دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب آثار دکتر حمید رضا ابراهیم زاده

دایره مینا

منتخب مقالات. یادداشت ها و آثار پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی دکتر حمیدرضا ابراهیم زاده

بایگانی

امام موسی کاظم(ع)

پنجشنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۱۸ ق.ظ

 

 

 

 

باب الحوائج ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)،

هفتمین امام  از ائمه اثنى عشر علیهم السلام و نهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است .

ایشان در ابواء(محلى میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ه.ق. متولد شد.

 به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به  عبد الصالح و به جهت بردباری  وحلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به کاظم گردید.

کنیه ی آن حضرت ابو ابراهیم بوده ولى به ابو على نیز معروف بوده ‏اند.

 

 

امام موسى الکاظم(ع) هنوز کودکی بیش نبود که فقهاى مشهور مثل ابو حنیفه از او مسأله مى ‏پرسیدند و کسب علم مى ‏کردند

.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت.

مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل بربر(مغرب) یا از اهل اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر این بانو را «صاعد بربرى» گفته‏ اند .

  بانو حمیده به «حمیدة البربریة» و «حمیدة المصفاة» نیز معروف بوده است.

برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده ‏اند.

قد  وقامت آن حضرت متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت.

نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتى «الملک للّه وحده» بود.

در زمان حیات امام صادق(ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد.

 اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند.

پس از وفات حضرت صادق(ع)عده‏اى از اینان چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مى‏ دانند و سپس پسرش را و ... به تفصیلى که در کتب اسماعیلیه مذکور است.

پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترین فرزند ایشان عبد اللّه نام داشت که بعضى او را عبد اللّه افطح مى ‏دانند.

عبد اللّه مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند.

 اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که به فطحیه موسوم هستند.

اسحاق برادر دیگر امام موسى الکاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى کاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روایت مى ‏کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات یافت.

اما بزگواری  و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام موسى کاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت موسى الکاظم(ع)را از امام صادق(ع)روایت کرده‏ اند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

ایشان در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود.

بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بى‏ کران خویش تربیت مى ‏فرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچه‏ هاى مدینه مى‏ گشت و به مستمندان کمک مى‏ کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه‏ ها مى‏ گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مى‏ کرد. کیسه ‏هاى موسى بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسى یک صره (کیسه) مى‏رسید بى ‏نیاز مى‏ گشت.

بااین حال  در اتاقى که نماز مى‏ گزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود.

مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهى نمود و به مدینه  بازگرداند.

می گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند. این روایت نشان مى‏ دهد که امام کاظم(ع)خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمى ‏دانسته است.

ایشان با آن که از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده‏اند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته ‏اند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مى‏ دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقات ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتى اصرار زیاد کرد فرمود:

مى ‏پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مى ‏کنم به من واگذارى.

هارون گفت حدود آن چیست؟

امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمنیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت:

پس براى ما چه چیز باقى مى‏ماند؟ امام فرمود: مى ‏دانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست.

هارون در سفرش به مدینه هنگام زیارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قریش و رؤساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت:

السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابن عم، و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت.

امام کاظم(ع) حاضر بود و فرمود:

السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من).

مى‏ گویند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره‏اش نمودار گردید.

شیر در زنجیر

درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت مى ‏کند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و یحیى این معنى را به هارون اعلام مى‏ داشت

 سرانجام یحیى بن خالد،   برادرزاده ی امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند.

مى‏ گویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار مى‏ خواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مى ‏دهند تا آنجا که ملکى را توانست به سى هزار دینار بخرد.

هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول(ص) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش مى‏ خواهم که موسى بن جعفر را به زندان مى ‏افکنم زیرا او مى ‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.

آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والى آن عیسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسى پس از مدتى نامه ‏اى به هارون نوشت و گفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.

هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد. چون آن حضرت وفات یافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند.

فرزندان

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى الکاظم(ع) سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت. که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ایشان بود.

از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند

 یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است.

البته تعداد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته‏ اند.

تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفته‏ اند.

سیره موسویه

امام هفتم(ع)با جمع روایات و احادیث و احکام و احیاى سنن پدر گرامى و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و در راه انجام وظایف الهى تا آنجا پایدارى نمود که جان خود را فدا ساخت.

گوشه ای از صفات امام کاظم علیه السلام

حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخى ترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مى رسید، بعد از نماز شروع به دعا مى کرد و از ترس خدا آن چنان گریه مى کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پیرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.

شیخ مفید درباره آن حضرت می گوید : " او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . این جمله را زیاد تکرار می کرد :

« اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »

 خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار

امام موسی بن جعفر ( ع ) بسیار به سراغ فقرا می رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسایلی به فقرای مدینه می رساند ، در حالی که آن ها نمی دانستند از ناحیه چه کسی است .

هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن می خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد ، شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند ، مردم مدینه به او لقب " زین المجتهدین " داده بودند .

مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجویی به خانه آن ها می آمده است .

امام‌ ( ع‌ ) با آن‌ کرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌کرد ، چنان که‌ نقل‌ کرده‌اند : " امام‌ بسیار خشن‌ پوش‌ و روستایى‌ لباس‌ بود " و این‌ خود نشان‌ دیگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنایى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ فریبنده ی دنیا .

امام‌ موسى‌ کاظ‌م‌ ( ع‌ ) نسبت‌ به‌ همسران و فرزندان‌ و زیردستان‌ بسیار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود .

همیشه‌ در اندیشه‌ ی رفع حاجات مردم و فقرا و بیچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشکار به‌ آنها کمک‌ مى‌کرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدینه بود که او را مى آزرد و على(علیه السلام) را دشنام مى داد.

برخى از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بکشیم، ولى حضرت به شدّت از این کار نهى کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولى امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسید، پیاده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت،

آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدى؟

گفت: صد دینار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عایدت شود؟

گفت: من از غیب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟

گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود. امام به او سیصد دینار داد و فرمود:

زراعت تو هم سر جایش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت.

امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است.

وقتى آن حضرت را دید، گفت:

خداوند مى داند که رسالتش را در کجا قرار دهد. یارانش گرد آمدند و به او گفتند:

داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را مى گفتى. او نیز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(علیه السلام) پرداخت. امام(علیه السلام) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کارى که شما مى خواستید بکنید بهتر بود یا کارى که من با این مبلغ کردم؟و بسیارى از این گونه روایات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایى آن حضرت بر سختیها و چشم پوشى ایشان از مال دنیا اشارت مى کند، نشانگر کمال انسانى و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است.

 

*

برگزیده ای از سخنان امام کاظم(ع)

 

* مصیبت برای شکیبا یکی است و برای بی تابی کننده دوتاست .(تحف العقول ، ص 437)

 

* کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .(همان)

از شوخی خودداری کن زیرا شوخی جلوه معنوی تورا می زداید .(بحاالانوار ، ج 78 ، ص 321)

 

* مشورت با خردمند خیرخواه ، یمن و برکت و رشد و توفیق از جانب خداست ، چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد ، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکت بار است .(همان)

 

* چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد ، مگر آن که در آن پند و اندرزی است .(بحاالانوار ، ج 78 ، ص 319)

کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است

* همانا برای خداوند بر مردم دو حجت است ، حجت آشکار و حجت پنهان ، اما حجت آشکار عبارت است از : رسولان و پیامبران و امامان ، و حجت پنهانی عبارت است از عقول مردمان .(تحف العقول ، ص 406)

 

* صبر بر تنهایی ، نشانه قوت عقل است ، هر که از طرف خداوند تبارک و تعالی تعقل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده ، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او ، و در نداری توانگری او و در بی تیره و تباری عزت او .(بحاالانوار ، ج 78 ، ص 319)

 

* کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .(همان)

* برای هر چیزی دلیلی باید ، و دلیل خردمند تفکر است ، و دلیل تفکر خاموشی .(تحف العقول ، ص 406)

 

* به راستی که با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند ، بدانید بهای تن شما مردم ، جز بهشت نیست ، آن را جز بدان مفروشید .(همان)

 

* بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب می جوید ، بعد از شناختن او ، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است .(همان)

 

* خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی کم حیا که باکی ندارد چه می گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است .(همان)

 

* از کبر و خودخواهی بپرهیز ، که هر کسی در دلش به اندازه دانه ای کبر باشد ، داخل بهشت نمی شود .(تحف العقول ، ص 425)

بهترین چیزی که به وسیله آن بنده به خداوند تقرب می جوید ، بعد از شناختن او ، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است

* همنشینی با اهل دین ، شرف دنیا و آخرت است .(تحف العقول ، ص 420)

 

* بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان ، مگر این که خردمند و امانت داری در میان آنها بیایی که ( در این صورت ) با او انس گیر و از دیگران بگریز ، به مانند گریز تو از درنده های شکاری .(همان)

 

* مؤمن همانند دو کفه ترازوست ، هرگاه به ایمانش افزوده گردد ، به بلایش افزوده گردد .(همان)

 

* نماز نافله راه نزدیک شده هر مؤمنی به خداوند است .(تحف العقول ، ص 425)

 

* بپرهیز از معاشرت با مردم و انس با آنان ، مگر این که خردمند و امانت داری در میان آنها بیایی که ( در این صورت ) با او انس گیر و از دیگران بگریز ، به مانند گریز تو از درنده های شکاری .(همان)

 

* ندا کننده ای در روز قیامت ندا می کند : آگاه باشید ، هر که را بر خدا فردی است برخیزد ، و برنمی خیزد ، مگر کسی که گذشت کرده و اصلاح بین مردم نموده باشد ، پس پاداشش با خدا خواهد بود .(همان)

 

* کمک کردنت به ناتوان از بهترین صدقه است .(تحف العقول ، ص 437)

 

* سختی ناحق را آن کس شناسد که بدان محکوم گردد .(تحف العقول ، ص 437)

 

*هرگاه مردم گناهان تازه کنند که نمی کردند ، خداوند بلاهایی تازه به آنها دهد که به حساب نمی آوردند .(همان)

 

 

 

منابع:

- بحار الانوار، مجلسى، ج 48

- اعیان الشیعة، ج 2

- الارشاد الى حجج الله على العباد

- الکامل فى التاریخ(حوادث سال 183)

- تاریخ بغداد، ج 13

- سیر اعلام النبلاء، ذهبى، ج 6.

 

  • حمیدرضا ابراهیم زاده

نظرات (۵)

خدا مارا رحمت کنه :
وقتی یکی از دنیا می ره
هر کی به خانواده متوفی می رسه می گه خدا رحمت اش کنه
اینقدر این حرف می زنند
که یک جور هایی برای خانواده متوفی هم توهم رحمت پیش میاد خوب برای تحقق اش مجلس آبرو مند ، خیرات و صدقات هم می دهند
ولی خیلی هم در حالت مرده تغییر بوجود نمیاره
شاید من و شما همین الان باید یک کار بکنیم که مورد رحمت خدا باشیم نه گیر چند ورثه که کاری بکنند یا نه
خوب حالا فکر کنیم
من چکار کنم که مورد رحمت خدا باشم ؟
شما جواب بدهید
هر کدوم شاید یک سری رفتار ردیف کنیم بگیم این یا اون
ولی بزارید دردسر تون ندهم
امام موسی کاظم علیه السلام جواب این سوال خیلی واضح داده حضرت اش فرموده اند : همه مردم زمین مورد رحمت و برکت قرار می گیرند با سه شرط
1.ترس از گناه
2.ادای امانت
3.عمل به حق
ان اهل الارض مرحومون مایخافون وادا الامانه و عملوا الحق
تهذیب الاحکام ج6ص 350ح691
  • حمیدرضا ابراهیم زاده
  • بسم الله الرحمن ارحیم
    در آیه ی 178 بقره با صراحت آمده است
    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ
    ای کسانیکه باورم کردید.برای شما حق تلافی نوشته شده است درقصاص  قتل بنده با بنده. کنیز با کنیز. زن با زن.
     پس آن کسی که  از طرف برادرش بخشیده شد باید حق نیکی را بجا آورد . این  توصیه از جانب پرئردگار برای شماست وآنکه بعد از این تعدی کند برایش شکنجه ای دردناک است.

    -  وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا /نسا 86


    و چون به شما تحیّت و درودى گفته شد شما تحیّتى نیکوتر از آن یا همانند آن را بگویید، که بى‏تردید خداوند حسابرس همه چیز است



    -عفو هرکس به اندازه ی مرام ومعرفت وعشق اوست
    کسی که می بخشد ودر می گذرد نیکو کار است وحق خود را برای تلافی محفوظ می دارد تا با خدا معامله ای بهتراز این نصیبش شود.
    بزرگواری وکرامت هر فرد به اندازه عفو اوست...
    این که گمان بریم کسی که می بخشد کم غیرت وبی مروت است بسیار زشت است. بلکه باید عیب وخطا را  دراندازه ای که مرتکبش شده به او تفهیم کرد واگر عذر خواست پوزش  اورا پذیرا باشیم واین بی تفاوتی نیست.
    مرام مردان بزرگ ونجیب زادگان این است که چشم پوشی کنند از خطا های سهوی و بردباری کنند بر خطاهای عمدی  وبا ستمگر کنار نیایند تا آنکه پوزش بخواهد.
    امام موسی کاظم امام بردباری ها ومروت است.
    امام مهر وادب. امام غیرت و علم وخوشرویی.
    ایشان به این دلیل کاظم هستند چون در بردباری و چشم پوشی  بسیار ستار العیوب رفتار می کردند.
    پیرو سیره اش باشیم تا به ما بگویند شیعه ی امام کاظم.
    والعاقبه للمتقین
    آفت عزا داری :
    -طی کردیم حالا باید داد
    می گم بنده خدا این مقدر خیلی زیاده !
    - مجبوریم
    می گم آخه چرا : معصوم با معصوم بودنش برای ترویج دین هزینه نمی گرفت
    -حالا که می گیرن مداح اینقدر می خواد - سخنران فلان مقدار
    می گم بمیرم برای مظلومیت معصومین آخه دکان دستک که نیست !
    -شده بد جور هم ...
    می گم من کفری می کنید ها
    -چرا ؟
    اون جنازه مطهر امام کاظم علیه السلام ما را گذاشتند سر پل بغداد تا هر کی جیغ داد کند بفهمند شیعه است و دستگیر کنند
    اون وقت مداح ما سخنران ما برای بیان ذره از ذکر مصیبت یا تاریخ زندگی اش پول طی می کنه! این ها زشته
    -کمی تو خودش رفت . گفت باید فرهنگ سازی بشه !
    گفتم از خودمون شروع کنیم منتظر بقیه نباشیم و بلند شدم رفتم .

    قلپی از سر دیوار

    می گفت : " فکر می کنی وقتی می گند خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه یعنی چی ؟! "
    گفتم: این شعر خونه مادربزرگه است . شعره معنا نداره ی چیز های آهنگین کردند و گفتند !
    گفت : نه از تو انتظار نداشتم یکم دقت کن!
    با خودم فکر کردم خوشبختی و سر کشیدن اون از سر دیوار خنده داره ! بعد می گم نمی دونم تو بگو ...
    لبخندی زد و گفت : خوشبختی همون خیر دنیا و آخرته
    گفتم : اهوم
    گفت : خیر دنیا و آخرت در چیز های ساده است در عمل به ساده ترین ها و در عین حال مهم ترین هاست .
    گفتم : خوب آ بله
    گفت : امروز تو حدیث از امام موسی کاظم خواندم برات بگم
    گفتم : آهان
    گفت : حضرت اش اشاره کردند که اگر حسن ظن به خدا داشته باشی ، خوش اخلاق هم باشی و از غیبت مومنان دست برداری خدا قلپی خیر دنیا و آخرت بهت می ده
    گفتم : آره دیگه اون وقت خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه !
    هههههه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی