دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

تکراری

يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۰۲ ق.ظ

 

در تولد یک سالگی پسرش  نوشت: 

" پسرم، یک بهار،

یک تابستان، 

یک پاییز و

یک زمستان را دیدی...

زین پس همه چیز تکراریست، جز محبت و مهربانی..."  نیما یوشیج

تکرار خاصیت گیتی ماست.

تکرار فصل، تکرار چهره ها تکرار خانه ها وتکرار حادثه ها و حتی تکرار تاریخ...

درد تکراریست و شفا هم تکراری !

از دست دادن ها تکراریست و بدست آوردن ها تکراری!

شادی کردن ها تکراریست و غم هم تکراری.!

عزا تکراریست و جشن هم تکراری...!

هیچ چیزی از چرخ گردون نیست بیرون  همه ی گیتی ما تکراریست.

در کاتولوگ زندگی گیتی ما آمده است :

کل فی فلک...

هرطور بخوانی همان گونه دورخودش می چرخد و تکرار می شود ...

آفریدگار ما تکرار را برای زیستن ما آسان کرد :

از مرگ زندگی آورد و از زندگی مرگ را آفرید در بذر هر غمی شادکامی است و در بذر هر  شادی غمی نهفته سامان گرفته است!

 

والی االله المصیر

حمیدرضا ابراهیم زاده

21آبان98

* پانوشت

 علی اسفندیاری

 پدر شعر نوی  فارسی  در  ۲۱ آبان ۱۲۷۶  در روستای یوش از توابع  بلده در شهرستان نور مازندران بدنیا آمد

علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد.

نیما نام یکی از اسپهبدان طبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیما خان یوشیج ثبت شده‌است.

علاقه ی زیاد نیما به یوش و زبان مازندرانی در تمام اثارش هویداست او اشعار مازندرانی اش را بنام "روجا" ثبت ومنتشر نمود. پیشه اش معلمی بود ولی بیشترعمرش را درتهران بسر برد.

نیما در 13 دی 1338 در شمیران درگذشت وپیکرش در امامزاده عبدالله تهران مدفون گردید بنا به وصیتش جسدش در سال1372 به یوش بازگردانده شده ودر حیاط خانه اش آرام گرفت.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ می باشد

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۱)

قل قل سماور تکرار

زندگی تکرار فرداهای ماست میرسد روزی که فردا نیستیم آنچه میماند فقط نقش های نیکوست نقش ها می ماند و خیلی ها نیستند . مثل الان که ما هستیم و مادر بزرگ ، پدر بزرگ و خیلی هایی که در کودکی برایمان خاطرات شیرین ساختند نیستند . دفتر نقاشی آن روزها یادش بخیرراستی! عشق گاهی در دل یک استکان بین خنده بزرگتر هاجا می شود... و من آرزو می کردم که منم زمانی جای مادر بزرگ باشم و یک سماور پر از محبت که با قد پهلو بی منتی برای همه می ریختم و همه هورت بکشن و غصه هایشان را همان آن برباد دهند و فقط تکرار خدا می ماند و خوبی ها و انسان هایی که تکرار خدا برایشان تکراری نیست. الان وقتیکه تا ده می شماری و دیگر عزیزانت دورت نیستند چشم را باز می کنی و می خواهی دوباره چشم ها را ببندی و لج کنی و مثل یک کودک بگریی چاره چیه ؟! لااقل آدم دلش وا می شود .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی