتق و فتق کارهای خود برسند.

 سری به طویله می زنم.

 اهرم و "کلون"  در حیاط پشتی را می گذارم  و در بزرگ چوبی از پشت کاملا بسته می شود.

کنار چاه برمی گردم و از باقی مانده آب داخل دَلو ، تجدید وضو می کنم  و به اتاق برمی گردم بچه ها جایشان را گذاشته اند

تسبیحم را بر می دارم و یک حلقه کامل استغفار می گویم و بعد صلوات...

 همانطور نشسته و دراز کشیده  بر بسترم ناغافل خوابم می برد.

صدای ملایم موذنی  "بیشار"م می کند. برمی خیزم و به حیاط  کنار چاه آب می روم و از چاه سطلی آب می کشم و وضو می سازم . وکمی از آب را داخل " اَفتو" سرازیر می کنم و کمی را درکوزه .

  به آرامی محمد را صدایش می زنم.  اما حسین بر می خیزد و محمد را با دستهایش تکان می دهد.

هردو افتان و خیزان به سمت حیاط می روند.

گفتم : بچه ها ! روی نرده  توی کوزه برایتان آب گذاشته ام اگر نیاز به قضای حاجت ندارید همین جا وضو بسازید.

 یکی سلانه سلانه می رود و دیگری می ماند.

و من  نمازم را بجای می آورم . و  دوباره در بسترم تسبیح بدست می نشینم.

همسرم آن گوشه همچنان در سجاده نشسته است.

زینب و نرگس هم  کنار سجاده اش  نشسته اند و هر آینه از شدت خواب بر دامن مادرشان وِلو می شوند.

آرام آرام  بین خواب و بیداری  صدای زندگی  و آواز صبح را می شنوم از ساعتی بعد کلی گاو و گوسفند و مرغ وخروس در میان  حیاط و کوچه ها و خیابانها رها می شوند.

همه چیز اینجا رنگا رنگ است.

ترس ها و آرزوها همه در رنگ بندی زندگی ام نقش دارند.

ترس از  باد و بوران تند.

ترس از خشکسالی و قحطی !

ترس از زایمان سخت زنان خانواده ام!

ترس از آتش سوزی ها!

ترس از "گو دز " ها و اسب دزدها.!

ترس از حمله شغال به مرغدانی ها و شکار اردک ومرغ و غازها!

ترس از گله گرگ...

آرزوی های ما به پاییز گره خورده است . همراه با برداشت محصول آرزوهای ما تحقق می یابد.

زیارت امام رضا و زیارت امامزادگان  اطراف 

عروسی و نامزدی جوانان

نوسازی خانه ها و خانه سازی های جدید.

ختنه سوران و کوب بافی وهوله بافی و پنبه ریسی و...

تند و تند و رنگارنگ ، ترس و آرزو در کنارهم چیده شده اند.

به "منبر خانه" می روم و از روی رف پشت منبر کتاب "حافظ " را درآغوش کتاب" خیام" می یابم.

ورق می زنم و می خوانم ؛ "دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند "...

با چه سرعتی از "دالان " بزرگ زمان سحرگاه  به در می آیم.

زنی که منقل روشن کرده است تا چای  درست کند.

سماوری در کار نیست.

لیوانهای مسی و استکانهای سفالی و مسی.

بجز چند استکان شیشه ای کوچک که برای مهمان گوشه ای خاک می خورند . همه ظروف این خانه مسی و سفالی است.

سر خوشی با" قلیان " ندارم اما کنار تاقچه ی شمالی یک قلیان شیشه ای بزرگ قد علم کرده است که هفته ها و شاید ماه هاست که دستی به او نخورده است.

کنار منقل کتری های مسی و سفالی نشسته اند و چند کودک قد ونیم قد را می بینم که گوشه ای آرمیده اند.یکی از آنها "جد اعلا"ی من است

ای وای !  ای وای !

من به کجا رسیده ام؟!

بانویی که مراقب است تا سر وصدای  اسباب تهیه صبحانه کسی را بیدار نکند

تمام  فرزانگی و نجیب زادگی ام را مدیون این زن نجیب هستم.

او که  همواره  به زیر لب دعا می خواند و غمی در سینه دارد این زن !

آرام وبی صدا گریه می کند و با ماشه، آتش منقل را جابجا می کند.

منقل مسی مملو از آتش است ، انگار من از اشکهای این زن در کنار همین منقل  تولید شده ام .

 جدم روی حصیر کهنه و مندرسی خوابیده است. آسیاب سنگی گوشه ای از ایوان منتظر من است می نشینم واز گونی کنفی کاسه ای کندم به حفره آسیاب می ریزم  و دسته را می چرخانم و می چرخانم.

 همه جا ی حیاط  درختی ایستاده در مقابل من است.

نگاه خیره ای مرا بخود می کشاند .

خمره ای با شکم بزرگ  به نام "دشون" آماده ی رقصیدن بین دستان بانو وکودکان است.

تاساعاتی دیگر دیگهای مسی  شیر و سر شیر را در کامش می ریزند و آنقدر تکانش می دهند تا کره را از دوغ جدا کند. آنگاه بانو دستهای بلندش را به حلق دشون فرو می برد و کره را از حلقومش بیرون می کشد. دَلَمه ها  و تکه های کره را باهم   پیوند می دهد و یک قالب گِرد بزرگ از کره در سینی مسی می گذارند و سپس بچه ها هرکدام کاسه ای دوغ می نوشند و  بقیه ی دوغ را داخل کیسه ای آهار داده شده از متقال  می ریزند و در کیسه را محکم گرفته و داخل حیاط به شاخه ی انار  آویزان می کنند تا چکه های آب از دوغ برود و ماست چکیده بمرور در این کیسه بعمل آید.

کره در واقع روغن ماست

گاه آن را داغ می کنند و در خمره های مخصوص نگهداری می کنند.

 زنان با کمک بچه ها و یا بزرگ ترها  غروبها با هیزم  و ریشه های درشت و عجیب  "نی"  نان  می پزند.

هر غروب دو یا سه چانه خمیر  از محصول  آرد  خود  برای مصرف شب وصبحانه پخت می کنند.

تنوری  درکار نیست واگر هم باشد خیلی معدود ودست ساز است.

خمیر آماده را در داخل دیگ مسی در میان گدازه های سرخ ذغال قرار می دهند .

نان بسیار خوش عطر و مطبوعی است.

این همان " لَوِه نون " مشهور ماست که با گردو  وسر شیر و پنیر و عسل برای صبحانه میل می کنند.

بانو سفره صبحانه را پهن کرده است و بچه ها به تدریج به میل خود دست و رو شسته به سفره اضافه می شوند.

گوش می دهم به صدای  صبح

هیاهوی گنجشکان. پرندگان. ماغ کشیدن گاوان و درپی هم دویدن  مرغ و خروسها  وگردن کشی غازها و... همه وهمه می گویند زندگی کن.

"شب روان " از شکار  و "خی بانی " و "شوپه"   برگشته اند.

ناله ی زنی می آید. انگار قرار است کسی بزاید!

آه درست است

تاریخ دارد می زاید مرا...

 

حمید رضا ابراهیم زاده

۵ آبان۱۴۰۰

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

زن باش

جمعه, ۶ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۰۰ ق.ظ

 

 

زن باش

 اینکه  مرد بودن ارزش است و نر بودن  جنسیتی است کاملا غیر ارادی .

زن بودن نیزهنر است و ماده بودن هم جنسیتی است غیرارادی.

هرماده ای نمی تواند زن باشد .

زن قابل طرد وچپاول وگمشدن نیست.

هویت زن به حیا ونجابت ومهر ووفای اوست.

زن درتالار وجود خود آینه ی جمال خداست.

زن در زنانگی خود فرشته ی مهر ورزی وحامل هویتی است که درآن مهر و وفا ونجابت وحیا ومتانت ووقار وایثار ترسیم شده است.

زن باش تا دستانت تار و پود دنیا را ببافد وهنر رضایت از زندگی  را بر روی سفره ی  دنیا بیاراید

زن باش تا بدانی الماس وجودت چه تلالویی دارد

وآفتاب  نگاهت سرزمین منجمد وفسرده ی دلها را مملو از نور وحرارت و زندگی می کند...

