دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

۴ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

تعهدات عاطفی در قبال مسئولیت های اجتماعی

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۴۹ ق.ظ

مسئولیت های نامحسوس اجتماعی و تعهد عاطفی.
همه انسانها باتوجه به توانمندی هایی که دارند مسئولیت هایی در قبال جامعه خود دارند که گاه با پایاپای کردن خدمات ودریافت حقوق ، متقبل آن می شوند وگاه بدون دریافت چیزی خدمات و کالاهایی را ارائه می کنند و انتظار دارند آن خدمات وکالاها راهگشای مدار خیر وچرخه نیکو کاری در جامعه گردد
نیاز این چرخه در جوامع بیمار و کمتر توسعه یافته و یا توسعه نیافته بیشتر لمس می شود.

لزوم وجود چنین چرخه هایی باعث می شود تا بار سنگین فقر در همه حوزه ها بر دوش جامعه سنگینی نکرده وباعث له شدن اقشار ضعیف نگردد.

که در غیر این صورت شکاف های عمیق طبقات اجتماعی، باعث ایجاد بزه ها و فسادهای سازمان یافته ای خواهد شد.که جبران آن به سادگی و شتاب میسر نخواهد بود!
اما علاوه براین برخی از اشخاص وبزرگان در حوزه های توانمندی دارایی و فرهنگی واجتماعی و سیاسی و هنری و ورزشی و... با توجه به حسن شهرتی که دارند . یک مسئولیت وتعهد عاطفی و اجتماعی نیز بر عهده دارند که بسیار نامحسوس ولی به شدت تاثیر گذار است.
وهیچ کانون خیراندیشی نمی تواند تلاش و انرژی آنها را احصا و برآورد کند.
اگر چه این مسئولیت بخشی از وظیفه او در قبال داشتن شهرت از جانب مردم است؛
شهرت دارایی
شهرت توانایی
شهرت علمی
شهرت فرهنگی
شهرت ورزشی
شهرت سیاسی
شهرت هایی که به افراد تنفذ می دهند.و می تواند در ازای این حُسن شهرت، یا به شکرانه ای این نعمت، کارهای بزرگی از خود به نفع محرومین و توان خواهان بروز دهد درحالیکه هیچ قاعده و قانونی بر این رفتار وجود ندارد!
مثلا شخصی دارای تنفذ بالایی از شهرت ورزشی برخوردار است
ازاین تنفذ برای کمک به مردم ، و گروه های توانخواه استفاده می کند.

یا مسئولی که در ازای تنفذ و توانمندی و جایگاهش می تواند باعث اشتغال و گره گشایی  گروهی از جوانان منطقه اش باشد.
یا شخصی که در حاشیه روستایی کارخانه ای راه اندازی می کند که تبعات احداث کارخانه عوارضی را برای مردم مترتب می کند؛ ایجاد سرو صدا، آلودگی های دیگری که منطقه را مورد آسیب قرار می دهد با وجود اینکه این کارخانه تمام عوارض خودش را به دولت پرداخته است اما مدیر و مالک آن می داند که کفاف و کارایی چندانی هم برای زیانهای وارده به ساکنین منطقه را ندارد.

قیمت زمینها وخانه ها را پایین آورده است ودر بلند مدت باعث آسیب های جسمی به مردم شده است یا رفت و آمد ماشینهای سنگین مخاطراتی را برای اهالی ان منطقه ایجاد کرده است.
بنابر این با جذب نیروهای کار در آن منطقه یا روستا و یا مثلا آسفالت کردن روستا یا طرح های نور و روشنایی یا ساخت باشگاه و مدرسه  و...در روستا بخشی از بار عاطفی ماجرا در منطقه را تقبل می کند!

البته اغلب شرکت ها تاوان تاسیس گرفتاری ها و درد سرهایی که ساخته اند را نمی دهند.

اما اصل براین است که موسسین چنین بنیادهایی در وجدان خود تعهدات عاطفی را در قبال مسئولیت های اجتماعی شان برعهده بگیرند.

اما برخی از خیرین ومتنفذین تعهدات عاطفی خود را در ازای شهرتشان ابراز می نمایند. وتاوان چیزی را نمی دهند بلکه به شکرانه داشتن نعمت شهرت زکات آن شهرت و تمکن و تنفذ را می پردازند؛
مرحوم نوشیروانی، خیر اندیشمندی که در بابل از این تعهد عاطفی استفاده کرد و خدمات ارزنده ای به منطقه خود ارائه نمود.
مرحوم آیت الله برهانی در رستمکلای بهشهر از این تعهد عاطفی در قبال تنفذش استفاده کرد و برای محرومین گره گشایی های فراوانی داشت.

رفتار جای تقدیر برخی از ورزشکاران و هنرمندانی که امروزه با ایجاد پویش ها وکمپین های کار آمد باعث آزادی زندانیان، حمایت از ایتام و ساخت خانه برای بی خانمان ها و...می گردد

همه این تلاشهای قابل تحسین وسپاس در جامعه نشان از تعهد عاطفی و بیداری حس مسئولیت پذیری اجتماعی آنان دارد.

که باید تبدیل به یک فرهنگ زنده و رایج گردد.

محرومیت های اقتصادی ، محرومیت های فرهنگی و اجتماعی نیاز مند به حرکت و تعهدات عاطفی خیرین نیک اندیش منطقه وجامعه دارد که در هر گرانیگاه با هر موضوعی می توانند به توان بخشی و ایجاد توانمندی نسبت به محرومیت مورد نظر اقدام کنند.
بسیاری از سیاستمداران، هنرمندان، مهندسان و پزشکان وسرمایه داران، روحانیون،ورزشکاران مشهور در هر منطقه از تعهدات عاطفی مسئولیت های اجتماعی خود غافل نشده و تلاش کردند با استفاده از نیروی تنفذ و توانمندی نفوذ شان برای مردم روزنه امید و پشتیبان و کار گشا باشند...

امید است که چرخه نیک اندیشی در جامعه بی وقفه کار کند و بیداری کامل اجتماعی برای تقویت روح مسئولیت پذیری در جامعه بیش از پیش رخ دهد و مردم نسبت به جامعه ی خود مسئولیت پذیر تر باشند.

واین میسر نیست؛

مگر با آگاهی، آموزش، تمرین و  همگانی کردن رفتارهای نیک اجتماعی.

که باعث ترویج چرخه نیک اندیشی و نیکو کاری می گردد.

 

والی الله المصیر

حمید رضاابراهیم زاده 

دوم تیر۱۳۹۷

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

علامه امام خویی

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۰۰ ق.ظ

 

 

ولادت :

فقیه صمدانی وعلامه ی یگانه ی دوران   مفسر قرآن کریم و مرجع عالیقدر جهان تشیع

 

آیة الله الـعظمی  علامه  حاج سید ابوالقاسم خوئی،

در شب نیمه رجب ۱۳۱۷ ه ق برابر با28 آبان 1278 در شهرستان خوی از تـوابـع آذربایجان غربی، در یک خانواده علمی و مذهبی دیده به جهان گشود

پدر بزرگوار ش، مـرحوم آیة الله سید علی اکبر خوئی، از شاگردان پرتلاش  آیة الله شیخ عبداالله مامقانی بود که پس از فـراغت از تحصیل به زادگاه خود مراجعت نموده و به وظایف روحانی خود اشتغال می ورزید پس از مطرح شدن مشروطیت در ایران و موضع گیریهایی که دو طرف موافق و مخالف داشتند، او در سـال ۱۳۲۸ هـ ق شهرستان خوی را به قصد سکونت در نجف اشرف ترک گفت سید ابوالقاسم جوان نیز در سن ۱۳ سالگی، همراه برادرش سید عبداللّه خوئی در سال ۱۳۳۰ به پدر خود پیوستند و در نجف شروع به فراگرفتن ادبیات عرب، منطق و سطوح عالیه نمودند درحدود ۲۱ سالگی بود که شایستگی آن را پیدا نمود تا در درس خارج بزرگترین مدرس حوزه علمیه نجف، یعنی مرحوم آیة الله العظمی شیخ الشریعه اصفهانی حاضر شود و خوشه چین علوم و معارف او گردد البته جز آن استاد بزرگ، اساتیددیگری هم در رشته های مختلف و در مقاطع تحصیلی متفاوت داشته است که خودآن مرحوم در کتاب معجم رجال الحدیث به اسامی برخی از آن اعاظم تصریح دارد.

 

 


 

 

 

 

 

 


 

اساتید او در مراحل مختلف تحصیلی، بزرگان و استوانه های فقاهتی زیربوده اند:

 

۱ ـ آیة الله شیخ الشریعه اصفهانی (۱۲۸۹ ـ ۱۳۶۱ ه ق).

۲ ـ آیة الله شیخ مهدی مازندرانی (متوفی ۱۳۴۲ ه ق).

۳ ـ آیة الله شیخ ضیا الدین عراقی (۱۲۸۹ ـ ۱۳۶۱ ه ق).

۴ ـ آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی (۱۲۹۶ ـ ۱۳۶۱ ه ق).

۵ ـ آیة الله شیخ محمد حسین نائینی (۱۲۷۳ ـ ۱۳۵۵ ه ق).

خـود آن مـرحـوم تـصریح دارد که:

من از دو استاد اخیر الذکر (آیة الله نائینی و آیة الله کمپانی) بـیشترین بهره را برده ام و نزد هر کدام از بزرگان فوق الذکر، دوره کاملی از اصول و خارج فقه، یا کـتابهای متعددی از فقه را حاضر شده ام مرحوم نائینی آخرین استاد من بود که تا آخر عمر ملازم مـحـضر او بودم و از او اجازه روایتی گرفته ام او به من اجازه داد که کتب اربعه را از ایشان روایت کـنـم و ایـشان نیز از شیخ و استادخود محدث نوری (۱۲۵۴ ـ ۱۳۲۰ ه ق) و او از استاد خود، شیخ مرتضی انصاری (م۱۲۸۱ ه ق) روایت می نمود و طریقه شیخ انصاری نیز تا ائمه اطهار (علیهم السلام)، بسیار روشن و واضح است.

 

آثار و تالیفات

معظم له شاید یکی از موفق ترین مراجع عصر اخیر از نظر تالیف و تصنیف وتقریر بوده باشند، چون عـلاوه بـر تـالیفات گران سنگ و پرمحتوایی که خود انجام داده اند، به همان مقدار یا بیشتر از آن شاگردان و فارغ التحصیلان مکتب فقهی، اصولی و تفسیری او تقریرات او را نگاشته و نشر داده اند در دو جدول زیر ستون تالیفات وتقریرات او با استفاده از منبع پیشین اجمالا مشخص می گردد:.

۱ ـ البیان فی تفسیر القرآن۱ ج (تفسیر).

امتاسفانه تفسیر البیان ایشان درهمان مقطع آغازین بعلت وفات امام  ناتمام ماند. اما به نقل واعتراف بزرگان وعلمای تفسیر . تفسیر البیان ایشان یکی از منحصر به فرد ترین تفاسیراز آغاز تا  معاصر محسوب می شود.

رب السماء انزل فرقانه علی النبی المصطفی الخاتمی

تفسیر البیان خیر البیان ابوالقاسم الخویی

 

۲ ـ نفحات الاعجاز در دفاع از کرامت و عظمت قرآن۱ ج (علوم قرآن).

۳ ـ اجود التقریرات ۲ ج (اصول).

۴ ـ تکملة منهاج الصالحین۱ ج (فقه).

۵ ـ مبانی تکملة منهاج الصالحین۲ ج (فقه).

۶ ـ تهذیب و تتمیم منهاج الصالحین۲ ج (فقه).

۷ ـ المسائل المنتخبه۱ ج (فقه).

۸ ـ مستحدثات المسائل۱ ج (فقه).

۹ ـ تعلیقه علی العروة الوثقی۱ ج (فقه).

۱۰ ـ رساله فی اللباس المشکوک ۱ ج (فقه).

۱۱ ـ منتخب الرسائل۱ ج (فقه).

۱۲ ـ تعلیقه علی المسائل الفقهیه۱ ج (فقه).

۱۳ ـ منتخب توضیح المسائل۱ ج (فقه).

۱۴ ـ تعلیقه علی توضیح المسائل۱ ج (فقه).

۱۵ ـ تلخیص المنتخب ۱ ج (فقه).

۱۶ ـ مناسک الحج (عربی) ۱ ج (فقه).

۱۷ ـ مناسک حج (فارسی) ۱ ج (فقه).

۱۸ ـ تعلیقه المنهج لاحکام الحج۱ ج (فقه).

۱۹ ـ معجم رجال الحدیث ۲۳ ج (رجال).

۲۰.التنقیح فی شرح العروة الوثقی

۲۱.مستند العروة الوثقی

به این ترتیب مجموع آثار چاپ شده ایشان ۴۳ جلد می باشد البته جز این آثارمطبوع، آثار خطی ودست نویس  و چـاپ نـشـده و نـوارهای پیاده نشده بسیاری دارند که هنوز به مرحله استفاده همگانی نرسیده است.

 

اساتید و بزرگانی که علامه ازآنها تاثیر گرفته بودند:

آیة الله العظمی خوئی نزد مشایخ و اساتید مختلفی علم و دانش فراگرفته است اساتید او را در فقه و اصول در آغاز مقاله از خود او شنیدیم، اکنون به برخی از اساتیداو در علوم دیگر اشاره می کنیم:

۱ ـ آیة الله شیخ محمد جواد بلاغی (۱۲۸۲ ـ ۱۳۵۲) وی استاد کلام و عقائد و تفسیر عصر خود در نجف اشرف بود مبارزات قلمی او با مسیحیان و یهودیان و مادیون مشهور و آثار او در این باره برای اهل تحقیق روشن است مرحوم آیة الله العظمی خوئی کلام و تفسیر را نزد او فرا گرفته و از او نیز در آثار خود یاد می کند.

۲ ـ سید ابوتراب خوانساری: رجالی عصر خویش در نجف اشرف، آیة الله خوئی رجال و درایه را نزد او فرا گرفته و او حق عظیمی بر غالب رجالیون پس از خود دارد.

۳ ـ سید ابوالقاسم خوانساری: ریاضی دان عصر خویش، حضرت آیة الله خوئی ریاضیات عالی را نزد او فرا گرفته است.

۴ ـ سید حسین بادکوبه ای: استاد بلامنازع فلسفه و عرفان (۱۲۹۳ ـ ۱۳۵۸) وی استاد فلسفه آیة الله خوئی بوده است.

۵ ـ حاج سید علی قاضی: عارف و سالک عصر خود که گروهی را در اخلاق و عرفان پرورش داده و مترجم ما مدتها در مکتب او به سیر و سلوک پرداخته است.

 

 

ویژگی ها

کـسانی که مدتی در محضر این عالم جلیل القدر به کسب فیض پرداخته اند، بر این ویژگیها اتفاق نظر و تاکید دارند:

 

 عـلاقه به تدریس

آن مرد بزرگ از دوران جوانی به تدریس و بحث وگفتگوهای علمی علاقه فـراوانـی داشت با اینکه بار مرجعیت در سنین اخیر بر دوش او سنگینی می کرد، ولی از تدریس و تـحـقـیـق و نـگـارش دست برنداشت حتی درسفرهای خود به مشاهد مشرفه، کار علمی را ترک نمی کرد و کارهای موقتی که یک محقق می تواند در سفر انجام دهد، جز برنامه خود قرار می داد و چـه بـسا در مجلسی که گروهی به دیدن او می آمدند، او از کار مقابله و غیره استفاده می کرد در عـلاقـه او بـه بـحـث و گـفـتـگـو هـمـیـن بـس کـه چـه بسا ساعاتی با طرف مقابل به بحث و گفتگومی پرداخت و احساس خستگی نمی کرد.

در شـیوه آموزشی، راه سقراط را می پیمود و با طرح سؤالها و شنیدن جوابها ازطرف، چه بسا او را نـسـبـت به رای و اندیشه خود قانع می ساخت، همچنان که سقراط نیز به این روش معروف بود و می گفت: معلم بیش از آن که آموزنده باشد، پرورش دهنده فکر است.

 

حفظ قرآن کریم در دوران کهنسالی

علامه خویی در اغتنام از فرصت زبان زد بوده اند واز هر فرصتی برای آموختن و سودمند بودن استفاده می کردند

گفته می شود  که ایشان درمسیر رفت وبرگشت از محل تدریس به منزل وبالعکس  مبادرت به حفظ قرآن کریم کرده بودند که بیشتراین محفوظات مربوط به دوران هشتاد سالگی ایشان است

 

  تواضع و فروتنی فزون از حد

او از دوران جوانی تا سنین بالا که مرجعیت عظیمی پیدا کرد، به یـک حـالـت زیست و زندگی طلبگی را از دست نداد و پیوسته باکمال ابهت و عظمت مانند یک دانـشـجـوی دیـنی سخن می گفت و سخن می شنید و ازدوستان و بزرگان و کوچکان پذیرایی مـی کـرد عجب و خودبینی در او راه نداشت،ولی در عین حال از آرا و اندیشه های خود تا حد توان دفاع می کرد.

 

  احـتـرام بـه بـزرگـان

او بـزرگـان را بیش از حد تکریم می کرد، به خاطر دارم روزی که در مسجد ی درس می گفت، حضرت آیة الله حکیم پس از درس او در همان جایگاه تدریس می کرد، اسـتـاد پـس از فـراغـت از تـدریس به خاطر مذاکره تلامیذ، کمی درجایگاه تدریس باقی ماند که نـاگـهـان آیة الله حکیم وارد مسجد شد وقتی چشم آیة الله خوئی به وی افتاد، با یک دستپاچگی خاصی کفش و لوازم دیگر خود را برداشت ودست به سینه ایستاد و معذرت خواست.

 

شاگردان

ایشان در دو مقطع خاص، دو نوع اصحاب استفتا و فتوی داشته اند:

 

  دور نخستین

۱ ـ آیة الله حاج شیخ صدرا بادکوبه ای.

۲ ـ آیة الله شهید سید محمد باقر صدر.

۳ ـ آیة الله حاج شیخ مجتبی لنکرانی.

۴ ـ آیة الله حاج میرزا جواد آقا تبریزی.

۵ ـ آیة الله حاج میرزا کاظم تبریزی.

۶ ـ آیة الله حاج سید جعفر مرعشی.

 

  دور دوم

کـه پـس از اخـراج ایـرانیان از حوزه علمیه نجف، ترکیب هیات فتوی به هم خورد و این حضرات به عنوان اعضای شورای فتوای ایشان برگزیده شدند:

 

۷ ـ آیة الله حاج سید علی سیستانی.

۸ ـ آیة الله حاج سید علی بهشتی.

۹ ـ آیة الله حاج شیخ محمود فیاض.

۱۰ ـ آیة الله حاج شیخ مرتضی خلخالی.

۱۱ ـ آیة الله حاج شیخ علی اصغر احمدی شاهرودی.

۱۲ ـ آیة الله حاج شیخ جعفر نائینی.

 

  دیگر شاگردان

۱۳ ـ آیة الله حاج میرزا علی غروی تبریزی، صاحب التنقیح.

۱۴ ـ آیة الله شیخ مرتضی بروجردی، مؤلف مستند العروة الوثقی (باب صلوة).

۱۵ ـ آیة الله سید رضا خلخالی، مقرر معتمد العروة الوثقی.

۱۶ ـ آیة الله سید محمد تقی خوئی، مؤلف مستند العروة الوثقی (نکاح ۲ جلد).

۱۷ ـ آیة الله سید مهدی خلخالی، مؤلف فقه الشیعه (اجتهاد و تقلید ۵ جلد).

۱۸ ـ آیة الله شیخ محمد اسحاق فیاض، مؤلف محاضرات فی اصول الفقه (۵ج).

۱۹ ـ آیة الله سید سرور بهسودی، مؤلف مصباح الاصول (۲ ج).

۲۰ ـ آیة الله سید ابوالقاسم کوکبی تبریزی، مؤلف مبانی الاستنباط (۴ ج).

۲۱ ـ آیة الله سید علاءالدین بحرالعلوم، مؤلف مصابیح الاصول (۱ ج).

۲۲ ـ آیة الله سید علی شاهرودی، مؤلف د راسات فی الاصول العملیه (۱ ج).

۲۳ ـ آیة الله شیخ محمد علی توحیدی تبریزی، مؤلف مصباح الفقاهه (۷ ج).

به عنوان اعضا شورای فتوای ایشان برگزیده شدند.

۲۴ ـ آیة الله سید محمد حسین فضل اللّه، مؤلف من وحی القرآن، ۲۴ مجلد.

۲۵ ـ الشیخ اسد حیدر، مؤلف الامام الصادق و المذاهب الاربعه.

۲۶ ـ الشیخ عبدالله الخنیزی، مؤلف ابوطالب مؤمن قریش.

۲۷ ـ السید عبدالرزاق المقرم، مؤلف الصدیقه الزهرا، مقتل الحسین.

۲۸ ـ الشیخ محمد جواد مغنیه، مؤلف الفقه علی مذاهب الخمسه و الکاشف.

۲۹ ـ الشیخ محمد باقر شریف القرشی، مؤلف النظام التربوی فی الاسلام.

۳۰ ـ السید محمد تقی الحکیم، مؤلف الاصول العامه للفقه المقارن.

۳۱ ـ الشیخ محمد تقی الجواهری، مؤلف غایة المامول من علم الاصول.

۳۲ ـ الشیخ عبداللّه نعمه، مؤلف دلیل القضا الجعفری.

۳۳ ـ الشیخ مهدی، مؤلف دراسات فی قواعد اللغه العربیه (۲ ج).

۳۴ ـ الشیخ عبدالهادی الفضلی، مؤلف فی علم العروض، نقد اقتراح.

۳۵ ـ الشیخ محمد الخاقانی، مؤلف نقد المذهب التجربی.

۳۶ ـ السید محمود الهاشمی، مؤلف تعارض الادلة الشرعیه.

۳۷ ـ السید مرتضی الحکمی، مؤلف نظریة الحرکة الجوهریه عند صدرالمتالهین.

۳۸ ـ الشیخ محمد علی البهاولی، مؤلف فی ضلال الصحیفة السجادیه.

۳۹ ـ الشیخ محمد امین زین الدین، مؤلف الاسلام ینابیعه، غایاته، اهدافه.

۴۰ ـ الشیخ محمد مهدی شمس الدین، مؤلف فی الاحتجاج السیاسی الاسلامی.

۴۱ ـ السید هاشم معروف الحسنی، مؤلف المبادی العامه للفقه الجعفری.

۴۲ ـ الشیخ محمد مهدی الاصفی، مؤلف النظام المالی و تداول الثروة فی الاسلام.

۴۳ ـ آیة الله شیخ قربانعلی کابلی، مؤلف تحریر العروة الوثقی.

۴۴ ـ آیة الله سید محمد تقی حسینی جلالی، مؤلف فقه العترة فی زکاة الفطره.

۴۵ ـ آیة الله سید علی شاهرودی، مؤلف محاضرات فی الفقه الجعفری (۳ ج).

۴۶ ـ آیة الله شیخ رضا لطفی، مؤلف الدرر الغوالی فی فروع العلم الاجمالی.

۴۷ ـ آیة الله سید عباس مدرسی یزدی، مؤلف نموذج فی الفقه الجعفری و بلغه الطالب فی شرح المکاسب (۲ جلد).

۴۸ ـ آیة الله سید محمد تقی طباطبائی، مؤلف شرح الناسک فی شرح المناسک و مبانی منهاج الصالحین.

۴۹ ـ آیة الله شیخ محمد تقی جعفری، مؤلف الامر بین الامرین (جبر وتفویض).

۵۰ ـ آیة الله غلامرضا عرفانیان، مؤلف الرای السدید فی الاجتهاد و التقلید.

 

 

 

از دیگر شاگردان مطرح او می توان  به :

علامه امام  موسی صدر

آیت الله ناصر مکارم شیرازی

آیت الله سید علی خامنه‌ای .

 آیت الله حسین وحید خراسانی  

   مرحوم ایت الله  محمدتقی بهجت

  آیت الله سید محمدصادق روحانی    

    آیت الله سید موسی شبیری زنجانی

و آیات عظام:

 سید محمد نبوی دزفولی

مرحوم  میرزا علی فلسفی

    سید محمد هاشم غضنفری خوانساری

    شیخ موسی زین العابدینی

    سید محمد علی موحد ابطحی

    سید صادق روحانی

    سید محمد روحانی

    سید عزالدین حسینی زنجانی

    شیخ حسن صافی اصفهانی

    سید تقی طباطبایی قمی

    میرزا جواد تبریزی

     میرزا علی غروی تبریزی

    سید عبدالکریم موسوی اردبیلی

    محمود انصاری قمی

    سیدمحمدعلی علوی گرگانی

    علی اکبر برهان

    محمدصادق سعیدی

    سید محمدمهدی موسوی خلخالی

    سید باقر موسوی عسکری

    محسن کوچه‌باغی تبریزی

    سید محمدرضا طباطبایی یزدی

    محمدرضا جعفری

    سید علی محمد دستغیب

        مسلم ملکوتی

    دکتر سید جعفر شهیدی

    علامه محمدتقی جعفری

    محمد صادقی تهرانی

    سید جلال‌الدین فقیه ایمانی

    سید محمدحسین حسینی طهرانی

    محمدصالح کمیلی

    ابوالقاسم گرجی

    محمد اسحاق فیاض

    محمد هاشم صالحی

        احمد وائلی

    شیخ محسن علی نجفی

    شیخ محمد اسحاق فیاض

    سید طیب جزایری

    هادی باریک بین

    شمس الدین نجفی

     مجتبی تهرانی

    سید علی بهشتی

    سید سعید حکیم

    شیخ کاظم تبریزی

    سید ابوالقاسم کوکبی

    شیخ مرتضی بروجردی

    شیخ محمدتقی ایروانی

    سید علاء الدین بحرالعلوم

    محمد آصف محسنی

      شیخ محمد علی توحیدی

   

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 


 

علامه ی دهر، حضرت  امام  آیة الله الـعظمی خوئی (ره) در سلسله نور و رحمت فقاهت، فردشاخص و چهره بسیار مـمـتـازی بـود که دهها اثر ماندنی و بنای خیر جاودان از او به یادگار مانده است علاقه ایشان به گسترش اسلام در سطح جهان، انگیزه ای شده بودکه دهها مرکز مهم اسلامی و تبلیغی در نقاط مـختلف جهان به وجود آورند این مؤسسات مراکز نشر اسلام و معاهد نشر مکتب تشیع هستند این مـراکـز در شـهرهای مذهبی قم و مشهد مقدس، اصفهان و دیگر شهرهای ایران به وجود آمده اند، آنـچـنـان که در کشورهای هندوستان، پاکستان، عراق، لبنان و مخصوصا در انگلستان و آمریکا دو مـرکـز بـسـیـار بـاشکوه و آبرومندی به وجود آورده اند و مبلغانی که آشنا به زبانهای زنده جهان بـوده انـد، بـه مـناطق مختلف اعزام نموده اند اینک فهرست اجمالی برخی ازخدمات اجتماعی و اسلامی آن فقیه فقید نامور در اینجا یاد می شود:  

 

۱ ـ مـدیـنة العلم حوزه علمیه قم، با امکانات وسیع و خانه ها و منازل مسکونی طلاب، و کتابخانه جهت طلاب علوم دینی، به صورت شهرک علم و دانش.

۲ ـ مدرسه علوم دینی در ۷ طبقه و کتابخانه معظم مشهد جهت طلاب ومحصلین علوم اسلامی.

۳ ـ دارالعلم اصفهان جهت طلاب و عاشقان معارف اسلامی.

۴ ـ مجتمع امام زمان (عج) در اصفهان.

۵ ـ مـرکز تبلیغی و آموزشی لندن ساختمان کامل و مجهزی که تمام نیازمندیهای مسلمانان را در نظر دارد.

۶ ـ المجتمع الثقافی الخیری بمبئی ـ هندوستان.

۷ ـ مبره الامام الخوئی لبنان.

۸ ـ مدرسه دارالعلم نجف اشرف ـ عراق.

۹ ـ مدارس دینی بانکوک (تایلند) و داکار (بنگلادش).

۱۰ ـ مکتبة الثقافة و النشر للطباعه و الترجمه و التوزیع (انتشاراتی پاکستان).

۱۱ ـ مکتبة الامام الخوئی الاسلامی نیویورک ـ آمریکا.

۱۲ ـ مرکز الامام الخوئی (سوانزی).

۱۳ ـ مدرسه دارالعلم بانکوک (تایلند).

۱۴ ـ مکتبة الامام الخوئی (کتابخانه بزرگ نجف اشرف ـ عراق).

۱۵ ـ مدرسة الامام الصادق (پسرانه) لندن ـ انگلستان.

۱۶ ـ مدرسة الزهرا (دخترانه) لندن ـ انگلستان.

۱۷ ـ مرکز اسلامی امام خوئی در فرانسه.

۱۸ ـ مسجد و مرکز اسلامی در شهر لوس آنجلس ـ آمریکا.

۱۹ ـ مسجد و مرکز اسلامی در شهر دیترویت ایالت میشیگان آمریکا.

۲۰ ـ دهها بنای خیر و مرکز تعلیم و تربیت در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس.

 

 

 

آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی از نگاه دیگران

  آیت الله خامنه‌ای:

 

    عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت، سرشار از آزمایش‌های الهی و نشانگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است. ایشان در بسیاری از علوم اسلامی رایج در حوزه‌های علمیه از اساتید مسلم و کم‌نظیر به حساب می‌آمد. فقیهی بزرگ و اصولی‌ای عمیق و مفسری نوآور و رجالی‌ای صاحب مکتب و متکلمی زبر دست بود.

 

مرحوم شیخ محمدجواد مغنیه:

 

    او آفتابی است که اشعه‌های روشنگر آن در هر زمان و به هر نقطه‌ای پرتو افکنی می‌کند. او استاد من و استاد بزرگان علم و دانشمندان نجف می‌باشد. او همانند محوری است که علوم اسلامی به دور او می‌چرخد. او کسی است که حوزه نجف مرهون زحمات و فعالیت‌های علمی وی می‌باشد

 

آیة الله الـعـظمی خوئی در مدت زعامت خود با مصائب و مشکلات فراوانی روبرو شد، زیرا پس از تسلط عبدالکریم قاسم بر عراق و کودتاهای مکرر، وضع روحانیت و مردم نجف، دچار مشکل شد.

کمونیست های وطنی از یک سو و بعثیهای بی رحم از طرف دیگر، عرصه را برروحانیت تنگ کردند خـصـوصـا از سال ۱۳۸۹ که بعثیها روی کار آمدند، مصائب فراوانی آفریده و آیة الله حکیم و پس از وی آیة الله خوئی را با مشکلات انبوهی روبرو نمودند در شهامت و استقامت این مرد بزرگ همین بس که از دوران تسلط بعثیها تا به امروز که ربع قرن از آن می گذرد، آنان نتوانستند از این مرجع بـزرگ، برگی به نفع خود دریافت کنند، یا در جنگ تحمیلی علیه ایران، دست خطی از او بگیرند واو پـیـوسـته با حفظ مرجعیت و حوزه علمیه نجف، کوچکترین باجی به آنان نداد و درعین حال نـاملایمات را تحمل می کرد، تا آنجا که متجاوز از ده سال است که گروهی ازنردیک ترین یاران او به جرم خدمت و دیانت به زندان افتاده اند و از سرنوشت آنان خبری نیست، حتی یکی از فرزندان او یـعـنـی آقای سید ابراهیم خوئی به وسیله بعثیان ربوده شده و هیچ نوع نام و نشانی از او در دست نیست.

وفات یا شهادت

 

او بـه خـاطـر نـاملایمات و  استبداد وخفقان حزب بعث  از یک طرف و کهولت سن از طرف دیگر، دچار بیماری سختی شد و هر چه علاقمندان و بزرگان تلاش کردند که برای ایشان پزشکی از خارج بیاورند، یا او را به خارج ببرند، حزب بـعـث با آن موافقت نکرد ودرنهایت  به بیمارستان بغداد منتقل گشت و با یک مداوای مرموز او را مـرخـص کـردند .

و هیچ روشن نیست که چگونه و به چه علتی از جهان رفت و در تاریخ مرجعیت شـیـعـه ایـن مـسـالـه بـه تـجـربـه ثـابـت شـده است هر مرجعی که به بیمارستان بغداد منتقل گشت،مرموزانه درگذشت و شما می توانید این مساله را در تاریخ زندگی حاج شیخ احمد کاشف الغطا (م ۱۳۴۴) و حاج آقا حسین قمی (م ۱۳۶۶) و آیة الله حکیم (م ۱۳۹۰) وغیره به روشنی بیابید.

سرانجام اسطوره فقه و فقاهت   پس از عمری بابرکت درسن 94 سالگی ، عصر  روز۱۷ مرداد ۱۳۷۱  هشتم ماه صفر ۱۴۱۳ در شهر  کوفه جان به جان آفرین سپرد.

 خبر رحلت آن بزرگوار ساعتها پنهان  ماند وسرانجام رادیو بغداد مجبور به بازگویی آن شـد انتشار خبر درگذشت او موجی ازاندوه در میان شیعیان پدید آورد شیعیان مظلوم عراق که در ترس  و وحشت  عظیمی به سر می برند، خود را آماده تشییع جنازه ی ایشان نمودند، ولی متاسفانه حکومت بعث، حـتـی در خـود نجف اجازه تشییع نداد و آن مرحوم در یک حکومت نظامی محلی در نیمه شب درصحن شریف حرم امام علی (ع) در مدخل مسجد الخضرا که جایگاه تدریس او بود به خاک سپرده شد.

و در تشییع او جز چند نفر از شاگردان او و فرزند عزیزش سید محمد تقی خوئی کسی حضور نداشت.

 

روحش شاد وبا امیرالمومنین محشور باد.

 

حمید رضاابراهیم زاده

 27آبان 1393

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

 

بنام هستی بخش بخشایشگر

جامعه همچون  کالبد یک موجود زنده و بدن متحد ومنسجم دارای اعضای متصل و نیازمند به هم‌می باشد و در صورت بیماری هر عضوی سایر اعضا نیز بیقرار و ناراحت خواهند بود.و باعث فرسودگی و ازکار افتادگی کلیات بدن می شود...

سرطان های اجتماعی با بروز رفتارها وهنجارهای بدی که همه جامعه را دچار آسیب می کند و توانمندی وتاب آوری را ازجامعه می رباید رخ می دهد.

درمان در مشکلات وبحران های اجتماعی با تشخیص درست و پذیرش بیمار از بیمار بودنش رخ می دهد.

تجویز درست و پویا و منتج به تندرستی با پروتکل ها و چارچوب هایی همراه است که التزام عملی این نسخه را ایجاب می کند.

از سرطان های اجتماعی جامعه ، همه پذیری فسادهای اجتماعی واقتصادی و بی بند وباری در سبک زندگی است!

پذیرش اکثریت جامعه و کنار آمدن با خیانت ها، قمار، ربا،فحشا و... است.

نگاه قران در رفتارشناسی باتکیه بر هنجارهای نیک مشخص است؛

مسئولیت پذیری

پایبندی به پیمان ها و تعهدات

محبت به همنوعان

پارسایی

امانتداری

رازداری

تلاش وکوشش 

 گذشت

راستگویی  و...

در مقابل ناهنجاری هایی همچون؛

بی رحمی

خودسری

توهم وغرور

 خیانت

دزدی

 دروغ

 ربا

ریا

 زنا و....

مشخص شده است و داستانهای خودش را هم بعنوان " وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون" تاکید کرده است.

همه ی قصص قرآن یعنی پیگیری یک حقیقت برای رسیدن به پویایی و تکامل!

هیچ داستانی در قرآن برای سرگرمی و وقت گذرانی نیست!

پس خیلی راحت می توانیم روش قران را در تربیت بدانیم و الگوها و متغیرهایش را بشناسیم.

بیان این حقایق بسیار مهم است.

همه ی سلیقه های بیانی از ابتدای خلقت انسان تا این لحظه، برای اقناع ذهن بشر جهت رهیابی به رستگاری است!

حالا سلیقه گذاره نویسی ها متفاوت است و بیان ما در شناخت نص و آموزه ها نیز سلیقه ای است!

ترجمه درست از نص مهمترین عامل برای برداشت ودرک درست از گفته های آفریدگار است.

دقیقا وشفاف بدانیم که منظور خدا از این جمله برای مهارت زندگی ما در مقاطع وگرانیگاه های زندگی مان چیست!؟

 کمتر از ۵۰ رفتار و پاد رفتار داریم  که هرکدامشان در مقاطع مختلف زندگی ما تاثیراتشان را می گذارند.

رسوب باورها و هنجارها باعث می شود ما هویتی امین و قابل احترام بگیریم.

و برعکس رسوب ناباوری ها و ناهنجاری ها نیز باعث می شود تا هویتی بد پیدا کنیم!

بارور شدن باورهای نیک باعث می شود تا به حقیقت خود ورستگاری نزدیک تر شویم و جامعه نیز بااین تعاملات و رفتارها به پویایی و پیشرفت می رسد.

خلا رفتار امن و درست!

رفتار دیگران بر ما

رفتار ما بر خود

رفتار ما بر محیط

رفتار ما بر دیگران و جامعه

همه این هنجارها وکنش ها واکنش هایی است که داریم

وقتی جای خدا را خالی می گذاریم

می ترسیم

یا طمع می کنیم

توکل از بین می رود

روش شناس های عارف می گویند؛

قل الله ثم ذرهم.

بگو خدا و همه چیز را وا گذار. 

 خدا تو را بس است و برآورنده همه ی نیازها و آرزوهایت فقط خداست.

 بدون اراده وخواست او هیچ ذره وجنبنده ای حرکت نمی کند ویا از حرکت نمی ایستد!

اگر نتوانستید قانع و اشباع شویدمی گوید؛

الیس الله بکاف علی عبده؟

آیا خدا  تو را بس نبود !؟

همه اینها بعنوان سازمان توقع انسان در حال رشد است

خدا ازما چه می خواهد؟؟

ما از دنیا و

خدا و

محیط چه می خواهیم!

اگر همه ی دغدغه هایتان را بی خیال بشوید تازه می فهمید خدا کجای کارتان هست!

همه ی نیازهایتان رفع و رجوع می شود.

بااین رویکرد؛

چرا در کتابهای درسی از چارچوب ها با بیان درست ودقت سخن بمیان نمی آید؟

و اجرای حکم خدا سخت است؟

درسنامه ها چون با کج سلیقگی مولفان، بد بارگزاری شده است نسل نو را جذب نمی کند.

عرفان می خواهد همین چارچوب های رفتاری را شیرین کند.

چیز عجیبی در عرفا وجود ندارد؛ جز دقت والتزام در پذیرش بایدها و نباید ها!

عرفا معتدل و قانونمندهستند.

رنگ و بوی خدایی دارند!

آرامش بخش و امنیت بخش هستند.

و در مدار خواسته های خدا حرکت می کنند.

تکیه بر تقوا و دانش و عقل خودشان ندارند

توکلشان به خداست.

باورهایشان بارور وموثر است.

هنرشان همین توکل است.

خدا را وکیل می گیرند وخیالشان از بابت هرچیزی راحت است.!!!

وبه عقل ودرایت خودشان بی اعتمادند

فیزیک دانان می گویند با زوایای نور و سایه مغز را می شود گول زد چون مغز درکی از واقعیت ندارد!

خطای ذهن و مغز در درک بسیاری از پدیده ها محرز شده است و به قاطعیت می شود گفت که مغز راحت فریب می خورد.

باهرچیزی که فکر کنیم واقعی و قطعی است مغز گول می خورد.

از این رو پیامبر هم با مغز مردم چندان کاری نداشت!

بلکه با دل مردم کارش را شروع کرد.

وقرآن هم بر قلب ایشان نازل شد چیزی بر سر پیامبر نازل نشد!

بنابراین تحصیل و تجربه ای در کار نبود.

خدا قلب پیامبر را خانه خود کرد و نور پاشید و همانجا به او دستورات مهارت زندگی و منشور انسانیت را ابلاغ کرد.

وتاکید کرد که مردم بدون هیچ تبعیضی در طبقه وجنسیت وسن و... برای من فرقی ندارند قیمتی تری وجود ندارد جز  باورها وپارسایی تان !

خدا به باورها و پارسایی انسانها امتیاز می دهد.

و خانه خدا قلب انسانها است

اگر ساکن خانه خدا کسی جز خدا باشد 

انسان دلش می میرد.

رفتارهایمان باید چارچوب پذیر باشد واگر بتوانیم پذیرشی در خود برای اجرای خواسته های آفریدگار داشته باشیم آن زمان ، خدا از ساخته خود بخویش می بالد .

 

از آن پس؛

از انسان بودنمان خشنودیم

خودمان را بنده ی خدا می دانیم

توهمات مان پایان می یابد

انسان امنی می شویم.

پویا وتاثیر گذاریم

اشرف آفریده های پروردگاریم

مستجاب الدعوه ایم

خوشبختیم

کاملیم...

 

 

والی الله المصیر.

 

حمیدرضاابراهیم زاده

۲۳ آبان ۱۴۰۲

 

 

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

جنگ

سه شنبه, ۹ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۱۰ ق.ظ

جنگ بی رحم ترین و هولناک ترین  و بلکه روسیاه ترین واژه ی  تاریخ  است که حتی مرگ هم از این واژه می ترسد.

نمی دانم خالق جنگ کیست وجنگ را باید به گردن چه کسی بیندازم.؟!

دین،میهن ، مردم، حق، غیرت، مرز، عدالت، سعادت یا.... 

بی رحم ترین پدیده ای که می تواند در تاریخ بی رحمی ها واژه نامیده شود خود واژه منحوس ونا مانوس جنگ است.

زشت تر ازاین نیست ملتی بگویند جنگ جنگ تا پیروزی!

آخر وعاقبت همه جنگها خونریری و جنایت است...

اوایل دی ماه سال۱۳۹۳بخاطر سفر دانشگاهی ام به شهر کوت عراق با مرز نشینی از هم میهنان عزیزم از اهالی مهران دوست شدم .

در بین مسیر با تانک ها و ادوات جنگی از کار افتاده زمان جنگ مواجه شدیم.تمام آثار سنگر و کانال و جان پناه و حالت جنگی وجود داشت.

و مناز روبرو با منطقه ی کاملا جنگی و رعب آور روبرو شدم.

دشتی که در آن مین کاشته بودند تا آدم ها را درو کنند.!

وکوه وتپه هایی که جای جای بدنش آثار خراش وزخم و سنگر داشت.

گفتم ؛سالهاست جنگ تمام شده است اینها همچنان برقرارند!

سنگرها وجان پناه های مقابل هم .

گفت؛ برای ما که جنگ تمام نشده داریم با عوارضش هم‌می جنگیم!

  دیدن خراشها ودستکاری های کوه و دره ها و پشت گردنه های خط مقدم باعث شد بدنم منقبض شود.

احساس کردم در خود جنگ قرار گرفتم!!

گفتم؛ جنگ زدگی را در مازندران با مهاجرین می دیدم الان دقیقا خط  مقدم را بدون حضور صاحبان سنگرها می بینم.

توپ وتانک های باقی مانده از هر دو طرف که مقابل هم، یکدیگر را هدف قرار می دادند. و بدنهای هم را می دریدند!!!

همه این ادوات مملو از افراد بودند. واین کانال ها ومیدان های مین هنوز هم جامانده های بچه های ما را در خود پنهان کرده است.

همینطور که داشتم احساسم رااز جنگ می گفتم،

به منطقه بسیار هولناکی رسیدیم که شرائط منطقه به قتلگاه بودنش شهادت می داد.

این نقطه انرژی عجیبی را ازمن گرفته بود.

مشخص بود اینجاچه خونهایی ریخته شده است. محو تماشای یک ترس واقعی شدم ساعت از پنج ونیم  صبح گذشته بود .سپیده ازسمت شرق دشت به سوی ما  گام برمی داشت.

هیچ خطری هم مرا تهدید نمی کرد.

راهی مرز بودیم و من با دقتی که داشتم، دیدبسیار خوبی نسبت به منطقه یافته بودم.

سکوت وهم آلودی که ارواح هزاران نفر را به آنجا کشیده بود و گویا نعره وناله همه ی آنها را می شنیدم.

گاه از فرط ناگواری و ناراحت آهی می کشیدم ویا کلمه ی تاسفی بر زبان‌می راندم.

دوستم گفت؛  من جنگ زده‌ام! جنگ مرا زده است.!!!

دستش را به سمت گوشه ای نشان داد و با صدایی بغض آلود گفت؛

همین جا مادرم را کشتم!

مادرم و برادرم را که در شکمش بود!!!

گفتم؛ آرام باش.

بغض وگریه اش را بلعید و باهمان حزن وبغض زیر لب فاتحه ای خواند ومن نیز!

این جا دو روستا بین ما وعراقی ها وجود دارد که بیشتر ارتباط مردم این منطقه بین دو روستاازاین گذرگاه است از قدیم این گذرگاه بوده است.

هر دو روستا فاصله زیادی با شهرها و روستاهای دیگر کشور خود دارند.

مردم هر دو روستا باهم قوم وخویشند!

مادرم از این روستابود و دایی هام و خیلی از اقوام مادری ام!

پدرم وعمو هایم نیز اهل این طرف مرز هستند.

و اینجا منطقه صفر مرزی است این گردنه و دره و تیغه دقیقا مرز بین دو روستا بلکه مرز دو کشور است.

صدایش را بلندترکرد وگفت مرز حق و باطل! و بلند گریست.

ضجه می زد و پشتش می لرزید.

گفتم؛ آروم باش. همه چی تمام شد!

چراغ های روستای مقابل سو سو می زد و مردم همه در خانه هایشان خوابیده بودند.

نه صدای پارس سگی نه صدای جیر جیرکی صدای سکوت بود و بس!

کمی به سمت دیواره ی کوه گام برداشت ایستاد و رو کرد به صخره ای کنار دست راستش گفت؛

 من اینجا ایستاده بودم!

بما گفتند هر جنبنده ای را دیدید بزنید.

دقیقا تکیه گاه خوفناکی بود که مشرف به جاده و شیار تنگی است که درصورت خطر طرف مقابل هیچ راهی جز پرواز بسوی دیار ابدی ندارد.  

« گفت؛ اوایل غروب بود. همه جا تاریک‌شده بود. تابستان اینجا ۵۰ درجه می شود.

آن روزهم بااینکه پاییز از راه رسیده بود خیلی گرم بود. مرا اینجا وادار کردند وچند نفر هم اینجا و پشت سرم نشسته بودند و با بیسیم مدام‌مشغول صحبت بودند .

عموی من بعنوان بلد و نیروی رزمنده محلی کنارشان نشسته بود. و از وضع توپوگرافی منطقه توضیحاتی درباره شکاف و شیار و مختصات همین جاده می داد.

هوا کاملا تاریک شده بود و چشم چشمی را نمی دید!

از فاصله هفتاد متری! شبحی دیدم  و گفتم؛ عمو انگار کسی داره میاد سمت ما.

بلافاصله فرمانده گفت ؛ هیچ جنبنده ای نباید سمت ما بیاد . بزنش!!!.

با اینکه نوجوان بودم با صدای مردانه و غرایی داد زدم؛ ایست !.

اما شبح  به سمتم حرکت می کرد و خیلی نزدیک شد اما چیزی را نمی توانستم بوضوح ببینم.

فرمانده با تاکید گفت ؛ بزنش!

گفتم ؛ایست.!!!

شبح  باز هم به طرفم می آمد و نایستاد.

گفتم؛ بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا خودت به دادما برس.

فرمانده گفت:  معطل نکن بزن.!!!

و من به ناچار شلیک کردم.

از اسلحه ام چهار گلوله رگباری شلیک شدو بلافاصله صدای ناله ای برخاست.

انگار طنین ناله و گلوله با صدای کسی در آمیخته شده بود.

جای تجزیه وتحلیل صداها وجود نداشت.

 و سکوت برقرار شد.

ده دقیقه ای همچنان سکوت بود نه صدای پایی و نه صدای شلیکی.

صدای ناله آشنایی بود...

که ناگاه ضعیف و سپس قطع شد.

گفتم؛ می تونم بروم ببینم کیو زدم؟

فرمانده گفت؛ نه!

عمویم بی توجه به افاضات فرمانده به حالت نیم خیز سمت هدف و شکار رفت. چراغ قوه اش را روشن و خاموش کرد‌ و زود دوید سمت ما.

بمن نگاه کرد وسرش را انداخت پایین.

 فرمانده گفت ؛ چی شده موسی!

با مکث و سختی گفت؛ مادرشو زده.

گفتم ؛ مادرم!؟

مادرم که....!

گفت؛ آره مادرته. خودم دیدمش. 

بدون هیچ مکثی دویدم سمت مادرم.

که بلا فاصله به سمتم شلیک شد.

خیز رفتم  وخودم را به شکارم رساندم.

حتی در تاریکی چهره مادرم مشخص بود.

مادرم بی جان مرا نگاه می کرد...

همه جا را خون گرفته بود مادرم در خون خود آرمیده بود.

از اعماق جان نعره ای زدم. و مادرم را صدا زدم. وبه خبطی که کرده بودم  بخودم ناسزا می گفتم.

نا گاه از آن سمت صدای دایی ام را شنیدم با صدای بلند صدایم می زد ؛ بشیر! بشیر!

تویی پسر!

گفتم ؛آره خالو جان منم قاتل مادرم...

دایی ام در فاصله صدمتری ام بود و خودش را از دیواره ی شیار بمن می رساند فرمانده داد زد جلو نیا !

وبه عمویم گفت؛ نزار کسی بیاد این طرف.

عمو گفت ؛ داییشه می فهمی؟

ما قوم وخویشیم.

اونی که کشته شده مادرش هست!!!

فرمانده با لهجه مشهدی اش گفت؛  باشید مگه قوم و خویش دعواشان نِمُره؟؟

باوجود صدای هق هق گریه های من ، صدای جر وبحث اینها از این فاصله می آمد .

و دایی ام رسید به کنارم و مادرم را دید و همدیگر را در آغوش گرفته بودیم...

صدای عتاب فرمانده همچنان به گوش می رسید..

عموم داد زد وگفت؛ هر خری هستی باش اینجا خانه ماست و اینها هم خانواده من هستند.

نمی دانی ؟ نگاه کن.!!!

فرمانده گفت؛ مگه نمی بینی جنگ شده! این یه دستوره...

عمو حرف و صدایش را برید و گفت؛ دستوره که دستوره. بگور سیاه.

بشین سرجات! تا دستورت بیاد.

بی درنگ صدایم زد؛ بشیر! بشیر!!!

داییم جواب داد؛ موسی تویی؟؟

عمو گفت؛ آره. فقط زود بیایید اینجا. اون جا امن نیست.

دایی گفت؛ موسی چیکار کردید؟

عمو گفت؛ خودتون چیکار کردید؟؟

دایی گفت؛ اینجا که هیچ کس نیست چرا زدینش.؟؟

عمو چیزی نگفت گویا چیزی برای گفتن نداشت.

داییم؛ نگاهی به سرتا پای خونین مادرم انداخت و گریست سپس مادرم را در آغوش گرفت و بمن گفت؛ پاشو بریم...

گفتم؛ دایی جان بلند بشیم بما شلیک میشه.

گفت؛ اشکال نداره از پشت سرم هیچ کسی توی این شیار مشخص نیست.

فقط تا گفتم سه ! از کناره دیواره چپ بدو.

گفتم؛ دایی ! من که داشتم می اومدم بمن شلیک شد دید دارند.ازاون پشت.شماچطور تا اینجا اومدید؟

دایی گفت؛ لرزون وترسون...

چند بار به مادرت گفتم نریم خطر ناکه!

مگه حرف گوش کرد. حالابیا و ببین .

و باز گریه امانم نمی داد.

مادرت می خواست برگرده خونه...

بهش گفتم؛ خواهر جان  همه رفتند روستا ها خالی شده گوش که نکرد....

همین طور گریه می کردم دایی ام نهیب زد و گفت؛ زود باش

مادرم را محکم در آغوش کشید و پیشانیش را بوسید وگفت؛ 

بشیر حاضری؟

با حرکت سرم قبول کردم که آماده ام!

حالا

 یک  دو  سه.

پاشد و خیلی سریع سمت دیواره سمت جان پناه دویدیم.

هنوز به جان پناه نرسیدیم که صدای ممتد شلیک از پشت سرمون دوید.

گلوله ها به دیوار وسنگ های اطراف می خوردند و زوزه می کشیدند و کمانه می کردند.

 رسیدیم به جان پناه.

عمو گفت؛ ناصر ! حالت خوبه!

دایی گفت؛ آره نمی بینی که خیلی خوبم؟ و مادرم را نشان شان داد.

سه تایی گریستیم.

فرمانده سکوت کرده بود.

هر سه به سمت روستا حرکت کردیم.

روستایی که همه آرزوها و خاطرات ما در کوچه پس کوچه هایش خفته بود.

 تا صبح نشده مادرمان را بخاک سپرده بودیم. 

در  روستا هیچکس زندگی نمی کرد.

انگار اینجا هرگز جای زیستن نبود....

مادرم بار دار بود.

از چند نفری که مانده بودند و بارو بندیل به دوش مهیای کوچ کردن بودند.

قابله ای پیدا کرده بودیم که بچه را از شکمش خارج کند...

صدای بلند گریه های بشیر طنین انداز شد...

با گریه های بشیر گریه ام گرفته بود...»

گفتم؛ متاسفم!  روحشون شاد.

 آره جنگ همینه.دایی ها مقابل عمو ها و...!!!

همدیگر را در آغوش گرفتیم.

شاید بشیر آرام شود.

انگار از زخمی عمیق می سوخت،هق هقش درناک بود!

پس از این همه سال هنوز داغش تازه مانده بود...

 

 

نهم آبان ۱۴۰۲

حمیدرضاابراهیم زاده

 

 

تمامی حقوق  مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می  باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده