بی بهانه
به دور از هرچه شوخی
یا بهانه
به دور از هر شعار
بی کرانه
به دور از هرچه گفتم
یا آن چه گفتی
به دور از بیت های
هر ترانه
زلال و گرم می بوسم
چشمهایت را
ز بطن یاس می بویم
غزل های لبانت را
و می چینم از آغوشت
ستاره درشبان
بی نشانه
پراز احساس می گویم
که دوستت دارم و
می مانم کنارت
ابد را خانه تا خانه
و می پیمایم به همراهت
سرت بر شانه ام شانه
تو ای همراه من
همراز دردانه
تو ای معشوقه ام
ای عاقل همواره دیوانه
ازاین کابوس برخیز و
نجاتم بخش
مرا از کنج زندان فسانه
ازاین دار در و دیوار ویرانه
الا ای یار فرزانه
مکن عیبم به میخانه
که من در ترک پیمانه
دلی دارم
چو خمخانه
دلی دربند معشوقم
گهی درگیر
کاشانه
دلی مسرور و سودایی
ز طاقت هست
بیگانه
مرا عهدی بماند یاد
که تا جان دربدن یابم
هوادارش بمانم من
جوانمرانه مردانه...
حمیدرضا ابراهیم زاده
12/2/1398
تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار شاعر محفوظ است.
- ۹۸/۰۲/۱۲