 والی الله المصیر

حمیدرضاابراهیم زاده


6/8/1396

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصارمولف محفوظ است

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

توسعه پذیری با پایبندی و التزام به قوانین و تعهدات میسر می شود

 

"پایبندی به تعهدات" و‌ "مسئولیت پذیری" رکنی از ارکان پیشرفت و موفقیت و" نجابت ماهوی" است.

یکی از زشتی های رفتار فردی و اجتماعی مسئولیت ناپذیری است.

بیشترین مشکل جامعه‌ی ما سلب مسئولیت و تعهد از رسالت و وظایف فردی و اجتماعی است

تعهد به "فعل نیک" یا" ترک فعل بد" ، از نگاه  شرع و قانون و عرف باعث پایبندی  و‌ رونق خواهد بود.

بی تعهدی و عدم پایبندی به مسئولیت ها باعث  بوجود آمدن جرایم و افزایش مشکلات چند جانبه ی اجتماعی شده است.

بی تردید افراد پایبند به تعهدات و‌ دولت‌ها و جوامع متعهد امنیت و صلاحیت بیشتری برای احراز موفقیت دارند و همچنین افراد و جوامع و دولت های نا امن و غیر متعهد به قوانین هزینه های گزافی را برای همزیستی و حیات خود  می پردازند و" بودجه های دفاعی "سنگینی را بر خود تحمیل می کنند تا امنیت کاذب و یا مقطعی  را شامل خود نمایند

پایبندی والتزام عملی به قوانین  باعث کم‌شدن تنش ها و" بهبود روابط وسطح زندگی" و "همزیستی های" اجتماعی خواهد بود.

وبااین رویکرد حتی التزام داشتن  به قانون ناقص بمراتب بهتر از بی قانونی و افسار گسیختگی است.

در طغیان و‌بی قانونی هر هجمه و پدیده ی فاجعه باری ممکن است رخ‌دهد که‌جبران آن میسر نبوده و بلکه مستلزم هزینه‌های گزاف خواهد بود.

اما برای دگرگون سازی و تکامل قانون و‌ بروز کردن قوانین  با مقتضیات زمانی و اقلیمی باید بسترهای لازم را برای قانون نگری و قانون نگاری فراهم کرد تا قوانین وتعهدات از گزند خدشه و آسیب ازجمله "تعارض و تبعیض" مصون بماند و میزان رضایتمندی و پایبندی به قوانین و تعهدات افزایش یابد.

مثلا در قوانین راهنمایی و رانندگی علاوه بر امنیت خودرویی و رعایت ایمنی رانندگی و بسترهای امنیت جاده ای  ،بنا به مقتضیات فراوانی تردد و شلوغی در بسیاری از محدوده ها ،میادین جدید با راهکارهای برون رفت ترافیکی و پیشگیری از سوانح جاده ای همراه با اصلاحات اساسی  وساختاری در مواجه با پدیده های سنگین وهزینه بردار، توجه می شود. که همه ی این تدابیر و باز دارنده های قانونی در کاهش خطرهای ناشی از سوانح جاده ای دارد و پیرو آن  هزینه های کمتری به شهروندان و ترددکنندگان جاده ای تحمیل خواهد شد.

بنابرین با تجدیدنظر خواهی های مستمر در  قوانین و همچنین بروز رسانی قوانین و فراهم آوری "ملزومات پایبندی "به تعهدات نیز باید دقت کرد و ظرافت بخرج داد.

درشرایط کنونی اوضاع  نشان داده است که ما نیاز به اصلاحات و" ساختار سازی" و "بازنگری" در تمام لایه های قانونی داریم

واین میسر نیست مگر با "همه خواهی "و همدلی ملی برای برون رفت از انسداد های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی.

مردم باید به این نتیجه ی مهم برسند و بخواهند که باید برای پیشرفت و‌حرکت از" نمکزار عادت" هایشان خارج شوند.

و بسیاری از" موهومات "و "ساختارهای غلط " فرهنگی و اجتماعی و بد فهمی های دینی و عرفی و قانونی خود را کنار بگذارند.

و قدم به نو ‌شدن و بهترشدن وحرکت در مسیر تعالی بگذارند.

والی الله المصیر.

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

۲۳آبان۱۳۹۹

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده