در مستی اروند من
سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۳ ب.ظ
شادم
که اغوا می شوم
بافتح الفتوح چشمهات
چشمان تو
چون ارتش بعث عراق
آن بی دفاع شهر دلم
چون محمره
شد درمحاق
من غرق گشتم
ناگهان
در چشم های بعثی ات
توغرق گشتی
بی گمان
در مستی اروند من
20مرداد94
* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار شاعر محفوظ می باشد
- ۰۰/۰۴/۱۵
و گاهی دلم برای معصومیت کودکانه ام می گیرد گاهی ارزو می کنم
ای کاش دلی نبود تا تنگ شود !
تا خسته شود !
تا بشکند !
این را گفت را اشک تمام صورت اش را گرفت
آرام جواب اش را داد و گفت :
بر درخت زنده بی برگ غمی نیست
وای براحوال برگ بی درخت !
و هر دو در فکر رفتند